سرويس جامعه جون آنلاين: برونرفت موجودات زنده از خود کار آسانی نیست که، چون کبوتری را از قفس آزاد کنند بهسوی زادگاهش بازمیگردد اگرچه آنسوی دنیا باشد و بر این اساس نشان از جهانی پست با تصویری از یک پرنده در حال حمل نامه ایست که به پای آن بسته شده تا بر اساس فطرت درونی بهسوی زادگاه خود یعنی مقصد مرسوله پرواز کند.
همانگونه که از روباه نمیتوان انتظار داشت وفادار باشد و بدون حقه و نیرنگ به زندگی خود ادامه دهد، این خاصیت همه آنهایی است که نفس میکشند و از اکسیژن استفاده میبرند تا مسیر را بر اساس فطرت و آموختهها سپری کنند.
البته محیط نیز در تغییر رویهها بیاثر نیست، زیرا وقتی یک جوان روستایی موطن خود را به دلایل مختلف ازجمله نبودن امکانات لازم و حداقلی برای زندگی، حذف نعمتهای اکوسیستمی همچون آبوهوای سالم، آلودگی محیطزیست و از همه مهمتر کمبود امکانات کشت و زرع ترک میکند و آواره شهرهای بزرگ و بیدر و دروازه میشود، مدتی باید ضرر و زیان سادگی، راستگویی و صداقت خود را پرداخت کند تا پسازآن بتواند با محیط وفق یابد که اگر قرار است بماند باید شبانهروز در تلاش و کار برای امرارمعاش باشد و درصورتیکه قادر نبود چارهای جز بازگشت نخواهد داشت، زیرا اینجا تنها برای خوابیدن موقت ناچار است از کارتن استفاده کند و منتظر نباشد که همسایه لقمهای برای او بفرستد تا شب را نیز گرسنه سر بر بالین بگذارد! اینجا روستا نیست بلکه شهر است و قوانین خود را دارد تا هر آنکه بتواند با آن هماهنگ شده و از پوستهای که با خود داشته خارج شود در آن بماند.
به هیچکس اعتماد نکند تا احیاناً عکس آنچه در فکر دارد ثابت شود. در اینجا معاش حکم آن را ندارد که با باد هوا تهاتر شود بلکه باید برای یک لقمه از آن جان کند و عصاره وجود داد و این روستایی که حالا پس از چندی اقامت در شهر قانون آن را که فاصلهای بسیار با آنچه در هوای پاک روستا میگذشت فرا گرفته ناچار میشود بهمرورزمان تمامی خصلتهای خوب و نیکو را که اکثراً معنوی هستند با مادیات موردنیاز گذر زندگی عوض کرده و همه خوبیها که حاصل هزاران سال فرهنگ و تمدن و درنهایت آیین الهی است به فراموشی بسپارد؛ اما بازهم این کجا و غرب کجا که آمریکایش با نشان مجسمه آزادی عنوان مهد تمدن را به خود اختصاص داده درحالیکه قرنها پیش گروههای راندهشده از اروپا که اکثراً از نسل بیتمدن و شرور آنگلوساکسون بودند به طمع رسیدن به معادن طلا عازم این سرزمین مرموز شدند تا کریستف کلمب آنها را به جای هند در سواحل ناشناخته پیدا کند و سرخپوستان با دیگهای آدم پزی به استقبالشان بیایند و پس از چندی توسط همین میهمانان ناخوانده قتلعام شوند و نسلهای بعدی نیز حق رأی و استفاده از امکانات اجتماعی را بهعنوان شهروند آمریکایی نداشته باشند و برای غذا خوردن، استفاده از پارک شهر، سوارشدن به وسایط نقلیه عمومی ازجمله اتوبوس و مترو در بعضی از ایالات و رفتن به سینما و دیگر امکانات سفیدپوستان بهره نبردند و آخرین گروههایی باشند که این روزها میتوانند تنها از واکسنهایی همچون جانسون اند جانسون استفاده نمایند که مشکوک به وجود رادیواکتیو بوده و مورد استقبال سفیدپوستان مهاجر قرار نمیگیرد! اینها از نژاد آنگلوساکسونهایی هستند که سالها قاره هند را با عنوان هند انگلیس نامگذاری کرده و اقصی نقاط جهان را در سیطره خود فرض میکردند آنگونه که آفتاب در امپراتوری بریتانیای کبیر هرگز غروب نمیکرد!
همینها بودند که ویتنام را به قربانگاه انسانها تبدیل تا مردم آن را برای همیشه مقطوعالنسل نمایند و جنگ جهانی دوم را با انفجارهای اتمی در هیروشیما و ناکازاکی به نفع خود خاتمه دهند و در تمام هفتادسال گذشته اجازه ندهند کشور ژاپن از تسهیلات نظامی و ارتشی منسجم به جرم دفاع از کشور خود در برابر متفقین بهره جوید و با تحمل بمبهای اتمی نیمی از جمعیتش را ناقصالخلقه و مقطوعالنسل یافته که همچنان آثار رادیواکتیو متصاعد شده در مناطق مذکور باعث ازدیاد بیماریهای ناشناخته شود و این کشور همچون آزمایشگاهی برای علم میکروبیولوژی غرب باقی بماند تا فاز اول تولید واکسن مدرنای آمریکا، آلوده به ذرات فلزی با تزریق به مردم آن به آزمایش گذاشته شود و به مرگ حداقل دو نفر از استفادهکنندگان منجر گردد.
معمار انقلاب در یکی از کلامهای ناب خود فرمودند: «رابطه با آمریکا رامی خواهیم چه کنیم»؟ زیرا آگاه بودند به این کشور که ساکنان آن از نسل آنگلوساکسون هستند و بهنوعی غصب شده از بومیان سرخپوست و سیاهپوست قاره است حتی اگر اظهار پشیمانی کرده و اشک تمساح ریخت نمیشود اعتماد کرد، زیرا «عاقبت گرگزاده گرگ شود/ گرچه با آدمی بزرگ شود».