دنیا حیدری
حرفهاي دايي تلخ است. آنقدر كه تا مغز استخوان را ميسوزاند، هرچند كه آنچه به زبان ميآورد، واقعيت غريب و ناآشنايي نيست، اما شنيدن آن هر بار و در هر زمان تلخي خود را دارد. آقاي گل جهان اينبار برخلاف هميشه آرام سخن ميگويد و هيچ نشاني از عصبانيت در چهرهاش ديده نميشود. شايد چون آنچه كه در ذهنش مرور ميكند و خاطراتي كه به زبان ميآورد، براي او نيز حسرتي عميق در پي دارد كه مانع ميشود تا صدايش را براي بيان صحبتهايش مثل هميشه با تني بالا تنظيم كند. شايد چون شنيده ژرژ وهآ به رياست جمهوري ليبريا رسيده، ولي ستارههاي کاغذي فوتبال ما را بايد از پارتيهاي شبانه و پاي بساط قليان جمع و جور كرد.
خاطرات دايي از زمان حضورش در بايرن، اشاره ضمني به رفتارهاي ناپسند و غلط مديران و تأييد شب زندهداريهاي اين روزهاي فوتبال ايران، همه و همه داستاني تكراري است كه بارها و بارها از حنجره رسانه فرياد زده شد، اما تلخي آن زماني بيشتر ميشود كه اسطوره فوتبال ايران آن را از گوشه خاطراتش در آلمان بيان ميكند. از روزهايي كه با تمام وجود حرفهايگري را ديده و لمس كرده و حالا مقايسهاش با آنچه امروز در ايران به عنوان حرفهايگري به نمايش گذاشته ميشود، نه فقط غيرقابل باور؛ بلكه غيرقابل تحمل و گزنده است، چراكه او بيش از هر كس ديگري تفاوتها را حس كرده، تفاوتهايي كه فوتبال را به نابودي كشانده است!
حق با دايي است. چطور ميتوان مقابل بازيكن بيانضباط شبگرد بابت رفتارهاي ناشايست و غيرحرفهاياش قدعلم كرد وقتي مديران باشگاه مقابل چشمان همان بازيكن، تفريح شبانه تا پاسي از صبح را به استراحت ترجيح دادهاند و چشم در چشم ديگران ميگويند كه به كسي ارتباطي ندارد كجا بودهاند و چرا بودهاند! مگر ميشود به كسي ارتباطي نداشته باشد وقتي حقوقي كه اين مديران ميگيرند از بيتالمال و جيب مردم است. مگر ميشود شبگرديهاي مديران و مسئولان باشگاه به كسي ارتباطي نداشته باشد وقتي آنها براي حفاظت از تيم راهي شدهاند و بايد به عنوان بزرگتر شب تا صبح خواب به چشمشان نيايد و در هتل بمانند و مراقب بچههاي مردم باشند تا از روي جواني مرتكب خطا يا اشتباه نشوند!
معلوم است که با وجود چنين مديراني نبايد هم توقع داشت که امثال ژرژ وهآ خروجي اين فوتبال باشد.
همانطور كه دايي ميگويد دوره و زمانه عوض شده است. ديروز اگر بازيكناني بودند كه از روي جواني و ناداني مرتكب اشتباه ميشدند، گوششان حتماً از سوي مديران و مسئولان بالادستي پيچانده ميشد، اما امروز چه كسي بايد داد موعظه و نصيحت سر دهد و چه بايد بگويد وقتي خودشان به مراتب رفتارشان از بازيكنان بيتجربهاي كه گاهي ممكن است زرق و برقهاي زودگذر چشمشان را خيره كند، بدتر است. دوره و زمانه آنقدر تغيير كرده كه مديران كارآمدي كه چشم بر تخلفات نميبستند و اگر كسي قدمي كج ميگذاشت او را به بدترين شكل توبيخ و تنبيه ميكردند تا درسي براي ديگران باشد (تنبيهي كه بيشك سود آن بيش از هر كس به نفع خود بازيكنان بود)، جاي خود را به مشتي مديري دادهاند كه نه به واسطه توانايي و شايستگيهاي خود، بلكه به واسطه رانت، توصيه و رفاقت است كه بر صندلي رياست باشگاهها نشستهاند و همين رفاقتها مانع از آن شده كه وقتي به بيراهه ميروند و خطا ميكنند، گوششان كشيده شود. با اين تفاسير چه انتظاري ميتوان از بازيكنان جواني داشت كه تحت تأثير محيط و جو گاهي يافتن راه درست و اشتباه برايشان سخت میشود، آن هم در شرايطي كه بزرگتر آنها خود در اين مسير به بيراهه زده و غرق اشتباهات شده است.
چه كسي بايد مقابل اين آشفتهبازار بايستد؟ مديري كه خود نزديكيهاي صبح به هتل بازميگردد چطور ميتواند از وضعيت بازيكنان باخبر باشد كه شب را چطور سپري و به صبح رساندهاند يا با چه رويي ميتواند آنها را بابت شبگرديهايشان توبيخ و تنبيه كند وقتي خودش هم مرتكب همان اشتباه شده است!
شنيدن صحبتهاي دايي تأسفانگيز و تكاندهنده است، البته بايد هم باشد. دايي از باشگاهي چون بايرن حرف ميزند. باشگاهي كه آنقدر حرفهاي و اصولي است كه حتي براي چك كردن بازيكنانش نيز راههايي را برميگزيند كه نه به بازيكن بياحترامي شود و نه او را به حال خود رها كند. پرسيدن حال بازيكن و پرس و جو كردن در مورد كم و كسريهاي او اگرچه هر شب در تايمي تقريباً مشخص صورت ميگيرد و ميتواند صحت حضور او در خانه را تأييد كند، اما به همان اندازه هم ميتواند معناي حمايت از او را داشته باشد و اين يعني تفكر حرفهاي كه همه جوانب در آن انديشيده شده، درست برعكس آنچه در باشگاههاي ايران رخ ميدهد. برخلاف رفتارهاي غيرحرفهاي مديران و بازيكنان در سفرهاي برونمرزي و واكنشهايي به مراتب بدتر كه همه تكذيب و توجيه است، شايد اگر مرجعي بالاتر براي توبيخ اين مديران بود، ديگر شاهد اين هرج و مرج و آشفتهبازار نبوديم، اما مشكل اينجاست كه همه با هم دست رفاقت دادهاند تا چشم بر كاستيها و ناكارآمديها ببندند و ما امروز شاهد اتفاقاتي باشيم كه ديگر تأسف خوردن هم برايش كم است. حالا و با شنيدن حرفهاي بزرگي چون علي دايي ميتوان بهخوبي فهميد که چرا در دنياي فوتبال يکي ژرژ وهآ ميشود و يکي هم...