کد خبر: 1052361
تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۹:۲۳
چرا در انتخاب‌هایمان دچار سردرگمی و پشیمانی می‌شویم؟
بین هر سه گزینه، اگر گزینه اول بهتر از دومی باشد و دومی بهتر از سومی، گزینه اول باید بهتر از گزینه سوم باشد. این همان فرض انتقال‌پذیری است که از فروض بنیادی نظریه اقتصاد به شمار می‌رود. اما شیوع این فرض و ورود آن به زندگی‌های روزمره اثرات عمیقی بر دیدگاه ما داشته است. از خرید ماشین گرفته تا ترغیب فرزندانمان به سوی آینده‌ای بهتر پیروی یا عدم پیروی از این فرض نتایج بسیار متفاوتی را در بر دارد.
تلخیص: حسین گل‌محمدی

بین هر سه گزینه، اگر گزینه اول بهتر از دومی باشد و دومی بهتر از سومی، گزینه اول باید بهتر از گزینه سوم باشد. این همان فرض انتقال‌پذیری است که از فروض بنیادی نظریه اقتصاد به شمار می‌رود. اما شیوع این فرض و ورود آن به زندگی‌های روزمره اثرات عمیقی بر دیدگاه ما داشته است. از خرید ماشین گرفته تا ترغیب فرزندانمان به سوی آینده‌ای بهتر پیروی یا عدم پیروی از این فرض نتایج بسیار متفاوتی را در بر دارد.


تمام والدین بهترین‌ها را برای فرزندشان می‌خواهند

بعضی والدین به بچه‌هایشان تأکید می‌کنند که در هرآنچه انجام می‌دهند بهترین باشند. به آن‌ها فشار می‌آورند که بهترین ورزشکار، بهترین متفکر، بهترین موزیسین و همین‌طور تا آخر بهترین هر چیز دیگری باشند. برخی دیگر از والدین فرزندانشان را بر آن می‌دارند که دنبال چیزی بروند که در آن بهترین هستند؛ چه آن چیز ورزش باشد، چه تحصیل، چه موسیقی. بعضی والدین به بچه‌هایشان فشار می‌آورند که تا حد ممکن تلاش کنند. در عین حال برخی دیگر هستند که همه تلاششان را می‌کنند تا به بچه‌هایشان برای بهترین بودن یا حتی تلاش برای بهترین بودن فشار وارد نکنند، چراکه نگران آسیب‌های روحی چنین فشاری هستند. به هر روی اکثر والدین عاشق بچه‌هایشان هستند و فارغ از شیوه‌ای که انتخاب می‌کنند، بیشترین تلاششان را برای آن‌ها صرف می‌کنند. در نهایت اکثریت قریب به اتفاق والدین از ته دل بهترین‌ها را برای فرزندانشان می‌خواهند؛ فقط برداشت آن‌ها از ملزومات این بهترین‌ها متفاوت است.
اصل انتقال‌پذیری بهتر از...

بیشتر والدین با پیگیری آنچه برای فرزندانشان بهترین است، ناخواسته درگیر برداشت غالب از عقلانیت فردی می‌شوند؛ برداشتی که حداقل در غرب از زمان یونانی‌ها حکمفرماست. طبق این برداشت، عقلایی بودن یعنی اقدام فرد در جهت حداکثرسازی کیفیت زندگی‌اش در طول زندگی. این به آن معنی است که یک عامل عقلایی گزینه‌هایی را انتخاب می‌کند که تا حد ممکن زندگی‌اش را به مثابه یک مجموعه بهتر کند.
برداشت استاندارد عقلانیت، دو فرض بنیادی را در خود جای داده است. اول اینکه برای هر زندگی یک بهترین راه متصور هست. فرض دوم فنی‌تر از قبلی است: من نام آن را «اصل انتقال‌پذیری بهتر از...» می‌گذارم. بر اساس این اصل بین هر سه گزینه، اگر گزینه اول بهتر از دومی باشد و دومی بهتر از سومی، گزینه اول می‌بایست بهتر از گزینه سوم باشد.
