سرویس تاریخ جوان آنلاین: از یکصد سال پیش تا کنون، مسئله زنان و حدود تجدد در حوزه زندگی و فعالیت آنان، همواره در کانون چالش و نقدونظر قرار داشته است. جریان ملی و دینی ضمن پذیرش اصل پیشرفت و ارتقای فردی و اجتماعی زنان، این پدیده را در چارچوب فرهنگ بومی دیده و تجویز کرده است، برخلاف جریان غربگرا که این فرآیند را تقلیدی و کلیشهای خواسته است. در اثری که هم اینک در معرفی آن سخن میرود، تاریخچه این پدیده و فراز و فرودهای آن گزارش شده است. جناب رضا رمضاننرگسی مؤلف این اثر در دیباچه خویش آورده است:
«بیگانگان خصوصاً کشورهای استعمارگر که همواره چشم طمع به منابع مالی و انسانی کشورهای دیگر دوختهاند، به خوبی میدانند که تا زمینه پذیرش از جانب ملتی برایشان فراهم نباشد حکومت کردن بر آن مردم تقریباً غیرممکن است لذا میبینیم که استعمار انگلیس، با فراهم کردن زمینههای لازم، توانست حدود ۲۰۰ سال در کشوری مثل هند حکومت کند. در ایران نیز استعمارگران از این نکته غافل نبودند و برای اینکه بتوانند زمینه سلطه خود را فراهم کنند باید فرهنگ و عقاید مردم را دگرگون سازند. در این کار از وسایل متعددی استفاده کردند که از آن جمله میتوان از اعزام مبلغها و مبلغههای مسیحی به کشورهای مسلمان، تأسیس مراکز خیریه از قبیل درمانگاه و یتیمخانه، تأسیس مدارس ابتدایی و تربیت نسلی که بتوان در آینده روی آن سرمایهگذاری کرد و.. نام برد. یکی از کارهایی که برای آنها از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بود، سرمایهگذاری جهت تربیت دختران و زنان ایرانی به آداب و رسوم اروپایی بود چراکه میدانستند اگر یک دختر را بتوان با فرهنگ و آداب غرب تربیت کرد در حقیقت خواهند توانست یک فامیل را به خود متمایل کنند، بنابراین ما از سالهای اواخر دوره محمدشاه قاجار با فعالیتهای مدارس دخترانه کشورهای بیگانه و توسعه آنها در ایران مواجه هستیم. یعنی زمانی که اولین گامهای آموزش جدید در کشور از سوی میسیونرهای خارجی برداشته شد، هیئتهای مبلغین مذهبی ـ مسیحی اعزامی از کشورهای اروپایی به ایران میآمدند. به عنوان نمونه مونسالدوله نقل میکند که در عصر او چند زن امریکایی به تهران آمدند و از ناصرالدین شاه اجازه گرفتند که یک مدرسه دخترانه در تهران دایر کنند. این زنهای امریکایی مبلغه بودند. شاه یک تکه زمین به آنها داد و آنها در محلی که امروز مدرسه جردن است یک مدرسه دخترانه ساختند، اما تا چند سال شاگردان این مدرسه همه از خانوادههای نامسلمان بودند و دختر ایرانی مسلمان به این مدرسه نمیآمد. عاقبت، بعد از چند سال، یک دختر ایرانی مسلمان با چادر به این مدرسه آمد و با دختران نامسلمان مشغول درس خواندن شد...
همانطور که قبلاً اشارت رفت، هدف اصلی تأسیس این مدارس جذب دختران مسلمان به فرهنگ اروپایی بود و برای این کار از هیچ چیزی فروگذاری نمیکردند. هر چند در ابتدا مجبور بودند بپذیرند که تنها دختران غیرمسلمان در این مدارس تحصیل کنند، اما از وقتی که اجازه شاه گرفته شد تلاش برای تشویق مسلمانان به فرستادن دخترانشان به این مدارس فزونی یافت به طوری که حتی بعضی از این معلمین مسیحیـ اروپایی برای اینکه اعتماد مسلمانان را جلب کنند با چادر و نقاب در سر کلاس حاضر میشدند. شاهد بر این مدعا آن است که در عصری که درس خواندن در مکتبخانهها و مراکز آموزشی مستلزم پرداخت هزینه بود اکثر این مدارس خارجی معمولاً به صورت مجانی به دختران آموزش میدادند. چنانکه در مدرسهای که ریاست آن را همسر ماطاوس خان ملکیانس ارمنی به عهده داشت یکصد دختر به صورت رایگان درس میخواندند و با توجه به اینکه کشورهای استعمارگر هیچ جا بیهوده خرج نمیکردند، روشن بود که هدف دیگری به جز باسواد شدن دختران ایرانی مد نظر گردانندگان اصلی آن بوده است. چنانکه در سالهای بعد، خصوصاً در برنامه کشف حجاب رضاشاه، همین تحصیلکردگان مدارس امریکایی بودند که گام نخست را برداشتند؛ به عنوان نمونه، فارغالتحصیلان مدرسه امریکایی، مجله عالم نسوان به سرپرستی میسزپویس را تأسیس کردند. این مجله تجددطلبی و غربدوستی را ترویج میکرد و یکی از نویسندگان مشهور آن هما محمودی است یا میتوان از شمسالملوک که بازرس و مأمور کشف حجاب در مدارس دولتی کشور بود، نام برد. آنها برای اینکه بتوانند به نتایج زود هنگامتری برسند مدرسه اکابر زیر نظر میس دو لیتل را گشودند. شاهد دیگر اینکه، بسیاری از این مدارس اختصاصاً به آموزش زبان انگلیسی یا فرانسوی مشغول بودند که به عنوان نمونه میتوان از مدرسه امریکایی بیتئیل، مدرسه دخترانه خواهران سنتزیتا (شیل) و مدرسه خواهران نیکوکار ژندارک نام برد و، چون بین فرهنگ و زبان ارتباط تنگاتنگی وجود دارد فراگیری زبان بدون تأثیرپذیری فرهنگی چیزی تقریباً نزدیک به محال میباشد؛ لذا در اکثر این مدارس فراگیری زبان اروپایی در رأس برنامههای درسی آنها قرار داشت. حاصل این تلاش گسترده تربیت نسلی از زنان تجددطلب میباشد که از اولین دسته فعالان سیاسی زن در کشور نیز محسوب میشوند. هر چند به ندرت گاهی زنانی نیز یافت میشدند که به رغم مذهبی بودن و سنتی بودنشان، از فعالان سیاسی و بلکه بزرگترین فعّال سیاسی کشور ما بودند.»
مؤلف در بخشی دیگر از دیباچه این تحقیق، بحث را به چند وچون تحقیق خود در موضوع سوق داده و درباره آن مینویسد:
«مطالعه تعامل این دسته از زنان در مواجهه با فرهنگ سنتی و دینی از یک طرف و فرهنگ غرب و مدرنیته از طرف دیگر چیزی است که تا کنون مورد غفلت قرار گرفته است؛ بنابراین جا دارد که تحقیقی در مورد عملکرد این گونه زنان، خصوصاً زنانی که تحصیلکردههای این نوع مدارس بودند، در فرهنگ و سیاست این مرز و بوم انجام گیرد. در این تحقیق سعی شده تا ابتدا عملکرد یک زن سنتی مذهبی، ولی فعّال سیاسی که سهم مهمی در سیاست و امور اجتماعی این مرز و بوم داشت، در تعامل او با تمدن جدید و رویدادهای حاصل از آن به تصویر کشیده شود و سپس عملکرد چند تن از زنهایی که تربیت یافته مدارس غربی هستند نیز مورد بررسی قرار گیرد و در انتها، در بخش خلاصه و نتیجهگیری، بین این دو یک مقایسه اجمالی انجام شود. مسئله اساسی در این تحقیق این است که عملکرد زنان در تاریخ سیاسی ایران معاصر چگونه بوده و اینان در برخورد با تمدن غرب از یک سو و تمدن خودی از سوی دیگر چه کنش و واکنشی از خود بروز دادند. به عبارت دیگر، در این تحقیق سعی شده تا بر زندگی و اندیشه بعضی از زنان تحصیلکرده و فعالان سیاسی در یکصد سال اخیر، در مواجهه با غرب و فرهنگ ایران، پرتوی افکنده شود و بعضی از مطلبی که تا به امروز بدون توجه به صحت و سقم آنها مورد پذیرش همگان بوده مطالعه دقیقتری انجام گیرد.»