کد خبر: 837778
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
زنگ انشا عجيب دلشوره داشتم. موضوع انشا آزاد بود و هر كدام از بچه‌ها به دلخواه خود موضوعي انتخاب كرده بودند، رفته بودند پاي تخته و...
حسين كشتكار
زنگ انشا عجيب دلشوره داشتم. موضوع انشا آزاد بود و هر كدام از بچه‌ها به دلخواه خود موضوعي انتخاب كرده بودند، رفته بودند پاي تخته و انشايشان را خوانده بودند. من نگران بودم كه معلم مرا براي خواندن انشايي كه ننوشته بودم، صدا بزند. دلشوره و اضطرابم وقتي چند برابر شد كه صداي معلم مرا به خود آورد:«نرگس يگانه، بيا انشايت را بخون.»

دلم هري فرو ريخت. آخه من كه نتوانسته بودم انشايم را بنويسم حالا با چه رويي بگم من ننوشتم، نمي‌خواستم كم بياورم. براي لحظه‌اي فكري به خاطرم رسيد. تصميم گرفتم وانمود كنم انشا نوشتم، بنابراين دفترم را برداشتم و رفتم پاي تخته.


بدون اينكه به صورت معلم نگاه كنم، دفترم را طوري باز كردم و روبه‌روي صورتم گرفتم كه خانم جهرمي نتواند سفيدي دفترم را ببيند و مثل كسي كه مي خواهد متني بخواند، ذهنم را متمركز كردم تا موضوعي را به كمك ذهنم بخوانم. همينطور كه مشغول فكر كردن بودم ناگهان بيت شعري به ذهنم رسيد كه خانم جهرمي گفت:«يگانه! چرا ساكتي زود باش ديگه بخون.» من در حالي كه سعي كردم بر خودم مسلط باشم بدون مقدمه گفتم:


«چو ايران نباشد تن مباد
بدين بوم و بر زنده يك تن مباد»


بعد سينه‌ام را صاف كردم، بلند گفتم: «موضوع انشا: ايران زيباي من.  


در قاره آسيا فقط و فقط يك كشور است كه انگشت نشان تمام كشورهاي بيگانه است و هركس نام اين كشور را مي‌شنود، بي‌اختيار درباره آن به فكر فرو مي‌رود. فكر مي‌كنيد اين كشور كجاست؟! آري، درست حدس زده‌ايد! آن كشور با عظمت ايران است. سرزمين گل‌هاي لاله و سرزمين پهلوانان دلير، وطن همان قهرمانان بزرگ و پرافتخار است. آن سرزمين، كشور من  و كشور تمام ملتي است كه از جان خود براي سربلندي و آباداني اين وطن و مردم آن مي‌كوشند.
 ايران بناها و يادگاري‌هايي را از زمان‌هاي كهن به جاي گذاشته كه بي‌نظير و باور نكردني و زيبا مي‌باشد. به طور مثال در شهر‌هاي ايران عزيز بناهايي همچون سي و سه پل، نقش جهان، عالي‌قاپو و... چشم جهانيان را خيره كرده است.


ما وظيفه داريم براي قدرداني از نعمات بزرگي كه در ايران به وفور هست، با همه توان براي سربلندي كشورمان بكوشيم و در اين راه لحظه‌اي از پاي ننشينيم تا هميشه اين كشور با عظمت بماند.


چراكه من يك ايراني هستم. يك ايراني كه به ايراني بودنش افتخار مي‌كند. ايران قديمي‌ترين كشور دنياست. ايران، كشوري با آب و هواي چهار فصل است كه سرشار از منابع طبيعي مي‌باشد، از منابع آهن و آلومينيوم گرفته تا ذخاير نفت و گاز. ايران، سرزميني با آدابي اصيل و رسومي تاريخي، بر پايه مهرورزي و محبت است. مثل جشن نوروز و شب يلدا تا ما با شادي كردن و بازديد از خانه‌هاي همديگر، دل‌هايمان را به هم نزديك‌تر كنيم، ايران، سرزميني است كه دنيا آن را به شاعران شيرين‌سخنش چون حافظ، سعدي، فردوسي، عطار و خيام مي‌شناسد. شاهنامه تنها يكي از حماسي‌ترين و شكوهمند‌ترين آثار پارسي است.


شاهنامه به عزت و شکوه و قدرت رستم و آرش اشاره می‌کند که مایه سربلندی ما می‌شود. داستان‌هاي ما بر پايه علم و انديشه و هيجان و جوانمردي و ايمان است، زماني كه اروپا در دوره تاريكي به سر مي‌برد و اروپاييان با حسرت به ايرانيان نگاه مي‌كردند، ايران در قله اقتدار علم دنيا بود و آثار دانشمنداني چون ابو‌علي‌‌سينا و رازي و ابوريحان به زبان‌هاي زنده دنيا ترجمه مي‌شد. ايران، سرزمين دليرمرداني چون پورياي ولي، تختي و رئيسعلي دلواري است. ايران، سرزمين مردان غيوري است كه با دستان خالي و دلي سرشار از ايمان در برابر تمام دنياي كفر ايستادند، از شهيدان چمران، بابايي، صياد شيرازي و باقري تا شهداي انرژي هسته‌اي: شهرياري و احمدي روشن. ايران، همان سرزميني است كه باعث ترس و واهمه ابرقدرت‌هاي جهان شده است. ايران، كشوري است كه مانند دُر در جهان مي‌درخشد. ما با تلاش دانشمندان جوانمان توانستيم به فناوري‌هاي جديد دست يابيم. ماهواره اميد و تدبير و سفير را به آسمان فرستاديم و با بومي كردن انرژي هسته‌اي، دنيا را به زانو درآورديم. من ايراني‌اي هستم كه پوستم، گوشتم و نفسم با سرزمينم آغشته شده است. من هميشه با جان خويش از كشورم حمايت مي‌كنم. من با تلاش خود، سرزمينم را خواهم ساخت. ايراني كه هميشه سربلند و آزاد باشد...»


معلم كه با آفرين گفتن‌هايش در لا‌به‌لاي انشا خواندنم مر ا تشويق مي‌كرد، موجب مي‌شد دلگرم‌تر و با اعتماد به نفس بيشتري جملات و كلمات را چون متن نوشته به زبان بياورم. در همين موقع خانم جهرمي صدايم زد: «خوبه نرگس تا همينجا بسه خيلي خوب بود. بذار بچه‌هاي ديگه هم بيان و انشاشون را بخونن. بقيه‌اش براي فرصت بعد.»


من كه فكرش را هم نمي‌كردم اينقدر قدرت تمركز داشته باشم كه بتوانم في‌البداهه و بدون مقدمه اينطور از حفظ انشا بخوانم، ذوق‌زده راه افتادم برم سر ميز خودم كه خانم معلم صدايم كرد تا مثل بچه‌ها تو دفترم نمره انشايم را بنويسد. دوباره دلم شور زد و نگران اينكه معلم بفهمد انشايي در كار نبوده. براي لحظه‌اي مكث كردم و فورا با حالتي مغرور گفتم: «نه خانم جهرمي من به خاطر نمره انشا ننوشتم اينا حرف‌هاي دلم بود و بهش معتقدم.» خانم معلم كه تا آن موقع چنين رفتاري از من نديده بود، فوراً رو كرد به بچه‌هاي كلاس و گفت: «ببينيد به اين ميگن يك شاگرد ممتاز، من وقتي چنين تلاش صادقانه‌اي از دانش‌آموزي مي‌بينم واقعاً به معلم بودن خودم افتخار مي‌كنم. حالا هم براش يه نمره عالي تو دفتر كلاسي مي‌گذارم...» و ناگهان زنگ استراحت كلاس به صدا درآمد.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
پارسا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۴۱ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۱
5
13
درود،سپاس،بسیار زیبا بود.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها