معنای نزول وحی
وحی را در لغت به معانی «اشاره سریع»، «پیام و اشاره» و نیز «سخن سرپوشیده» آوردهاند. در کتاب مفردات راغب وحی معادل سخنی که به صورت امری یا کنایهای بیان شود نیز آورده شده و معنی اخص «کلام خدا که بر پیامبران و اولیا القا میشود» برای آن ذکر شده است. وحی خود انواع و اقسامی دارد که موضوع این یادداشت نیست. بلکه در این مجال تلاش و تمرکز به بررسی معارف کلامی و فلسفی پیرامون ماهیت «نزول» این وحی بر پیامبر اختصاص یافته است.
در عبارات و روایات قرآنی، رسیدن پیام خداوند به مردم «نزول» نام گرفته است. در خود قرآن، ریشه لغوی واژه «نزول» (نزل) در چند معنی متمایز به کار رفته است. کاربرد نخست در معنای معادل «وارد شدن و سکنی گزیدن» است، چنانچه در آیه ۲۹ سوره مؤمنون آمده است: «قل رب انزلنی منزلا مبارکا و انت خیرالمنزلین.»
در جای دیگر اما، این واژه در مفهوم سرازیر شدن از بالا به سمت پایین به کار رفته است؛ در خصوص بارش باران در قرآن این مفهوم استفاده شده: «انزل من السماء ماء» (آل عمران ۲۲) و، اما سومین کاربرد برای این واژه در ادبیات قرآن قابل شناسایی است، مفهوم مسخر ساختن و آماده گرداندن چیزی است؛ چنانچه در خصوص آهن و آمادهسازی و نرم گرداندن آن برای استفاده بشری، این عبارت به کار رفته است: «انا انزلنا الحدید» (حدید/۲۵) «و انزل لکم من الانعام ثمانیه ازواج» (زمر/۶) که هر دو به نعمتهایی اشاره دارند که برای بشر توسط خداوند رام و مسخر شدهاند. با توجه به معانی یادشده، برخی مفسرین معتقدند میتوان هر سه مفهوم را برای نزول وحی استفاده کرد. به این ترتیب که از یک سو، مفاهیم وحی و سخن خداوند، آنچنان سنگین و الوهی بودهاند که درک آن توسط انسان محال بوده و تعالی این مفاهیم از حدود عقل مخلوقات، تجاوز مینمود. پس خداوند این مفاهیم را در چارچوب واژگان و عبارات آورد و به عبارتی سطح آن را به میزانی قابل درک برای بشر تنزیل نمود. همچنین آیات وحی بر قلب پیامبر سکنی گزید و بدین سان برای استفاده بشر به عنوان نعمت و هدیهای الهی آماده گردید.
البته در مقابل گروهی از لغویون و مفسران نیز ساختار قرآن را فراتر از آن میدانند که جسم باشد و در مکانی سکنی گزیند یا از بالا به پایین فرستاده شود و یا مسخر بشر قرار گیرد؛ لذا آن را دارای معنای خاص و معادل با انتقال مفاهیم از جانب خداوند به قلب پیامبر (ص) میدانند که میتوان آن را تدریجی یا دفعی دانست، چرا که اگر «نزول» به «انزال» بازگردد؛ معنای فرود آمدن ناگهانی از آن قابل برداشت است و اگر به «تنزیل» بازگردد، معنای تدریجی بودن و مستمر بودن از آن میتوان مستفاد نمود که البته بحث میان دفعی یا تدریجی بودن نزول وحی نیز بحثی قدمتدار میان مفسران و کلامیون است که در ادامه اشاره میشود.
حقیقت قرآن قبل از نزول
قرآن کریم حقیقتی دارد فارغ از آنچه در قید کلمات و مفاهیم بشری به مردمان ارائه شده است، و فیلسوفان شیعه معتقدند این حقیقت قرآن بر پیامبر اسلام (ص) در معراج ارائه شده است. این که چگونه قرآن میتواند فارغ از الفاظ و لغات واجد معنی و حقیقتی باشد توسط آیتالله جوادی آملی چنین تمثیل شده است که حقیقت قرآن، شبیه مفهومی است که استادی در ذهن دارد و قصد دارد با نگارش آن ایده را به شاگردان و مردم عرضه کند. پس پیش از کتابت، مفاهیم و براهین را جمعآوری نموده و در محدود عقل خودش آن را بررسی میکند. پس در مرحله عالی، این کتاب تنها حقیقتی است نزد نگارنده که آنجا حرفی از الفاظ در میان نیست و فقط مطلب است. حال نویسنده تصمیم میگیرد که کتابش را فارسی بنویسد یا عربی، یا این که آن را در چه قالب دیگری میتواند به مخاطب عرضه کند. وقتی دست به قلم میبرد کلمات و آهنگ آنها را برمی گزیند و در قالب واژگان آن را ابراز میکند و همین گونهای از «تنزیل» یک مفهوم در قالب واژگان است. قرآن نیز در معراج به صورت کلی و در «مرتبه بیلفظی» بر پیامبر ارائه شده است.
امام خمینی (ره) تبدیل مفهوم بلند قرآن به لفظ و واژه را این گونه توصیف میکنند: «این کتاب بزرگ الهی، که از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده و برای استفادۀ ما مهجوران و خلاص ما زندانیان سجن طبیعت و مغلولان زنجیرهای پیچ در پیچ هوای نفس و آمال به صورت لفظ و کلام درآمده، از بزرگترین مظاهر رحمت مطلقه الهیّه است که ما کور و کرها از آن به هیچ وجه استفاده نکردیم و نمی کنیم.»
ایشان در جای دیگر پیرامون نزول وحی در قالب کلام بشری میفرماید: «خدای تبارک و تعالی به واسطه سعه رحمت بر بندگان، این کتاب شریف را از مقام قرب و قدس خود نازل فرموده و به حسب تناسب عوالم تنزّل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به کسوت الفاظ و صورت حروف درآمده، برای استخلاص مسجونین در این زندان تاریک دنیا و رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی و رساندن آنها را از حضیض نقص و ضعف و حیوانیّت به اوج کمال و قوّت و انسانیّت و از مجاورت شیطان به مرافقت ملکوتییّن بلکه به وصول به مقام قرب و حصول مرتبت لقاءالله که اعظم مقاصد و مطالب اهل الله است؛ و از این جهت، این کتاب، کتاب دعوت به حق و سعادت است و بیان کیفیّت وصول بدین مقام است؛ و مندرجات آن اجمالاً آن چیزی است که در این سیر و سلوک الهی مدخلیّت دارد و یا اعانت می کند سالک و مسافر الی الله را.»
همینجا باید به تشکیکی اشاره کرد که برخی خاصه در سالیان اخیر نسبت به لفظ قرآن و ماهیت الهی آن ابراز میدارند. این عقیده که ماهیت قرآن به صورت مفهوم کلی در معراج بر پیامبر عرضه شده است، بدان معنا نیست که پیامبر (ص) پس از دریافت حقیقت و ایده کلی کلام وحی، خودش آنها را در قالب کلمات چیده و به مردم ارائه کرده باشد. به عبارتی برخی چنین اظهار داشتهاند که حقیقت مفاهیم قرآن کریم از خداست و ابداع واژگان و حصر این مفاهیم در قالب عبارات، ابتکار پیامبر (ص) است. اما از آن جا که کلامیون شیعه معتقد به دو مرتبه از نزول قرآن هستند که یکی «انزال» و دیگری «تنزیل» است، لذا این شبهه به بیراهه رفته است و گرچه حقیقت قرآن یک بار به طور کامل در معراج یا «لیلهالقدر» بر رسول خدا (ص) عرضه شده است، اما علاوه بر آن در مراحلی طی سالهای بعثت، کلمات قرآن به صورت تدریجی «تنزیل» و در قالب واژگان به ایشان وحی شده است. در آیه شریفه «انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون* و انه فیام الکتاب لدینا لعلی حکیم» (زخرف/ ۳ و ۴) به صراحت این تشکیک پاسخ داده شده و نزول به زبان عربی قرآن به خود خداوند نسبت داده شده است، در حالی که آیه بعد مفهوم و حقیقت کلی قرآن را نزد خداوند و در «امالکتاب» محفوظ میداند.
نزول قرآن به صورت تجلی است نه تجافی
آیت الله جوادی آملی نیز در تفسیر خود از قرآن، معنای پایین فرستادن برای تنزیل را میپذیرند، اما تنزیل را دارای دو تعبیر معنایی «پایین انداختن» و «پایین آویختن» میدانند. در معنای اول، فعل از مبدأ فاعلی خود جدا میشود و دیگر متصل به مقطع قبلی خود نیست؛ همان گونه که تنزیل باران به معنای انقطاع آن از منشأ جوی خود یعنی ابر است. در حالی که تنزیل به معنای «آویختن» فعل را متصل به فاعل خود نشان میدهد و بیان میکند که کلام وحی در بطن و عمق خود، همچنان اتصال به عالم ملکوت دارد و عارف میتواند ماهیت لیلهالقدر را در اسرار وحی مشاهده کند. آیتالله جوادی آملی، با استفاده از خود کلام وحی و با ذکر اینکه ذیل قرآن به قداست صدر آن گواهی میدهد، از آیات «انه لقرآن کریم* فی کتاب مکنون* لایمسه الاالمطهرون» (واقعه/۷۷ تا ۷۹) نتیجه میگیرد که وحی، به معنای آویختن مورد تنزیل قرار گرفته است. در عبارات قرآنی و لغتشناسی تخصصی، تنزیل در معنای نخست را «تجافی» و معنی دوم را «تجلی» میگویند و غالب فلاسفه شیعه نیز بر نزول قرآن به صورت تجلی تأکید میورزند. مثال نویسنده کتاب که در بالاتر نیز اشاره شد، خود میتواند اشارهای باشد.
دیگر قرینهای که نشان میدهد قرآن به صورت تجلی بر پیامبر (ص) عرضه شده است و به عبارتی بر قلب پیامبر «آویخته» شده است نه «انداخته»، استفاده از تعبیر «حبل الله» یا ریسمان الهی برای مصحف آسمانی در عبارت «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا» است که بیشتر مفسران مصداق آن را قرآن و اهل بیت میدانند.
نقش پیامبر (ص) در فرآیند نزول
مسئله دیگری که در فرآیند صدور وحی باید مورد بررسی قرار گیرد، نقش حضرت رسول (ص) به عنوان دریافتکننده وحی از جانب خداست. حال که پذیرفتیم، پیامبر نه در ماهیت حقیقت قرآن و نه حتی در گزینش الفاظ و واژگان آن هیچ دخالتی نداشته است و حتی خداوند سنگینترین سخنان را در خصوص اینکه پیامبر نعوذبالله بخواهد قولی از خود را به کلام خدا نسبت دهد در قرآن ارائه نموده است: «ولو تقول علینا بعض الأقاویل * لأخذنا منه بالیمین * ثم لقطعنا منه الوتین» (حاقه ۴۴ تا ۴۶)، پس آیا میتوان چنین نتیجه گرفت که ایشان در مسئله صدور وحی، منفعل بوده و صرفاً ابزاری برای انتقال پیام خداوند به بشر به حساب میآیند.
در پاسخ به این مسئله چند نکته بیان شده است. نخستین پاسخ را فلاسفه و متکلمان اسلامی ارائه نمودهاند. ملاصدرا معتقد است اگر روح به تجرد کامل برسد، مرتبط با عقل فعال میشود و به جایگاهی میرسد که اسرار آسمان و زمین برای او فاش میگردد. پیامبران نیز در سیر مجردشان به سوی خدا، عمق معارف را مشاهده میکنند و خدا ابواب هدایت را بر آنان به صورت ویژه میگشاید. در هنگام بازگشت از این سیر است که آنچه مشاهده نموده، بر روح بشری او متمثل گشته و در گام بعد از عالم خیال به عالم حس منتقل میشود. در این حال ممکن است پیامبر، جبرئیل را در قالب شهپر یا مردی زیبارو ببیند که اسرار را در گوش او نجوا میکند. علامه حلی نیز مشابه همین توصیف را در خصوص کیفیت دریافت وحی از سوی پیامبر (ص) بیان میکند. در نتیجه میتوان اینگونه بیان کرد که دریافت وحی فیالواقع امتداد سیر ملکوتی پیامبر (ص) است و اگر ظرفیت سلوک پیامبر تا معراج و مقام عرش خداوند نبود، قابلیتی برای دریافت وحی نیز از سوی خداوند نداشت. به تعبیر امام خمینی (ره): «این روحانیت پیامبر است که نازلکننده ملائک بر ایشان است».
نکته دوم، تأمل در مراتب وحی است و یکسان نبودن مرتبت وحی بر هر فرد. چه آن که پیامبران و حاملان وحی، هریک در مرتبهای بودهاند و کلام خداوند متناسب به رتبه و شأن آنها نازل میشده است. به عبارتی مخاطب نخست کلام وحی، پیامبر است و ظرفیت پذیرش و دریافت او تعیینکننده کیفیت وحی صادره از ناحیه خدا خواهد بود. نمیتوان وحی و کلام نازل شده بر همه انبیا را یکسان و دارای یک رتبه تصور نمود. امام خمینی (ره) منشأ غایت کمال برای وحی متجلی در قرآن کریم را مستقیماً ناشی از شأن و جایگاه حضرت رسول (ص) و کمال ذاتی ایشان برمی شمرند و میفرمایند: «چون نبوت ختمیه و قرآن شریف، از تجلیات مقام جامع احدی و حضرت اسم الله الاعظم است، از این جهت محیطترین نبوت و کتاب و جامعترین آنهاست و اکمل و اشرف از آنان تصور نشود و دیگر از عالم غیب به بساط طبیعت، بالاتر از آن امکان نزول در عالم ملک ندارد. پس خود رسول ختمی (ص) اشرف موجودات و مظهر تام اسم اعظم است و نبوت او نیز اتم نبوات ممکنه و صورت دولت اسم اعظم است که ازلی و ابدی است».
ماهیت وحی، همچنان در ابهام
با وجود شناختی که معارف دینی و تأملات فلسفی پیرامون ماهیت «نزول وحی» به دست میدهند، اما واقعیت آن است که ماهیت وحی بسیار فراتر از این شناخت است و احاطه به این حقیقت ورای تفکر مادی است. حضرت امام (ره) در یک سخنرانی همین مسئله را تأیید میکنند: «غیر از خود رسول اکرم و آنهایی که در دامن رسول اکرم بزرگ شدند و مورد عنایت خدای تبارک و تعالی، عنایات خاص او بودند، برای دیگران مطلقاً در حجاب ابهام است که مسئله تنزّل چیست، نزول در قلب چیست، روحالامین چیست، کیفیت وارد شدن روحالامین با قرآن در قلب رسولالله چیست، «لَیْلَهِ الْقَدْرِ» چیست؟ اینها مسائلی است که به نظر سطحی یک مطالب آسانی است و گاهی هم یک حرفهایی گفته شده است؛ لکن به شما عرض کنم کیفیت نزول قرآن در ابهام باقی مانده است برای امثال ما، و کیفیت نزول ملائکة الله در لیلهالقدر و ماهیت لیلهالقدر.»
طرفه این که اشتراک بین علمای کلام و فلاسفه اسلامی آن است که نزول وحی، حقیقتی بسیار عظیم است که خداوند برای تمثیل عظمت آن میفرماید اگر این نزول بر کوهها رخ میداد، کوهها از عظمت الهی متلاشی میشدند. چنین محتوای عظیمی، حتماً ظرفی عظیمتر میخواهد و خداوند قلب پیامبر اسلام (ص) را ظرفی متناسب با این حقیقت دید و وحی را در دو مرتبه «دفعی» و «تدریجی» آن هم نه منقطع از ذات خود و «انداختنی» بلکه متصل به خود و «آویختنی» و با القام مفاهیم و الفاظ عربی بر ایشان عرضه داشت تا بر امتش ارائه کند و راهنمای سعادت بشر الی الابد قرار گیرد.