سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: «پسرم! دلم تنگ میشود، تو را به خدا دو سه هفته یک بار بچهها را بردار بیاور شامی، ناهاری دور هم باشیم دلم باز شود. آیا من حق ندارم ماهی یکی دو بار عروس و نوههایم را ببینم؟»
این گلایه همیشگی مادر است و من همیشه با بهانههایی همچون بچهها درس و امتحان دارند، خودمان درگیر کار و اضافه کاری هستیم و امثالهم سعی میکنم طوری که دلش نشکند نرفتنها و سر نزدنهایمان را توجیه کنم، اما خودم که میدانم از هزار یک دلیلی که میآورم هزار تای آن بهانههایی است برای آرام کردن وجدان خودم.
مثلاً آیا نمیتوانیم زمانی را که با خانواده برای هفتهای یک بار به رستوران رفتن و خوردن پیتزای سراسر مضر و مرض را صرف میکنیم برویم خانه گرم مادر و غذای کاملاً سالم و سنتی او را با طعم عشق و محبت بخوریم و تازه مبلغی را نیز در هزینههایمان صرفهجویی کنیم؟
همسرم میگوید خدا را خوش نمیآید هی سر پیرزن خراب شویم و او را در این سن و سال به زحمت بیندازیم، اما مادر میگوید این زحمتها برای او عین رحمت است و کیف میکند از اینکه برای نوههایش آبگوشت با طعم ناب خانگی بار کند و به تماشای تریت خوردن آنان سر سفره بنشیند و حال کند. راستی ما چرا فکر میکنیم مزاحم او هستیم؛ تردید ندارم این هم یک برداشت وارونه به نفع خودمان است و در واقع فکر میکنیم او مزاحم ماست و نمیگذارد به هزار و یک گرفتاری و بدبختی زندگیمان برسیم.
همیشه میگوید «مادر، اینهمه دوندگی نکن، خیلی زود از دست و پا میافتی و تازه متوجه میشوی که مال دنیا و حرص زدن برای آن ارزش از دست دادن سلامتی را ندارد و یک لحظه با عزیزان بودن بیشتر از هزاران سکه طلا میارزد.»
میدانم که راست میگوید و تردیدی ندارم که از این حرفها قصد نرم کردن دل مرا ندارد که بخواهم کار و زندگی را ول کنم و کنار دلش باشم. این را به این خاطر میگویم که مدتی بیکار بودم و زیاد به او سر میزدم و دعوا کردنش را دیدم که میگفت: «تو مگر کار و زندگی و زن و بچه نداری؟! لازم نیست از وقتت هی بزنی و پیش من بیایی!» و من عاشق این اعتدال قدیمیها هستم که پند و پیام ضربالمثل «نه به اون شوری شوری، نه به این بینمکی» را خیلی خوب درک کرده و در رفتار و کلام و منش و مرامشان به کار بستهاند.
او دلش میخواهد پسر و عروس و نوههایش را ماهی دو بار هر بار یکی دو ساعت ببیند و اگر یک دو دو تا چهارتای ساده کنیم با زمانی که برای مسیر رفت و برگشت میگذاریم شاید یک نصف روز بیشتر نشود، یعنی یک نصف روز از ۳۰ روز را میخواهد برای او باشیم. اصلاً نه اینکه ما برای او باشیم، بلکه او با پذیرایی مادرانهاش که مثالی در دنیا ندارد از خدمت کردن به ما و دیدن لبخند نوههایش لذت ببرد. از وظیفه فرزندی و هزار توصیه دینی و عرفی و اخلاقی به تکریم والدین که بگذریم به نظرم این حق محرز انسانی اوست که ما دریغ میکنیم و با هزار عذر و بهانه الکی از زیر آن درمیرویم. تو را به خدا بیایید صادق باشیم و اگر از آن دسته آدمهایی هستیم که از این وظیفه اولیه خود در قبال مادرمان کوتاهی و تعلل میکنیم، بیخودی ادای آدمهای احساساتی را درنیاوریم و به مناسبت روز مادر در اینستاگرام و شبکههای اجتماعی با پستهای داغ و شورانگیز و «رفیق بیکلک مادر» گفتنهایمان در ستایش مادر سرایش و آرایش و فرمایش راه نیندازیم. آنها هیچ نیازی به این نمایشهای الکی و ناباورانه ما ندارند و فقط کافی است هر از گاهی سراغشان را بگیریم و آنان را از تنهایی و دلتنگی دربیاوریم. اصلاً همین زمانی را سر در گوشیهایمان صرف میکنیم را جمع کنیم و یک دهم آن را ذخیره کنیم برای سر زدن به مادر. من که تصمیم خودم را گرفتهام، تصمیم شما هم با خودتان. مادر منتظر ماست.