«اصل انتقال‌پذیری بهتر از‌...» انتخاب بهترین گزینه از میان یک مجموعه متناهی از گزینه‌ها را میسر می‌کند. گزینه‌ها را دوتا دوتا مقایسه کنید. اگر اولی بهتر است، دومی را کنار بگذارید. سپس سومی را با اولی مقایسه کنید. اگر سومی بهتر است، اولی را کنار بگذارید. همین‌طور جلو بروید و از میان هر دو گزینه بهترین را انتخاب کنید. بر این اساس، اگر «اصل انتقال‌پذیری بهتر از...» درست باشد، می‌توانیم از میان مجموعه‌ای متناهی از n گزینه با استفاده از n- مقایسه دوتایی، بهترین گزینه را انتخاب کنیم.
تکلیف گزینه‌های برابر چیست؟
بسیاری فرض اول را به یکی از چهار شیوه‌ای که در ادامه می‌آید به چالش کشیده‌اند. عده‌ای بیان داشته‌اند که ممکن است بعضی گزینه‌ها به یک اندازه خوب باشند و به این ترتیب یک گزینه مشخص بهترین وجود نداشته باشد. بعضی دیگر گفته‌اند که ممکن است تعدادی از گزینه‌ها فقط تاحدی قابل مقایسه بوده یا هم‌ارز باشند. از این منظر ممکن است دو گزینه، مثل نبوغ انیشتن و نبوغ موتزارت یا یک شغل حقوقی و یک شغل آکادمیک در یک محدوده جای بگیرند، بدون اینکه یکی بهتر از دیگری یا به یک اندازه خوب باشند. در عین حال برخی دیگر نیز بیان داشته‌اند که در بعضی مواردِ نادر ممکن است دو گزینه کاملاً غیرقابل‌مقایسه باشند و در نهایت عده‌ای دیگر متذکر شده‌اند که میان تعداد نامتناهی از گزینه‌ها، ممکن است نتوان هیچ بهترینی را مشخص کرد، همان‌طور که در سری نامتناهی...... ۱. ۲. ۳. ۴ نمی‌توان بزرگ‌ترین عدد را تعیین کرد.
طرفداران برداشت استاندارد از عقلانیت می‌توانند به‌راحتی دیدگاهشان را برای پاسخگویی به این نگرانی‌ها تعدیل کنند. آن‌ها می‌توانند بگویند که اگر دو گزینه به‌یک‌اندازه خوب یا از اساس غیرقابل‌مقایسه یا تا حدی قابل مقایسه باشند، دیگر دلیل موجهی برای انتخاب یکی در مقابل دیگری وجود ندارد و به این ترتیب می‌توانیم به شکل عقلایی هر کدام را که خواستیم انتخاب کنیم. آن‌ها همچنین می‌توانند اضافه کنند که ما موجوداتی متناهی هستیم که معمولاً باید از مجموعه‌ای متناهی از گزینه‌ها دست به انتخاب بزنیم و در همه چنین مواردی هر عامل می‌تواند هر گزینه‌ای را انتخاب کند به شرط آنکه هیچ گزینه موجودی بهتر از آن وجود نداشته باشد. به این ترتیب بر اساس این دیدگاه اصلاح شده، حتی اگر یک گزینه مشخص بهترین وجود نداشته باشد، عقلانیت می‌تواند ما را به شکلی راهنمایی کند که هیچگاه گزینه بدتر را در حضور گزینه بهتر انتخاب نکنیم.
معمولاً عوامل مرتبط در مقایسه دو پیامد بسته به اینکه چه گزینه‌هایی با هم مقایسه می‌شوند متفاوت است؛ بنابراین ممکن است طبق همه عوامل تعیین‌کننده مقایسه اول پیامد الف بهتر از پیامد ب باشد و همین‌طور طبق عوامل تعیین‌کننده مقایسه دوم نیز پیامد ب بهتر از پیامد ج باشد، اما در نهایت و در مقایسه سوم الف بهتر از ج نباشد؛ چراکه شاید عوامل تعیین‌کننده در مقایسه اول و سوم متفاوت از عواملی باشد که در یک یا دو مقایسه قبلی به کار رفته است.
سردرگمی، دودلی و پشیمانی...
میزان پشیمانی افراد از خرید یک کالا درست بعد از خرید آن و تمایل به کالای دیگری که می‌توانستند بخرند، شگفت‌آور است. این واکنش رایج معمولاً به کاستی‌های روانشناختی فرد نسبت داده می‌شود و خب معمولاً هم اینچنین است. اما توضیح دیگری نیز برای میزان شیوع پشیمانی خریداران از خرید وجود دارد. شاید دلیلش این باشد که معمولاً با مجموعه‌ای از گزینه‌ها روبه‌روییم که «اصل انتقال‌پذیری بهتر از‌...» برایشان کارگر نیست. یعنی اولی از دومی بهتر است، دومی از سومی، سومی از چهارمی و همین‌طور تا آخر، اما در نهایت گزینه آخر از گزینه اول بهتر است.
در این شرایط نمونه چیزی را خواهیم داشت که اقتصاددانان آن را چرخه می‌نامند. در چنین وضعیتی عامل عقلایی دلیل مناسبی برای ترجیح دومی به اولی خواهد داشت (چون روی هم رفته بهتر از دومی است)، همینطور دلیل مناسبی برای ترجیح سومی به دومی و همین طور تا آخر دلیل مناسبی برای ترجیح بعدی به قبلی خواهد داشت. در نهایت او دلیل مناسبی برای ترجیح اولی به آخری خواهد داشت. در این وضعیت هیچ بهترین گزینه‌ای وجود نخواهد داشت. بدتر از آن اینکه می‌توان مطمئن بود هر گزینه‌ای که فرد انتخاب کند، گزینه موجود دیگری وجود دارد که از آن بهتر بوده است. در این شرایط طبیعی است که افراد دچار پدیده پشیمانی خریدار شوند، زیرا وقتی به خانه می‌آیند و خریدشان را با گزینه دیگری مقایسه می‌کنند که می‌توانستند بخرند، به‌درستی به این نتیجه می‌رسند که انتخاب بدتری داشته‌اند.
روش طعمه‌گذاری را در نظر بگیرد. در این روش به این صورت عمل می‌شود: یک فروشگاه کالایی را با قیمتی بسیار نازل تبلیغ می‌کند. خریدار برای خرید آن کالا اقدام می‌کند، اما آن کالا دیگر در فروشگاه موجود نیست (شاید هیچ‌وقت هم نبوده.) سپس کالایی دیگر، ممتازتر و گران‌تر به مشتری ارائه می‌شود. او که برای خرید کالایی مشابه به آنجا رفته است، دوست ندارد دست خالی به خانه برگردد و شاید در انتها با کالایی به خانه برود که ممتازتر و البته به مراتب گران‌تر از آن کالای اولی باشد.
شکل دیگری از طعمه‌گذاری یک فروشگاه کالایی (مثلاً یک ماشین) را با قیمتی بسیار نازل تبلیغ می‌کند. زمانی که مشتری به آنجا می‌رود، ماشین با قیمت تبلیغ‌شده موجود است. اما فروشنده متذکر می‌شود که این ماشین از مدل دیگری که کنارش قرار دارد از جهات بسیاری پایین‌تر است، تازه قیمت آن ماشین که امکانات بسیار بیشتری هم دارد خیلی بیشتر نیست. شاید مشتری هم موافق باشد که گزینه‌های بیشتر ارزش قیمت بیشتر را دارند و تصمیم به خرید ماشین ممتازتر بگیرد. اینجاست که می‌توان ماشین سوم را نشان مشتری داد اگرچه قیمتش از ماشین دوم خیلی بیشتر نیست، امکانات بیشتری از آن دارد. شاید مشتری هم موافق باشد که گزینه‌های بیشتر ارزش قیمت بیشتر را دارند و باز هم تصمیم به خرید ماشین ممتازتر بگیرد. در نهایت شاید آن مشتری مسیر خانه را با ماشینی پیش بگیرد که بسیار مجهزتر از چیزی است که نیاز داشته یا می‌خواسته و ممکن است به این خاطر که خام وسوسه‌های فروشنده شده احساس حماقت کند. احتمالاً زمانی که به خانه می‌رسد با خودش فکر کند که آن مدل ارزان‌تر و کم‌امکانات‌تر که از ابتدا می‌خواسته بهتر بوده است. شاید هم واقعاً حق با او باشد.
این پدیده بی‌نهایت رایج است. معمولاًزمانی که این پدیده اتفاق می‌افتد، خریدار احساس حماقت یا دورخوردن می‌کند. ممکن است او این رفتار را در چارچوب اِیکرزیا (ضعف اراده) توضیح دهد؛ او نتوانسته در برابر آن همه زرق و برق اضافی مقاومت کند.
شاید «اصل انتقال‌پذیری بهتر از...» اساساً درست نباشد. شاید خریدار ماشین دچار کمبود اراده یا عدم عقلانیت نباشد و شاید اقدامات فروشنده هم الزاماً غیراخلاقی نباشد. شاید موضوع از این قرار بوده که ماشین دوم، بر اساس همه عوامل مرتبط با آن مقایسه، واقعاً بهتر از ماشین اول بوده و ماشین سوم نیز بر اساس همه عوامل مرتبط با آن مقایسه واقعاً بهتر از ماشین دوم بوده است، ولی با این حال ماشین اول، بر اساس همه عوامل مرتبط با آن مقایسه، بهتر از ماشین سوم است. در این شرایط نمی‌توان فروشنده را مقصر این دانست که به خریدار ماشین دومی را نشان داده که بهتر از اولی بوده و همین‌طور ماشین سومی را نشان داده که بهتر از دومی بوده است. همین‌طور می‌توان گفت مشتری نیز فقط به دلایل مناسبی که داشته واکنش نشان داده و به‌درستی تصمیم گرفته که خرید دومی برایش بهتر از اولی و خرید سومی بهتر از دومی است. البته اگر «اصل انتقال‌پذیری بهتر از...» درست نباشد، می‌توان توضیح داد چرا فرد در نهایت به نتیجه‌ای رسیده که بدتر از نتیجه موجود دیگر بوده است؛ یعنی مثلاً چرا در نهایت ماشین اولی را نخریده است.
بازنگری در معنای انتخاب عقلایی

برگردیم به والدینی که بهترین‌ها را برای فرزندانشان می‌خواهند. شاید آن‌ها فرزندشان را ترغیب کنند که معلم دبستان شود که شغلی شریف بوده و مزیت‌های زیادی هم دارد. اما اگر آن بچه مستعدتر باشد، والدین با خودشان فکر خواهند کرد که زندگی یک استاد دانشگاه بهتر از آن خواهد بود؛ چراکه هم تدریس را در خود دارد، هم نیازمند کار فکری است و البته احترام و پرداختی بیشتری نیز در بر دارد. بعد از آن شاید با خود فکر کنند که زندگی یک مشاور حقوقی از آن هم بهتر خواهد بود. در این شغل نیز کار فکری وجود دارد، پرداختی بالاتری است، زمان تحصیل کمتری نیاز دارد و دورنمای شغلی‌اش نیز به‌مراتب بهتر است. به اینجا که برسند با خود فکر می‌کنند که شغل یک مشاور سرمایه‌گذاری از مشاور حقوقی هم بهتر است، زیرا مزایای اجتماعی و اقتصادی بسیاری دارد که مشاوران حقوقی اصولاً موفق به کسبش نمی‌شوند. با وجود همه اینها، در نهایت شاید به نظر آن‌ها شغل یک معلم مدرسه از یک مشاور سرمایه‌گذاری بهتر باشد؛ چراکه اضطراب کمتری دارد، زمان بیشتری برای همراهی با خانواده دارد، می‌تواند جایی غیر از یک مرکز مالی شلوغ زندگی کند و چیز‌های دیگری از این دست.
اکثر افراد در مواجهه با چنین دوری از انتخاب‌ها، به دنبال تفکر دقیق و تعیین بهترین زندگی ممکن می‌روند. اصولاً چنین انتخابی باید شامل بهترین ترکیب ممکن از مزیت‌ها و نقایص باشد. اما اگر حق با من باشد، تلاش برای مشخص کردن بهترین زندگی برای فرزندان می‌تواند به شکست ختم شود. شوربختانه، با توجه به پیچیدگی هنجاری دنیایی که در آن نفس می‌کشیم، کاملاً ممکن است که در میان مجموعه‌ای از زندگی‌ها، اولی بهتر از دومی، دومی بهتر از سومی و آن هم بهتر از چهارمی باشد، اما در نهایت اولی الزاماً از آخری بهتر نباشد. چنین امکانی آزاردهنده و گیج‌کننده است. این باعث می‌شود والدین ندانند کدام راه را به فرزندانشان پیشنهاد کنند؛ چراکه در مقابل هر گزینه‌ای که پیشنهاد می‌دهند، گزینه دیگری وجود دارد که بهتر از آن است. آموختن شیوه زندگی با این حقیقت، اگر بتوان آن را حقیقت نامید، نیازمند بازنگری عمیق معنای عقلایی بودن و انتخاب مناسب است.
نقل از وب‌سایت ترجمان نوشته: لری تمکین
ترجمه: سیدامیرحسین میرابوطالبی
مرجع: وب‌سایت ایان

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار