کد خبر: 738570
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۷ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۶:۳۵
گفت‌وگوي «جوان» با «علي ملاقلي‌پور» كارگردان جوان و جنجالي سينما
من كه مي‌گويم فيلم آخري هستم، ما نمي‌دانيم كه اجل چقدر به ما فرصت مي‌دهد. روزي علي حاتمي حسن كچل را ساخت اما آخرين فيلمنامه‌اش محمد بود كه اجل مهلتش نداد.
ايزد مهر‌آفرين - سپيده آماده

در نيمه دوم بازي ستارگان فوتبال جهان با ستارگان ايران كه جمعه 6 شهريور در ورزشگاه آزادي برگزار شد، به ناگاه مرد جواني به ميانه چمن ورزشگاه پريد.بر خلاف تصور مخاطبان اما فرد وارد زمين شده نه يكي از اهالي جنجالي فوتبال كه «علي ملاقلي‌پور» پسر كارگردان فقيد رسول ملاقلي‌پور بود كه به نشانه اعتراض از كاهش سئانس‌هاي فيلم سينمايي‌اش به داخل چمن ورزشگاه آزادي آن هم در بازي ستارگان پريده بود. اين عمل ملاقلي‌پور در روزهاي اخير با بازخوردهاي متفاوتي روبه‌رو شد، به همين بهانه گفت‌وگويي با اين كارگردان جوان و صد البته جنجالي سينما داشته‌ايم.

آقاي ملاقلي‌پور! به عنوان اولين پرسش چه شد بين بازي ستارگان فوتبال جهان و ايران وسط چمن ورزشگاه آزادي پريديد؟

قبل از اين اتفاق جريان‌هايي به وقوع پيوسته بود. شما نگاه كنيد اين جريان از جشنواره فيلم‌هاي كوتاه آغاز شد. من حتي به كساني كه به اين رفتار من معترض بودند هم حق مي‌دهم، چون آنها نمي‌دانند چه سلسله اتفاق‌هايي باعث اين رفتار من شد. برخي نمي‌خواستند فيلم من ديده شود. خب در اين ميان آقاي ايوبي خيلي به من كمك كردند اما بخشي از بدنه سينما كه قدرت زياد دارند، در بخش‌هايي سنگ اندازي كردند. من كلي فكر كردم كه چه كار كنم كه فيلمم ديده شود، از چند سال پيش جزوه‌اي به نام جزوه فروش نوشته بودم تا هر زماني كه وارد سينما شدم از آن استفاده كنم چون من معتقدم كه بايد تماشاچي را قلقلك داد. اينكه با هر روزنامه و خبرگزاري‌اي كه به من زنگ مي‌زند مصاحبه مي‌كنم به اين دليل است كه همه رسانه‌هاي طيفي از مخاطبان را دارند كه براي من تفاوتي ندارد. اولين كلام جزوه‌ام اين بود كه در اكران، تنهاي تنها هستي. من كسي بودم كه با مشكلات يك كارگردان در روزهاي اكران و بي‌خوابي‌هايش بزرگ شده بودم؛ كارگرداني كه گاه خودش سرمايه گذاشت و شكست خورد يا گاهي اوقات هم اكران‌هاي موفقي داشت، در آن جزوه روش‌هاي مختلفي را براي ديده شدن فيلمم نوشتم.

رفتن به داخل چمن استاديوم آزادي حين بازي هم يكي از روش‌ها بود؟

يكي از روش‌هاي دو قطبي كردن فروش بود، در سياست هم اين اتفاق مي‌افتد چون ايجاد دوقطب، باعث رقابت بيشتر مي‌شود. اين زرنگي من است كه با فيلم ديگري دو‌قطبي ايجاد مي‌كنم و اين را من ايجاد كردم و در واقع اصلاً وجود نداشت.

با رفتن به زمين؟

بله. قرار بود تك قطبي باشد. سئانس‌هاي فيلم من گرفته مي‌شود و آخرش هم مي‌گويند كه اين اتفاق قانوني است. اگر اين قانون است هفته ديگر بايد سئانس‌هاي فيلم ديگري هم كم شود و اگر بگويند با آن فيلم بيشتر قرار‌داد بسته‌ايم، پس اين چه قانوني است كه رفتار سليقه‌اي از آن منتج مي‌شود. فيلم من فيلمي اخلاقگراست. به عنوان مثال در «قندون جهيزيه» بارها به مسئله روزي حلال پرداخته مي‌شود.

اصلاً مانيفست فيلم روزي حلال است.

دقيقاً، زن فيلم پا به پاي قهرمان فيلم حاضر است موقت به خانه پدرش برگردد اما نان حرام نخورد. در پايان فيلم هم مي‌بينيم كه حرف زن است كه به كرسي نشانده مي‌شود.

بعد از اين اتفاق دو جريان شكل گرفت، يك جريان اين بود كه مي‌گفتند آفرين اين فرد كسي بود كه توانست و خواسته‌اش را علني مطرح كرد و محافظه‌كاري نكرد و خيلي‌ها شما را با قهرمانان فيلم‌هاي حاتمي‌كيا و پدرتان قياس كردند كه جسارت به خرج داديد و اعتراضتان را با هر قيمتي كه شده بروز داديد. واكنش ديگر در برابر اين رفتار شما هم اين بود كه مي‌گفتند اين كار در شأن يك سينماگر و فيلمساز نيست و اين فرد مي‌توانست اعتراضش را به شكلي ديگر بيان كند، اين جريانات هنوز هم ادامه دارد. نظر شما درباره اين اظهارنظرها چيست؟

به نظر من مدافعان هر دو اين جريان‌ها درست مي‌گويند، من مي‌دانستم چنين اتفاقي مي‌افتد و رفتم كه فضا را دوقطبي كنم.

دو قطبي رسانه‌اي؟

اين كه همه جا حرف از فيلم من است يعني اينكه برده‌ام.

به چه قيمتي؟

به قيمت اينكه من مهر يك آدم جنجالي و حتي در ذهن بعضي‌ها جنجالي بد را خورده‌ام، اين را هم از همان ابتدا مي‌دانستم.

پس با اين حساب اگر زمان بازگردد باز هم شما در آن روز بازي تيم منتخب جهان و هنرمندان به داخل چمن ورزشگاه مي‌پريد؟

ممكن است در آينده باز هم همين كار را انجام بدهم.

يعني براي فيلم بعدي هم اگر اكران خوبي به فيلمتان ندهند، باز هم به وسط زمين مي‌پريد؟

نه فيلم بعدي همين فيلمم كه هنوز اكرانش تمام نشده است. پيش از اينكه به داخل زمين بپرم مي‌دانستم زماني كه از زمين بيرون بيايم، چه اتفاقاتي انتظارم را مي‌كشد چون من يك استاديوم روي حرفه‌اي بودم.

نمي‌ترسيديد كه اين اتفاق به شخصيت‌تان لطمه بزند؟

بله مي‌دانستم، حتي مي‌دانستم اين رفتار چه تأثيري در وجهه پدرم خواهد گذاشت ولي ماجرا چيزي فراتر از اينها بود، حق علي ملاقلي‌پور خورده شده است، به تعداد و قدرت نگاه نكن به ميدان برو و شك نكن. خب شما نگاه كنيد علي ملاقلي پور در استاديوم به كسي بي‌ادبي كرده است؟ وقت بازي حتي يك ثانيه خورده شده است؟ چه زماني من به داخل زمين رفتم؟ مي‌خواهم اين را به شما بگويم كه چقدر رفتار من دكوپاژ شده بود. زماني كه بازي متوقف بود و بازيكني مصدوم شده روي زمين بود. در زماني كمتر از ثانيه‌هاي زيرنويس خيلي از فيلم‌ها من رد شدم كه حتي گزارشگر هم اعلام نكرد و سوئيچر هم سوئيچ كرد به يك قسمت ديگر زمين.

اين مسئله كاملاً ايده خودت بود يا با همفكري فرد ديگري اين كار را كرديد؟

نه هيچ كس فقط خودم. الان همين فيلمم هم پر از ايده‌هاي ناب است. حتي اين سكانس جزو سكانس‌هاي فيلمنامه بعدي‌ام بود، حتي چند روز قبل به صابر ابر گفتم صابر اگر سئانس‌هاي فيلم من را بخورند، مي‌روم وسط زمين فوتبال و بي‌خيال سكانسي در فيلمنامه بعدي نوشته‌ام مي‌شوم يا دوباره بازسازي‌اش مي‌كنم.

از ورودتان به استاديوم تصوير نگرفتيد؟

نه، من تنهايي رفتم استاديوم، توكلت علي الله كردم و خدا هم خواست. اتفاقاً اوستا كريم باورنكردني كار مي‌كند اينكه آدمي بيايد و بتواند وسط بازي بپرد ميان زمين چمن خيلي سخت است. به نظر من بايد به دست تقدير هم فكر كرد. اين مسئله در فيلمم هم هست مي‌گويد، جنس چيني بندازي و كار بد بكني، سر خودت مي‌آيد. چطوري مي‌شود از اين همه آدم رد بشوي و بروي داخل زمين، كاور كنار زمين باشد و برداري و بپوشي و بنشيني آنجا.

يعني از روي سكوها پايين رفتيد؟

نه از روي گيتي كه فوتباليست‌ها مي‌روند داخل زمين.

آنجا چطوري رفتيد؟

شلوغ بود و كسي به كسي نبود، من هم داخل رفتم. گفتم نترس و برو جلو. همين نترس برو جلو در نهايت اين شد. در جريان مستندي كه در حال ساختش هستم، داخل هواپيما بدون مجوز فيلم گرفته‌ام. نمي‌ترسم ديگر. حالا اگر گفتند نبايد بگيري مي‌گويم باشد نمي‌گيرم تمام شد و رفت. آخرش فيلمم را مي‌گيرند ديگر، جرم كه نكرده‌ام. شما نگاه كنيد از رفتار من در جريان بازي ستارگان فابيو كاناوارو ناراحت شد يا يحيي گل محمدي؟ همه اينها بازيكنان حرفه‌اي بودند و بارها ديده‌اند كه يك نفر مي‌آيد وسط زمين و مي‌رود، آياروي پيراهنم حرف بدي بود؟ رفتار ناشايستي كردم؟ وقت بازي را كشتم؟!

همه نگاه‌هاي منفي اين است كه اين رفتار در حد يك فيلمساز نيست ونمي‌شود به اين راحتي گفت كه كار بدي نكرده‌ايد! اگر همه مثل شما عمل كنند كه سنگ روي سنگ بند نمي‌شود. به هر حال اين يك كار خلاف‌ شأن بود.

اما اين كار در شأن يك انسان كه يك سنگ بزرگ روي پايش انداخته‌اند و دارد فرياد مي‌زند هست. من اول انسانم و بعد فيلمساز يا سينماگر يا هر اسم ديگر. وقتي با چكش روي ناخنتان بزنند و بگويند صدايت در نيايد و اين مسئله قانوني است، چه كسي داد نمي‌زند؟ من با بدبختي اين فيلم را ساختم، آنقدر اس ام اس تبليغاتي دادم خط تلفنم يك طرفه شد. پول ندارم قبض تلفنم را پرداخت كنم. من نيازمندي‌هاي روزنامه‌هاي شهرهاي ديگر را جمع كردم و گذاشتم در خانه و پيام مي‌دهم به شماره‌ها كه فيلم كمدي اجتماعي «قندون جهيزيه» در فلان سينماي شهرستان در حال اكران است، فكري كه شايد به عقل جن هم خطور نكند. من حتي خودم تراكت‌هاي فيلمم را در سطح شهر توزيع مي‌كنم.

نمونه نداشتيم در سينماي ايران يك فيلمساز خودش اقدام به پخش تراكت فيلم‌هايش در سطح شهر كند؟

براي اينكه به كاري كه كرده‌ام، ايمان دارم.

شما نگاه كنيد اين همه كارگردان فيلم اولي فيلم مي‌سازند و فيلمشان يا به جشنواره مي‌رسد يا نمي‌رسد يا اكران عمومي دارد يا اكران در گروه هنر و تجربه و در نهايت اين كارگردانان به دنبال هياهو و چنين فضاهايي نمي‌روند و شايد برايشان آنقدر هم مهم نيست كه به هر نحوي كه شده فيلم‌هايشان مخاطب داشته باشند.

به نظر من اين به تعريف سينما باز مي‌گردد.

يعني به شخصيت كارگردان باز نمي‌گردد؟

به شخصيت هم باز مي‌گردد، لزومي ندارد همه شبيه هم باشند اما من با اين طرز تفكر اين رفتار را دارم. بعضي‌ها به من مي‌گويند با اين كارهايي كه انجام مي‌دهي به مجوز فيلم بعدي فكر كرده‌اي؟ مي‌گويم بله. من اصلاً گرفتار فيلم بعدي نيستم، مگر مي‌دانم چند روز ديگر زنده هستم؟ من فيلم اولي نيستم فيلم آخري هستم يك فيلم آخري چنين كاري مي‌كند نه يك فيلم اولي. كسي كه فكر مي‌كند شايد ديگر نباشد. در پايان«قندون جهيزيه» شما با فيلمسازي روبه‌رو هستيد كه شايد فكر كنيد اين روند ادامه پيدا كند يا فيلمسازي كه ديگر كارش را ادامه ندهد. ماجرا همين است. به باور من هنر دميدن روح تعهد در انسان‌هاست. زماني كه يك ظرف كوچك از حقيقت را فهميدي بايد انتقالش بدهي هر كس خواست بشنود و هر كس نخواست نشنود.

پس از حواشي ورود به استاديوم، مطمئناً خيلي‌ها با شما تماس گرفتند كه بياييد صحبت كنيم و جريان چيست، اين اتفاق يك تبليغات رسانه‌اي براي شما و فيلم‌تان بوده است، تصور اين همه حمايت رسانه‌اي را داشتيد؟

حمايت رسانه‌اي نه اما مي‌دانستم كه رسانه‌ها متوجه ماجرا مي‌شوند. رسانه‌ها بدون توجه به جناح سياسي‌شان از اين فيلم حمايت كرده‌اند. در ميان فيلم‌هاي امسالمان چند فيلم بوده كه از جوان و وطن امروز تا اعتماد و مردم سالاري از آن حمايت كنند؟ مهم اين نيست كه فيلم من چقدر بفروشد مهم اين است كه چقدر تأثير مي‌گذارد. فيلم «قندون جهيزيه» در تنهايي و روي صورت كاراكتر اصلي داستان تمام مي‌شود. اينكه درصدي از صاحبخانه‌هايي كه اين فيلم را مي‌بينند به خودشان بيايند و خود را به جاي مستأجرانشان بگذارند و از حقشان بگذرند فيلم تأثيرش را گذاشته است، خدا كند پس از ديدن اين فيلم 100 صاحبخانه اجاره شان را اضافه نكنند. من در فيلمم به آيات قرآني هم نقب زده‌ام، مانند قومي كه دچار عذاب خدا شدند. در سكانسي از فيلم همسر صابر ابر به استفاده او از ادوات چيني و بي‌كيفيت براي تعمير وسايل مردم اعتراض مي‌كند و او در پاسخ مي‌گويد يك مو از خرس كندن غنيمت است و اگر به اين حرف‌ها باشد الان بايد سر چيني‌هايي كه اين همه جنس بي‌كيفيت توليد مي‌كنند بلاي عظمايي آمده باشد كه همان لحظه اخبار اعلام مي‌كند كه سيل بزرگي در چين جان صدها نفر را گرفته است. اين نشان مي‌دهد كه از هر دست بدهي از همان دست هم مي‌گيري. قانون طبيعت اين است، هر كاري انجام بدهي براي خودت هم پيش مي‌آيد.

ماجراي مشكلات اكران از چه قرار بود؟

شرايط اكران فيلم ما بسيار دشوار است، در بسياري از سينماها سئانس‌هايي در حد شوخي به ما داده‌اند، مثلاً من نمي‌دانم آيا كسي ساعت 10 صبح يا 12 ظهر به سينما مي‌رود جز معدود منتقدان يا تماشاچيان خاص سينمايي يا افرادي كه از سر بيكاري آن ساعت روز به سالن‌هاي سينمايي مي‌روند. همه مي‌دانيم كه مردم ما از ساعت 5 و 6 بعد‌ازظهر به بعد به سينما مي‌روند و ما در برخي از سينماها در ساعات بعد‌از ظهر تنها يك سئانس داريم. حتي اگر سينماهاي ما سالن پر هم برود باز هم فروش چنداني نخواهيم داشت و ما را به شكست در اكران محكوم كرده‌اند. در چنين شرايطي هم من با تمام قوا مي‌جنگم براي اينكه شكست نخورم و هر كاري از من برآمد انجام دادم و هر كاري بر بيايد هم انجام مي‌دهم. اگر اين تصميم شوراي صنفي براي كاهش سئانس‌هاي فيلم ما قانوني است پس چرا اين قانون در خصوص ساير فيلم‌هايي كه همزمان با ما يا پيش از ما اكران شدند اتفاق نيفتاد؟

زماني كه فيلم شما به جشنواره راه پيدا نكرد، بسياري نبود كيفيت لازم را دليل اين اتفاق دانستند اما مشاهده فيلم شما نشان مي‌دهد كه اين اثر، از برخي از آثار حاضر در جشنواره چيزي كم نداشته است، به نظر شما چه ماجرايي باعث راه پيدا نكردن فيلم شما به جشنواره فيلم فجر و ادامه اين ماجراي محدوديت سالن‌هاي اكران شد؟

اصل ماجرا نگاه ناصحيحي است كه در سينما وجود دارد و عموم افرادي كه وارد اين عرصه مي‌شوند را به اين سمت وا مي‌دارد اينكه اگر مي‌خواهي فيلمت وارد جشنواره شود بايد نوع خاصي از سينما را دنبال كني، البته فيلم‌هاي اول امسال هم فيلم‌هاي خيلي خوبي بودند اما اين رويكرد در مقابل فيلم‌هاي كوتاه هم وجود داشت. به عنوان مثال فيلم‌هاي كوتاه من به جشنواره فيلم كوتاه تهران هم راه پيدا نكرد در حالي كه نظر منتقدان به آثار كوتاه ما در تقابل با اين رويكرد وجود داشت. شايد اين مسئله به اين دليل است كه نمي‌خواهند سينماي قصه‌گو و كلاسيك به معناي اصولي رشد پيدا كند.

مديريت سينمايي در هر دوره‌اي به دنبال فيلم‌هاي با محتواي صحيح و مخاطب‌پسند است.

فيلم ما هم تمام اين خصوصيت‌ها را دارد. محتوا و حرف‌هاي خوب دارد و با مردم هم ارتباط برقرار مي‌كند. ماجرا همين است فيلم به معضلات مي‌پردازد، اما پاياني اميدوار‌كننده دارد، فيلم پايان باز ندارد كه مخاطبان را در ميانه راه به حال خود رها كند و تماشاچي افسرده از سالن بيرون نمي‌آيد. حرف فيلم درباره گذشت و فداكاري است اينكه صاحبخانه از حق خودش مي‌گذرد. يكي از بزرگ‌ترين راه‌حل‌هاي مشكل مسكن جوانان اين كشور را من در اين فيلم مطرح كرده‌ام كه خود مردم به داد هم برسند و صاحبخانه‌ها كمي مقابل مستأجرها كوتاه بيايند و مستأجرها به چشم بد به صاحبخانه‌‌شان نگاه نكنند، فيلم ما درباره همدلي است. چالش سينماي ما سينمايي است كه قصه نمي‌گويد و به همين دليل است كه اين روزها همه از لزوم قصه سخن مي‌گويند. من طي ساليان سال همه نقدها و روزنامه‌ها را مطالعه مي‌كردم. ما به لحاظ ساختار بايد مانند‌هاليوود قصه بگوييم اما از نظر مفهومي حرف خودمان را بزنيم. من داستان يك خانواده ايراني- اسلامي را تعريف كردم و يك فيلم قصه‌گو، شاداب و مخاطب‌پسند به دور از طعنه، كنايه و بي‌ادبي به كسي به گونه‌اي كه خانواده‌ها جرئت كنند براي تماشاي فيلم به سالن‌ها بيايند و فيلم شوخي‌هاي زشت نداشته باشد. تمام نكاتي كه در طول 14 سال دستياري ياد گرفته بودم را به كار گرفتم آن هم نه تنها دستياري پدرم بلكه زير دست همه اهالي سينمايي كار كردم و فيلمم را هم در بخش خصوصي و بدون هيچ پشتوانه‌اي ساختم اما بايكوت ادامه دارد. اين روزها داستان زندگي من هم مثل داستان زندگي كاراكتر واله فيلم بايكوت شده است، كسي كه هميشه فرار مي‌كند، من هم در زمين فوتبال فرار كردم. واله زماني كه فهميد راه درست چيست كار خودش را انجام داد، بدون توجه به اظهار نظر ديگران. من هم كار خودم را انجام مي‌دهم.

درباره ماجراي نبود قصه در سينما مي‌گفتيد.

بله نبود قصه در سينما از باوري شروع شد كه مي‌گفت سينماي ما نمي‌تواند در برابر سينماي ‌هاليوود قد علم كند كه به نظر من اين باور، باور غلطي است، مثلاً اصغر فرهادي در فيلم‌هايش قصه گفت و توانست در بالاترين جايگاه‌هاي سينمايي دنيا جاي بگيرد. از همان سريال «روزگار جواني» و «داستان يك شهر» فرهادي قصه خطي مي‌گفت و به شعور تماشاچي احترام مي‌گذاشت و همين الان هم در آثارش قصه خطي روايت مي‌كند و مردم با آن ارتباط برقرار مي‌كنند و شايد تنها تفاوتش با قصه‌پردازي كلاسيك اين باشد كه پايانش كمي باز است و آن هم نه كاملاً وگرنه كل داستانش براساس فرمول است و گره دارد و كنجكاوي ايجاد مي‌كند و تماشاچي دوستش دارد. متأسفانه اين روزها خلط مبحثي ميان فيلمسازي و سينما‌گري ايجاد شده است، خيلي از ما فيلمسازيم اما سينماگر نيستيم، سينما چيست؟ صنعت، هنر و رسانه. صنعت يعني تماشاچي و عرضه و تقاضا، هنر يعني نوآوري، خلاقيت و نگاه نو يا دميدن روح تعهد در انسان‌ها. رسانه هم يعني اينكه بتوانيم مفهوم خودمان را به مخاطبان منتقل كنيم. شما نگاه كنيد چند تا از فيلم‌هايي كه ساخته مي‌شوند سينمايي هستند؟ لزوماً فيلمي كه دست روي نوآوري گذاشته نمي‌تواند سينمايي باشد، بلكه فيلم است و تفاوت در اين مسئله است علي ملاقلي‌پور نمي‌خواهد فيلمساز باشد و دوست دارد سينماگر باشد. من پشتم مي‌لرزد اگر وارد سينما بشوم و ببينم كه سالن خالي است.

نگاهي كه شما داريد در فيلمتان مشهود است و «قندون جهيزيه» فيلمي نيست كه مخاطب در زمان پخش به ساعتش نگاه كند و گذشت زمان در فيلم محسوس نيست. منطق روايي در فيلمنامه و ساختار كار به چشم مي‌خورد و گره‌افكني‌هاي صحيح و سكانس چيني‌هاي مناسب در اين اثر به گونه‌اي است كه مخاطب را تا پايان فيلم به حال خودش نمي‌گذارد.

واقعيت اين است زماني كه قلم را در دست گرفتم تا بنويسم، اولين چيزي كه به آن فكر كردم اين بود كه تماشاچي اين صحنه را دوست دارد؟ آيا كنجكاو مي‌شود و قهرمانانم را دوست دارد؟ با آنها همذات‌پنداري مي‌كند؟ حتي در نوع پلان گرفتن و رفتار كاراكترها به اين فكر مي‌كردم كه اين آدم‌ها چه كساني هستند و از كجا آمده‌اند و از جنس آدم‌هاي ايران هستند يا نه. ما در «قندون جهيزيه» بالا شهر و پايين شهر نداشتيم و در پايان فيلم بين صاحبخانه و مستأجر همدلي ايجاد مي‌شود و تمام كدورت‌ها از ميان مي‌رود و به صورت نمادين پلاني گرفتم كه يك نظافتچي همه كثيفي‌ها را پاك مي‌كند.

خيلي‌ها پس از پايان اين فيلم مي‌گويند، آيا اين انديشه فيلمسازي شما در ساير آثارتان هم ادامه پيدا مي‌كند؟

خدا كند كه در اين نگاه نمانم و رشد كنم، چون انسان بايد رشد كند و به تكرار نيفتد.

فيلم جنگي هم مي‌سازيد؟

فيلم جنگي ساختن مهم نيست، مفهوم فيلمي كه مي‌سازي مهم است، وقتي جنگ آغاز شد ما هيچ فيلم جنگي در سينما نداشتيم اما اين همه جوان رفتند و در جبهه‌هاي جنگ حاضر شدند، چون به دليل تفكر انقلابي حاكم بر جامعه آدم‌هاي دهه 50 و 60 به اين مسئله رسيده بودند كه بايد همدلي و فداكاري داشته باشند. مثلاً روابط خوب ميان همسايه‌ها، نذري پخش كردن كه در فيلم «قندون جهيزيه» ديده مي‌شود. اين فرهنگ متأسفانه الان كمرنگ شده است. الان هم فرهنگ فداكاري و از خود‌گذشتگي در فيلم‌ها مهم است اينكه ما فيلم جنگي بسازيم اما در آن فرهنگ فداكاري نباشد، تأثيري در حال آدم‌هاي جامعه ندارد. از اين مهم‌تر بايد فيلم در خصوص جنگ با نفس ساخته شود، آدمي كه با نفس خودش درگير است نمي‌تواند سرباز اسلام باشد.

بين فيلم‌هاي پدر كدام فيلم‌ها به باورهاي شما نزديك است و بيشتر دوستشان داريد؟

«بلمي به سوي ساحل» خيلي فيلم نابي است. «قندون جهيزيه» هم ناب است و اميدوارم اين نابي از دست نرود. بعضي‌ها مي‌گويند اگر مي‌خواهي ناب بماني نبايد زياد فيلم بسازي، آخرين فيلم پدرم «ميم مثل مادر» هم روح خيلي خوبي دارد و فيلم «مجنون» هم مضمون اجتماعي‌اش خيلي خوب بود. اين چند فيلم‌ حال‌هاي خيلي خوبي دارد چون فيلم را باور داشته و در اثرش غرق بوده است و قشنگ حال فيلم را مي‌چشيده است. اگر تند تند فيلم بسازيم، ديگر زياد حال خودمان نيست.

خودتان قصد نداريد فيلم نيمه كاره پدرتان را بسازيد؟

نه. من كه مي‌گويم فيلم آخري هستم، ما نمي‌دانيم كه اجل چقدر به ما فرصت مي‌دهد. روزي علي حاتمي حسن كچل را ساخت اما آخرين فيلمنامه‌اش محمد بود كه اجل مهلتش نداد. اصلاً علي حاتمي قبل از انقلاب هم فيلم‌هاي خانوادگي و اخلاقي مي‌ساخت چون علي حاتمي ذاتا مسلمان بوده است. من دوست داشتم كه علي حاتمي محمد را مي‌ساخت اما نشد. علي حاتمي از فيلمسازاني بود كه در جشنواره‌ها حقش را خوردند و نگذاشتند فيلم‌هايش بفروشد. «ميم مثل مادر» در جشنواره جايزه نگرفت اما كار خودش را كرد. خب هر كسي مي‌تواند رفتار من را آناليز كند، يكي از مهم‌ترين مولفه‌هاي رفتار من ايماني است كه به كاري كه انجامش مي‌دهم دارم، نه از سر كله‌شقي. البته سنين جواني جسارتي را به آدم‌ها مي‌دهد و شايد رفتار من در 10 سال بعد، ديگر مثل امروز نباشد.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۹
0
0
یا ابالفضل! طرف ترمز بریده!
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار