کد خبر: 1080385
تاریخ انتشار: ۰۷ اسفند ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
گذری بر مناسبات رضاخان با نهاد دین و روحانیت، در ادوار پیش و پس از سلطنت
دین و در پرتو آن روحانیت شیعه، در زمره واقعیت‌های انکارناپذیر جامعه ایرانی هستند. هر طرح و برنامه‌ای برای ایران، ناگزیر باید نسبت خویشتن را با این نهاد روشن سازد و در قبال آن، راهبردی مشخص داشته باشد.
داود امینی

دین و در پرتو آن روحانیت شیعه، در زمره واقعیت‌های انکارناپذیر جامعه ایرانی هستند. هر طرح و برنامه‌ای برای ایران، ناگزیر باید نسبت خویشتن را با این نهاد روشن سازد و در قبال آن، راهبردی مشخص داشته باشد. رضاخان از بدو ظهور در عرصه سیاسی ایران چه در دوره پیش و چه در مقطع پس از سلطنت در برابر نهاد دین و متولیان آن، راهبردی سیال داشت که بازخوانی آن در صد و یکمین سالروز کودتای او به هنگام و سودمند به نظر می‌رسد. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقه‌مندان را، مفید و مقبول آید.

رضاخان و حربه ریاکاری دینی، در آغازین سالیان ظهور
برحسب اسناد و شواهد، بی‌نیاز از تذکار است که از جمله دلایل موفقیت رضاخان، در تلاش برای رسیدن به قدرت، ریاکاری، تظاهر به دینداری و ادعای حفظ شعائر مذهبی از سوی وی، قبل از رسیدن به سلطنت بود. او بدین وسیله توانست نظر مساعد بسیاری از مقامات مذهبی، روحانیون و مردم داخل و خارج از کشور را به خود جلب کند! وی در نمایشی مذهبی، در مراسم عزاداری ماه محرم شرکت و پیشاپیش دسته‌های سینه‌زنی حرکت می‌کرد، پای خویش را برهنه می‌ساخت و کاه و گل بر سر می‌ریخت! در حالی که سردار سپه بود، در مراسم شام غریبان دسته قزاق‌ها شرکت می‌کرد و با بازوبندی مشکی، سری برهنه و شمعی در دست، به نوحه‌سرایی و سوگواری می‌پرداخت! در ماه رمضان برای اینکه توجه مردم را به دینداری خود جلب کند، روزه می‌گرفت و به روزه گرفتن فرمان می‌داد و کارکنان سازمان‌های نظامی و انتظامی را به ادای فرایض مذهبی وادار و حتی به منظور رعایت دقیق موازین شرعی، ناظر شرعیات تعیین می‌کرد! همه این اعمال در حالی صورت می‌گرفت که به نوشته حسین مکی، مدتی قبل از آن رضاخان در ماه رمضان، سیگار به دست دیده شده و از سوی یکی از علمای تهران، از این عمل نهی شده بود! این اعمال عوام‌فریبانه و ظاهرنمایی مذهبی، حکایت از آن دارد که رضاخان در آغاز فعالیت سیاسی خویش، به تأثیر شگفت‌انگیز مذهب و نقش کارساز و بسیار مؤثر روحانیون و رهبران مذهبی، واقف بوده و سعی می‌کرده تا با درایت کامل، از این نیروی عظیم، نهایت بهره‌برداری را بنماید. همین اندیشه وی نیز موجب گشت تا از یکسو توده‌های مردم و از سوی دیگر رهبران مذهبی تا حدی از سردار سپه پشتیبانی کنند و در واقع، راه را برای پیشرفت او هموار نمایند تا جایی که به تصاحب تاج و تخت کیان، چشم طمع بدوزد.

رضاخان و یک واکنش مخالف، از جریان سیاست دینی
در میان رهبران مذهبی، شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس به سختی در مقابل خودکامگی‌های رضاخان ایستاد. وی، شخصیتی مبرز و روحانی آگاه، اندیشمندی اسلامی و سیاستمداری دینی بود، چنانکه توانست با مبارزه بی‌امان خود «جمهوری خواهی» رضاخان را به شکست بکشاند! همین طعم تلخ شکست جمهوری‌خواهی، موجب گشت تا از آن پس سردار سپه با چشمانی بازتر و با آگاهی بیشتر به نقش مذهب و رهبران مذهبی بنگرد! از این روی و با چنین دقت نظری سیاسی، در برگزاری مراسم مجلس مؤسسان از رهبران مذهبی کمک گرفت و برخی از آنان را در اصلاح چند اصل از اصول قانون اساسی، با خود یار و همراه ساخت تا جایی که بعضی از این شخصیت‌های مذهبی، به وی اعتماد کرده و با او همکاری کردند و کوشیدند تا او را به مقام سلطنت برسانند و جایگزین سلطنت قاجاریه نمایند! به طوری که رضاخان با تلاش بی‌وقفه خود توانست در مجلس مؤسسان، آرای مثبت را کسب کرده و احمدشاه را از سلطنت قاجاریه خلع و خود بر جای او نشیند. سرانجام مجلس شورای ملی هم در دوره پنجم و در ۹ آبان ۱۳۰۴ ش، به انقراض سلسله قاجاریه رأی داد و سردار سپه را به ریاست حکومت موقت برگزید. رضاخان تنها دو روز پس از این واقعه، اعلامیه‌ای صادر و خود را موظف به اجرای احکام شرع مبین اسلام دانست و به مردم ایران اطمینان داد که همواره در پی اجرای دو اصل مهم، یکی اجرای عملی احکام شرع مبین اسلام و دیگری فراهم آوردن رفاه حال عموم مردم ایران خواهد بود. رضاخان با مردم‌فریبی‌ها و تظاهر به مذهب کوشید تا همچنان حسن رابطه‌اش را با مجلس مؤسسان ادامه دهد، تا آنجا که مجلس مؤسسان در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ ش، اصل ۳۶ متمم قانون اساسی را تغییر داد و اصل دیگری را جایگزین آن ساخت که چنین بود: «سلطنت مشروطه ایران، از طرف ملت به وسیله مجلس مؤسسان، به شخص اعلیحضرت شاهنشاه رضاشاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان، نسلاَ بعد نسل، برقرار خواهد بود....»

جامعه مذهبی ایران و علل تعامل اولیه با رضاخان
از جمله عللی که موجب گشت تا مقامات مذهبی مانع بزرگی بر سر قدرت یافتن رضاخان ایجاد ننمایند را باید در تجربه تلخ آنان از دخالت در امور سیاسی دوره مشروطه و نتایج ناگوار آن جست‌وجو کرد! آنان پس از سال‌ها هرج‌و‌مرج و نبود حکومتی قوی و یکپارچه در کشور، ایجاد حکومتی مستحکم و دینی را برای حفظ امنیت ملی و همچنین حراست حریم مرز‌های جغرافیایی کشور ضروری می‌دیدند. تأثیر مجموعه‌ای از پیشامد‌های سیاسی مربوط به عراق نیز در این جریان دارای اهمیت ویژه‌ای بود؛ چراکه فعالیت‌های سیاسی علمای ایرانی ساکن عراق با جنگ جهانی اول به پایان نرسید. پس از درگذشت آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدتقی شیرازی و آیت‌الله العظمی شیخ‌الشریعه اصفهانی که با رژیم تحت حمایت بریتانیا در عراق مخالفت می‌کردند، آیت‌الله میرزا حسین نائینی، آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی و آیت‌الله شیخ محمد مهدی خالصی به مبارزاتشان ادامه دادند تا اینکه در سال ۱۳۰۱ ش، با رهبری قیامی در عراق، ۳۰۰ هزار نفر را در شهر کربلا به تظاهراتی عظیم بر علیه سیاست بریتانیا در این کشور واداشتند. همان ماجرا، موجب تبعید آیت‌الله شیخ محمدمهدی خالصی به حجاز و عزیمت آیت‌الله نائینی و آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی به شهر قم شد. در همین زمان، آیت‌الله نائینی، آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی و آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری در شهر قم، ملاقاتی با رضاخان در دوران تصدی وزارت جنگ از سوی او داشتند. آنان در این دیدار از وی خواستند تا به شایعات تشکیل قریب‌الوقوع ایجاد یک نظام جمهوری، به جای سلسله قاجاریه خاتمه دهد. علت نگرانی آنان از جمهوری خواهی رضاخان، ملاحظه عملکرد خصمانه ضدمذهبی حکومت ترکیه بود. پس از انجام این گفتگو، رضاخان طی تلگرافی به علمای تهران، پذیرش تقاضای مراجع مذهبی، در موضوع صرف‌نظر کردن از جمهوری خواهی را اعلام کرد. او می‌خواست با قبول درخواست علمای مذهبی، در کوتاه مدت برای خود مشروعیتی کسب کند! از این روی با نشان دادن این قبیل فروتنی‌ها و حرف‌شنوی‌ها از علمای دین، زمینه را چنان فراهم ساخت که بنابر نظر عبدالهادی حائری، آیات عظام میرزا حسین نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی مردم را به اطاعت از رضاخان فراخواندند! گرچه این نگرش خوشبینانه آنان، در ابتدای قدرت یافتن رضاشاه با آغاز برنامه‌های ضداسلامی و ضدمردمی این رژیم تغییر یافت تا جایی که آنان با انجام اقدامات عملی علیه حکومت دیکتاتوری غیرمذهبی رضاشاه، به مخالفت با وی برخاستند، اما نمی‌توان از نفش ریاکاری دینی رضاخان، در هموار کردن راه وی به سوی سلطنت چشم پوشید و آن را نادیده گرفت.

