محمد ایمانی در کانال تلگرامی خود نوشت: امیر مؤمنان(ع) در خطبه قاصعه، ماجرای بعثت پیامبر اعظم(ص) و معجزه خواستن مشرکان را اینگونه روایت میکند: از همان زمان که رسول خدا(ص) از شیر بازگرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا در طول شب و روز وی را به راههای فضیلت و محاسن اخلاق جهانیان وادارد و من هم مانند کودکی که به دنبال مادرش حرکت میکند از او پیروی میکردم. هر روز نکته تازهای از اخلاق برجسته خود برای من آشکار میساخت و مرا فرمان میداد که به او اقتدا کنم.
او در هر سال مدتی را در مجاورت غار حرا به سر میبرد (و به عبادت خدا میپرداخت). من او را میدیدم و کسی دیگر او را نمیدید. در آن روز خانهای که اسلام در آن راه یافته باشد، جز خانه پیامبر نبود. تنها او و خدیجه در آن بودند و من نفر سوم بودم. من نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوّت را استشمام میکردم. من صدای ناله شیطان را در آغاز نزول وحی بر آن حضرت شنیدم و گفتم ای رسول خدا این ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است، زیرا از این که پیرویاش کنند مأیوس شده است. تو آنچه را من میشنوم میشنوی و آنچه من میبینم میبینی جز اینکه تو پیامبر نیستی ولی وزیر منی و در مسیر خیر و سعادت قرار داری.
من با آن حضرت(ص) بودم که سران قریش نزد او آمدند و گفتند ای محمّد تو ادعای بزرگی کردهای؛ ادعایی که هیچیک از پدران و خاندانت نکردند. ما از تو معجزهای میخواهیم که اگر پاسخ مثبت پیش چشم ما به انجام برسانی، میدانیم که تو پیامبر و فرستاده خدایی و اگر انجام ندهی، خواهیم دانست، ساحر دروغگویی هستی.
پیامبر(ص) فرمود: خواسته شما چیست؟ گفتند این درخت را برای ما صدا زن، تا با تمام ریشههایش کنده شود و پیش روی تو بایستد، پیامبر (ص) فرمود: خداوند بر هر چیزی تواناست. آیا اگر این کار را برای شما انجام دهم، ایمان میآورید و شهادت بهحق خواهید داد، عرض کردند آری، فرمود من بهزودی آنچه را میخواهید به شما نشان میدهم ولی میدانم که شما به خیر و نیکی (و ایمان و تسلیم در برابر حق) بازنمیگردید، و نیز میدانم در میان شما کسی است که درون چاه (در سرزمین بدر) افکنده میشود (اشاره به جنازههای ابوجهل و عتبه و شیبه و امیه بن خلف است که در میدان بدر به چاه افکنده شدند) و نیز کسی است که احزاب را بسیج میکند.
سپس فرمود ای درخت اگر به خدا و روز واپسین ایمان داری و میدانی که من رسول خدا هستم با ریشهها از زمین کنده شو و نزد من آی و به فرمان خدا پیش روی من بایست! سوگند به خدایی که او را بهحق مبعوث کرد. (با چشم خود دیدم) درخت با ریشههایش از زمین کنده شد و حرکت کرد، در حالی که (بر اثر سرعت حرکت) طنین شدیدی داشت و صدایی همچون صدای بال پرندگان (در هنگام پرواز) از آن برمیخاست و در برابر رسول خدا(ص) قرار گرفت، در حالی که مانند پرندگان بال میزد و بعضی از شاخههای بالای آن، بر سر رسول خدا(ص) سایه افکنده بود و بعضی دیگر بر دوش من، در حالی که در طرف راست پیامبر ایستاده بودم.
هنگامی که آن قوم این صحنه را مشاهده کردند، از روی برتریجویی و تکبّر گفتند دستور ده نیمی از آن نزد تو آید و نیم دیگر در جای خود باقی بماند. به درخت امر فرمود که چنین کند، بلافاصله نیمی از آن درخت، با منظرهای شگفتآور و صدایی شدیدتر بهسوی آن حضرت، حرکت کرد و آنقدر پیش آمد که نزدیک بود به آن حضرت بپیچد. آنها از روی کفر و سرکشی گفتند دستور ده این نصف بازگردد و به نصف دیگر ملحق شود و بهصورت نخستین درآید، پیامبر اکرم(ص) دستور داد و آن نصف بهجای نخستین بازگشت.
در این هنگام من گفتم لااله الا الله، ای رسول خدا! من نخستین کسی هستم که به تو ایمان آوردهام و نخستین کسی هستم که اقرار میکنم که آن درخت آنچه را انجام داد به فرمان خدا و برای تصدیق نبوّت تو و بزرگداشت سخن و برنامهات بود ولی تمام آن گروه گفتند او ساحری دروغگوست، که سحر شگفتآور و ماهرانهای دارد (سپس افزودند:) آیا تو را در این کار کسی جز امثال این-منظورشان من بودم- تصدیق میکند؟
من از کسانی هستم که در راه خدا از هیچ ملامتی هراس ندارند، از کسانی که سیمایشان سیمای صدیقان و گفتارشان گفتار نیکان است. از کسانی که شبها را با عبادت آباد میکنند و (در طریق هدایت مردم) روشنیبخش روزهایند، از کسانی که دست به ریسمان قرآن زده و سنّتهای خدا و رسولش را احیا میکنند، تکبّر نمیورزند و برتریجویی ندارند، خیانت نمیکنند و فساد به راه نمیاندازند، دلهایشان در بهشت و بدنهایشان در میدان عمل است.