سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: حجاب یعنی پوشاندن و در پرده قرار دادن. واژهای مهم و پرآوازه که با همین یک سطر معنا میشود، اما در درونش دنیایی رمز و راز نهفته است. جوامعی را در پی خودش کشانده و جماعتی از آن گریزانند. عدهای آن را نشانه عقل سلیم و توجه خداوند به زن میدانند و عدهای اسیر در چنگال تحجر و جهل میپندارند. حکایت شعری است که میگوید هر کسی از ظن خود شد یار من.
هر کس برای خودش تعریفی از حجاب دارد و طبق قانون نوشته خودش عمل میکند. یکی فکر میکند روسری را تا نیمه روی سر بیندازد قانون را رعایت کرده و کارش درست است. یکی شلوار تنگ و مانتوی کوتاه نهایت لطفش برای رعایت حجاب است. اوایل فقط بانوان کمحجاب و بیحجاب میشدند، اما اکنون آقایان هم به این جرگه پیوستهاند. متأسفانه به خیال اینکه حجاب و محدودیت پوشش در جوامع عمومی فقط مختص زنان است آقایان فارغ از حس مسئولیت هر طور دلشان میخواهد در انظار عمومی ظاهر میشوند. یکی از بدترین این پوششها که متأسفانه اخیراً مد شده و اوایل فقط توی جادهها بود، اما الان حتی توی فروشگاههای داخل شهر به وفور میبینیم شلوارکهای متنوعی است که مردان میپوشند. کاری به بحث تحریکپذیری و گناه و... ندارم. با اظهارات تند و تیز هم کاری ندارم. علم نقد فلسفی این رفتار را ندارم و اظهارنظری نمیکنم، اما خوب میدانم که این نوع پوششها توهینی است به شعور اجتماعی من و شما، پس به او هم باید امر به معروف کنیم که: «آقای محترم! حجابت را حفظ کن». وقتی کسی لباس راحتی خانه و احتمالاً اتاق خوابش را توی خیابان میپوشد شما چگونه قضاوتش میکنید؟ اگر کسی شأن شما را به عنوان یک شهروند آنقدر نازل بداند که به خودش زحمت لباس نیمهرسمی ندهد و با یک پیراهن رکابی یا شلوارک گلگلی جلوتان ظاهر شود چه حالی میشوید؟ فکر میکنید بافرهنگ است، فکر میکنید روشنفکر است یا در همان نگاه اول با انگشت نشانش میدهید و متعجب میشوید؟ اوضاع حجابمان نابسامان است.
مردها را میشناسی و بازهم رعایت نمیکنی
از بدعتها بگوییم که اسفبار است. از چیزهایی که هر روز مد میشود و هر روز عجیبتر از قبل است. مانتوهای جلو باز افت عفاف است. انگار یادمان رفته که فلسفه حجاب پوشانده شدن و امن نگاه داشتن حریم بدن است. این مانتوها درست برعکس عمل میکنند. یعنی درست نقطههای حساس و ناایمن بدن را در معرض دید میگذارند. زنها در این مواقع حکم شکارچی را دارند. با خودآرایی و طنازی از مردان دل میبرند و آنها را مغرورانه سمت خود میکشانند. بعضی مردها هم شکار هستند و با کوچکترین تحریکی مار خفته غریزهشان بیدار میشود و میافتد به جان جامعه. آن وقت فساد زیاد میشود، آمار خیانتها بالا میرود. طلاق به وفور رخ میدهد.
زنها ساق پایشان را به حکم زیبایی و غریزه دلربایی، برهنه میکنند و مردها به حکم غریزه به دام میافتند. برخی زنها گاهی چنان آرایشهای غلیظ و زننده دارند که مردان را به بیراهه میکشد.
جالب است که مردها را میشناسی و باز هم بیتفاوتی. میشناسی و خطایت را گردن آنها میاندازی. ضعیف بودن نفس آنها یک امر ثابت شده و علمی است پس ما باید افسار این غریزه را بکشیم و کنترلکننده باشیم.
خدا تو را دوست دارد که برایت حریم قائل است
عقل رعایت حجاب را پیش پایمان گذاشته است. عدهای میگویند اسلام با حجاب برای زنها آنها را اسیر کرده و در بند خانه زندانی کرده است، اما من میگویم خدا زنها را خیلی دوست داشته و برایشان حرمت قائل است. چرا؟ چون وقتی برای کسی مهم باشی و حواسش به تو باشد روی رفتار و کردارت زوم میکند و حواسش هست که آسیب نبینی. او خودش مردها را آفریده، نقطه ضعفهای مخلوقش را خوب میشناسد. نمیخواهد تو با پوشش بد به آنها لگام بزنی. نمیخواهد اسب سرکش غریزهاش تو را تبدیل به یک وسیله هوسانگیز کند. میخواهد حجاب داشته باشی تا جامعه تو را به خاطر تلاش و تواناییهایت بخواهند نه اندام ظریف و تحریککنندهات. دوست ندارد وقتی برای استخدام جایی میروی اول چشم و ابرویت را قضاوت کنند و سپس تواناییات را. میخواهد توی جامعه پا به پای مردها پیش بروی و به بالاترین نقطههای افتخار برسی. میخواهد از دامن تو مردها به معراج بروند نه اینکه از دامن شیطانیات خود و مردها با هم راهی دوزخ شهوت شوید.
اگر بساط عفاف برچیده شود خودت ضرر میکنی
اگر بساط عفاف برچیده شود، اگر غیرت مردها هر روز کمتر شود، اگر حجب و حیای زن و مرد در جامعه بشکند، آنوقت است که باید فاتحه جامعه را خواند و حلوایش را خورد. چون دیگر پردهای میان این دو جنس نیست و حرمتی هم نیست. پس نتیجهاش میشود فساد و تباهی. میشود حال و روز خیلی از کشورهای غربی. میشود آمار بالای تنفروشی و هرزگی و سقطهای غیرقانونی و ازدواجهای سفید و...
میشود بیاعتمادی زنها به مردانشان در خانه. میشود تشکیک مردها نسبت به زنهایشان که مبادا خنده و شوخیهایشان با مردان غریبه از سر خیانت باشد. آنوقت حتی تو که خیلی در قید و بند حجاب و عفاف نیستی، از وجود همکار زن در محل کار همسرت میهراسی. هر شب و روزت میشود ترس که مبادا تماس زیادش با خانمها حضور تو را برایش کمرنگ کند. میترسی از تماسهای مکرر و با هم غذا خوردنها و شوخیهای همکارانهاش. پس حجاب ربطی به اسلام ندارد. یعنی لازم نیست حتماً بچه مذهبی باشی تا خودت را به رعایت حجاب مقید کنی. آری بچه مذهبیها چادر سر میکنند، جوراب میپوشند و پوشششان کاملتر است، اما برای اسلام همین که خط قرمزها را رعایت کنی کافی است. همین که شهوت مردانه را برنینگیزی کافی است. به خدا با این بدحجابیها و لجبازیهای مکرر با خودتان، فقط خودتان به چاه میافتید. اگر گشت ارشادی هست، اگر امر به معروف و نهی از منکری هست، اگر مدیر مدرسه اشاره میکند مقنعهات را درست کنی، اگر حراست اداره روی حجاب حساس است، اگر همسرت قبل از ازدواج شرط میکند که بیرون خانه آرایش نکنی همه معنیاش یکی است و آنهم رعایت ایمنی برای توست. مردهایی که غیرت دارند و ناموس برایشان مهم باشد نمیگذارند زنها با آرایشهای آنچنانی و لباسهای بدننما و خیرهکننده بیرون بیایند. اگر غیرت مردانه در وجودشان باشد، تحمل نمیکنند توی مکانهای عمومی مردها با انگشت همسرش را نشان بدهند و جلوی چشمش از اندام ظریف و چشمان خمارش تعریف کنند.
فقط خودت میتوانی به حفظ خودت کمک کنی
ما زنها هر جا ظاهر را کنار گذاشته و دنبال تواناییهایمان رفتیم گل کاشتیم. چه بسیار شیرزنان و دخترانی که برای کشورمان غرور آفریدند. چه بسیار مدیران موفقی که هم مدیر بودند و هم همسر و مادر. تاریخ ایرانمان پر است از اسامی زنهای باغیرت و شجاع.
لباس اقوام ایرانی یکی از هویتهای ملی ماست. زنان و مردان فارغ از دغدغه پوشش و هرزگی و آلودگیهای چشم، کنار هم ایستادند و مبارزه کردند. تاریخ کهن ایران برایمان ارزشمند هست یا نیست. اگر هست و به آن افتخار میکنیم پس توی همان تاریخ جایی زنان ما بدحجاب ظاهر نشدهاند. به هر موزهای که بروی حجاب برای زنها بوده و اتفاقاً رنگارنگ و زیبا بوده است. نگاهی به لباس اقوام بیندازید. یکی از یکی شادتر. پس حجاب را به افکار سیاسی خود و دیگران سنجاق نکنید و آن را بازیچه دست سیاستمداران نکنید. شاید دولتها برخوردشان با حجاب و عفاف تند باشد، شاید رفتارشان انتزاعی باشد، شاید سختگیر باشند و شاید متعادل. اما مسئله پوشش ربطی به این آمد و شدها و میز عوض شدنها ندارد.
روی سخنم با شماست که خم به ابرو انداختهای و میپرسی پس تکلیف مردها چیست، آیا آنها هم نباید در پوشش و رفتار خود حجاب داشته باشند؟ چرا همیشه ما باید محدود باشیم؟ بارها شنیدهام که میگویید خب مردها نگاهشان هرز نباشد، مردها غریزه لعنتیشان را کنترل کنند. چرا باید جور ضعیفالنفسی آنها را ما بکشیم؟ درکتان میکنم، اما یک سؤال میپرسم قضاوت با شما: «اگر شما بدانی دیابت داری و مصرف قند برایت عین خوردن سم است، آیا باز هم به لذت خوردن خوراکیهای شیرین ادامه میدهی یا مجبوری به نفست پشت پا بزنی و از یک علاقه برای زندگی سالمتر بگذری؟»
مردهای ضعیفالنفس همان دیابت همیشگی جامعه هستند. نمیتوانی انکارشان کنی. فقط میتوانی شیرینی و لذت کمتری به خورد دلهای تحریکپذیرشان بدهی. تنها راه نجات فقط همین است و بس!
فقط خودت میتوانی انتخاب کنی. اینکه یک ابزار ارضای هوس باشی که به راحتی هر جا در دسترسشان هستی یا یک گوهر نایاب که باید دنبالت بیایند و برای به دست آوردنت تلاش کنند و به سختی بیفتند. آنقدر خودتان را ارزان نفروشید. ازدواج و همبالین شدن با مردی که برای یک عمر همسفری در کنارش همقسم شدهای آنقدر لذتبخش هست که نخواهی اشتیاقش را توی کوچه و خیابانها میان مردان غریبه پیدا کنی. مراقب خودت باش. بیهوده نبوده که حجابت را مروارید درون صدف مثال زدهاند. تو آنقدر گرانبها هستی که لازم نباشد با لباسهای زننده خودت را نشان بدهی. کافی است خودت قیمت خودت را بدانی و مراقب بیمارها باشی. از یک جایی به بعد فقط خودت میتوانی به خودت کمک کنی و تمام ابزارهای پیشگیرانه هم نمیتواند جلوی یک مرد بیمار را بگیرد.