تظاهرات مذهبی رضاخان، از منظر پیترآوری!
آنچه در فوق بدان اشارت رفت، از چشم برخی محققان خارجی نیز به دور نمانده است. پیتر آوری در «تاریخ معاصر ایران، از سلسله پهلوی تا ۲۸ مرداد»، بستر‌های اهمیت مذهب در جامعه و توجه رضاخان بدان را به شرح ذیل آمده مورد توجه قرار داده است: «به دنبال تألیف کتب فقهی متعدد و تدریس آرای فقهی جدید در حوزه‌های علمیه، فقه شیعه در اوایل حکومت قاجاریه از استحکامی جدی برخوردار گشت. این مسئله در پی جریانی بود که از دوره صفویه در قرن شانزدهم آغاز گشته و استحکام ستون‌های سیاسی فقه شیعه را موجب شده بود. پس از قیام مشروطه، کشور ایران با مخاطره ایجاد دولتی غیرمذهبی همراه بود. این مخاطره، ناشی از وجود انقلابیونی بود که نه تنها می‌خواستند با غرب برابری کنند، بلکه همچنان مایل به تقلید و داد و ستد اعتقادی و فرهنگی با آن بودند. روحانیون فعال در نهضت مشروطه، به زودی این خطر را احساس کردند و به همین جهت، اصول قانون اساسی را به گونه‌ای بنا نهادند که مرجعیت نفوذ مذهبی خود را حفظ نماید. بنابراین، از لحاظ نظری، قانون اساسی مشروطه، نمی‌توانست با نظر علمای اسلام مغایر باشد. با وجود این، شیوه اجرای قانون اساسی، بستگی به این داشت که آنان تا چه اندازه در رعایت اصل شرعی بودن قوانین نظارت داشته باشند. به ویژه با کاهش قدرت سیاسی روحانیون در سال‌های حکومت رضاشاه، از رعایت اصول شرعی بودن قوانین و اجرای قوانین شرعی نیز کاسته شد....»
ریچارد کاتم در کتاب «ناسیونالیسم در ایران» نیز نکات مورد اشاره در آغازین فصول این مقال را به شرح پی آمده مورد اشاره خویش قرار داده است: «در سال ۱۳۰۰ ش، دو تن از مراجع ایرانی مقیم عراق، آیت‌الله حاج میرزا حسین نائینی و آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی به دنبال تبعید آیت‌الله شیخ محمدمهدی خالصی از سوی دولت عراق به حجاز به عنوان اعتراض به ایران مهاجرت کردند. در نگاه روشنفکران و آگاهان سیاسی، رفتار متکبرانه و امپریالیستی بریتانیا در عراق در برخورد با علما، عامل چنین چالش‌هایی گردید و در نهایت اخراج روحانیت از عراق، برای توده مردم ایران، زمینه‌های تحریک احساسات ضد اجنبی و بیگانه‌ستیزی را فراهم آورد. رضاشاه، به منظور بهره‌برداری سیاسی از موقعیت ایجادشده، حمایت کامل دیپلماتیک خویش را از این دو روحانی برجسته حوزه‌های علمیه شیعه به عمل آورد و ضمن استقبال از آنان و همراهانشان در هنگام اقامتشان در قم، زمینه آزادی وعظ و سخنرانی را برایشان فراهم ساخت و همین امر موجب پیوند دوستانه و مستحکم وی، با عده‌ای از علما گشت. در این زمان، شاید موقعیت نامطمئنی که این علما در عراق داشتند، باعث می‌شد که به رضاخان به دیده موافق بنگرند، اگرچه با جمهوریت رضاخان مخالفت شدیدی ورزیدند... قبل از سال ۱۳۰۲ ش، ۱۵ روحانی عضو مجلس شورای ملی دوره پنجم، با تحکیم قدرت رضاخان به مبارزه و مخالفت برخاستند، اما زمانی که رضاخان در سال ۱۳۰۲ ش، موفق شد تا پست نخست‌وزیری ایران را به دست آورد، با اطمینان خاطر بیشتری حمله به دودمان قاجار را با سر دادن زمزمه جمهوری‌خواهی آغاز کرد. در این زمان رضاخان در برابر روحانیت، ژست دوستانه‌ای گرفت و در اوج غوغای جمهوری‌خواهی، به زیارت عتبات عالیات در عراق رفت و پس از بازگشت، انجام یک رشته مراسم مذهبی را ترتیب داد، اما رضاخان در این مسئله اشتباه کرده بود، زیرا با اعلام جمهوری‌خواهی، قربانیان قدرت‌طلبی وی، علیه او متحد شدند! ضمن آنکه بزرگ‌ترین مخالف جمهوری خواهی وی، یعنی آیت‌الله سیدحسن مدرس نیز به شدت در مقابل او ایستاد تا جایی که به ناچار به مجلس رفت و به مجلسیان اطمینان داد که هرگز در سودای استقرار جمهوری خواهی نبوده است و بدین ترتیب، رضاشاه از مسئله جمهوری‌خواهی عقب‌نشینی کرد و اولین طعم شکست را، به طور ویژه از روحانیت چشید....»

