سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: ادبیات دفاع مقدس به ویژه در بخش خاطرهنگاری به خاطر وجود راویان متعدد در بخشهایی شاید مشابه باشد، ولی به خاطر وجود زاویه دیدهای مختلف از طراوت و تازگی برخوردار است. احمد شاکری از نویسندگان و منتقدان ادبی در گفتگو با «جوان» به جزئیات مفهوم واژه «تکرار» در ادبیات دفاع مقدس میپردازد و از فرصتها و تهدیدهای ممکن در این حوزه میگوید.
مفهوم «تکرار» در گونههای مختلف ادبی چه تفاوتهایی با هم دارند و چگونه تعریف میشوند؟
کلیدواژه «تکرار» اگر محور پژوهش در ادبیات دفاع مقدس باشد مجموعهای از سؤالات و پرسشهای بسیار ریزی را پدید میآورد. در تاریخچه ادبیات داستانی پس از انقلاب هم محور برخی شبهات بوده است. در اینجا باید دو ساحت از هم جدا شوند. یک ساحت مربوط به هنر و یک ساحت مربوط به مستندنگاری و تاریخ است. هنر در ذات خودش به دنبال ابداع و نوآوری است و یکی از وجوه جذابیت آثار هنری همین نوآوری است که تعابیر مختلفی برایش به کار برده میشود و نوآوری را نتیجه نگاه هنرمندانه شخص میدانند؛ یعنی هنرمند دارای درک، تحلیل، تفسیر و احساس بالاتری است و با آن چیزی را درک میکند که دیگران کمتر درک کردهاند؛ بنابراین محصولی که ارائه میکند برای مخاطبان نو است. این نو بودن معمولاً در موضوع، رویکرد و پرداخت است. مقوله تکرار در هنر و ادبیات از این جهت یکی از پایههای اصلی هنر و ادبیات مخیل است. مقوله مستندنگاریها، چون کارکردش با هنر متفاوت است مقوله تکرار برای آن به شکل دیگری تعریف میشود. در سطحی از مستندنگاری که شامل گزارش و یادداشتهای روزانه است، فردی که مینویسد و تجربهای که از سر گذرانده موضوعیت دارد. حتی اگر فرد دیگری در موقعیتی مشابه باشد و در آن موقعیت افراد دیگری هم حضور داشته باشند میتوانند همان را روایت کنند. در مستندنگاریها تأکید بر این است اگر فردی خاطرهای را از موضوعی روایت کرد، اگر افراد دیگری هم در آن صحنه حاضر بودند میتوانند شروع به نوشتن کنند. اگر غرض ثبت تاریخی واقعه باشد این تکرار به معنای تقویت سند روایت است و این تکرار استناد را تقویت میکند. کسانی که دنبال ثبت وقایع و تاریخ شفاهی هستند باید به دنبال تقویت و تکرار و تعدد مراجع باشند. یعنی تلاش کنند راویان متعددی را پیدا کنند و اگر روایت مشابهی داشته باشند به نفعشان است، چون به عنوان پشت هم عمل و یک مقوله را اثبات میکنند. خاطرهنگاریها گاهی از پوسته خودشان بیرون میآیند. خاطراتی که از پوسته خودشان درمیآیند و در خاطرهنگاری جنگ با آن مواجه هستیم با خاطره صرف مواجه نیستیم. چیزی که خاطرات میخواهند بیان کنند بیان واقع و ثبت تاریخیشان نیست و به کارکردهای داستانی نزدیک شدهاند. در حوزه ادبیات مخیل نوآوری و ابداع یک خصوصیت ممتاز قابل طرح است. اما نکته این است چرا بحث تکرار در فضای ادبی ما مطرح میشود؟ اصطلاح تکرار یک سابقه و نسبی دارد به ویژه در ادبیات داستانی و روایی دفاع مقدس. اگر ۴۰ سال را بررسی کنیم ادبیات دهه ۶۰ وقتی تمام میشود و جریان نو و متفاوتی در ادبیات داستانی شکل میگیرد که به دنبال شیوه دیگری از روایت است.
آیا خطر «تکرار» و «یکنواختی» به خاطر شباهات مضامین ادبیات دفاع مقدس را تهدید میکند؟
جنگ یک گنج است. میدانیم قاطبه کسانی که در جبهه بودند با چه داعیهای رفتند و از چه پسزمینه تاریخی و اعتقادی قوت گرفتند. داعیه اولشان اسلامخواهی، حقطلبی و مبارزه با ظلم بود. مراد رهبر از جنگ یک گنج است این است که حد و مرزهای موضوعی نه تنها ادبیات و هنر را به تکرار نمیرساند بلکه آن را به بلوغ و زایش مضاعف متوجه میکند. الان ادبیات روشنفکری وجود «ممیزی» را مانع بلوغ ادبیات میداند و در صورتی که ادبیات در بی حد و مرزی به بلوغ نمیرسد بلکه چارچوبها به ادبیات بلوغ میدهد. آزادیخواهی لیبرالی در ادبیات دفاع مقدس ما بوده و ادبیات سیاه نوعی ادبیات لیبرال است که دوست دارد حدها را بگذراند. ادعا و شعار ادبیات شبهروشنفکری در نوآوری، آنها را به انکار ارزش و واقعیت کشاند. اشکال ادبیات سیاه دفاع مقدس این بود که چرا همه واقعیت را نمیگویید و همه شخصیتها خوبند و نتیجه داستانتان همیشه امیدبخش و مؤید دین است. آنها در داستانهایشان روی موقعیتهای تیره، دردها، رنجها و آسیبهای جنگ تمرکز کردند و همین موجب شد واقعیت بزرگ دفاع مقدس تحریف شود. واقعیت بزرگ این است که جنگ ما دفاع مقدس بود. حتی در مجامع دانشگاهی هم واژه دفاع مقدس را به کار نمیبرند و از لفظ جنگ تحمیلی سخن میگویند و این واقعیت بزرگ را به بهانه اینکه دنبال نوآوری هستیم قربانی کردند. این جریان سیاهنویس ادبی را با همین تفکر نوآوری در موضوع، محتوا، پیام و فرم دنبال کرد. ادبیات لیبرال در کشورمان ادبیات غیرمتعهد است. اینگونه نیست که تعهدی نداشته باشد بلکه بیشتر تعهدش به نویسنده و هنر و فرم است. محتوا را با فرم تاخت زدند و برای رسیدن به نوآوری و ساختارهای جدید، محتوا و مغز اتفاق را کنار گذاشتند. گریختن از تکرار و حرکت به سمت نوآوری وظیفه ادبیات داستانی متعهد است. بررسی اینکه مجاری خروج ما از تکرار و ورود ما به ساحت نوآوری در ادبیات داستانی خیلی مهم است. جنگ یک گنج است تنها به این معنی نیست که فقط به دفاع مقدس بپردازیم. ما موضوعات خیلی مختلفی داریم. الان در معرض تروریسم اقتصادی هستیم و یک دفاع مقدس را پیش میبریم. ما باید از تجربه ادبیات دفاع مقدس این را یاد بگیریم و بدانیم خروج از تکرار به معنای دست شستن از عقاید نیست. پس یک وجه تکرار این است تلاش کنیم حوزههای گونهای ادبیات انقلاب را افزایش بدهیم و تنوع ببخشیم. تجربه ادبیات دفاع مقدس سکویی برای پرش ما به سمت تولید ادبیات در گونههای دیگر باشد. در پرهیز از تکرار ما علیالقاعده به جریان نقدی نیاز داریم که با سنجههای دقیق برونرفت از تکرار را برای ما تبیین و تشریح کند. در شرایط فعلی نویسندهها متحیرند که چگونه بنویسند تا از چنبره تکرار خارج شوند. درباره دفاع مقدس خیلی نوشته شده، ولی همه اینهایی که نوشته شده در مقابل عمقی که دفاع مقدس دارد خیلی ناچیز است. همه آنچه نوشته شده نمیتواند عمق این واقعه را نشان دهد. نویسنده اگر متوجه عمق موضوع نباشد گمان میکند، چون زیاد نوشته شده موضوع ته کشیده است. نکته دیگر اینکه پرداختن به یک موقعیت با محوریت دو شخصیت به معنی تکرار نیست. شاید موقعیتها در یک داستان تکراری باشد، ولی زاویه دیدها تفاوت دارد. همانطور که کتاب «من زندهام» به اسارت یک دختر نوجوان در زندانهای رژیم بعث میپردازد شاید چند موضوع دیگر با همین تجربه روایت و پرداخت شود. در طول جنگ موارد اینچنینی داشتیم و شاید ۱۰ کتاب دیگر با همین سرگذشت دربیاید. آیا این به معنای تکرار است؟ موقعیت شاید تکراری باشد، ولی خیلی از جنبهها و تفاوتها میتواند آن را از تکرار خارج کند و مهمترین آن آدمهاست. آدمها مثل هم نیستند. اگر به عمق شخصیتها نزدیک شویم حضور این شخصیتها در موقعیتهای تکراری، داستان تکراری نمیسازد. داستانها و خاطرات قوی با تأثیر زیادی که میگذارند ممکن است به تکرار دامن بزنند. مثلاً اگر فیلم خوبی ساخته یا داستان خوبی نوشته شود دیگر نویسندگان و کارگردانان را به سمت تکرار و تقلید میبرد. از یک جهت خوب و از یک جهت بد است. مثلاً وقتی «دا» نوشته شد نوع تأثیری که گذاشت آثار به این سمت بروند. این نقطه توقفگاه خوبی نیست و آن جریان خلاق پژوهش و نقد میتواند کمک کند و سکوی پرشی درست کند.
الان ما به حد خوبی در روایت و پردازش خاطرات دفاع مقدس رسیدهایم یا روی یک نقطه متوقف شدهایم و قرار نیست اتفاق بزرگتری بیفتد؟
اگر قالبهای روایی را بخواهیم با هم مقایسه کنیم در تاریخ شفاهی تکرار نوعی تأکید مطلوب است. در یک افق کلیتر خاطره چقدر ظرفیت برای روایت دارد و اگر بخواهیم با داستان مقایسه کنیم، میبینیم ظرفیت خاطرهنگاری برای روایت از انسانها محدود است. چون خاطره نمیتواند به عمق وجودی شخصیتها برود. خاطرهنگار درون خودش را روایت میکند، ولی درون دیگران را نمیتواند بگوید. خاطره باید حتماً از واقعیت بگوید و اگر یک خاطرهنگار بخواهد ذهنیت خودش را در دوره دفاع مقدس روایت کند باید چیزهایی را بگوید که آن زمان به آن فکر میکرده است. محدودیتهایی که خاطره را تهدید میکند جزو لوازم خاطرهنگاری است، در قیاس خاطرهنگاری و داستان، خاطرهنگاری محدود و محکوم به حدود و مراتبی از تکرار است. محکوم به این است که تا جایی میتواند پرواز کند پس ناگزیر به تکرار هم هست. چون داستاننویسی سقفی ندارد تکرار درونش معنی ندارد. چون اوج پروازش بینهایت است و چیزی نیست که در مورد جهان داستانی به ذهن داستاننویس نرسد. در حالی که خاطرهنگار در فهم جهان واقعی با محدودیت مواجه است. یک خاطرهنگار همه چیز را نمیتواند بفهمد تنها چیزهایی که دیده و شنیده و درک کرده را ثبت میکند، ولی داستاننویس هیچ محدودیتی ندارد. همین محدودیت ناگزیر مراتبی از تکرار را موجب میشود. این معضل تا حدودی در خاطرهنگاری وجود دارد. باید خیلی دقت کرد تکرار از چه جهتی و در چه سطحی است. وجه مهمتری که میبینیم نتیجه عملیاتی نکردن ظرفیتهای خاطره است. یعنی از تمام ظرفیتهای خاطرهنگاری استفاده نکردهایم و با وجود فعال کردن این ظرفیتها دچار مراحلی از تکرار در خاطرهنویسی شدهایم. بخشی به ضعف خاطرهگوها و خاطرهنگاران برمیگردد. اگر کسی بخواهد در این زمینه خاطرهنویسی کند میتواند با حفظ کردن حدود خاطرهنگاری، ابداع هم کند. این مهارتها و شناخت خاطرهنگاران ما از خاطره و ظرفیتهایش دست و بالشان را بسته است. این عرصه جای پرواز برای مراحل عالیتر دارد. خاطرهنگاری پروندهاش در کشور ما بسته نشده و نباید هم بسته شود. چون هنوز ظرفیت دارد. در قیاس کلی بین خاطره و داستان اوج پرواز داستان و رمان است. برای اینکه محدودیتها موجود و مفروض در خاطرهنویسی را پشت سر بگذاریم ضرورتش این است که در خاطره نمانیم و باید به ساحت رمان برویم. اگر میخواهیم محدودیتهای ذاتی خاطره موجب تکرار نشود باید به حوزه رمان وارد شویم. راهکاری که قابل بیان است به حوزههای سیاستگذاری ربط دارد. مدیریتهای فرهنگی و ادبی کشور در مورد گذشته، حال و آینده چشمش باز نیست. تجربههای غلط گذشته را تکرار میکنند، راجع به حال نمیدانند که وضعیت موجود ما در سطح ملی چیست، چون پژوهش و مقایسهای صورت نمیگیرد، در مورد آینده هم ذهنشان خالی است و همین موجب میشود ندانند کی، چگونه و چطور باید پوسته خاطره دریده شود و از دلش پیله پروانه داستان به دنیا بیاید. بالاخره یک زمانی باید این اتفاق بیفتد.
به نظرتان الان زمان رخ دادن این اتفاق است؟
این زمان قطعی نیست و تدریجی است. یک روز و یک سال نیست ممکن است دو دهه طول بکشد. تدریجی بودنش به معنای بیبرنامه بودنش نیست. این تدریج رخ داده، ولی نمونه «دا» و تکرارش نشان میدهد این تدریج موجب رخوت و کندی هم شده است که این برنامهریزی خیلی دقیق میخواهد و خیلی شناخت از ظرفیت خاطره و داستان میخواهد. تئوری درباره داستان مطلوب انقلاب اسلامی میخواهد. دریدن این پوسته و پیله و اینکه خاطره را به دامن رمان بیندازیم ممکن است حتی نتایج معکوس داشته باشد. وقتی تئوری در مورد ادبیات داستانی انقلاب نداشته باشید، ارتقا دادن قالب خاطره به قالب داستان ریسک بالایی دارد. این خطر ممکن است خاطرهنویسی ما را که زیادی پاک مانده است در دام ادبیات سیاه بیندازد. این خیلی خطرناک است. در این ره رهزنهای مختلفی هستند. الان وضعیت بلبشویی داریم و هیچکس صاحب کاری و هیچ مجموعهای بالای سر کار نیست. چشم بینا و برنامهریز کلیت ادبیات ما را در سطح ملی رصد نمیکند و افق بلندمدت و کوتاه مدتی ندارد. دانشگاههایمان کمکی در این زمینه نمیکنند. با این حال خاطرهنگاران ما فهمیدهاند باید به حوزه داستان نزدیک شوند و حداقل الان میدانیم این نکته وجود دارد.
در گونههای ادبیات دفاع مقدس مجموعههایی مثل خاطرات و زندگینامههای شهدای مدافع حرم منتشر میشود که سبک رواییاش تفاوتی با قبل ندارد. این جریان میتواند به طراوت و تازگی ادبیات دفاع مقدس کمک کند؟
این هم خیلی قابل بحث است و فرصتهایی درون دارد. حرکت ما از خاطره به داستان تنها حرکت فرمی و قالبی نیست بلکه حرکت موضوعی و مضمونی هم هست. در حرکت از نقطه خاطره دفاع مقدس تا نقطه رمان انقلاب یکسری موضوع و قالبهای واسط و میانی وجود دارد. خاطرهنویس به مرحلهای به نام زندگینامه داستانی میرسد. یعنی ما نه به خاطره و نه به زندگینامه راضی هستیم و نه میتوانیم ادعای داستان داشته باشیم این قالب واسط قرار است در همین حد نماند. پس در این مسیر قالبهای واسطه میخواهیم که در حرکت تدریجی ما را به رمان برساند. به موضوعات واسط هم نیاز داریم. یعنی نمیتوانیم یک دفعه از تجربه ادبیات داستانی و خاطرهنگاری دفاع مقدس رمان سیاسی بیرون بکشیم. باید این تجربه امتداد پیدا کند. از ادبیات دفاع مقدس نمیتوان دیگر گونههای ادبی را بیرون کشید. به نظر میرسد ورود ما به ادبیات مدافعان حرم گونهای برای واسط شدن باشد. این هم چیزی است که پژوهشی راجع به آن ندیدم. چون در مدیریت ما توجهی به آن نمیشود. چیزی که موجب شد ادبیات مدافعان حرم شکل بگیرد بیشتر اقتضائات موجود اجتماعی است. فکری که بخواهد تابع سیاست کلی در ادبیات باشد این را رقم نزده، به هر حال فرصتی است. شهدای مدافعان حرم هم به فرآیند و هم هویت ادبیات دفاع مقدس نزدیک هستند. به موقعیت پیچیدهتری هم نزدیکند که خیلی جالب و قابل بحث است. شما را به تقابل کاملاً ایدئولوژیک از جنس تقابل اسلام که یکی اسلام اصیل و یکی اسلام ظاهری است نزدیک میکند. این خیلی دشوار است. نوشتن از داعش قطعاً خیلی دشوارتر از ارتش بعث است. چون داعش یک مجموعه تفکر متعصب، متهجر و متصلب است که قرائتی از اسلام دارد که فرد را به عملیات انتحاری میکشاند. در ارتش بعث چند نفر عملیات انتحاری انجام دادند؟ اصلاً چنین چیزی نداشتند و از انتحار و اشتهاد میترسیدند، ولی در اینجا قضیه پیچیدهتر است. گونه ادبیات دفاع مقدس به لحاظ پیچیدگی و تجربه فرم چقدر آمادگی دارد وارد گونه ادبیاتی شود که مربوط به مدافعان حرم است؟ این مسئله در حوزه ادبیات انقلاب اسلامی هم محل تردید واقع شده است. دفاع مقدس یک مرز جغرافیایی و یک مرز تعیینکننده حق و باطل دارد، اما مرزها در ادبیات انقلاب اسلامی به همین راحتی است و فقط یک طیف انقلاب کردند؟ خیلی پیچیده است. آیا ما تجربیات لازمی در ادبیات دفاع مقدس فراهم کردیم تدوین و تقریر شده و به شبهاتش پاسخ داده شده و توانستهایم از سختیهای دفاع مقدس در ادبیات بربیاییم که حالا میخواهیم درباره موضوع پیچیدهتری، چون انقلاب و مدافعان حرم بنویسیم؟ این به معنی ننوشتن نیست بلکه به این معناست که آگاهانه بدانیم وارد عرصه پیچیدهتری شدهایم. کسی که در عرصه سادهتر دچار انحراف و معضلات ادبیات سیاه دفاع مقدس شده در اینجا به مراتب اولی در معرض چنین تهدیدی است و چه کسی متوجه این اتفاق در کشور است؟