موفقیت در ورزش راحت به دست نمیآید و مدیریت صحیح و برنامهریزی فاکتورهای لازم در این مسیر هستند. نداشتن مدیریت کارآمد، اصولی و حرفهای، نه تنها عایدی برایمان ندارد، بلکه تیشه به ریشه ورزش میزند و استعدادهای ناب را میسوزاند.
بازیهای المپیک فرصت خوبی است برای اینکه عملکرد ورزشکاران و تیمها مورد بررسی قرار گیرند و برای آینده برنامهریزی شود، اما با توجه به نوع مدیریت حاکم بر وررزش کشور نمیتوان انتظار داشت آقایان این فرصت را غنیمت بشمارند و به فکر آینده باشند. اوج هنرنمایی آنها افراط و تفریط در مواجهه با مدالآورانی است که نیاز به حمایت صحیح و منطقی دارند، نه اینکه اسیر تفکرات غلط و مخرب رؤسا شوند. کشورمان پر از قهرمانانی است که همه سختیها را به جان میخرند و بهرغم همه کمبودها تا رسیدن به قله افتخار کوتاه نمیآیند. حفظ نخبهها باید یکی از اولویتها باشد و اجازه نداد تفکرات و تصمیمات سلیقهای و هدفدار همه چیز را نابود کند. متأسفانه چهرههای شناخته شدهای در ورزش ما به خاطر همین مسائل از مسیر درست خارج شدند و از روزهای اوج خود فاصله گرفتند.
تأسفبار است که آینده رشتههای مدالآور و موفق دست کسانی است که حتی ابتداییترین فاکتورهای مدیریتی را نمیدانند، ولی ادعاهای زیادی دارند و با ژستهای حق بهجانب خود را محق میدانند. جایی که باید حامی ورزشکار باشند پشتش را خالی میکنند و او را به امان خدا رها میسازند و جایی که باید قاطعانه تصمیم بگیرند و حامی حق باشند با حمایتهای کورکورانه یک چهره مدالآور را زمین میزنند. وقتی قهرمانی بعد از گرفتن یک طلای جهانی یا المپیک حاضر نمیشود همراه با سایر ملیپوشان تمرین کند باید خیلی سریع مقابل زیادهخواهیهایش ایستاد و اجازه نداد خودخواهی یک نفر یک رشته را به حاشیه ببرد. این حق تکستاره و تنها مدالآور المپیکی رشته دوومیدانی است که امکانات لازم را برای آمادهسازی در اختیار داشته باشد، اما مدیر موفق کسی است که اجازه ندهد توقعات بیش از حد و زیادهخواهی جای خواستههای بحق ورزشکار را بگیرد. متأسفانه چنین مواردی در ورزش ایران رو به افزایش است و از آنجا که آقایان در مقابل خودخواهیهای ستارههای قبلی نایستادند قطعاً برای برخورد با موارد مشابه جدید نیز برنامهای ندارند.
سوءمدیریتها به همینجا ختم نمیشود؛ بیاعتنایی به مدالآورانی که به دلایل مختلف در این دوره از بازیهای المپیک حضور ندارند یا عمر قهرمانیشان به پایان رسیده یادآور همان اصطلاح قدیمی است؛ قهرمان زنده را عشق است، ولی این رسمش نیست مدیران ارشد ورزش جواب تلفن وزنهبرداری که به ناحق و به دلایل نامعلوم از رسیدن به المپیک بازمانده را ندهند یا خبری از مدالآوران ادوار گذشته نگیرند. چطور آن زمان که همین افراد در میادین بینالمللی افتخار میآفریدند برای گرفتن عکس یادگاری صف میکشیدند و نوبت میگرفتند، اما در وقت گرفتاری و مواقع دیگر حاضر نیستند جواب سؤالش را هم بدهند. ورزش ما همان اندازه که از ورزشکارسالاری ضربه خورده از مدیرسالاری نیز زیان دیده است. مدیران ارشد هر چهار سال یکبار موفقیت تیمها و ورزشکاران را به نام خود ثبت میکنند و در سایر مواقع حالی از مدالآورانمان نمیپرسند. یکبار برای همیشه باید به آنها یاد داد که به جای حمایتهای افراطی از یک یا چند چهره خاص و حاشیهساز با شیوهای معقول و در چارچوب مقررات و عدالت حامی قهرمانان باشند. تنها در این صورت است که هیچ ورزشکار و قهرمانی از بیعدالتی، بیتوجهی و سوءمدیریت گلایه نخواهد کرد.