سرویس سیاسی جوان آنلاین: بیانیه گام دوم حاوی شعارها و اهداف مختلفی است که انتظار میرود در ۴۰ ساله دوم انقلاب اسلامی بدانها دست یابیم. برخی از این اهداف در گام اول انقلاب نیز جزئی از آرمانهای اصلی بودند که بعضاً به دلایل و علل مختلفی به صورت کامل محقق نشدند. در مسیر حرکت به سوی دستیابی به این آرمانها گاهی مصلحت یا حتی موانع پیش رو ایجاب کرده که برای نیل به هدفی بالاتر و والاتر برای مدتی توقف و در برابر مواردی که شاید تصورش را هم نمیکردیم، سکوت اختیار کنیم؛ اتفاقی که مصداق آن در دوران حضور ائمه (ع) بهویژه در دوران خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) نیز بسیار دیده شده است. تحلیل تاریخی و سیاسی سکوت و توقف در مسیر رسیدن به حق را که به عنوان «ترجیح مصلحت بر حقیقت» میشناسیم در شماره پیشین این صفحه بر اساس
بخش اول گفتار حجتالاسلام حسین سوزنچی، دانشیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم (ع)، بررسی کردیم. در بخش دوم این گفتار با توجه به تاریخ اسلام بهویژه دوران رحلت حضرت رسول (ص) و سیره حضرت زهرا (س) به این مسئله پرداخته شده که در صورت سکوت مصلحتآمیز امام جامعه در برابر یک حق، وظیفه اصحاب چه خواهد بود. ضرورت پرداخت به این مسئله ذیل «گام دوم» بدین جهت است که همانگونه که در گام اول انقلاب مصادیقی از این قبیل پیش آمده، احتمالاً در ۴۰ ساله دوم نیز این دست مسائل که عرصه آزمایش امت اسلامی است، ایجاد خواهد شد و مهم آن است که چگونه آنطور که در بیانیه گام دوم آمده حزبالله باید ضمن انعطاف در چالشها و رعایت مصلحت تشخیص داده شده، از ارزشهای الهی که بحمدالله با ایمان دینی مردم آمیخته است، فاصله نگیرد و همچون خوارج از دایره ولایت بیرون نیفتد. متن گفتار حجتالاسلام سوزنچی در ادامه از نظر میگذرد.
در بخش نخست به این نتیجه رسیدیم که امامت در شیعه حامل دو نکته توأمان است؛ یک: حکومت و سیاست از دین جدا نیستند و دوم: حالا که حکومت از دین جدا نیست معنایش این نیست که حتماً باید عدالت به تمام معنا اجرا شود و اگر اجرا نشود امام، امام نیست. امام در صحنه، تا حد توان میکوشد عدالت را اجرا کند و میکوشد اسلام را اجرا کند، اما اگر بنا به مصلحتی این عدل و اسلام آنطور که ما میخواهیم اجرا نشد، امامت زیر سؤال نیست. نکتهای که حالا میخواهیم اضافه کنیم پاسخ بدین سؤال است که اگر ما با امام نشسته که حکومت در دستش نیست یا با امامی که به خاطر فشار مردم نمیتواند اسلام را آنطور که میخواهد پیاده کند، مثل حضرت علی (ع) که وادار به پذیرش حکمیت شد، مواجه شدیم چه باید کنیم؟
امیرالمؤمنین (ع) عدالت نداشت؟
شخص امیرالمؤمنین (ع) در ابتدای حکومتش گفت: من اگر بیایم بدون هیچ مدارا و مماشاتی به دنبال عدالت هستم و اموالی را که برخی بالا کشیدند حتی اگر در جهیزیه زنانشان هم باشد، بیرون میکشم. اما توانست این را کامل اجرا کند؟ بله بعضی جاها بیتالمال را برگرداند و خیلی هم اعتراض علیهاش شد، اما حضرت خطبهای دارند که در جلد هشتم اصول کافی آمده است. در آن خطبه میفرمایند:ای مردم من به شما وعده دادم این کارها را بکنم و شروع میکنند به شمارش برخی از وعدهها و سرانجام تحلیل میکنند که چرا نتوانستند این وعدهها را کامل انجام دهند. به عنوان یک مصداق اگر بخواهم بگویم حضرت میفرمایند من یک نماز را که از جمله مسائل مالی نبود و اصلاً بدعت در دین بود خواستم برگردانم، اما نزدیک بود لشکریان خودم با من دشمن شوند و با من بجنگند. حالا به نظر شما اگر حضرت در رسیدن به همه اهدافش موفق نبود این یعنی علی (ع) عدالت ندارد؟ خب حالا ما که با امامی مواجه هستیم که یا قاعد است یا اگر هم قائم است به خاطر مشکلاتی مثل عدم همراهی مردم نمیتواند عدالت و اسلام را آنطور که شایسته است پیاده کند و مجبور است به خاطر برخی مصالح، مواردی را که حق نیست بپذیرد، وظیفه ما چیست؟ در پاسخ به این سؤال یک عده از این طرف بام افتادند و شدند خوارج و زیدیه که گفتند اصلاً امامی که اینگونه است امام نیست. یک عده هم از آن طرف بام افتادند، یعنی گفتند آقاجان امام نمیتواند دیگر، ما هم میرویم خانههایمان و میخوابیم. اینجا از آن پیچیدگیهای شیعه است که شکافتن دشوار است.
فریاد خاموش حضرت زهرا (س)
بگذارید از سیره حضرت زهرا (س) شروع کنم تا توضیح مطلب روشن شود. خب ما چند نفر معصوم داریم؟ ۱۴ معصوم. چند نفر از معصومین پیامبر و امام هستند؟ ۱۳ تا. این ۱۳ تا چرا باید معصوم باشند؟ چون پیامبر و امام باید دین را به ما بدهد و این فرد باید معصوم باشد. خب پس چرا حضرت زهرا (س) معصوم است؟ چون مقامش بالاست؟ خب حضرت زینب (س) و حضرت ابوالفضل (ع) هم مقامشان بالاست، اصلاً لقب معصومه را امام رضا (ع) به حضرت معصوم (س) دادند. پس چرا این افراد را در شمار معصومین نیاوردیم و نگفتیم ۱۵ معصوم یا ۱۷ معصوم؟ پاسخ را بگذارید با ذکر یک خاطره برایتان آشکار کنم. یک نفر از من پرسید حضرت علی (ع) آخرش کوتاه آمد و بیعت زوری کرد، چرا شما نمیپذیرید؟ به او گفتم حضرت زهرا (س) که نپذیرفت! معلوم شد؟ کار حضرت زهرا (س) در اینجا فوقالعاده است، شاید بشود تعبیرش کرد به اعتراض خاموش یا فریاد خاموش. مصلحت اقتضا کرد حضرت علی (ع) سکوت کند، مصلحت بود الباقی چه کار کنند؟ آیا مصلحت بود الباقی قیام کنند یا آنها هم کاری نکنند؟ مصلحت این بود که حضرت زهرا (س) گریه کند! این گریهها خیلی سیاسی بود. گریههای حضرت زهرا (س) خواب اهل مدینه را آشفته کرده بود.
مدل حضرت زهرا (س) در تبیین وظیفه مأموم و امام
یک مقدمه دیگر بگویم برای روشنتر شدن بحث. ببینید امام از این جهت که امام است، وظیفهای دارد؛ از این جهت که مؤمن است، وظیفه دیگری دارد و از این جهت که عالم است وظیفهای دیگر دارد. عالم وظیفه تبلیغ دارد، آیا کسی که هیچی از دین بلد نیست هم وظیفه تبلیغ دارد؟ نهتنها وظیفه ندارد، بلکه حقش را هم ندارد. هر عنوانی یک وظیفه برای فرد میآورد. امام با اینکه عالم است، اما وظیفه تبلیغ ندارد. روایت داریم که امام همچون کعبه است، مردم باید بروند سراغ کعبه؛ مردم باید بروند سراغ امام و امام با حیث امامتش وظیفه تبلیغ ندارد، این را شهید مطهری در کتاب امامت و رهبری باز میکنند که میتوانید مطالعه بفرمایید، اما امام در حالی که امام است، عالم هم هست و، چون عالم است وظیفه تبلیغ دارد، به همین جهت اگر امام تبلیغ میکند از حیث عالم بودن است نه بهخاطر امامتشان. امام از این جهت که مؤمن هم هست وظیفهای دارد. امام حسین (ع) که خواست قیام کنند نگفتند این وظیفه من به عنوان امام است، اگر این را میگفتند دیگر وظیفه من و شما نبود بلکه فرمودند، چون مؤمنم شرایط سیاسی اجتماعی اقتضا میکند قیام کنم، در این شرایط دیگر هرکس مؤمن است، باید قیام کند البته اشتباه نشود اینها با هم منافاتی ندارد. اینطور نیست حالا اگر امام است، حق قیام ندارد. چرا دارد، اما آن کار از حیث مؤمن بودن اقتضا میکند.
حالا با این توضیح ممکن است زمانی پیش آید که وظیفه مؤمنِ مأموم با وظیفه مومنِ امام متفاوت باشد؟ اگر این شد، وظیفه شیعه چیست؟ گاهی کارهایی که امام میکند، وظیفه مؤمن هم هست و ما هم آنها را انجام میدهیم، اما گاهی امام کارهایی میکند که مؤمن نباید انجام دهد، اینجا باید چه کار کنیم؟ اینجا نیازمند یک مؤمنِ معصوم غیر امام هستیم که راه را برای ما روشن کند و تنها زمانی که این در تاریخ رخ داده که وظیفه امام و مأموم با هم فرق داشته، جریان ثقیفه است. امام مکرراً میگفتند پیامبر به من، به شخص من، دستور داد که اگر یار داشتی قیام کن و اگر یار نداشتی سکوت کن. برای یارگیری هم اقدام کرد و دو شب رفت خانه تک تک مهاجرین و انصار با آنها اتمام حجت کرد، اما نیامدند. حالا مؤمن وظیفهاش چیست؟ پیامبر (ص) به امام علی (ع)، چون شرایط و ویژگی خاصی داشت فرمود: تو باید سکوت کنی، اما بقیه چی؟ حضرت زهرا (س) اینجا مسئله را حل میکند. علی (ع) امام است که باید سکوت کند، اما حضرت زهرا (س) چی؟ نوع و راه قیام هم خیلی مهم است. مقداد میگوید من آن شب دستم به قبضه شمشیر بود و چشمم به دهان امیرالمؤمنین (ع)، آنجا مردها وظیفه نداشتند قیام مردانه کنند، چون به مصلحت نبود، اما زنان چی؟ وظیفهشان عوض میشود و حضرت زهرا (س) به سبک زنانه خودش وارد میدان حمایت از ولایت میشود.
علی (ع) به خاطر مصلحت اسلام سکوت کرد. روم و ایران در دو طرف بودند و منتظر بودند حضرت رسول (ص) فوت کند تا حمله کنند و کار را تمام کنند، مسلمانان تازه از جنگ تبوک برگشتند و اگر حضرت آن زمان قیام میکرد و درگیری داخلی رخ میداد کل مسلمانان از بین میرفتند لذا حضرت علی (ع) سکوت میکند، اما ببینید حضرت زهرا (س) چه قیامی میکند که دشمن خارجی طمع میکند، اما خواب اهل مدینه آشفته میشود. ببینید چقدر ظرافت دارد. سوره قدر را اگر در کنار دو حدیث بنگریم خیلی شیرین میشود. در یک حدیث امام صادق (ع) میفرمایند: اللیله فاطمه و القدر الله برای همین حاج آقا مجتبی در تهران شب قدر را به حضرت زهرا (س) گره میزدند. چون حقیقت شب قدر حضرت فاطمه است. حدیث دوم به آیه لیلهالقدر خیر من الف. شهر اشاره دارد و میگوید مراد از «من الف. شهر» حکومت بنیامیه است. یعنی شب قدر که حقیقتش حضرت فاطمه (س) بالاتر از هزار ماه حکومت بنیامیه است. ظاهرش مراد نیست اینکه واضح است حضرت فاطمه از همه بهتر است. میدانید که حکومت بنیامیه هزار ماه طول کشید. بنیامیه هزار ماه تلاش کرد انحراف ایجاد کند، اما یک حضرت زهرا (س) کافی است که اسلام منحرف نشود. چطور کافی است؟ اینطور که یاد میدهد چطور باید پای ولایت ایستاد! مهمترین چیز دین ولایت است و این ولایت آنقدر مهم است که در اصول دین است نه در فروع دین.
باید زمینه ظهور امام را فراهم کنی
لذا از بحث فوق نتیجه میگیریم اگر امام قاعد شد نه باید در خانه بخوابی و نه باید از امامت جلو بزنی، بلکه باید تشخیص دهی چگونه باید زمینه را برای حضور امام زمانت فراهم کنی. ما وظیفه داریم برای ظهور امام زمان یا نه؟ الان امام زمان، امام قاعد است، ما وظیفه داریم مقدمهسازی کنیم برای ظهور؟ بله. حالا که وظیفه داریم زمینهسازی کنیم باید از کارهای ائمه جلو بزنیم؟ نه. ببینید چقدر سخت شد. این افراد که زمینهسازی ظهور میکنند نباید از امامشان جلو بزنند. ببینید چقدر معادله پیچیده شد. خیلی سخت است در موقعیتهای سیاسی تشخیص دهیم، الان کارمان جلو زدن از امام است یا تبعیت از امام. بله خیلی سخت است. منتظر نباشید که من هم به شما فرمول دهم. من فقط خواستم نشان دهم که مسئله سخت است.
لزوم تقوا برای بهدست آوردن چراغ تشخیص
اما چطور میشود این مسئله سخت را حل کرد؟ یکی دو نکته کلی را میشود عرض کرد، اما نمیشود شسته و رفته یک فرمول داد؛ چرا؟ چون اصلاً دینداری و ایمان کار سختی است. ایمان باید بالا برود تا تشخیص مؤمن بالا برود. «اِن تَتَّقُوا اللهَ یجعَل لَکم فُرقانا» کسی که تقوا ندارد، فرقان ندارد و کسی که فرقان ندارد نمیتواند تشخیص بدهد. فرقان تشخیص حق و باطل میدهد و این فرقان از تقوا میآید درنتیجه اگر از روی تقوا کار نکنیم بدبخت و بیچارهایم. تقوای هرکس هم به ازای خودش است، تقوای آن آدم لات، این است که شراب نخورد؛ تقوای من و شما این است که: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کونوا قَوّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلى أَلّا تَعدِلُوا اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعمَلونَ:ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام میدهید، باخبر است!» من با فلان جناح مشکل دارم و همه هم میدانند مشکل دارم، حالا که مشکل دارم هر چیزی علیهاش بگویم؟ بدی آنهایی که با آنها درگیری تو را به جایی نبرد که از عدالت عدول کنی و هر حرفی را به آنها نسبت دهی! شایعه علیه رقیب و جناح مقابلمان زیاد باشد تکرار و پخشش میکنیم و اگر علیه طرفداران ما باشد هی مناقشه و کتمان میکنیم؛ این تقواست؟ برای همین است نه فرقان پیدا میکنیم و نه صاحب قوه تشخیص میشویم. میگوید آنها اینطوری هستند، خب هستند که باشند، مگر ما هم باید اینطوری باشیم؟ ما شیعه هستیم. سخت است شیعه بودن، آسان نیست شیعه بودن!
به حضرت علی (ع) گفتند معاویه از تو زرنگتر است، گفت: تقوا دست و پای مرا بسته است. در نهجالبلاغه هست میگوید گاهی وقتها فرصت پیش میآید، آنکه بیتقواست سریع موقعیت را غنیمت شمرده و میزند، ولی آنکه تقوا دارد، حجابی از تقوا جلویش را میگیرد، میداند چطور دشمنش را زمین بزند، اما تقوا دارد، دیگران که بیرون گود ایستادهاند میگویند دشمن زرنگتر است! آقا امیرالمؤمنین (ع) زرنگتر است یا معاویه؟ خیلی سخت است. میخواهی مؤمن باشی و در فضای سیاسی دغدغه دین، داری، اما حق نداری هر کاری بکنی، آنها میخواهند باطل را جلو ببرند و هر کاری میکنند ولی ما حق هر کاری را نداریم. تشخیص وظیفه سخت است و برای تشخیص وظیفه باید کار کرد.
دو نکته مهم در زمینهسازی ظهور
خوارج همینطوری از دین خارج شدند، اگر از امامت جلو بیفتی از دین بیرونی، در عین حال نباید دست روی دست بگذاری تا امامت را بکشند. باید کاری بکنیم که زمینه ظهور مهیا شود. چه کار کنیم بین این دو تا. حالا یکی دو نکته را که از روایت استخراج کردهام و ائمه روی آنها خیلی تأکید دارند و البته خیلی هم کلی است، عرض میکنم:
۱- پایمردی، استقامت و صبر در راه حق به هر قیمتی: پای حق بایست هرچه اتفاق افتاد، افتاد. اجرای حق غیر از پای حق ایستادن است. ما پای حضرت علی (ع) ایستادهایم ولو اینکه علی (ع) خلیفه نیست. اگر علی (ع) گفت: با خلیفه مدارا کن مدارا میکنیم. ما پای علی (ع) میایستیم ولو اینکه سختیها بالا بگیرد. امیرالمؤمنین (ع) عباراتی دارند که عین آیات قرآن است. ایشان در خطبه ۵۶ نهجالبلاغه میفرمایند: «ما در رکاب پیامبر خدا (ص) بودیم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود جنگ مىکردیم، که این مبارزه برایمان و تسلیم ما مىافزود، و ما را در جادّه وسیع حقّ و صبر و بردبارى برابر ناگواریها و جهاد و کوشش برابر دشمن، ثابتقدم مىساخت. گاهى یک نفر از ما و دیگرى از دشمنان ما، مانند دو پهلوان نبرد مىکردند، و هرکدام مىخواست کار دیگرى را بسازد و جام مرگ را به دیگرى بنوشاند. گاهى ما بر دشمن پیروز مىشدیم و زمانى دشمن بر ما غلبه مىکرد. پس آنگاه که خدا، راستى و اخلاص ما را دید، خوارى و ذلّت را بر دشمنان ما نازل و پیروزى را به ما عنایت فرمود، تا آنجا که اسلام استحکام یافته فراگیر شد و در سرزمینهاى پهناورى نفوذ کرد. به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بودیم هرگز پایهاى براى دین استوار نمىماند، و شاخهاى از درخت ایمان سبز نمىگردید. به خدا سوگند، شما هماکنون از سینه شتر خون مىدوشید و سرانجامى جز پشیمانى ندارید.» این دقیقاً همان پای حق ایستادن است که گفتم.
۲- تقویت رابطه بین برادران ایمانی: این خیلی مهم است. رابطه با امام عموماً تعبیر به ولایت میشود. اما ولایت هم رابطه با امام است و هم رابطه با برادران دینی. مؤمنین با هم رابطه ولایی دارند، همانطور که با امام رابطه ولایی دارند. میفرماید: «وَالمُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَیَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ وَیُقیمونَ الصَّلاةَ وَیُؤتونَ الزَّکاةَ وَیُطیعونَ اللَّهَ وَرَسولَهُ أُولئِکَ سَیَرحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ: مردان و زنان باایمان، ولی (و یار و یاور) یکدیگرند؛ امر به معروف، و نهی از منکر میکنند؛ نماز را برپا میدارند؛ و زکات را میپردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت میکنند؛ بهزودی خدا آنان را مورد رحمت خویش قرارمیدهد؛ خداوند توانا و حکیم است!» مؤمنین با هم رابطه ولایی دارند همانطور که با امامشان رابطه ولایی دارند همان عبارت را آورده و برای مؤمنین به کار برده است. میگوید اخوه یا با هم عادلند؟ دوتا برادر با هم با عدالت رفتار میکنند یا برادری؟ دغدغه هم را دارند یا فقط مواظبند دستشان در جیب هم نرود؟ ما برادران ایمانی واقعاً چقدر برادریم؟ ظهور در همین است. بگذارید حدیث بخوانیم تا بهتر روشن شود. داستانی است از دیدار علی بن ابراهیم بن مهزیار با امام زمان (عج). نمیدانم در زمان غیبت صغرا بوده یا در زمان غیبت کبری. آدم اهل حالی بود، هی میرفت حج و دنبال امام زمان (عج) میگشت. خیلی دوست داشت امام زمان (عج) را ببیند. او نقل میکند پس از تضرعهای بسیار سرانجام یک بار به حج مشرف شدم، آنجا یک نفر اشاره کرد بیا. رفتم سراغش گفت: اگر امامت را میخواهی مثلاً فردا شب ساعت ۲ بیا فلان جا. داستانش مفصل است. خلاصه میگوید رفتم در بیابانها و رفتم در خیمهای که حضرت صاحب بود. اینجا جملهای دارد که من واقعاً نمیفهمم. میگوید من به امامت به او سلام کردم معنی سادهاش که مشخص است، اما معنای واقعیاش به نظرم خیلی حرف است. اولین جملهای که امام به او میگوید جملهای است که هرکس دنبال امام باشد شاید به او بگویند. امام به او میگوید: «ما شب و روز منتظر تو بودیم چرا تنبلی کردی در آمدن!» گفت: «آقا من کسی را پیدا نمیکردم من را به شما برساند، من در به در دنبال شما بودم!» آقا سرش را پایین انداخت و گفت: «کسی را پیدا نمیکردی؟ نه شما دنبال زندگی خودتان بودید. دنبال پول جمع کردن برای خودتان بودید. به ضعفای مؤمنین از بالا حرف میزدید و تجبر میکردید و صله رحم خود را با یکدیگر قطع کردید.» طرف استاد دانشگاه است هرکس از او پایینتر است را برایش کلاس میگذارد. با مؤمنین چطوری هستیم ما؟! ما با هم برادریم مثلاً چرا با هم صله رحم را قطع کردهایم! امام زمان (عج) در نامهای که به شیخ مفید مینویسد میگوید: «برادر محکم و پا برجا» لقب شیخ مفید را امام به ایشان میدهد. امام در آن نامه میگوید اگر شیعیان ما توفیق بندگی پیدا میکردند و دلهایشان در عهدی که با ما بسته بودند یکی بود، سعادت و برکت دیدار و مشاهده، نه مشاهده ظاهری بلکه آنگونه که شایسته است، به تأخیر نمیافتاد. این رابطه برادری باید بین کی باشد؟ بین همجناحیها؟ بین کی؟ رفیقبازی و جناح بازی کلاه گذاشتن سر خودمان است. برادریها باید در راه ولایت باشد. امام صادق (ع) از رسول الله نقل میکند: «از دو برادر ایمانی خدا کسی را بیشتر دوست دارد که بیشتر با دیگری مدارا میکند.» باز امام صادق (ع) میفرماید: «از دو مؤمن کسی بالاتر است که آن یکی را بیشتر دوست دارد.» خیلی وقتها جناحبازیها مانع برادریها میشود، جناحبازیها را کنار بگذاریم. اگر رابطه برادریمان را تقویت نکنیم امام زمان (عج) نمیآید.