ملا نصرالدین پالانی داشت که فارغ از کاربرد زورانه آن شبها سر بر آن مینهاد و میخفت
شبی از خواب پرید و دید دزدها غیر پالان زیر سرش هر آنچه که بدست شان آمده را جمع کرده و دارند میبرند
ملا هم بجای دیدن نیمه خالی لیوان نیمه پر آنرا دید
دست در زیر پالان برد و صد تومان پولی را که قبل از خواب زیر آن نهاده بود برداشت و گفت
حالا که تالان تالانه صد تومان زیر پالانه و آنرا دزدید
البته ملا پول خودش را کش رفت ولی اینها؟