شکست جمهوری‌خواهی رضاخانی، عامل نمایش دین‌گرایی
بلافاصله پس از شکست جمهوری‌خواهی، رضاخان طی تلگرافی به قم و مجتهدان شیعه، علاقه خود را به اسلام و مذهب شیعه، مورد تأکید قرارداد و طی بیانیه‌ای خطاب به مردم یادآور شد که تمامی هم و غم خود را صرف دو هدف مهم: عظمت اسلام و استقلال ایران خواهد کرد. رضاخان در پرده آخر نمایش خود، از نخست‌وزیری استعفا داد و دست ارتش را در مانور دادن باز گذاشت و با نقشه‌ای از پیش تعیین شده، ارتشیان به شدت خواهان بازگشت وی به پست نخست‌وزیری شدند و قزاق بدین گونه به زیرکی از معرکه پیش آمده، جان بدر برد! اگر ارتش در انجام مانور‌ها اندکی کوتاه آمده بود، او برای همیشه سقوط می‌کرد! بدین ترتیب بار دیگر روحانیت شیعه با زعامت آیت‌الله سیدحسن مدرس نشان داد که اگر بخواهد، قادر است همچون ماجرای تنباکو، متحد و یکپارچه عمل کند و قدرت عظیم خود را در بسیج توده‌ها به نمایش بگذارد. این درس تلخی بود که رضاخان به خوبی فراگرفت و به ناچار دست از جمهوری‌خواهی برداشت. همین مسئله، عزم رضاشاه را در مبارزه با سد محکم روحانیت و حوزه‌های علمیه در همان سال‌های اولیه به سلطنت رسیدنش، جدی‌تر ساخت. از طرف دیگر، سرمشقی که مدرس برای مبارزه جویی، همراه با قناعت و حتی ریاضت در زندگی شخصی ارائه کرده بود، به زنده ماندن سنت دیرین خصومت علما با سلطنت، در سال‌های حکومت رضاشاه کمک کرد و پیوسته چالش‌های مداوم میان روحانیت و رضاشاه را تداعی می‌کرد.

واژگونه گشتن منحنی!
در کتاب سلسله پهلوی و نیرو‌های مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، این ادعا که رضاشاه در برخورد با علما، ملاحظه کار بوده و مثل اتاتورک با شدت تمام به اسلام و روحانیت حمله نکرده، خلاف حقیقت دانسته شده است و ضمن برشمردن بسیاری از موارد رویارویی رضاشاه با دین و روحانیت چنین نتیجه گرفته که رضاشاه ترجیح داده است تا به جای رویارویی با علما، آن‌ها را نادیده بگیرد و سیاست‌های نوگرایانه خود را به آرامی و یک به یک به مرحله اجرا گذارد، هرچند که نهایتاً این رویکرد نیز مؤثر نیفتاد و کار این مواجهه به تقابل خشونت‌بار قزاق با روحانیت و نیرو‌های مذهبی جامعه کشیده شد. بنابراین، دوران ۱۶ ساله حکومت پهلوی اول، دوره خصومت شدید علیه فرهنگ و نهاد‌های اسلامی خوانده شده است که غربی‌ها و ایضاً هواداران روشنفکر آنان، این مقطع را به «اصلاح» و «نوسازی» متصف ساخته‌اند. از سوی دیگر، مردم، رهبران و نخبگان ایرانی آن را به مثابه هجومی وحشیانه به فرهنگ و سنت‌های اسلامی خویش تلقی کرده‌اند. به عقیده ریچارد کاتم، زمانی که رضاشاه تصمیم گرفت قدرت سیاسی روحانیون را در طول حکومتش به پایین‌ترین حد ممکن برساند و هرگونه حرکت آنان را سرکوب کند، از چند جهت تهاجم خود را بر آنان افزایش داد. از سویی مطبوعات کنترل شده و روزنامه‌ها، رهبران روحانیت را از نظر سیاسی و اجتماعی، افرادی واپسگرا معرفی کردند که با اصلاحات و بهبود زندگی مردم، مخالفت می‌ورزند و از سوی دیگر با تأکید فراوان بر عظمت ایران باستان و پیش از اسلام، از آئین زرتشتی دودمان‌های شاهنشاهی هخامنشی و ساسانی، تجلیل به عمل می‌آوردند. همچنین تلاش فراوانی داشتند تا روحانیت را در اذهان مردم، به عنوان گروهی وطن فروش معرفی کنند! هر چند که مجموع این حرکت‌ها، هر یک به نوعی در تضعیف موقعیت روحانیت، مؤثر واقع گشت، اما نهایتاً خواسته رضاخان را برآورده نکرد و آنچه پس از خلع وی روی داد؛ شاهدی بر این مدعاست.

روحانیت، واپسین سنگر مقاومت علیه رضاخان
روحانیتی که در دوره رضاخان، بدان شکل تحت فشار حکومت قرار گرفت و پس از سرکوبی دولتی، به ناچار به انزوا کشانده شد، در نگاه زنده یاد جلال‌آل احمد، قدرتی عظیم در مقابل استعمار و استبداد برشمرده شده است. چنانکه وی می‌گوید: روحانیت تشیع به اعتبار دفاع از سنت، نوعی قدرت مقاوم در برابر هجوم استعمار - که نخستین قدمش غارت سنتی و فرهنگی ملت‌هاست- می‌باشد. از این روی، همواره روحانیت سدی در مقابل غرب‌زدگی روشنفکران و نیز مانعی استوار در برابر تبعیت بی‌چون و چرای حکومت‌ها از غرب و استعمار آن قلمداد گشته است. نباید از خاطر برد در شرایطی که روزنامه‌های باقیمانده در رژیم رضاشاه، همواره به مدح حکومت وی می‌پرداختند و تنها مجاز بودند تا اخبار کلی و علمی را درج کنند، در عین حال، آزادانه به درج مطالب علیه اسلام و روحانیت هم مبادرت می‌کردند! نشریات چهره‌هایی، چون کسروی، آزادانه منتشر می‌شدند و علیه دین و روحانیت مطلب می‌نوشتند! قسمت اعظمی از مطالب و مقاله‌های روزنامه صدای اصفهان، به مدیریت و سردبیری محمدعلی مکرم حبیب آبادی که در سال ۱۲۹۹ تأسیس گردیده بود، به اسم مبارزه با خرافات، علیه اسلام و روحانیت منتشر می‌گشت. دیگر روزنامه‌ها، جراید یا نهاد‌های وابسته به دولت هم پیوسته چنین روشی را سرمشق خود قرار داده بودند. این نشان می‌داد که رضاخان، از قدرت دین و روحانیت هراس دارد و علاج واقعه را قبل از وقوع می‌جوید!

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار