بسياري از آدمها با توجه افراطي به زمانهاي از دست رفته اين قابليت و استعداد را دارند كه از هر اتفاق روشن و خوبي يك اتفاق تاريك، گزنده و منفي استخراج كنند. مثلاً ميبينيد كه براي طرف جشن تولد گرفتهاند و او وسط مراسم تولدش ميگويد البته اينكه من مثلاً اين 50 شمع را فوت كردم افتخار و شادباشي ندارد چون در واقع اين شمعها شمع سوگ عمر از دست رفته است، يا مثلاً وقتي كه سال جديد فرا ميرسد فرد به جاي اينكه از فرصت نو شدن براي يك حال خوب استفاده كند زانوي غم بغل ميگيرد كه يك سال ديگر هم رفت و يك سال ديگر هم پير شديم.
بسياري از افراد، حتي افراد مشهور، صاحبسبك و هنرمند را سراغ داريم كه در تله توجه افراطي به زمان ميافتند و متأسفانه اين تفكر در فرهنگ ما به ويژه آن جا كه پاي شعر و ادبيات به ميان ميآيد بسيار مشهود است. شاعراني كه مدام با نالههاي مكرر و آههاي جانسوز توجه ما را به اين نكته جلب ميكنند كه جواني از دست رفت و عمر هدر شد و قس عليهذا. بسيار خب! فرض كنيد كه در آستانه سال جديد شما ميآييد و نگاه ميكنيد و ميبينيد 20 سال يا 30 سال يا 50 سال يا 60 سال از عمر خودتان را هدر دادهايد و مدام بنشينيد و به روزگار از دست رفته فكر كنيد و خودتان را كامل در محاصره گذشته قرار دهيد. آيا مسئله شما حل خواهد شد يا نه بيشتر مسئله شما تشديد خواهد شد؟
آدمها ممكن است به اشكال گوناگون و در قالب وسواسها، اعتيادها و عادتهاي منفي دچار خودآزاري شوند. اين يك واقعيت است كه بيشترين آزارها به ما از جانب شخص خودمان وارد ميشود. به يك معنا كسي جز شما نميتواند به شما صدمهاي بزند و البته يكي از صدمهها و خودآزاريهاي ما زماني است كه ذهن خود را بيش از حد درگير زمان ميكنيم.
شيريني سال جديد را با وسواسهاي افراطي نسبت به زمان خراب نكنيد. در همين روزهاي آغازين سال تمريني براي عبور از حسهاي منفي نسبت به زمان قرار دهيد. از خود بپرسيد آيا من واقعاً در زندگي يك بازندهام؟ خيلي وقتها ما خود را در زندگي بازنده ميبينيم و تقصير را گردن رفتار خود در گذشته مياندازيم، بنابراين حالمان بد ميشود كه من به اندازه كافي خوب نبودهام و زمان را از دست دادهام. نگاه كنيد ببينيد كه آيا واقعاً اينطور بوده است؟ كدام قياسها با چه مبنايي شما را به اين نتيجه رسانده است؟ بسياري از نتيجهگيريهايي كه ديد ما را نسبت به خودمان مغشوش ميكند از قياسهايي ميآيد كه مبناي درستي ندارند، بنابراين در آستانه سال نو يكي از كارهايي كه ميتوانيم انجام بدهيم اين است كه تكليف خودمان را با اين دامها روشن كنيم.
نكته ديگر اينكه به فرض كه من كوتاهيهايي در گذشته مرتكب شده باشم، آيا جبران اين كوتاهيها با عبور از گذشته امكانپذير خواهد بود يا توقف در گذشته؟ اگر من در گذشته خود متوقف شوم و مدام از در سرزنش خود وارد شوم آيا خواهم توانست كه به آن حسهاي منفي غلبه كنم؟ آيا ميشود با شمشير حس منفي به جنگ و ستيز با يك حس منفي ديگر رفت؟