سرویس اندیشه جوان آنلاین: اگر بپذیریم که انتخاب واژگان و مفاهیم در هر اثر وجهی تبیینی برای شناخت بهتر آن اثر دارد، در این صورت انتخاب واژه «معماری» برای توضیح موقعیت علم (یا فرآیند علم) در ایران میتواند از این دریچه مورد توجه قرار گیرد، البته این معماری صرفاً در عنوان کتاب خلاصه نشده بلکه روش به کار رفته در کتاب نیز به دنبال ایجاد سنتز میان شاکلهها و محتواهایی است که در نهایت بتوانند نوعی معماری را برای ترسیم ساخت مورد نظر آشکار کنند.
معماری یک ساخت است و در یک مارپیچ تبدیل به اوبژه میشود. این ساخت در این مارپیچ از ایده و محتوا، از واژه علم تا مسئله زبان، و از ترجمه به سوی فرم در قالب علم و مهندسی، استبداد و نهاد دانشگاه در حرکت است. اما نه حرکتی موزون و آهنگین، نه حرکتی صاف و از پی به سقف که حرکتی مارپیچگونه است. این حرکت مارپیچگونه در نقد «ژان روسه» بر «پلیوکت» اثر فاخر تراژدینویس مشهور فرانسوی «پیر کورنی» نیز وجود دارد، اما آنجا بهرغم وجود «شاکلهای حلقهوار با تقاطعی میانی» در نهایت «وحدت اثر بهرغم گسستهای مقطعی» پایدار میماند. در «معماری علم در ایران» نیز مارپیچها و گسستهایی وجود دارند. ما به صورت مداوم با حرکت از صورت به معنا و بالعکس مواجهیم که وحدث اثر را در صورتبندی ساختار (معماری) مورد نظر دچار ابهام میکند، اما منشأ این عدم وحدت چیست؟
یگانه دغدغه نویسنده در معماری و ساختمندی در سیمایی از پیوند بین فرم و محتوا، بین صورت و معنا، انضمام میشود. معماری و ساختِ آن وقتی میتواند عینیت یابد که بتواند این پیوند را برقرار کند. بهرغم وجود دلالتهای محکم و قابل اعتنا در نمایان کردن صورت این ساختمان و این معماری، اما آنجا که نویسنده میخواهد تعادل را بین انرژی و دینامیسم معماری (یا معنای اثر) از یک سو و ثابتهای صوری که فرم معماری را تشکیل میدهند، از سوی دیگر، برقرار کند، وحدت مورد اشاره به راحتی قابل تشخیص نیست.
به عنوان مثال توان تشخیص وحدت بین دینامیسم این معماری (مانند فرآیند علم، تقویت زبان فارسی و اجتماع علمی) و صورتِ آن (مانند فرماسیون نهادهای مشخصی شبیه دانشگاه، بروندادهای عینی و استعاره هندسی و شکلی از صورتِ فرآیند علم که در قالب رشتههای «مهندسی» ظهور مییابند)، به سادگی امکانپذیر نیست به ویژه که نویسنده اعتقاد دارد اساساً تأسیس صورتی مانند نهاد دانشگاه تهران توسط مؤسسانی مانند عیسی صدیق از دریچه آشنایی این افراد با مسئله علم به عنوان پویشِ آن صورت یا دینامیسمِ آن نبوده است. به نظر میرسد مدعای نویسنده مشخصاً اهمیت این پیوند نیست، ولی در منطق روشی خودگویی ناخواسته دنبال این پیوند بوده است. حال، راحتتر میتوانیم این کدر بودن و تیرگی ذاتی را که در هر ساختاری وجود دارد، در ساخت معماری علم در ایران نیز درک کنیم.
این عدم پیوند صورت و معنا در معماری گفته شده شاید به خاطر گسستی است که خودِ کتاب در ابتدا آن را فاش میکند: «مفهوم علم نوین از مفهوم غالب علم در ایران و در کشورهای اسلامی متفاوت است... ۱- علوم دینی سنتی؛ ۲- علوم طبیعی سنتی؛ ۳- علم یا دانش؛ ۴- علم در مفهوم مدرن آن». نویسنده معتقد است ما بیشتر با سه سنت ابتدایی مواجه بودهایم و معماری علم در ایران در مورد سنت چهارم هنوز بیگانه است: «مردم ما با این مفهوم [از علم]هنوز بسیار بیگانهاند و دانشگاهها و پژوهشگاهها نیز هنوز بر مبنای این مفهوم اداره نمیشوند.» این موضوع را میتوان در ارتباط با عدم پیوند صورت و معنا دانست و شاید علت آن. به چه دلیل؟
دریدا در کتاب نوشتار و تفاوت که به آن اشاره شد، معتقد است نوشتار فاقد غایت و تاریخ مشخصی است، چون منطق نوشتار دسیمیناسیون و پراکنش تکثرها است و در آن هر آغازی از پیش آغاز شده است، همچنان که هر نوشتاری پیش از خوانده شدن، خوانده شده است. به نظر میرسد دانشگاه و فرآیند علم در غرب بهرغم همه گسستهای ظاهری و همچنین داشتن نقطه آغازین ظاهری و تا حدودی مشخص، دارای منطقی است که معنایابیِ آن محصول پراکنش متکثر معانی سیال در مورد دانش، علم، فلسفه و هویت نهاد دانشگاه است. دانشگاه جدید (به عنوان مثال دانشگاه برلین نسبت به دانشگاه هاله)، دانشگاه جدیدی نیست بلکه این دانشگاه (جدید) قبلاً نیز وجود داشته است، ولی در صورتی دیگر متأثر از دینامیسمی دیگر. یا فرآیند علم همچنان که میگوییم «فرآیند» از همین منطق پیروی میکند. اما در ایران، دانشگاه را بیشتر بر مبنای مبدأ مشخص تاریخی یا مفهومی (مانند دانشگاه ترجمهای یا دانشگاه بدون ایده مفهومیِ مشخص) بدون تکثر معنایی ذکر شده در نظر میگیرند. بسیاری از گفتارها در ایران در مورد دانشگاه از همین نقطه آغاز میشوند.
اینکه دانشگاه و آموزش عالی ایران در هر دو حالت صورت و معنا بالاخره دارای چه مبدأ هویتی و زمانی است، از این نوع گفتارها است. در این انواع معماریها از علم در ایران، صورت دانشگاه و معنای علم، فرم نهادها و دینامیسم نوآوریها و دیگر دوگانههایی که الزام پیوند آنها در ساختی مشخص احساس میشود، عموماً دچار گسستاند. گسستی که در صورتبندی کتاب «معماری علم در ایران» نیز در همان ابتدا مشخص میشود و عملاً ساخت (معماری) علم را در ایران همچنان واجد جنبههایی تاریک از لحاظ پیوندهای مورد اشاره میکند.
*یادداشت فوق به عنوان شرحی بر کتاب مقدمه علم نوشته رضا منصوری نگاشته شده و توسط خبرگزاری مهر انتشار یافته است.