کد خبر: 963229
تاریخ انتشار: ۰۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۳:۱۶
نکته‌ها و خاطره‌هایی از روابط و مناسبات آیت‌الله العظمی سیدرضا بهاءالدینی با امام و رهبری
روز‌هایی که بر ما گذشت، تداعی‌گر بیست و دومین سالروز ارتحال عارف واصل و مرجع والامقام شیعه حضرت آیت‌الله العظمی حاج‌سیدرضا بهاءالدینی (قده) بود. او به رغم زهد و اعتزال از مناصب دنیوی، از حامیان جدی امام و رهبری و از همراهان نظام اسلامی بود و مواضع وی در گذرگاه‌های خطیر انقلاب، جملگی شاهدی بر این مدعاست.
علی احمدی فراهانی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: روز‌هایی که بر ما گذشت، تداعی‌گر بیست و دومین سالروز ارتحال عارف واصل و مرجع والامقام شیعه حضرت آیت‌الله العظمی حاج‌سیدرضا بهاءالدینی (قده) بود. او به رغم زهد و اعتزال از مناصب دنیوی، از حامیان جدی امام و رهبری و از همراهان نظام اسلامی بود و مواضع وی در گذرگاه‌های خطیر انقلاب، جملگی شاهدی بر این مدعاست. در مقالی که پیش روی شماست، تلاش شده است تا با استناد به برخی شواهد، این مقوله بیشتر تبیین گردد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

بر محمل شهود

اهمیت و ارزش منظر حضرت آیت‌الله العظمی حاج‌سیدرضا بهاءالدینی در مورد مقولات و وقایع، منظر عرفاتی و مشهودات ماورایی اوست. به اذعان همه مرتبطان، وی در این فقره ید طولایی داشت و سالیانی طولانی به مراقبه و ریاضت پرداخته بود. حجت‌الاسلام والمسلمین کاظم صدیقی امام جمعه کنونی تهران در این باره می‌گوید: «به نظر می‌رسید حالتی که آقای بهاءالدینی داشت، حالت شهود بود، حضورش هم قوی بود. آدم وقتی خدمت آقای بهاءالدینی بود، واقعاً احساس حضور در محضر خدا را می‌کرد. گویا این خودِ آیینه خداست و خدا در وجودش جلوه دارد. در عین حال که با آدم حرف می‌زد، عالمش عالم عجیبی بود که جز تعبیر به حضور نمی‌شود چیزی گفت. دیگر اینکه نگاه‌هایش حاکی از این بود که ایشان یک چیز‌هایی را می‌بیند. بعضی از دوستان ما می‌گفتند که مکاشفات آقای بهاءالدینی آن‌قدر زیاد است که گاهی این رؤیت سَر را با رؤیت سِرّش اشتباه می‌کند! علی‌الدوام پسِ پرده را با آن چشم باطنش می‌دید، در عین حال که چشم ظاهرش هم باز بود».

حاج‌آقا روح‌الله به درد همه کاری می‌خورد!

درباره نگاه آیت‌الله العظمی حاج‌سیدرضا بهاءالدینی به مکانت علمی و عملی رهبر کبیر انقلاب، قبل از هر چیز مناسب است که زمام سخن را به دست خود وی بسپاریم. وی در خاطراتی که پس از رحلت امام خمینی و درباره سابقه طولانی خویش با ایشان نقل کرد، چنین گفت: «در سال‌های اول طلبگی که در مدرسه فیضیه بودم، با حاج‌آقا روح‌الله آشنا شدم. مدتی نگذشت که در رفاقت و دوستی‌ام با ایشان، بسیار صمیمی شدم و او را در حد بسیار بالایی از پاکی و تقوا دیدم. ایشان در جوانی علاقه شدیدی به اهل بیت (ع) اظهار می‌کرد و ارتباط تنگاتنگ معنوی با ائمه (ع) داشت. در ماه مبارک رمضان با هم در جلسه‌ای شرکت می‌کردیم که ابتدا قرائت قرآن بود و سپس تلاوت کلام معصومان. کتاب ارزشمند عبقات‌الانوار مرحوم میرحامد حسین را می‌آوردیم و از روی آن احادیثی گوهربار و سخنانی دلنشین از ائمه را می‌خواندیم. با آنکه حاج‌آقا روح‌الله از نظر مالی وضع مناسبی نداشت، جدیت و شور و عشق این جوان موجب شد یک جلد از کتاب عبقات را منتشر کند تا بقیه هم بتوانند از آن استفاده کنند... در سال ۱۳۴۲ عده‌ای در مورد مرجعیت نزد بنده آمدند و نظر مرا درباره دو نفر خواستند. عرض کردم فلانی آدم خوبی است، اما فقط به درد درس و بحث می‌خورد، ولی حاج‌آقا روح‌الله به درد همه کاری می‌خورد! این سخن به گوش آن فرد رسید و از دست من ناراحت شد تا اینکه قبل از انقلاب از دنیا رفت. یک شب به خواب من آمد و اظهار ناراحتی کرد. گفتم به خاطر آن حرف، چه کنم تا از دستم راضی شوی؟ گفت یک ختم قرآن برایم بخوان! من هم خواندم. مدتی بعد در سال ۱۳۵۷ که با پیروزی انقلاب مدرسه فیضیه بازگشایی شد، تعدادی از ارواح را دیدم که خوشحالند. یکی از آنان، روح همان شخص بود. در آن زمان بود که احساس کردم خود ایشان فهمیده است که آقا روح‌الله به درد هر کار می‌خورد... بعد از انقلاب با همه گرفتاری‌ای که امام داشتند و من داشتم، ارتباط خود را قطع نکردیم. در همان اوان پیروزی انقلاب اسلامی، شبی بعد از مغرب قرار بود امام برای بازدید به منزل ما تشریف بیاورند. آن شب کوچه منتهی به منزل ما مملو از ازدحام مردمی بود که در انتظار رؤیت امام، شعار سر می‌دادند. من در منزل مشغول روشن کردن سماور بودم که خبر دادند ایشان آمدند. وقتی سر بلند کردم امام را در آستانه در اتاق دیدم. بعد از سلام و احوالپرسی به ایشان گفتم آقا! حرکت شما الهی است، ولی نفوس مردم آمادگی و تحمل کافی ندارند. حضرت امام در جواب گفت آقای بهاءالدینی همه چیز در اختیار من است ولی خودم در اختیار خودم نیستم! من از گفته امام دو نتیجه می‌گیرم، یکی اینکه ایشان می‌فهماند که بر نفوس مردم، علاوه بر ولایت تشریعی، ولایت تکوینی دارد و اراده ایشان بر اراده مردم و دیگر شئون مسلط است، به طوری که قلوب مردم در اختیار ایشان است. دیگر اینکه مقام فنای فی‌الله و عبودیت و بندگی محض ایشان از این گفته آشکار می‌شود».

امام ولایت تکوینی دارد!

اطرافیان آیت‌الله بهاءالدینی درباره نگاه او به مکانت و مجاهدات امام خمینی نکته‌ها می‌گویند. از جمله این موارد گفته‌های حجت‌الاسلام والمسلمین کاظم صدیقی در این باره است: «ایشان معتقد بود که امام ولایت تکوینی دارد. ایشان می‌گفتند اینکه امام با یک صحبت یا یک نوشته، خلقی را بیرون می‌کشد یا تعطیل می‌کند، این جور نیست که بر اساس یک امر اعتباری این کار را بکند. ایشان در خلق تصرف می‌کند و حتی افرادی که در خط نیستند، همراهی می‌کنند. معتقد بود که این همان ولایت تکوینی است. یکی هم اینکه فرمودند امام که می‌آید و دستش را بالا می‌برد، نیت می‌کند و برای خدا دستش را بالا می‌برد. همه کارهایش برای خداست، دستش را هم که تکان می‌دهد، برای خداست».

آیت‌الله خلیل مبشر کاشانی از علمای معاصر قم نیز، در زمره چهره‌هایی است که آیت‌الله بهاءالدینی را از نزدیک درک کرده است. وی درباره رابطه معنوی و روحی آن بزرگ با امام خمینی می‌گوید: «آیت‌الله بهاءالدینی به مرحوم امام خمینی و مرحوم آیت‌الله سیدمصطفی خمینی علاقه زیادی داشت. برادر آیت‌الله بهاءالدینی یعنی مرحوم حاج‌آقا محمد بازرگان گفت بعد از قیام مرحوم امام و آزادی کوتاه مدت آیت‌الله خمینی که علما به دیدن ایشان رفتند و آقای خمینی از عده‌ای علما بازدید فرمود، روزی به دیدن اخوی آیت‌الله بهاءالدینی آمده قبل از ورود امام به برادرم گفتم چگونه پذیرایی کنیم. فرمود جعبه گزی در آن جاست بیاور، آوردم در آن را باز کردم دیدم دو دانه گز بیشتر نیست، گفتم آقا جعبه خالی است فقط دو دانه گز دارد. گفت همین کافی است، او (امام خمینی) اگر بخواهد میل کند یک دانه خواهد خورد، نه او اهل این حرف‌هاست نه من!».

خورشید لحظه‌ای تابید و رفت!

روابط معنوی، عرفانی و عاطفی آیت‌الله العظمی حاج‌سیدرضا بهاءالدینی با رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، فصلی دیگر در حیات سیاسی آن بزرگ است. دیدار‌ها و داوری‌های آیت‌الله بهاءالدینی در این فقره هیچ‌گاه رسانه‌ای نشد، اما اسناد و خاطرات مربوط به آن همچنان موجودند و گاه از سوی حواریون آن عارف واصل نقل شده‌اند. حجت‌الاسلام والمسلمین کاظم صدیقی در این باره نقل کرده است: «یکی از دوستانمان (آقای فرحناک) برایم نقل کرد، صحبت از قائم‌مقامی [آقای منتظری]که شد، ایشان گفت نه! من این‌جور نمی‌بینم. کسی که ما دلخوش به او هستیم، آسید علی‌آقاست! آن وقت اصلاً کسی خوابش را هم نمی‌دید، اصلاً آن فضا، فضایی بود که کسی نمی‌توانست مقابل قائم‌مقامی چیزی بگوید. رابطه‌شان با رهبری هم بسیار خوب بود. ایشان همین اواخر عمرشان آمدند تهران و رفتند بیمارستان. من هم اینجا رفتم دیدنشان و هم بعد رفتم قم. ایشان فرمود می‌دانستم مشکل من پزشکی نیست. با طبیب حل نمی‌شود، ولی، چون حضرت آقا خواستند بروم، به احترام ایشان رفتم... ایشان با پیشنهاد حضرت آقا رفته بود و می‌گفتند با اینکه می‌دانستم مؤثر واقع نمی‌شود، به احترام ایشان رفتم. پیشنهاد مرجعیت آقای بهجت را هم آقا به ایشان داده بود. آقای بهجت در کاغذ کوچکی که معمولاً مصرف نمی‌شود، چهار شرط نوشته و داده بودند به آقا که: از من تبلیغ نشود، رساله‌ام باعث نشود از رساله دیگری جلوگیری شود... دو شرط دیگر خاطرم نیست».

حجت‌الاسلام صدیقی در ادامه خاطرات خویش از مناسبات رهبری با آیت‌الله العظمی بهاءالدینی، نکاتی را نیز از ارتباط ایشان با مرجع عارف حضرت آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمدتقی بهجت نقل کرده است: «ارادت آقا به آقای بهجت، خیلی سابقه دارد. آقا از ابتدا نسبت به اهل باطن یک کشش خاصی داشته، بنابراین خیلی‌ها سر راهش قرار گرفتند. مثلاً حضور ایشان در جلسات مرحوم حاج شیخ عباس قوچانی. ملاقات‌های مکررشان قبل از انقلاب و در دوره نهضت با آقای بهجت سابقه داشته است. من خودم به خاطر اینکه علاقه‌مند به آقا بودم و هستم و امیدوارم تا آخر هم خدا ثابت‌قدم نگهم دارد، گاهی نسبت به بعضی از مقدسین تردید داشتم که این‌ها نسبت به انقلاب، نظام، رهبری و ولایت سلیقه خاص خودشان را داشته باشند بنابراین چیزی نمی‌گفتم و سؤالی نمی‌کردم، ولی یکی از رفقایمان- که ایشان هم مثل من گاهی برای آقای بهجت روضه می‌خواند و آقا هم تشویقش می‌کرد- گفت در جلسه‌ای که خدمت آقای بهجت بودیم، یکی دو نفر آمدند خدمت آقای بهجت، یک چیزی را سؤال کردند که به نظر می‌رسید سؤالشان طوری بود که گویا تعریضی به آقا دارند. آقای بهجت با ناراحتی زیاد و نگاه تند و با عصبانیت گفتند شما بهتر از ایشان سراغ دارید؟ من که بهتر از ایشان سراغ ندارم!»

همان‌گونه که اشارت رفت، اطرافیان آیت‌الله بهاءالدینی از روابط وی با رهبری نکات و خاطراتی فراوان در ذهن دارند. یکی از ایشان در مقام بیان یادمان‌های خویش از آن بزرگ، به نکات ذیل اشاره کرده است: «قبل از ریاست جمهوری آقای خامنه‌ای روزی در بیت محترم حضرت آقا بهاءالدینی بودیم که آقای خامنه‌ای که در آن زمان نماینده مجلس بودند به بیت ایشان (منزل) تشریف آورده‌اند و وقتی که آقای خامنه‌ای رفتند آقا زیر لب فرمودند خورشید لحظه‌ای تابید و رفت!... یکی از روز‌ها که حضرت آقا تشریف برده بودند به جمکران، حدود ساعت دو شب به حضرت آیت‌الله العظمی بهاءالدینی خبر می‌دهند که آقا صبح بعد از نماز می‌خواهند تشریف بیاورند منزل شما. تیم حفاظت ساعت چهار صبح برای آماده کردن شرایط به منزل ایشان می‌روند که متوجه می‌شوند آقای بهاءالدینی، پیرمرد ۹۰ ساله جلوی در خانه ایستاده‌اند. می‌گویند: آقا چرا با این کهولت سن اینجا تشریف دارید؟ ایشان می‌فرمایند برای دیدن رهبر بزرگ انقلاب، من از همان ساعتی که شما زنگ زدید آمده‌ام استقبال!»

پیر مراد جوانان پاکباز جبهه و جنگ در دوران دفاع مقدس

شاید بهترین توصیف از همگامی زنده‌یاد آیت‌الله العظمی بهاءالدینی با نظام اسلامی، پیام پرنکته رهبر معظم انقلاب در سوگ وی باشد که طی آن به بسیاری از مقولات در این باره اشارت رفته است: «با تأسف و اندوه خبر یافتیم که عالم ربانی و فقیه عارف و پارسا حضرت آیت‌الله حاج‌آقارضا بهاءالدینی (قدس‌الله‌روحه) دار فانی را وداع گفته و به جوار رحمت حق پیوسته است. برای حوزه علمیه قم و روحانیت معظم اسلام، این ضایعه بی‌جبران و فقدانی دردناک است. این عالم بزرگ از جمله نوادری بود که همواره در حوزه‌های علمیه همچون ستاره درخشان معنویت و عرفان، راهنمای خواص و مایه دلگرمی و امید برجستگان‌اند. مقام رفیع اخلاقی و معنوی آن بزرگمرد، موجب آن بود که هر کلمه و اشاره او، چون برقی در چشم ارادتمندانش بدرخشد و دریچه‌ای به عوالم معنا بگشاید. مجلس او همواره معراج روح مستعد فضلای جوانی بود که می‌خواستند علم دین را با صفای عطرآگین عرفان دینی توأم سازند. معلم اخلاق و سالک الی‌الله بود، و صحبت نورانی و کلام راز گشای او، دل مستعد را در یاد خدا مستغرق می‌کرد.

پیر مراد جوانان پاکباز جبهه و جنگ در دوران دفاع مقدس شمع محفل بسیجیان عاشق بود و بار‌ها صفوف مقدم جبهه‌ها را با حضور خود نورانیت مضاعف بخشید. این عالم کهنسال و مراد و مقبول فضلا و علما، عمر بابرکت و پرفیض خود را در بهشتی از پارسایی و زندگی زاهدانه، در کنج محقر خانه‌ای که ده‌ها سال شاهد غنای معنوی صاحبش بود به سر آورد و بی‌اعتنایی حقیقی به زخارف ناپایدار دنیوی را که سیره همه صاحبدلان برجسته حوزه‌های علمیه است، درس ماندگار خود ساخت. همان‌طور که حیات مبارک آن اسوه پارسایی و تقوا، در حوزه علمیه قم برجسته و محسوس بود، ضایعه وفات ایشان نیز در آن حوزه عظیم‌الشأن، بسی بزرگ و سنگین است. اینجانب این مصیبت دردناک را به حضرت بقیه‌الله الاعظم (ارواحنا فداه) و به همه اعاظم و اعلام حوزه‌های علمیه و نیز به فضلای جوان و طلاب پاکنهاد و همه دل‌های سرشار از شور و شوق معنویت و حضور، و نیز به خاندان معظم و فرزندان مکرم و دیگر بازماندگان ایشان تسلیت می‌گویم و علو مقام روح مطهر آن عبد صالح را در درجات قرب، از حضرت حق متعال مسئلت می‌نمایم».
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار