سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: واژهها فقط بار معنایی ندارند بلکه مفهوم و نیروی آن واژه بیشتر اهمیت دارد. گاهی برخی کلمات از دایره لغات یک زبان خارج میشوند یا تغییر معنا میدهند. اداره یکی از آن کلماتی است که تغییر معنا داده است؛ اداره در مجموع یعنی مکانی که در آن امور زندگی مدیریت، برنامهریزی و اجرا میشود، اما این روزها چنین واژهای تغییر معنا داده است. کارمند حتی تغییرات جذابتری داشته است! کارمند باید به واقع بسیار کاری و پیگیر کار باشد، اما الان آنقدر خسته است که به زور کار انجام میدهد. البته همهجا استثنا هم پیدا میشود و باید علت را جویا شد. واژه متعجبکننده دیگر را میتوان ارباب رجوع دانست. این واژه از ریشه نادرست است. انسانها همگی با هم برابر هستند. هیچ کس حق ندارد ارباب دیگری باشد و حتی استفاده این واژه برای احترام گذاشتن به مراجعین خود یک بیاحترامی بزرگ به کارمندان ادارات است.
بیتردید ارتباط کاری باید دو طرفه باشد. هیچ فرقی ندارد که شخص مراجع است یا کارمند، بلکه موضوع مورد اهمیت چیز دیگری است. اگر احترام متقابل باشد هر دو طرف شوق رسیدن به وظایف خود را پیدا خواهند کرد، وظیفه کارمند این است که امور مراجعین را رفع کند و در ازای وظیفه خود حقوقی دریافت میکند. همانطور هم وظیفه مراجع صبرکردن و احترام گذاشتن است، مراجع هم در مقابل صبر و احترام خود خدماتی را دریافت خواهد کرد. انسانها اگر به یک درک متقابل از یکدیگر دست پیدا کنند، بسیاری از مشکلات حال حاضر از بین خواهند رفت. هیچکس نمیخواهد خود را جای دیگری بگذارد و فقط نوکبینی خود را میبیند. این روزها چنان حجم دغدغهها بالا رفته است که صبر و تحملها اندکی کمرنگ شدهاند، اما ما همان مخلوقات خداوند هستیم که نام ما اشرف مخلوقات است. عجیب است که از قلب مهربان و صبر جمیل خود استفاده نمیکنیم. ما دارای نعمتی هستیم که اگر از آن استفاده کنیم به طور قطع شایسته چنین صفتی هستیم. نمیدانم چرا این روزها برخی انسانها از مغز خود به درستی استفاده نمیکنند و فقط میخواهند بدون رعایت حق دیگران جلو باشند. ما به حق خلق شدهایم، پس باید به حق دیگران احترام بگذاریم، اما مغز ما فقط حق خودمان را تحلیل میکند. اگر به نادیدهگرفتن حق یکدیگر ادامه دهیم، چیزی جز بدنامی از ما باقی نمیماند. اینجا جنگل نبوده است، ما انسان هستیم، اما برخی از ما اینجا را به جنگل تبدیل کردهایم. قانون جنگل میگوید که حیوانات قویتر میتوانند حیوانات ضعیفتر را شکار کنند تا خودشان را از خطر گرسنگی و ضعف و شکارشدن از سوی دیگران در امان نگه دارند. جالب است که برخی از ما با تمام ادعاها و حرفهایمان مانند حیوانات با هم برخورد میکنیم. ما باور کردهایم وقتی وارد یک اداره میشویم باید گرگ باشیم وگرنه حق تو را میخورند. آخر این چه تفکر عصر حجری است که ما را در خود هضم کرده؟! جالبتر از همه این است که فقط عادت کردهایم اشتباهات دیگران را ببینیم و به عبارتی بینای دیگران و کور خودمان باشیم. کاش مانند دوربینهای جرایم رانندگی یک نوع دوربینهایی هم وجود داشت که جرایم اخلاقی ما را نشانمان میداد و مجبور بودیم به ازای هر خطای اخلاقی یک کار خوب انجام دهیم. ما این روزها دیگر از هم معذرتخواهی هم نمیکنیم چه برسد که بخواهیم به جبران خطای خود کار خیری هم انجام دهیم. کاش آن دوربین نشانمان میداد که خود ما هم مانند دیگران خطاهای اخلاقی زیادی داریم و قضاوتکردن دیگران بدترین آنهاست. همه ما عادت کردهایم از کوچکترین صفها که صف نانوایی هستند تا بزرگترین صفها که در ادارهها است را نادیده بگیریم، آن وقت از پیچیدن یک ماشین جلوی ماشین خود شاکی میشویم و جد و آباد طرف را مورد مرحمت قرار میدهیم. همه ما عادت کردهایم به حرف یکدیگر گوش ندهیم، حتی بچه خودمان. آنوقت از حواسپرتی یک کارمند اداره به جوش میآییم و تنها راهحل را داد زدن میدانیم. هیچ وقت نخواستهایم از کلام به جای داد و فریاد استفاده کنیم. هیچ وقت نخواستهایم خود را جای دیگری بگذاریم و بگوییم ایراد ندارد شاید حال او امروز بد است. هیچ وقت نخواستهایم به خاطر آرامش خودمان و دیگران از بعضی رفتارها چشمپوشی کنیم و کوتاه بیاییم. لزوم احترام و داشتن روابط همراه با مهربانی از مهمترین اصول ارتباط مردم با یکدیگر در جامعه محسوب میشود. اینها اصولی است که در ارتباط کارمند و اربابرجوع باید به طور جدی مورد نظر قرار گیرد. موفقیت و بهروزی هر جامعه در نمود رفتار مردمان آن جامعه با یکدیگر است. احترام و رعایت حقوق همه در جایگاهشان باعث بروز مهربانی و لطافت در جامعه میشود. هرچه مهربانی و همچنین با وجدان بودن در جامعه بیشتر شود، مردمانی خوشحال و شادابتر خواهیم داشت. شاید همه ما حداقل یکبار گذرمان به یکی از سازمانها افتاده است، همه مراجعه کنندگان به هر شکلی خواستهای دارند. اگر با برخوردی مناسب از سوی کارکنان یک سازمان مواجه شویم، آیا سعی نمیکنیم برخورد خودمان را هم در احترام متقابل با آنها، به نوعی کنترل و تصحیح کنیم؟ فردی را در نظر بگیرید که از یک سازمان ذهنیت بدی دارد. وقتی او برای انجام کاری به فلان سازمان مراجعه کند، مطمئناً کارش انجام نمیشود و به اصطلاح دوندگی زیادی دارد تا کارش را راه بیندازند.
جان کلام اینکه این روزها باید حواسمان به هم باشد. زندگی انسان مدرن پر از دغدغه است و همه انسانها چه مراجعهکننده و چه کارمند حق دارند، خسته شوند. کاش طرف مقابل را از آهن و خودمان را از شیشه نبینیم. ما همه انسان هستیم و حق داریم یک روزهایی حالمان خراب باشد. کاش همدیگر را بیشتر درک کنیم، کاش صبرمان بیشتر شود و به حق و حقوق هم احترام بگذاریم. کارمند و مراجع بودنش هم فرقی ندارد، مهم انسان بودن است. خیر سرمان اشرف مخلوقات هستیم، اما متأسفانه گاهی اوقات از همه موجودات درک کمتری نسبت به هم نشان میدهیم. بیاییم و به خود بیاییم و برای حفظ آرامش و کنترل اعصاب خودمان هم که شده یکدیگر را کمی درک کنیم.