سرویس حوادث جوان آنلاین: به گزارش جوان، هشتم تیرسال۹۷، زوج سالخوردهای با مراجعه به اداره پلیس ورامین از چهار مرد جوان به اتهام آدمربایی شکایت کردند. مرد سالخورده به مأموران گفت: «با همسرم در خانه بودیم که چهار مرد جوان از دیوار حیاط وارد خانه شدند. یکی از آنها را میشناختم. سامان بود که میخواستم با او معاملهای انجام دهم، اما منصرف شدم. سامان همراه دوستانش بعد از بستن دست و پای من و همسرم تعدادی اسناد و مجسمه عتیقه را سرقت کرد، سپس به زور ما را با خودروی ۲۰۶ که در حیاط پارک بود به شهرستان نهاوند برد. آنها سه شبانه روز ما را شکنجه کردند سپس همسرم را مجبور کردند تا به فرزندانم پیامک بدهد که ۲۵۰میلیون تومان به حساب آنها واریز کنند، اما موفق نشدند. مردان آدمربا بعد از گرفتن عابربانکم، ما را رها کردند تا اینکه متوجه شدیم ۲۰میلیون تومان از حسابم برداشت شده است.»
با ثبت این اطلاعات، پلیس تحقیقات خود را شروع کرد تا اینکه در روند تحقیقات مشخص شد آدمربایان در زمینه قاچاق مواد مخدر و سرقت دارای سوابق هستند. به این ترتیب اولین متهم به نام سامان همراه همدستش داوود شناسایی و دستگیر شد، اما ردی از دو متهم دیگر به دست نیامد.
سامان در بازجوییها جرمش را انکار کرد، اما داوود با اقرار به جرمش همراه دوستش به اتهام مشارکت در آدمربایی، سرقت مقرون به آزار و کلاهبرداری روانه زندان شد. پرونده بعد از کامل شدن تحقیقات به شعبه یازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
صبح دیروز دو متهم در غیاب شاکیان پرونده در دادگاه حاضر شدند. ابتدای جلسه بعد از قرائت کیفرخواست، سامان که چند سابقه کیفری داشت با انکار جرمش گفت: «شاکی را از قبل میشناختم. میخواستم ازدواج کنم و به پول احتیاج داشتم. به همین دلیل او کارت عابرش را داد تا مبلغی را که نیاز دارم از آن برداشت کنم. با خواهرم به طلافروشی رفتیم تا به سلیقه خواهرم برای همسر آیندهام طلا بخرم. ما مبلغ ۷ میلیون تومان با کارت شاکی خرید کردیم، اما بعد از بازداشت خواهرم، به خاطر آزادی او مجبور شدم اتهاماتم را قبول کنم، اما حالا میگویم بیگناهم. شاکی و همسرش با میل خودشان با ما به نهاوند آمدند، سپس به سراب رفتیم. نمیدانم چرا چنین شکایتی را مطرح کردهاند.»
سپس داوود در جایگاه ایستاد و گفت: «صاحب یک کشتارگاه در شهرستان همدان بودم، اما ورشکسته شدم به همین دلیل دنبال سند بودم که بتوانم وام بگیرم، اما موفق نشدم. این شد که یکی از دوستانم مرا با سامان آشنا کرد و قرار شد او مشکل وام را برایم حل کند.» متهم ادامه داد: «برای دیدن سامان به تهران آمدم، اما بعد از چند روز متوجه شدم سند خانهای که قرار است با آن وام بگیرم مشکل دارد به همین دلیل تصمیم گرفتم به همدان برگردم که سامان گفت از شاکی طلب میلیونی دارد و از من خواست برای گرفتن طلبش او را کمک کنم.» شاکی در خصوص روز حادثه گفت: «آن روز همراه سامان و دوستانش مقابل خانه شاکی رفتیم. سامان و همدستانش وارد خانه شدند و با تهدید قمه زوج سالمند را بعد از سرقت تعدادی سند و مجسمه عتیقه به زور سوار ماشین کردند. ما در خودروی شاکی بودیم و دوست سامان هم با پراید دنبال ما میآمد. به سمت نهاوند رفتیم و بین راه پیرمرد خیلی مقاومت میکرد به همین خاطر او را داخل صندوق عقب ماشین گذاشتند. آنها بعد از اینکه از واریز پول از سوی فرزندان شاکی ناامید شدند کارت عابر بانک او را سرقت کردند و آنها را رها کردند. من هم روز سوم دلم برای زوج سالخورده سوخت به همین خاطر برایشان آژانس گرفتم و آنها را به ورامین فرستادم.»
او در آخرین دفاعش در حالیکه اشک میریخت، گفت: «باور کنید تا حالا سابقه نداشتم و ناخواسته پایم به این پرونده باز شد. من صاحب زن و فرزند هستم و آدم با آبرویی هستم. حالا هم با سختی توانستم رضایت هر دو شاکی را بگیرم، اما همچنان در زندانم و از خانوادهام هم بیخبرم.»
بعد از توضیحات متهم سامان بار دیگر با کسب اجازه از ریاست دادگاه در جایگاه ایستاد و گفت: «داوود دروغ میگوید. برادر او با برادر من اختلاف دارد و به دلیل انتقام از من این حرفها را مطرح کرده است.»
در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.