سرویس تاریخ جوان آنلاین - رحیم نیکبخت: در روزهای گذشته نا باورانه خبر درگذشت آقای اصغر فردی منتشر شد. این راهی است که رفتگان رفته اند و نارفتگان هم خواهند رفت. به اقتضای علایقم با افراد و شخصیتهای مختلفی آشنا شده ام از جمله ایشان.
از ایام نوجوانی که درمحله چیذر شمیران ساکنم با صدای زیبا و دلنشین ایشان که از رادیو تبریز اشعار نوحه را دکلمه میکرد فریفته صدای وی بودم و حتی قطعاتی را هم از رادیو ضبط کرده ام.
نوشتههای وی در خصوص ادبیات مرثیه آذربایجان در که در روزنامه اطلاعات منتشر میشد کم و بیش خواندهام. همچنین مقالاتی که در برخی نشریات منتشر کرده بود. در چند محفل از جمله محفلی که آقای سید قاسم ناظمی برپا کرده بود با وی را دیده بودم.
وی در عرصههای مختلفی از مسئولین استان آذربایجان شرقی و خصوصاً تبریز گلایهمند بود که قسمت عمده آن در خصوص تخریب بناهای تاریخی این شهر به حق بودهاست.
نخستین دیدار جدی با ایشان به قبل از انتشار دیوان غزلیات کریم آقا صافی باز میگردد که نگارندهام علاقمندی از علاقمندان صافی بوده بی صبرانه مشتاق انتشار آن اثر بودم و مطالبی هم که در تحقیقاتم دست یافته بودم خدمت ایشان ارسال کردم از جمله مرثیه مشکات تبریز در سوگ صافی...
دیدار با در منزلش بود وی را خیلی احساسی دیدم. لحن صدای محزون داشت. کتابخانه نسبتاً شلوغ... با بستنی هم پذیرایی فرمودند. دیوان مدایح ومراثی مشکات تبریزی را تقدیمش کردم وی هم در عوض «نامه آذر» و دو دوره دیوان غزلیات صافی را... در خصوص چگونگی اطلاع رسانی و برگذاری مراسم سخن رفت. از جمله قرار شد ریاست کتابخانه مجلس و مدیر مرکز اسناد را من دعوت کنم که آقای دکتر ططریمدیر مرکز اسناد کتابخانه مجلس با بزرگواری قبول زحمت کرد و قبول گرچه برنامه سخنرانی وی در روز مراسم لغو و از وی هم عذر خواهی نشد! ناگفته نباشد قرار بود بنده و آقای دکتر ططری هم در مراسم رونمایی کتاب سخنرانی کوتاهی داشته باشیم که لغو شد، چون من واسطه دعوت دکتر ططری بودم شرمسار از لغو برنامه ایشان شدم.
ایشان در آن دیدار از وجود هفتاد اثر آماده به چاپ موجود در لب تاب خود سخن گفت. از تحقیقاتی که در عرصه ادبیات رثایی انجام داده بود از احوال هندی قدری سخن رفت. دیوان «مرگباران» روانشاد هادی تبریزی شاعر انقلابی تبریز را به امضای آن مرحوم نشانم داد. اظهار علاقه و تشویق نگارنده برای چاپ آثارش موجب شد به شوخی بگوید، وصیت میکنم بعد از من به تو بدهند تا چاپ کنی!
از سخنانش پیدا بود وی از برخی از مسئولین دلخور بود خصوصاً از دکتر ولایتی ... به گمان مرحوم فردی توقع داشت در مقامات نظام جایگاهی ارجمند داشته باشد لیکن سوابق وی موجب حساسیت وی بود و از این رو وی به سمت کسانی رفت که به پرچمدار فریدون ابراهیمی و غلام یحیی بودند
آخرین تماسی هم که باوی داشتم در تیرماه ۱۳۹۷ بود برای یادنامه استاد حسینی سعدی زمان که فرزند برومندشان استاد ابوالقاسم حسینی در دست تألیف دارد از وی هم خواهش شد تا مطلبی بنگارد. قبول کرد و منتظر فرصت بودم تماش بگیرم که به قیامت ماند...
به گمان بنده وی اطلاعات مهمی از جریانهای سیاسی تبریز در سالهای قبل و بعد از انقلاب خصوصاً در مورد مجاهدین خلق، گروهک فرقان، خلق مسلمان، گروههای پان ترکیستی و مارکسیستی و مذهبی داشت که گوشههایی از آن در گفتگو با مجله یادآور در خصوص فرقان منعکش شد.ای کاش نوشته و از خود به یادگار گذاشته باشد. این مصاحبه اهمیت بسیاری برای محققان تاریخ انقلاب اسلامی دارد. نکته جالب آن مصاحبه شناسایی حلقه واسط فرقان و ترور شهید آیت الله قاضی طباطبایی است و همچنین حضور مرحوم فردی در بازار تهران به هنگام ترور شهید لاجوردی توسط منافقین.
از خداوند برای وی طلب مغفرت دارم و برای بازماندگانش خصوصاً فرزند برومند و هنر مندش فوأد تسلی خاطر و میراثداری شایسته برای آن روانشاد. حضرت حق به فرزندش توفیق دهد آثار مکتوب پدر را منتشر و در معرض استفاده محققان و علاقمندان قرار دهد.
با اینحال درعرصه ادبی و قلمی و اجتماعی مرحوم وی دوگانههایی هم داشت و به گمانم تکلفش را با خود روشن نکرده بود. این موارد در خصوص شخصیتی برجسته است که برجستگی وی را در کانون توجه و نقد قرار میدهد. مواردی که اشاره میرود به هیچ وجه به معنی نادیده گرفتن ارجمندی زحمات و تحقیقات وی نیست:
در حالی که وی هم نفس و همصحبت بزرگانی، چون ادیب العلما بود وی بخش مهمی از آثار قلمی را صرف تحقیق و پژوهش در شرح حال عوامل جریان غیر مذهبی در آذربایجانکرد!... برای من جای تعجب بود این تناقض چگونه حادث میشود! نفس گرم آن مرد خدایی تکلیف محققی سترگ، چون مرحوم فردی را روشن نگرداند. به ناچار برای شناخت مقام عرفانی ادیب العلما باید به موضوعی اشاره کنم:خوب به یاد دارم در سالهای ۱۳۷۹- ۱۳۸۰ هنگامی که با دوست گرامی دکتر اسماعیل زاده در خصوص زندگی و مبارزات شهید آیت الله قاضی طباطبایی تحقیق میکردم در ایام حیات ادیب العلما بود، ایشان بنده را قابل حتی دانستن نامش نمیدانست اشاراتی مبهم به شاگرد آیت الله الهی طباطبایی میکرد که مورد توجه و ارادت استادش الهی بود و. بعد از فوت وی اشاراتی به ادیب العلما داشت و روابطش با وی. حال مرحوم فردی با ادیب العلما جلیس و مجالس بود و عکسهایی هم از این مجالست منتشر شده
وی از سویی علاقمند فرقه دموکرات بود و در محافل بقایای فرقه قلم میزد و آثارش را حامد ایمان و رضا همراز نشر میدادند و از سویی مخالف و منتقد فرقه بود، وابستگی آن به شوروی و استالین را مورد نقد قرار میداد.
وی از سویی ایران دوست بود و از سویی مخالف و منتقد بیملاحظه امثال استاد رسول جعفریان و کاوه بیات، به صراحت به ایشان میتاخت. در حالی که شأن و شخصیت جعفریان و بیات مبرا از موضوع انتقاد وی بود. در اعتراضی که به رسول جعفریان داشت وی را به مصادره شخصیتهای آذری نقد میکرد به وی نوشتم اگر آذربایجانیهای مدعی به اندازه جعفریان به فرهنگ آذربایجان خدمت میکردند وضع ما بدین سال نبود. ضمن اینکه وی مدتها در صدا و سیمای آذربایجان شرقی دست اندرکار امور فرهنگی بود و جای آن داشت کادری از محققان و علامقمند به فرهنگ و ادبیات اصیل آذری تربیت نماید.
با آنکه وی مطالعات وسیعی در ادبیات رثایی داشت مجموعهای ارزنده از خود در این عرصه منتشر نکرد امید آنکه نگاشته باشد.
زحماتی که در تصحیح و نشر دیوان روانشاد مولانا صافی داشت اقدامی ارزنده بود، اما برچسب زدن و معرفی و مطرح صافی شاعر سترگ اهل بیت (ع) به عنوان «شاعر مشروطه» مورد نقد بزرگان ادبیات آذربایجان بود.
وی به شدت مخالف و منتقد رضا شاه ـ. فقط از منظر سیاستهای فرهنگی او در خصوص آذربایجان و نه جاهای موضوع دیگر! بوـ در حالی از مشروطه حمایت میکرد که ثمره آن رضا شاه بود!
با آنکه وی میتوانست ساده بنویسد در نوشتن سعی میکرد مغلق بنگارد و خواننده را گیج کند.
وی در ایام حیات خود شاید اقتضای زمانهاش بود به محافل متعددی سرک کشیده بود لیکن در جریانی نمانده بود به عبارت دیگر تکلیف خود را با خود روشن نکرده بود و از هر جریانی غباری وی را بوی ناک کرده بود.
در برخی از محافل وی را تنها شاگرد استاد شهریار معرفی میکردند در حالی که نزدیکان استادشهریار ومطلعین گفتههای دیگر هم روایت کردهاند از مرحوم بیوک نیکاندیش و سرهنگ پور بزرگ وافی و...
مرحوم فردی از سویی به ادبیات فارسی و ترکی آذری علاقمند وعاشق بود و از سویی سخن از دلی دمرل میگفت که هیچ ارتباطی با مردم و تاریخ آذربایجان نداشت.
آن مرحوم خصلتهای مخصوص تبریزیها از جمله امساک علمی را هم داشت.