به گزارش خبرنگار «نسیم» سردار محسن رفیق دوست وزیر سپاه پاسداران در دوران جنگ و ریاست بنیاد مستضعفان بوده است. وی از فعالین سیاسی قبل از انقلاب بوده که بارها در دوران طاغوت بازداشت و محاکمه شده و همزمان با خروج شاه از ایران، به عنوان یکی از اعضای اصلی کمیته های مراسم ورود امام خمینی(ره) به تهران فعالیت داشته و نهایتا در روز ورود رهبر انقلاب مسئولیت حفاظت و رانندگی اتوموبیل حامل ایشان را بر عهده داشته است. محسن رفیقدوست به قول خودش 36 بار خاطرات مبارزات خود و حضور امام خمینی(ره) در بهمن 57 را نقل کرده است، ما اینبار و برای بار 37 پای سخن این مبارز انقلاب نشستیم تا آنچه بر احوال این مردم در آن کوران گذشته است را بشنویم.
متن زیر مشروح گفتگوی خبرنگاران «نسیم» با محسن رفیق دوست است:
* «نسیم»: آقای رفیقدوست از نقطه آغاز تحرکات انقلاب شروع میکنیم، نقطه عطف تحرکات اعتراضی مردم ایران چه بود؟ در واقع شرایط اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی که سبب شد مردم به نارضایتی برسند چه بود؟
رفیقدوست: ملت ایران یک ریشه مذهبی اسلامی دارد. انگلستان در تاریخی وارد فضای سیاسی ایران میشود که از سلسله قاجار ناامید میشوند و خاندان پهلوی را روی کارمیآورند، پهلوی کاملاً تحت هدایت "MI6" انگلستان اداره امور ایران را در اختیار میگیرد، تجربه قبل انگلستان در ترکیه اجرا شده بود، "مذهب زدایی" تجربه شده در ترکیه را نیز در ایران اجرا میکند که این کار ریشه نارضایتی مردم از حکومت پهلوی میشود.
از سویی دیگر هر دو شاه پهلوی، از نظر اقتصادی یک طبقهای به نام هزار فامیل را بر کشور مسلط میکنند؛ بعد از روی کار آمدن "محمدرضا" حرکتهایی علیه سلطنت پهلوی شروع میشود. فدائیان اسلام و بعد حزب "ملل اسلامی" ظهور میکنند، البته به اصطلاح در مقابل حکومت پهلوی جبههها یا حزبهای ملیگرا هم پیدا میشوند که در رأس همه آنها جبهه ملی بود که بعد در سال 1339 نهضت آزادی از جبهه ملی جدا شد، البته نهضت آزادی در مرامنامهشان ایرانی بودند.
در آن زمان حضرت آیت الله العظمی بروجردی مرجعیتی پیدا کرده بود که کس دیگری در مقابلش مطرح نبود و با عمومیتی که ایشان داشت برخی مصلحت نمیدانستند که علیه شاه حرکت کنند.
آمریکاییها از تاریخ 1332 کودتای 28 مرداد در کشور ما جای انگلستان را گرفته بودند و از شاه خواسته بودند که تا آنجایی که میتواند مذهب زدایی کند و در ادامه این درخواست شاه، انقلاب شاه و ملت را راه انداخت تا قانون مجلس را عوض کند و قسم خوردن به قرآن را از نمایندههای مجلس برداشت، همه اینها جزء حرکتهایی بود که در راستای اسلام زدایی انجام شد.
بعد از درگذشت حضرت آیت الله العظمی بروجردی، حکومت شاه به دلیل این که مرجعیت را سد راه خود میدانست و از امام میترسید، لذا برای اینکه مرجعیت داخل ایران نباشد درگذشت آیت الله بروجردی را به آیت الله حکیم تسلیت گفت، در حالی که در کشور ما مراجع زیادی بودند، بعد از رحلت مرجعیت رسمی ایران امام فعالیت خود را آغاز میکند و برای آینده هدف گذاری میکند.
حضرت امام خمینی در آغاز حرکت خود سه هدف را از ابتدای حرکتش مد نظر و چراغ راه خود قرار میدهند و بعد از فوت آیت الله العظمی بروجردی امام اظهار وجود میکند.
* «نسیم»: چرا امام؟ در ایران بعد از رحلت آیت الله بروجردی مراجع زیادی وجود داشتند که به حکومت شاه اعتراض داشتند، چرا آیتالله خمینی رهبری این اعتراضات را بر عهده گرفت و به امام خمینی تبدیل شد؟
رفیقدوست: امام دارای یک ویژگی خاصی و ممتاز بود، وقتی می خواست مبارزه را با دستگاه شروع کند قبل از شروع مردم را با خودش دعوت کرد، یک شب در برخی از مساجد معروف تهران طلبههایی از قم میآیند و بین نماز مغرب و عشاء میگویند که ما از قم آمدیم از پیش حاج آقا روح الله خمینی آمده ایم و ایشان میفرماید که مؤمنین لازم است با هم متحد شوند. و این چیز تازهای بود شبیه نامهای که اخیراً حضرت آقا برای جوانان اروپا و آمریکا نوشتند.
پس از این ماجرا یک عده از متدینین میروند قم خدمت امام خمینی(ره)، بدون اینکه از هم اطلاع داشته باشند امام سوالاتی مطرح میکند که در تهران چند مسجد است مثلاً به اصفهانیها هم همینطور چند تا حسینیه است چند تا تکیه است؟ میگویند نمیدانیم، میگوید بروید آمارش را تهیه کنید بیاورید روزی که قرار میگذارد و هر کدام آمار میآورند بعد امام میگوید: این همه حسینیه تکیه مسجد هیئت اینها با هم ارتباط ندارند و بروید باهم ارتباط برقرار کنید که هیئتهای مؤتلفه را آن موقع ایشان تشکیل میدهد و شروع میکند به مبارزه با دستگاه شاه.
حال میرسیم به اینکه مردم از چه ناراضی بودند و اصلاً برای چه از امام تبیعت کردند؟ آن موقع جامعه از نظر فرهنگی دو بخش بود، یک بخش که توانسته بودند آنها را استحاله کنند که نمود اجتماعی آن بی حجابی و بد حجابی و مشروب فروشی و کابارهها و این حرفها بود. یک بخش هم مذهبی بود که به علت اینکه فضا برایش باز نبود کمتر نمود خارجی داشت. یک خانم چادری اگر میرفت توی یک ادارهای مسخرهاش میکردند و توجه نمیکردند.
از نظر اقتصادی دست روی هر چیزی که میگذاشتی یا به خود شاه وصل میشد یا به همان هزار فامیلی که با شاه همراه بودند، یعنی" فرمانفرمایانها، ثابت پاسالها، لاجوردیها و.... "
بعد از انقلاب در دوران وزارتم برای اینکه ببینیم برنامهریزی چگونه است به سازمان برنامه و بودجه رفتم، دیدم آنها برای 14 میلیون جمعیت از 36 میلیون برنامهریزی میکنند و اصلاً به روستاها کاری ندارند، از 90 هزار روستا در ایران فقط 3 هزارروستا برق داشت. این یعنی فقر و بی عدالتی و حق کشی، یعنی همه درآمدها توی جیب شاه و هزار فامیل.
پس هم زمینه فرهنگی و هم زمینه اقتصادی برای اعتراض مردمی و در نهایت حرکت امام وجود داشت و این امر منتهی شد به قیام 15 خرداد، از سال 40 بعداز رحلت آیت الله العظمی بروجردی تا دوم فروردین سال 42 که شاه برای اینکه امام را ساکت کند خواست ضربه شست نشان دهد و زهر چشم بگیرد دستور حمله مدرسه فیضیه را صادر کرد که من آن روز آنجا بودم و جنایات شاه را آنجا دیدم.
* «نسیم»: کمی از فجایع آن روز را بگویید....
رفیقدوست: آن روز شهادت امام صادق (ع) بود و عزاداری در مدرسه فیضیه مجلس برقرار بود، بعد از ظهر که شد یک عده چماق به دست داخل مدرسه فیضیه ریختند و همه را زدند حتی طلبههایی که فرار کردند و رفتند بالای پشت بام از پشت بام به پایین انداختند، در واقع آن روز مدرسه فیضیه به یک قتلگاه تبدیل شد خون همه جا را گرفته بود؛ عبا و عمامه و قرآن و همه چیز پاره پاره شده بود.
حتی صحنهای دیدم که بسیار تأثربرانگیز بود، نزدیک حرم روحانی سیدی که خیلی مسن بود و دولا دولا راه میرفت و یک چوبی هم عصا و تکیهگاهش بود، یکی از این غولهای ساواکی همین که رسید به در ورودی حرم با چماغی که در دستش بود آنچنان توی کمرش این سید زد که جا به جا فوت شد.
روز بعد از واقعه 15 خرداد امام تحقیقاتش را شروع کردند و به تشکیلاتی که خودشان راه انداخته بودند دستور دادند که شما فیضیه را زنده نگه دارید، لذا برای فیضیه جاهای مختلف ختم میگذاشتند تا مصادف شد با اول خرداد و اوایل ماه محرم، و امام دستور دادند که محرم امسال باید رنگ و بوی فیضیه را بگیرد و عاشورا را با فیضیه تکریم بکنید، دستههایی راه افتاده بود دمهایمان این شد بود؛ "قم گشته کربلا، هر روزش عاشورا، خون جگر علما، شد موسم یاری مولانا الخمینی، یا صاحب الامر" دستههای دیگر هم همین شعارها را میدادند.
رژیم بعد از این احساس کرد که تحمل امام برایش مشکل است و دستور دستگیری امام را در روز 13 محرم مصادف با 14 خرداد صادر کردند، شب 14 خرداد پس از دستگیری امام خمینی بلافاصله خبر به مردم رسید تبدیل شد به قیام 15 خرداد که سرکوب شد.
امام شخصا برای انقلاب ایده و برنامه ریزی داشت
* «نسیم»: قراری برای تجمع و اعتراض بود و مکانی برای این تجمع در نظر گرفته شده بود؟
رفیقدوست: مردم از همه جا آمده بودند ابتدا پلیس مقاومت کرد اما بعدأ نتوانست تحمل کند، در واقع به نوعی صحنه جنگ شده بود، از آن موقع سه راه سیروس تا گلوبندک و خیابانهای اطراف حتی مردمی که آمدند رفتند رادیو را گرفتند ولی بیرونشان کردند، جمعیت زیادی آمده بود صحنهای که خودم دیدم چند کامیون سرباز آمد از گلوبندک ضلع غربی سبزه میدان، آرایش نظامی گرفتند ضلع شرقی سبزه میدان خیابان بوذرجمهری مردم ایستاده بودند یک افسری هم بلندگو دستش گرفته بود. از این بلندگو دستیها میگفت متفرق شوید والا من فرمان تیر دارم یک جوانی 20 ساله این یک زیر پیراهن تنش بود جلوی جمعیت چند قدم رفت جلو و به افسر گفت که شما مرجع تقلید ما را گرفتید و شروع کرد به سخنرانی کردن اگر ما را تهدید میکنید این سینه من و زیر پیراهنش را پاره کرد آن هم فرمان آتش داد و به رگبار بستند و این جوان افتاد. او افتاد و بهانهای شد برای حمله مردم به سمت نظامیها. دیگر جنگ شروع شد تا بعدازظهر روز 15 خرداد. البته 16 خرداد هم یک مقدار کمی بود تقریباً مردم بعد از تیراندازی ما فرار کردند البته تعداد زیادی شهید و مجروح باقی ماند.
تعداد شهدای 15 خرداد را میگویند 15 هزار نفر ولی به نظرم کمتر بوده است. بیمارستان بازرگان خیابان ری، که الآن اندرزگو نامیده میشود، مملو از مجروح شده بود. یکی از کسانی که تیر خورده بود برادر خود من بود، ممکن بود مأموران رژیم به بیمارستان بریزند و همه این مجروحها را بگیرند. خدا رحمت کند آقایی بود به نام آقای "حاجی جیر سرایی" کنار در بیمارستان زغالفروشی داشت. آدم با سواد و عارفی بود، ایشان آمد به رئیس بیمارستان آقای "دکتر منظوری" گفت: "این مجروحها را معالجه کن و هر چی پول بخواهی ما میدهیم"، این مجروحها را باید از بیمارستان خارج میکردیم، با دکتر منظوری صحبت کردیم در بیمارستان را بستیم یک تعدادی 30 یا 40 تا از جوانان را گذاشتیم پشت در بیمارستان که اگر مأمورها آمدند در را باز نکنند.
پشت دیوار بیمارستان کوچهای به نام "دردار" بود، چند جوان قوی هیکل را فرستادیم پشت دیوار و تند و تند مجروحها را از روی دیوار به دست اینها میدادیم، تقریباً منهای 20 مجروح، چند صد مجروح را ما از آنجا فراری دادیم و از کوچه دردار میرفتند به طرف خیابان شهباز آن موقع و 17 شهریور امروز. بعد از آمدن مأموراها همان تعداد زخمیهایی که مانده بودند را گرفتند و خیلی از آنها 5 سال و 10 سال توی زندانها بودند.
وقتی که تاریخ حرکتهای قبل از انقلاب را نگاه میکنیم پانزده خرداد الهام بخش همه شده بود متأسفانه هم چریکهای فدایی خلق خواستگاهشان 15 خرداد است هم مجاهدین خلق خواستگاهشان 15 خرداد است همه اینها میگویند که پتانسیل یک قیام در ملت هست و باید رهبریاش کرد.
* «نسیم»: چه گروهها و چه طیفهایی در شکلگیری انقلاب نقش اساسی و مؤثر داشتند؟
رفیقدوست: هیچ کدام از این گروهها و طیفها دنبال اینکه این پتانسیل را به حرکت در بیاورند نبودند، آنها به دنبال این بودند که حرکتی بکنند. مردم دنبال اینها بیایند، چون فهمیده بودند که چنان نیروی درون ملت هست که میتوانند همچین قیامی را انجام بدهند، امام از ابتدا که قیام را شروع کرد در سال 41 سه هدف را به عنوان هدف حرکت خودش معرفی کرد" انقلاب اسلامی در ایران"، دوم "بیداری اسلامی در کشورهای اسلامی" و سوم "جهانی شدن اسلام". این ایده امام بود، برای این انقلاب خودش برنامهریزی کرد یعنی معروف است که اولاً امام همان موقع در قضیه فیضیه یک رفراندوم نشان شاه داد و این بود که اعلام فرمود که مردم بروند یک حساب بانک صادرات امام باز کردند هر کسی حتی یک تومان برای بازسازی مدرسه فیضیه پول بریزند آنقدر ازدحام در بانکهای صادرات زیاد شد که دولت جلویش را گرفت و این حساب را بست و پول را بلوکه کرد، یعنی همه مردم رفتند کمک کنند. بعداً که از ایشان سئوال کرده بودند با چه نیرویی میخواهید در مقابل حکومت به دندان مسلح مقاومت کنید ؟ امام فرموده بودند: "سربازان من توی کوچهها دارند بازی میکنند"
بعد از دستگیری 15 خرداد مجبور شدند امام را آزاد کنند و امام حرکتش را شروع کرد تا 4 آبان 1343 که روز تولد شاه بود و حضرت امام آن روز سخنرانی کرد. داستان کاپیتولاسیون را مطرح کرد و بعد فریاد زدند که "علمای اسلام علمای نجف علمای قم بداد اسلام برسید شاه بدبخت بداد خودت برس."
رژیم مجبور شد ایشان را به ترکیه تبعید کند، فعالیت یاران امام متمرکز شد در فشار به دولت ترکیه وبدین ترتیب که کسی که در کشور شما است یک آدم معمولی نیست، او رهبر مذهبی کشور است و ترکها به شاه اعلام میکنند که ایشان را از اینجا ببر، ظاهراً یک فرد ارتشی بوده که ریشه مذهبی داشته شاه با او مشورت میکند او میگوید که بهترین جایی که میتوانید این آقا را بفرستید نجف است، با این مثال که اگر کسی که عرض اندام کرد به محله پهلوانها برود، پهلوانهای آنجا پشتش را میمالند و از سر و صدا میافتد.
امام در ایام تبعید در نجف ارتباطش را با علما و اطرافیان خود قطع نکرد، ایشان درسی را در آنجا شروع کرد با عنوان "حکومت اسلامی یا ولایت فقیه" بعد از استقرار ایشان در نجف مرتبأ اعلامیههایشان میآمد، این درس تازه، نوار شد کتاب شد و وارد کشور شد. در همین فضاها در سال 47 نیز در ایران مجاهدین خلق تشکیل شدند.
* «نسیم»: تا قبل از این سال این گروه وجود نداشت یا حتی حرکتی مبنی بر اعلام موجودیت انجام نداده بود؟
رفیقدوست: آنها نمودی نداشتند، قبل از آن هم جبهه ملی نهضت آزادی حرکتی که منجر به انقلاب شود را اصلاً به آن عقیده نداشتند. آنها میگفتند که بالاخره باید مبارزه کنیم تا هر چه بیشتر شاه به قانون اساسی برگردد، مجاهدین خلق سال 47 اعلام موجودیت کردند و قرار را بر مبارزه مسلحانه گذاشتند که با این روش به حکومت برسند و بر مردم حکومت کنند، چریکهای فدایی هم همینطور همان اوایل حرکت اینها که پیدا شدند ، حتی حزب موتلفه اسلامی یک شاخه نظامی هم داشت که منصور را ترور کرد و بعد مورد هجوم دستگاه قرار گرفت و تقریباً نمود خارجی نداشت، از امام سئوال کردیم که آیا اجازه میدهید به این گروههایی که به اسم اسلام آمدند کار مسلحانه انجام دهند همکاری کنیم ایشان جواب داده بودند: راه نجات ملت این ترقه بازیها نیست.
* «نسیم»: یعنی مبارزه مسلحانه را امام قبول نداشت؟
رفیقدوست: حضرت امام این روش را قبول نداشت، ایشان معتقد بود برای نجات ملت، ملت باید بیدار شود، در واقع همان بیداری اسلامی در ایران، در عراق فعالیت امام آنقدر شد که دیگر دولت عراق هم دید برایش ایشان یک مزاحمت دارد از سویی شاه هم قبول نمیکرد که ایشان به ایران بازگردد، حضرت امام میخواست برود سوریه نشد میخواست برود کویت نشد و در نهایت فرانسه را انتخاب کردند.
در فرانسه بعد از صد و چند سال مهد تمدن تحمل سه تا روسری را ندارند و این یعنی حرفها و ادعاها همهاش شعار بود
* «نسیم»: قبل از رفتن امام به فرانسه وضعیت مردم چطور بود؟ بالاخره با وجود صادرات نفت کم کم اوضاع کشور بهتر شده است شاه از نظر اقتصادی اوضاعش بهتر شده و از 15 خرداد هم فاصله گرفته و به نظرمیرسد که مردم فراموش کردند که روزگاری چنین اتفاقاتی افتاده است؟
رفیقدوست: میشود گفت که درد بیشتر مردم درد معیشت نبود درد بیشتر مردم درد دین بود. رژیم به سمتی میرفت که قصد داشت کاملاً این مملکت را استحاله دینی کند، لذا امام خمینی شرایط و زمان را درست تشخیص داد، زمانی که حس کرد زمینه آن بیداری وجود دارد آن آتش زیر خاکستر را خاکسترش را برطرف کرد، دشمن به خیال خودش میخواست امام را بکوبد خودش شد جرقهای برای برطرف کردن آن خاکستر روی آتش. چاپ مقاله "رشیدی مطلق" در 17 دی در روزنامه اطلاعات که بلافاصله در قم تظاهرات شد، شهید دادند، چهلم شهدا شروع شد امام هجرت کرد به پاریس دیگر حرکت چرخ انقلاب برای واژگونی حکومت شاه سرعت گرفته بود.
در افکار امام از همان ابتدای قیام میبینیم هیچ وقت به طور قاطع سلطنت را نپذیرفتهاند و هر وقت هم حمله میکنند میگویند: "بدبخت به داد مملکت برس" وقتی که احساس کردند زمان نابودی حکومت سلطنتی است موتور انقلاب را روشن کردند و مردم هم همراه شدند، در واقع امام با حرکت خودش مردم را تغییر داد. بعد از قضیه 15 خرداد تمرکز مبارزه بر خلاف آنچه که مشهور است در بازار و کسبه بود و مقداری هم در دانشجوها بود، اما درون روشنفکرها نبود، ثقل حرکت داخل بازار بود؛ مثلاً سال 42 ، حدود 90 درصد زندانیان سیاسی، کسبه بودند اینها هم دو دسته بودند یک عدهای بالاخره محل کسبشان به راه بود درآمد داشتند یک عده نداشتند، ما چند نفر مأمور شدیم از طرف تشکیلات هیئتهای موتلفه که از متمکنین کمک بگیریم و اینهایی که زندان رفتند و نانآور خانه بودند به آنها کمک کنیم که دو تا فرد شاخصش "حاج ابوالفضل توکلی بینا" بود و بنده ، که البته ایشان بعد از چند ماه افتاد زندان و من تنها شده بودم . از یک آقایی دم مسجد امام فعلی (مسجد شاه سابق) ماهی 10 یا 15 تومان به من میداد برای همین کار رفتم یک ماه بگیرم گفت شما میروید این پولها را اسلحه میخرید من نمیدهم امام جوری فضا را تغییر داد که همین آقا آمد زمانی که ما کمیته استقبال را تشکیل دادیم و اعتصابات شروع شده بود و تعاونی درست کرده بودیم که بالاخره به مردم آذوقه برسانیم، یک دستمال ابریشمی معروف دستش بود گفت این پول را بگیرید (شاید حدود 150 هزار تومان) خرج مردم کنید.
راهپیماییهای آن زمان نیز در نوع خودش جالب بود، در راهپیمایی تاسوعا و عاشورا کمیت با خانمها بود الآن هم اگر فیلمهای صدا و سیما را ببینید یک گروه آقایان حرکت میکنند پشت سرشان یک گروه از خانمها دو مرتبه یک گروه از آقایان دو مرتبه یک گروه از خانمها آن گروه خانمها در راهپیمایی تاسوعا و عاشورا زنان بیشتر از مردان بودند، در اربعین مساوی میشوند یعنی خیلی از مردها را خانمهایشان آوردند به راهپیماییها و وقتی که امام دستور راهپیمایی میدادند فقط تهران و اصفهان و شیراز و شهرهای بزرگ نبود بلکه دورترین روستای این مملکت هم مردم از اول تا آخر راهپیمایی میکردند.
امام با آن هوش بالای سیاسی خودش پر معناترین انقلاب بعد از اسلام را رقم زدند، انقلابهای معروفی مانند انقلاب اکتبر شوروی، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب الجزایر، انقلاب افسران مصر، انقلاب افسران لیبی وجود دارند اما هرکدام فقط اسمی داشتند هیچکدام ریشه در همه مردم نداشتهاند. در شوروی شش میلیون حداقل کشتهای است که برای تبدیل حکومت تزاری به بلشویکی به جا ماند، در فرانسه بعد از صد و چند سال مهد تمدن تحمل سه تا روسری را ندارند و این یعنی حرفها و ادعاها همهاش شعار بود، در الجزایر با آنکه یک هشتمشان شهید شدند ولی حکومت که آمد سر کار، از مردم جدا شد، در مصر هم بعد از ناصر، انور السادات آمد و بعد شد حسنی مبارک. در لیبی هم شد قذافی، اما در ایران میبینیم که 36 سال از انقلاب گذشته آن کسی که حکومت تعیین میکند مردم هستند هر کاری هم که دولتهای میکنند نمیشود آن چیزی که مردم بخواهند میشوند چون انقلاب ریشه داشت انقلاب کرامت انسان را به انسان برگرداند و ما الآن با کرامت انسانی زندگی میکنیم.
* «نسیم»: برای این کرامت انسانی که معتقدید از دستاوردهای انقلاب است مصداقی مثال میزنید؟
رفیقدوست: زمانی که زندان بودم هم پرونده من کسی بود که از لبنان آمده بود. من مخفیاش کرده بودم او را گرفته بودند و من را هم گرفته بودندو هم پرونده من متهم بود که در حمله به سفیر آمریکا در بیروت هم شرکت داشت. من را از زندان اوین آوردند میدان عشرت آباد، مستشاری آمریکا که ببینند من اطلاعی دارم یا نه. یک سرگرد آمریکایی، یک سروان آمریکایی و یک سرتیپ ایرانی و یک سرهنگ ایرانی آنجا بودند. من ذلت این دو افسر عالی رتبه را در مقابل آن دو آمریکایی را به چشم دیدم، وقتی که آمریکاییها رفتند آن سرتیپ به من گفت: چرا این کار را میکنی که ما تو را به این روز بیاندازیم؟ من گفتم: اگر تا امروز دلیل نداشتم امروز دلیل پیدا کردم. درجه نظامی در همه جای دنیا یکی است یعنی سرتیپ در همه جای دنیا سرتیپ است شما چرا به اینها احترام گذاشتی؟
یا مثالی دیگر؛ زیر بازجویی بودم بازجوییام تمام شده بود من را آورده بودند بیرون چشمم را هم بسته بودند منتظر بودم که بیایند پاهایم را پانسمان کنند من سرم که پاییم بود دیدم که یک دختر محجبهای را بردند در اطاق شکنجه و شروع کردند او را اول با حرفهایشان آزار روحی دادند و بعد هم شروع کردند به شکنجه کردن و نعرههایی که آن دختر میزد برای من قابل تحمل نبود آنقدر که از شدت ناراحتی محکم سرم را زدم به دیوار که هم شکافت و هم بیهوش شدم. به هوش آمدم دیدم خیلی رفت و آمد است شنیدم که گفتند آن دختر زیر شکنجه مُرد. نمونهای دیگر از عدم کرامت انسانی بگویم، در یکی از انتخاباتها قبل از انقلاب همیشه بین نماینده سفیر انگلستان و دربار روی وکیلها توافق میشد. در یکی از انتخاباتها راجع به وکیل بندرعباس بین دربار و نماینده انگلیس اختلاف نظر میشود و نماینده انگلیس از صندوق در میآید...
امام از اول قیام حرکت خود را به گونهای تنظیم کردند که هیچکسی جرأت نکند خود را به ایشان بچسباند
* «نسیم»: شما فرمودید که انقلاب را از ابتدا بازاریها آغاز کردند ....
رفیقدوست: دانشجویان در بطن انقلاب و بروز آن بودند ولی آن طریقی که پیروان روحانیت مبارزه میکردند جبهه ملیها و نهضت آزادیها مبارزه نمیکردند البته بودند چهرههایی شاخص از این طیف که زندان هم میرفتند.
* «نسیم»: پیروان جبهه ملی و نهضت آزادی حرفشان این است که ما خیلی سال قبل از این زندان میرفتیم ما شکنجه میدیدیم و زندانها همیشه از ما پر بود و مذهبیها اواخر انقلاب وارد شدند و به نحوی بر موج انقلاب سوار شدند و از شرایط به وجود آمده استفاده مطلوب خود را بردند...
رفیق دوست: جبهه ملی از قبل وارد فضای مبارزه شده بود اما آنها هیچوقت دنبال تغییر رژیم نبودند آنها رفرم میخواستند، مجاهدین هم اصولاً با مردم کاری نداشتند آنها معتقد بودند که با یک سلسله ترورها حکومت را به دست میگیریم، تقریباً از اول مهر 57 زندانیان سیاسی را آزاد کردند، عده کمی مانده بودند در زندانها ماندند مثلاً آقای طالقانی و آقای منتظری و چند نفر دیگر و از مجاهدین سرانشان مانده بودند، اینها در زندان به آقای طالقانی میگویند: "مثل اینکه شما دارید پیروز میشوید شما که بلد نیستید حکومت کنید پس حکومت را به ما بدهید"
* «نسیم»: مجاهدین و ملی مذهبیها و مذهبیها همه در حال مبارزه و انقلاب کردن بودند، امام هم در پاریس اقامت داشتند، در اطراف امام از همه این طیفها هستند، بفرمایید در کنار ایشان چه کسانی بودند و چه کسانی نبودند؟ و امام چه کسانی را قبول داشت که بیایند و چه کسانی را از خود طرد کرد؟
رفیقدوست: امام از اول قیام حرکت خود را به گونهای تنظیم کردند که هیچکسی جرأت نکند خود را به ایشان بچسباند، بعد از جلسات درس امام وقتی که ایشان از محل درسشان به سمت خانه رفتند ما چند جوان 22 و 23 ساله پشت سر ایشان حرکت کردیم، هشت قدم که رفتیم امام ایستادند و برگشتند و گفتند: فرمایشی دارید؟ گفتیم میخواهیم خدمت شما باشیم گفتند: نه لازم نیست بفرمایید من خودم بلدم میروم.
اول حرکت امام بود که مردم گروه گروه میرفتند با امام بیعت میکردند ایشان را به عنوان مرجع قبول کرده بودند، رهبران نهضت آزادی به قم آمدند درخواست کردند که با امام ملاقات خصوصی داشته باشند، خدا رحمت کند آقای خلخالی گفتند رهبران نهضت آزادی آمدند و از شما درخواست ملاقات میخواهند امام گفتند: خوب بیایند ملاقات کنند من با کسی ملاقات خصوصی ندارم، امام حتی بعد از انقلاب غیر از آن موقعی که از قم برگشتند و به عنوان رئیس حکومت با وزرا و با نمایندههای مجلس ملاقاتهایی میکردند قبلش اصلاً با کسی ملاقات خصوصی نمیکردند، در پاریس هم هیچکس را خصوصی نپذیرفتند.
* «نسیم»: در پاریس چه کسانی پیش امام بودند؟
رفیقدوست: در پاریس اکثر کسانی که در کنار امام بودند و در آنجا حضور داشتند بازاریها بودند و دانشجویانی که از سراسر اروپا آمده بودند. البته تعدادی از سران نهضت هم به دیدار امام رفتند اما از چهرههای شاخص و حتی از اعضای جبهه ملیها در آنجا نبودند.
شما به بن بست رسیدید ملت به بن بست نرسیدند
* «نسیم»: از چهرههای شاخصی که در پاریس و در کنار حضرت امام حضور داشتند نام ببرید...
رفیقدوست: مثلاً آقای ناصر میناچی به پاریس رفته بود میگفت: خدمت امام رفتم و گفتم " آقا شما اینجا نشستید خبر ندارید توی ایران مردم را دارند مثل برگ درخت روی زمین ریزند" امام فرمودند: مگر من میگویم مردم بیایند توی خیابانها؟ من فقط میگویم "قال الله قال رسول الله قال الصادق، مردم تشخیص میدهند و اما اگر نماند جز یک نفر من هم همین حرفها را میزنم "، آقای میناچی میگوید: آقا ما به بن بست رسیدیم امام فرمودند: "شما به بن بست رسیدید ملت به بن بست نرسیدند".
ایشان هیچکسی را نفی نمیکرد و از کنار خود طرد نمیکرد، حتی به توصیه بزرگانی مثل شهید مطهری و شهید بهشتی و... بازرگان را انتخاب کرد، حرکت امام و پیروزی انقلاب مانند قطار بزرگی بود که از یک مقصدی به طرف یک مقصد مقدس حرکت میکرد، گفتند که هر کسی که میخواهد بیاید سوار شود همه هم سوار شدند.
قطار انقلاب را همه سوار شدند اما بعد از پیروزی انقلاب برنامههای امام را دیدند و متوجه شدند که نمیتوانند با آن بسازند و به نوعی شروع کردند از سر قطار به طرف ته قطار دویدن به ته قطار که رسیدند پیاده شدند، اول ازهمه جبهه ملی از این قطار پیاده شد ، بعد از پیروزی آقای شایگان، دبیر کل جبهه ملی آن موقع آمد مدرسه علوی خدمت امام ، صحبت کردند و آمد پایین همان پای پلههای مدرسه خبرنگاران ریختند دورش که نظر شما چیست؟ گفت: " مطالبی که حضرت آیت الله میفرمایند برای اداره ایران کافی نیست با این حرفها نمیشود مملکت را اداره کرد" 30 خرداد 60 این جبهه شد جبهه مرتد ملی، و کمی دیرتر نهضت آزادی، آنها هم که از همان اول در مقابل انقلاب ایستادند تکلیفشان روشن بود.
انقلاب ما یک هویت دارد، انقلاب اسلامی که بر مبنای حاکمیت مطلقه فقیه اداره میشود، تصویب قانون اساسی در مجلس خبرگان هنوز به رفراندوم گذاشته نشده بود که آقای بازرگان در مجلس بود سخنرانی کرد و گفت:" این قبا فقط به قامت حاج آقا روح الله میبرازد و بس" حضرت امام کاریزمایی دارد که در واقع آن کاریزما است که این حکومت را میپذیرد و قبول میکند که ایشان ولایت مطلقه داشته باشد.
بازرگان یک آدم مسلمان نمازخوانی است که کتابهایش اکثراً کتابهای مذهبی است ولی یک بزرگواری مثل شهید لاجروردی میفرماید:" کسانی که همه کتابهای بازرگان را بخوانند و منافق نشوند کتابها را درست نخواندهاند" و در رنجنامهای که مینویسد؛ فرزندان بازرگان، در یکی از نمازهای عیدفطرهای قبل از انقلاب آقایی بود در جبهه ملی به نام "شاهحسینی" ایشان رئیس سازمان بازار جبهه ملی بود، من یک زمانی که جبهه ملی بودم در تشکیلات ایشان بودم آنجا من با سران نهضت آزادی به خاطر مسائل مذهبی، دعوایم شد. آنها با مذهب زاویه داشتند، ما برای روحانیت اصیل یک شأن قائلیم که آنها قائل نبودند ، حکومت ما هم حکومت ولایت فقیه است و با عظمتی که مقام معظم رهبری دارد و انقلاب را اداره میکند.
دومین خواست ما و ایده حضرت امام که همان بیداری اسلامی است در منطقه ایجاد شد اما بعد از زمان حیات امام، ما با ملتهای منطقه تماس میگیریم رسماً میگویند که این بیداری اسلامی تأثیر از انقلاب اسلامی است، ما معقتیدم گرایش به اسلام نسبت به قبل از انقلاب تناسب خیلی بزرگی است.
* «نسیم»: به نظر شما این که ما توانستیم الگودهی کنیم؛ این هزینهای که داده شد برای ایستادگی در این سالها، آیا ارزشش را داشت؟ برخی بر این باورند که در آن زمان قیمت نفت بالا رفت شاه آماده بود که کشور را در جهش اقتصادی خیلی خوب قرار دهد تا بتوانیم رشد جهشی خوبی داشته باشیم، با آمریکا هم رابطه خوبی داشتیم ژاندارم منطقه شده بودیم و داشتیم به سمت پیشرفت میرفتیم و یک دفعه انقلاب شد و همه چیز بهم ریخت....
رفیقدوست: ریشه این حرف و تفکر غلط است، این حرف از سوی کسانی زده میشود که از هیچ بعدی آنچه که انقلاب در کشور ما انجام داد را نمیبینند، ما قبل از انقلاب در کل کشور در سه هزار روستایمان که محل سکونت مردم بود برق داشت و 87 هزار روستا برق نداشت. لذا هیچ کدام از آثار تمدن در آنجاها نبود، نه یخچالی بود نه تلویزیونی بود. هیچی نبود و طبقات ضعیف در بدترین شرایط بودند، خیلیها در آن زمان از فقر به فساد میافتادند.
شریط الآن گل و بلبل نشده ولی دیگر آن وضع هم اصلاً نیست، حتی روستای 20 نفری ماهم برق دارد، عالیترین هدف یک نظام کمونیستی یا سوسیالیستی یا مارکسیستی ایجاد یک گاوداری مدرن است میگوید گاو به اندازه توانش کار کند و به اندازه نیازش هم بخورد، آیا هدف انسان همین است؟ هدف انسان چیز دیگری است وقتی که مولای ما میگوید" لا تکن عبداً لغیرک لقد جعلک الله حرا" بنده دیگری نباش خدا تو را آزاد آفریده.
این شهادتها و به همه این زحمتها و مرارتها در مقابل آزادی که به دست آوردیم چیزی نبوده است، تازه اول راه است، نظر امروز من با دولتمردان متفاوت است ، من مخالفم که نفت را بفروشیم و بیاوریم بخوریم، الهی در چاههای نفت ما بسته شود. ما کشوری داریم که با همین کمآبی و با همین خاک حداقل 200 میلیون نفر میتوانیم غذا بدهیم، اما وقتی پول نفت میآید ما گندم و روغن وارد میکنیم و تولید نمیکنیم.
دولت از اقتصاد کنار برود تا مردم تولید کنند آنوقت میفهمید که چقدر آباد میشود، برای اینکه بدانیم انقلاب چیست دید را باید وسیعتر کرد. وقتی که گورباچوف آمد سر کار، سفیرش در ایران را عوض کرد و آن سفیر درخواست ملاقات از من کرد. آقای گودوف وقتی آمد پیش من گفت:" که من نیامدم با وزیر سپاه ملاقات کنم آمدم با یک انقلابی ملاقات کنم"، به او گفتم: آمریکاییها با ما دشمن و مخالف هستند و همه جور به دشمنان ما کمک میکنند ما در این مملکت بر علیه آمریکا انقلاب کردیم و آمریکا را از منطقه بیرون کردیم آمریکاییها در بهشهر دستگاه شنود و دید داشتند که تا عمق شوروی را میدیدند و ما آنجا را بستیم، شما چرا با ما دشمنی میکنید شما چرا آنقدر صدام را کمک کردید و کمک میکنید؟ گفت: اتفاقاً دلیل ما در مخالفت با شما خیلی محکمتر از دلیل آمریکاییها است. شما در یک جنگ رو در رو با آمریکاییها جنگیدید و آمریکاییها را شکست دادید ، ما بعد از 70 سال که با یک شعار نصفی از دنیا را طرفدار خودمان کردیم شما با انقلاب خود شعار ما را باطل کردید، ما میگفتیم دین افیون تودهها است دین را از مردم گرفته بودیم یک مرتبه زیر گوش ما دین شد موتور محرک یک ملتی که انقلاب کرد.
در واقع مقدمه فروپاشی شوروی انقلاب اسلامی بود، کشورهای اسلامی منطقه دیدند که چرا دینشان را نشانه گرفتند، من همان چند سال قبلش به سفیر قبلی شوروی گفته بودم "70 میلیون بمب در کشور شماست که چاشنیاش دست ما است که به زودی آتیش میزنیم" همین هم شد لذا انقلاب پدیدهای است که اصولاً ارزشها را عوض کرد. هرچند متأسفانه آن چیزی که ما بعد از انقلاب دیدیم کم رنگ شد حالا به دلایل مختلف بعضی از موارد را خودمان مقصریم و برخی جاها نیز دشمن امکاناتش را داشته توانسته تغییراتی را ایجاد کند.
ملاک متدینین ثروتمند ما الان با ملاک قبل از انقلاب نیست آن موقع ثروت بیشتر خانه بهتر و حالا کمکی هم بکنند اما امروز متدینین با ایجاد مراکز خیریه در کنار دولت به ضعفا و مستمندان می رسند.
ما روی جوانان سرمایهگذاری نکردیم و دیگران با ماهوارهها و... توانستند اثر بگذارند و هر چند که اثرهایشان اثرهای مقطعی است و با یک تلنگر مردم ما تغییر میکنند وبه همان اصالت اول انقلاب باز میگردنند.
"امامی که من ملاقات کردم هم زمان رفتن شاه را میداند هم زمان برگشت خودش را میداند و هم زمان پیروزی انقلاب را میداند"
* «نسیم»: 12 بهمن 57 امام از پاریس حرکت کردند به سمت ایران شما مسئول هماهنگی کمیتههای استقبال بودید ....
رفیقدوست: من دو سمت داشتم یکی مسئول حفاظت از امام بودم یکی راننده ایشان
* «نسیم»: مقداری از حال و هوای آن موقع بگویید، ازکمیتههایی که تشکیل شده بود، چرا شما راننده حضرت امام شدید؟
رفیقدوست: مرحوم شهید بهشتی آبانماه رفتند پاریس و برگشتند ما را به منزل خود دعوت کردند. از ایشان سوال کردیم چه خبر؟ گفتند: برادران کفشها به پا محکم کنید کمربندها را محکم ببندید امامی که من ملاقات کردم هم زمان رفتن شاه را میداند هم زمان برگشت خودش را میداند و هم زمان پیروزی انقلاب را میداند.
لذا مقدمه تشکیل کمیته استقبال بدون اعلام از همان موقع شروع شد، من تازه از زندان آمده بودم مهرماه 57 بود من را دعوت کردند در یک جلسهای کمیته حقوق بشر ایرانی که توسط نهضت آزادی اداره میشد، یک سمت من آقای مصطفی معینفر نشسته بود ، موضوعی مطرح شد و گفتند نظر تو چیست؟ گفتم من راجع به این موضوع اگر بخواهم نظر بدهم باید بروم نظر آقای بهشتی را سئوال کنم. چند وقت گذشت یک موضوع دیگری مطرح شد اینکه گفتم از آقای بهشتی سئوال کنم بیشتر جنبه سیاسیاش میچربید. یک موضوع دیگری گفتند گفتم اتفاقاً این را باید برود از آقای مطهری بپرسم، آقای معینیفر به من گفت: توآم که همش سرسپرده این آخوندا هستی......
من در پاسخ ایشان گفتم: من آنها را به روح شما شرف میدهم و جلسه را ترک کردم.
به محض اینکه شاه رفت، امام گفت من روز 5 بهمن میآیم و کمیته استقبال تشکیل شد ما طی مدت 7 یا 8 روز 150 هزار نیروی انتظامات ثبت نام کردیم، 75 هزار نفر برای فرودگاه تا بهشت زهرا و 75 هزار نفر برای بهشت زهرا، مدرسه رفاه و مدرسه علوی را گرفتیم و ستاد تشکیل دادیم، کمیته استقبال تشکیل شد و اعضای ان همین آقایانی شورای انقلاب بودند، غیر از ما دو سه نفر هم از نهضت آزادیها بودند" آقای صباغیان بود آقای تهرانچی بود آقای یزدی که پاریس پیش امام بود" امنیت امام را هم به من دادند و من هم برای اینکه بتوانم کاری بکنم از شهید بزرگوار محمد بروجردی دعوت کردم بیاید او را میشناختم که چریک است و برایش اسلحه تهیه کرده بودم.
* «نسیم»: اسلحه از کجا تهیه کردید؟
رفیقدوست: اسلحه را از لبنان یا از عراق تحت پوششهایی مانند حبوبات یا میوه میآوردیم.
* «نسیم»: پول خرید اسلحهها را از طریق وجوهات بازاریها تهیه میکردید؟
رفیقدوست: بله عدهای بودند که اصلاً برای برای مبارزه مسلحانه به ما پول میدادند.
* «نسیم»: از ارتش نیز سلاح به دست می آمد؟
رفیقدوست: بعد از انقلاب شروع به گرفتن اسلحه از ارتش کردیم تا آن موقع نمیشد.
8 ماشین تهیه کردیم که توی هر ماشین 4 نفر مسلح باشند و یک نفر راننده و 10 موتور 1000 که یک راننده داشته باشد و یک مسلح که اینها من را اسکورت کنند و ماشین هم مال یکی از دوستانم که توسط خود او برای امام یک محفظه ضد گلوله تهیه کرده بودیم توی ماشین صندلی عقب که امام ننشستند. اما بلیزری که از فرودگاه امام را بردم تا بهشت زهرا نمیدانیم کجاست، توی بلیزر پشت سر راننده شیشه ضد گلوله گذاشته بودند و پشت سر امام هم گذاشته بودند و وسط ماشین را مسلح کرده بودیم. در بدنهاش سرب گذاشته بودیم و شیشههایش را ضد گلوله کرده بودیم اما شیشه جلو و شیشه عقب را نه چون نه وقت داشتیم و نه برایمان صرف میکرد که این کار را بکنیم.
* «نسیم»: از قبل قرار بود امام سوار بلیزر شوند؟ چون روایتی است که میگوید که امام قرار بود در یک بنز بنشیند...
رفیقدوست: از اول قرار بود که امام در بلیزر بشیند اما من بلیزر را گذاشتم در فرودگاه و به اصرار نهضت آزادیها ما تعدادی کارت به سران مجاهدین خلق هم داده بودیم در واقع شخصی به نام خلیل الله رضایی اصرار کرد، اینها اول همه ایستاده بودند. من رفتم اینها را عقب بردم و روحانیت را در اول صف گذاشتم، حتی رفتم اسخوف منوکئیان را از ته جمعیت آوردم کنار آقایان در جلو صف گذاشتم، قرار بود که امام بیایند در سالن فرودگاه سخنرانی بکنند. بعد سوار بلیزر جلوی در فرودگاه شوند که با هم به سمت بهشت زهرا برویم.
ما تقریباً 400 کارت دعوت داده بودیم اما کسانی که قرار بود در فرودگاه را نگه دارند، نتوانستند جلوی جمعیت حاضر را بگیرند و خیل عظیمی از مردم داخل فرودگاه شدند به طوری که در داخل سالن فرودگاه ما دو زنجیر انسانی درست کردیم که دیگر به امام نزدیک نشوند، امام 5 دقیقه هم صحبت نکردند بعد از آن امام را بردیم به طرف باند، من با سرعت دویدم آمدم بلیزر را برداشتم و رفتم توی باند فرودگاه که دیدم امام سوار یک بنزی شدند و نیروی هواییها سلام نظامی دادند.
ماشین امام را در باند فرودگاه نگاه داشتم و به حضرت امام گفتم که ماشین شما این بلیزر است ، یکی از نهضت آزادیها که در کمیته استقبال هم حضور داشت قرار بود داخل ماشین امام باشد جایش را هم آن عقب ماشین گذاشته بودیم، داخل بلیزر هم قرار بود که آقای مطهری بنشیند، امام بشیند و من راننده باشم و احمد آقا کنار دست من بنشیند.
* «نسیم»: آن عضو نهضت آزادی که قرار بود عقب بلیزر بنشیند چه کسی بود؟
رفیقدوست: هاشم صباغیان. که حضرت امام فرمودند: این آقا بیاید پایین من دفاع کردم ، اما ایشان گفتند: بیاید پایین و گرنه بعدأ مسئله میشود.
* «نسیم»: بودن آقای صباغیان در ماشین امام مسئله ایجاد میکرد؟
رفیقدوست: حتماً امام وی را میشناخت که اجازه نداد آقای صباغیان در ماشین باشد، بعد از آن امام گفتند که من میخواهم جلو بشینم، هر چی من اصرار کردم قبول نکردند و گفتند من میخواهم جلو بشینم ماشین هم دو در بود اما خوشبختانه کاری کرده بودم که غیر از خود من کسی نمیتوانست در را باز کند.
* «نسیم»: شما بودید و حاج احمد آقا بودند و امام....
رفیقدوست: امام خودشان گفتند که احمد آقا برود عقب و من میخواهم جلو بشینم، از در باند خارج شدیم البته کسی اطلاع نداشت که ما از کجا خارج میشویم، به اسکورت ها گفته بودیم که بیایند مقابل در آنها راه را باز کردند و قرار بود من باشم و دو تا اسکورت این طرف و آن طرف، دو تا سه تا پشت سر من، صد متر این مراسم انجام شد که دیگر مردم ریختند...
یک لحظه فکر کردم که من یک تکلیف دارم که این آقا را برسانم بهشت زهرا همین دیگر هر اتفاقی میخواهد بیفتد بیفتد... بعضی اوقات آنقدر روی ماشین آدم جمع میشد که داخل ماشین تاریک میشد یا هوا داخل ماشین کم میشد مجبور میشدم کولر ماشین را روشن کنم ، حتی در بین راه از روی پای یک نفر رد شدم ... همه این خاطرات را 36 بار گفتهام..
به تخمین من بین 6 تا 8 میلیون نفر برای استقبال امام امده بودند
* «نسیم»: برای 37امین بار هم بگویید همه اینها خاطرات انقلاب است، شما فکر میکردید مسیر فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا را چند دقیقهای میرسید؟
رفیقدوست: این مسیر نیم ساعته باید طی میشد اما سه ساعت و بیست دقیقه طول کشید.
*«نسیم»:حضور مردم چطور بود؟ چه تعدا جمعیت برای استقبال آمده بود؟
رفیقدوست: تخمین من بین 6 تا 8 میلیون است
* «نسیم»: و تهران آن موقع چقدر جمعیت داشت؟
رفیقدوست: تهران آن موقع 4 یا 5 میلیون جمعیت داشت و این مشخص است که برای استقبال امام از همه جا آمده بودند.
* «نسیم»: گفتهاند که موتور بلیزر سوخت....
رفیقدوست: بله توی بهشت زهرا سوخت با اینکه فرمان هیدرولیک بود اما به طرف راست قفل شد، هلیکوپتر در 500 متری من روی زمین نشسته بود ،گفتم بچهها را جمع کنید باید بلیزر را بلند کنیم هی اینها آمدند و هی میگفتند "الله خدای کریم" یک تکان می دادند، یک سانت یک سانت بلیزر را بلند میکردند چون هر چی هول میدادند فاصلهمان زیادتر میشد تا رفتیم با هلیکوپتر یک زاویه 90 درجه گذاشتیم.
در را باز کردم آقای ناطق رفت توی هلیکوپتر احمد آقا آمد بین من و امام رفت توی هلیکوپتر بعد من امام را بغل کردم آوردم دادم زیر بغل ایشان را دست دو نفر دادم و بعد هم پاهای امام را گرفتم، زانوی امام را که بوسیدم نفسم تمام شد و بیهوش شدم و افتادم.
* «نسیم»: در طول مسیر و این فاصله که به سمت بهشت زهرا حرکت میکردید امام چه حالی داشتنند؟
رفیقدوست: امام همان جا که سوار ماشین شد و بعد از بیرون آمدن فقط یک لبخند روی لبهایش تا بهشت زهرا بود، گاهی هم فقط این طرف و یک وقت آن طرف را نگاه میکرد، 4 یا 5 باری که ازدحام زیاد شد من احساس میکردم که امکان دارد ماشین چپ شود در واقع به نوعی ماشین روی دست مردم قرار میگرفت یعنی تعادلش از دست من خارج میشد، واقعأ به اعصابم خیلی فشار میآمد و امام میفرمودند: که آرام باشید هیچ اتفاقی نمیافتد، این حرف امام به گونهای آرام بخش بود گویی که من دوش گرفتهام و آرام شدهام.
* «نسیم»: حاج احمد آقا چگونه بودند؟
رفیقدوست: اول خیابان شهید رجایی امام گفتند احمد من با این مردم کار دارم و این مردم با من، سید احمد یک کمی که توی خیابان شهید رجایی آمدیم جلو بیهوش شد و افتاد توی ماشین.
امام دائمأ میخواست در را باز کنند و پایین بروند، میگفتند من میخواهم بروم به قطعه 17 ، که من میگفتم اگر بروید پایین به قطعه یک هم نمیرسید.
واقعاً به حضرت زهرا متوسل شدم به طوری که گفتم بی بی یک فکری بکن، همان موقع آقای ناطق آمدند کمک، واقعاً یادم نمیرود آمدن آقای ناطق مثل شنا توی استخر بود میدیدم که یک عبا و عمامه روی سر مردم شنا می کرد، خلاصه اینکه امام را با آقای ناطق رساندم و بی هوش شدم. موقعی به هوش آمدم زمانی بود که امام میگفتند: "که من تو دهن این دولت میزنم و من دولت تعیین میکنم" قبلش به هوش نبودم.
امام قبل از انقلاب به عده ای سپرده بودند که پیش نویس قانون اساسی تهیه کنند
* «نسیم»: شما گفتید که آنجایی به هوش آمدید که حضرت امام فرمودند که من تو دهن این دولت میزنم و دولت تعیین میکنم، حضرت امام دولت تعیین کردند اما برخی مطرح میکنند امام برای تشکیل حکومت برنامه نداشت؟
رفیقدوست: حرکت امام را تماشا کنید، امام از قبل به یک عدهای گفته بودند که بروید برای آینده مملکت پیش نویس قانون اساسی را بنویسید، یکی از کسانی که یک نسخه از این پیشنویس ها را نوشت مرحوم آقای دکتر حبیبی بود البته چند نفر دیگر بودند که من نمیشناختم.
امام در همان بهشت زهرا گفتند و سئوالی مطرح کردند که آینده حکومت چی باشد؟ نهضت آزادیها گفتند حکومت دموکراتیک و جمهوری اسلامی، یک عده مذهبیهای خشک گفتند حکومت اسلامی، یک عده میگفتند جمهوری دموکراتیک اسلامی، و خیلی اسمها شد اما ایشان فرمودند: "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه بیشتر"
این حرف مصداق بارز این است که امام برنامه دارد در حالی که درس حکومت ولایت فقیه بیشتر به حکومت اسلامی میخورد نه جمهوری اسلامی، درسی را که ایشان در نجف شروع کردند مبنی بر حکومت اسلامی آن را برای پیروزی انقلاب لازم داشتند، ولی همان حکومت را با دست مردم به دست آوردند لذا از اول بنا گذاشتند برای اینکه مردم باید حاکم باشد.
من در زمان بنی صدر با حضرت امام ملاقاتی داشتم خدمت ایشان گفتم: آقا شما اقای بهشتی و آقای هاشمی و آقای خامنهای را میشناسید آقای بنی صدر را هم میشناسید این قدر آقای بنی صدر به این آقایان ظلم میکند شما از آقای بنی صدر حمایت میکنید؟ ایشان عصبانی شد و فرمودند :" برای من بنی صدر مهم نیست من به بنی صدر رأی ندادم، برای من آن 11 میلیون انسانی مهم هستند که به بنی صدر رأی دادند، وقتی مردم رأیشان را پس گرفتند هر چی بهش دادیم را ازش میگیریم"
امام بلافاصله میگویند رفراندوم بگذاریم و نظام تشکیل میشود بعد میگویند قانون اساسی، امام در پاریس گفته بود که به محض اینکه میرویم ایران مجلس مؤسسان تشکیل میدهیم اما وقتی آمدند گفتند مجلس خبرگان قانون اساسی، چرا چون در مجلس مؤسسان یک شبهههایی برای حاکمیت خواص بود اما در اینجا باید توده مردم باشد.
بعد از تصویب قانون اساسی بلافاصله رفتند به طرف اینکه اساس حکومت تشکیل شود، آن بخشی که قسمت در قانون اساسی برای خودشان گذاشته بودند را بلافاصله تشکیل داد یعنی به شهید بهشتی برای رئیس دیوان عالی کشور و آقای موسوی اردبیلی به عنوان رئیس شورای عالی قضایی حکم دادند، و بعد اعلام کردند برای ریاست جمهوری و برای مجلس باید افرادی انتخاب شوند.
در نتیجه این امر کاملا مشخص است که امام برای حکومت کاملاً برنامه داشتند و بنای ایشان بر این بود که وقتی نظام استقرار پیدا کرد از حکومت کناربروند و از قم فقط نظارت کند اما دیدند که نمیشود با بیماری به تهران آمدند و ماندگار شدند و حکومت را خودشان رهبری کردند.
* «نسیم»: امام به نوعی مدیریت حکومت را در ابتدا به ملی مذهبیها سپردند، اینها از حلقه نزدیکان امام به نحوی بودند، مانند حضور بازرگان در کسوت رئیس دولت موقت....
رفیقدوست: خیر، با پیشنهاد شهید مطهری و شهید بهشتی آقای بازرگان را قبول کردند، در حکم امام هست که ایشان حق نداشت حزبی حکومت تشکیل دهد و باید حکومتش فراگیر میشد که البته اینگونه نشد، بعد از قضیه تسخیر لانه جاسوسی و استعفای دولت موقت ایشان با کمال جسارت گفتند که من اشتباه کردم، لذا اینها حلقه نزدیک به امام نبودند، ببینید شورای انقلاب چه کسانی هستند غیر از سه یا چهار نفر بقیه همه روحانیون مبارز خودمان هستند آقای طالقانی، آقای مطهری، آقای بهشتی، آقای هاشمی، آقای خامنهای، آقای مفتح، آقای مهدوی کنی و.... حالا بازرگان و بنی صدر یکی دیگر هم هست آن هم به پیشنهاد این آقایان است و انتخاب امام نیست.
* «نسیم»: به غیر از عدهای از فعالین قبل از انقلاب که بعد از پیروزی انقلاب آرام آرام کنار رفتند عده ای نیز بودند که در ابتدای انقلاب اعدام شدند لطفا در مورد این اعدام ها و دلایل آنها توضیح دهید.
رفیقدوست: در این برهه نیز انقلاب ما با رأفت برخورد کرد، در همان سالهای 58 یا 59 در سفرم به لیبی، قذافی گفت: شما بیکارید هر دو سه ماه یک بار ده نفر محاکمه میکنید و برای آنها دادگاه تشکیل می دهید؟ دو ماه دنیا به شما فحش میدهد و دو مرتبه ده نفر دیگر من یک شبه شش هزار نفر را کشتم تمام شد.
اما امام اعتقاد داشتند اول باید مشخص شود دلیل محکومیت آنها چیست، و می پرسیدند برای چه؟ یک ارتش بود در مقابل مردم که این ارتش دو بخش داشت، زمانی که سپهبد مقدم رئیس ساواک شده بود از شهید بهشتی درخواست ملاقات کرد به ایشان گفته بود امام و شما با چه نیرویی میخواهید با شاه بجنگید؟ آقای بهشتی گفته بودند: شما با چه نیرویی میخواهید با امام بجنگید؟ تا سرهنگ شما به ما اعلام وفاداری کرده است، بخشی از سران ارتش خودشان را به شاه فروخته بودند و هایزر آمده بود که توسط اینها کودتا کند، در خاطراتش آمده است که میگوید: "من از غروب تا آخر شب در گوش اینها میخواندم که فردا این کار را بکنیم صبح که میشد همه وا میدادند".
امثال آقای ناجی که مردم اصفهان را به رگبار بسته بود و آقای نصیری که تکلیفش روشن بود، رحیمی که اصلاً در کفر خودش تا لحظه آخرهم ثابت بود و خسرو داد هم همینطور و بقیه را که محاکمه شدند، بسیاری از ارتشیها نیز فرار کردند، ما آن بدنهای از ارتش را که حس میکردیم رسوب شاهنشاهی درونشان وجود دارد را بازنشسته کردیم، در واقع سرتیب به بالا همه بازنشسته شدند، و اشخاصی مانند سرهنگ ظهیرنژاد شد سرتیب و دیگران نیز یک درجه بالاتر آمدند.
اما برخی از سلطنت طلبها که خون این ملت را مکیده بودند خیلی برای بقا تلاش کردند، دو گروه از همان اول انقلاب زودتر از بقیه شروع به مخالفت با انقلاب کردند یکی سلطنت طلبها بودند که اوج کارشان کودتای نوژه بود، و چپیها بودند که از آمل گرفته تا گنبد و کردستان را شلوغ کردند که قلع و قمع شدند، بعد از آنها مجاهدین خلق یعنی منافقین بودند که خودشان دست خود را رو کردند و توقع داشتند که حکومت را به آنها بدهند، جایی که اکنون وزارت بازرگانی که محل بنیاد پهلوی بود را گرفته بودند و یک دژ محکم نظامی برای خودشان ساخته بودند و اسلحه جمع میکردند، کار اول ما در سپاه حمله به مراکز این گروه و گرفتن اسلحه آنها بود، اینها خیلی زود تعارض خود را با انقلاب نشان دادند ولی نهضت آزادیها دیرتر به جرگه مخالفان انقلاب پیوستند.
* «نسیم»: در میان انقلابیون آدمهایی مانند قطبزاده یا بنی صدر بودند که یا طرد و یا اعدام میشوند؛ قطبزاده به هرحال از همراهان امام در پاریس بود و مدتی نیز تصدی ریاست سازمان صدا و سیما را بر عهده داشت، او چرا از مخالفان و معارضان با انقلاب شد؟
رفیقدوست: قطبزاده عضو انجمن اسلامی دانشجویان اروپا بود ، من یک دوستی داشتم به نام حاج احمد قمر دوست، یک روزپیش من آمد و یک بسته صد هزار به من داد و گفت: "این را قطب زاده به من داده برایش اسلحه تهیه کنم"
آن موقع محسن رضایی مسئول اطلاعات شده بود من پولها را تحویل محسن رضایی دادم و گفتم: این را هدایت میکنیم و تا تهش برویم، خودمان پولها را میگرفتیم و اسلحه بهش میدادیم، در واقع قطبزاده برنامه داشت که امام را بکشد و حکومت را در دست بگیرد حالا نباید بکشیمش؟
* «نسیم»: قطبزاده آدمی مذهبی بود؟ او برای حرکتهای خود از مرجع تقلید خودش آقای شریعتمداری فتوا میگرفت! این تیپ آدمها چقدر در انقلاب بودند؟
رفیقدوست: قطبزاده اصلاً مذهبی نبود، من حتی بنی صدر را هم مذهبی نمیدانم، وقتی ایشان توی شورای انقلاب بود مرحوم شهید بهشتی به من گفت برو با ایشان (بنی صدر) ملاقات کن. آن موقع خانه مادر خانمش بود که توی خیابان دکتر شریعتی یا خیابان پیچ شمران خیابانی به نام شهناز یک تا چهار حالا شده اندیشه ، آدرس را به من دادند من رفتم زنگ را زدم و یک خانم با وضعیت حجاب به شدت نامناسب جلوی در آمد، گفتم ببخشید اشتباه آمدم، فکر نمیکردم که این زن بنیصدر باشد رفتم دو مرتبه آدرس را نگاه کردم و تلفن را نگاه کردم دیدم همین است دومرتبه زنگ زدم گفتم منزل آقای بنی صدر؟ گفت بله، گفتم ببخشید من با ایشان ملاقات دارم
بنی صدر حمام بود وقتی که آمد بعد با حوله حمام نشست جلوی من و همان خانم هم بغل اونشست و منظره بدتر شد، من گفتم: آقای بنی صدر من با شما قرار ملاقات دارم با ایشان ملاقات ندارم، این وضعیت داد میزند که اینها ریشه مذهبی نداشتند، بعد از اینکه رئیس جمهور شد پیغام داده بود که من از سپاه استعفا بدهم به او گفتم: "تو فرمانده کل قوا شدی منو از سپاه اخراج کن من استعفا نمیدهم"
بنی صدر وقت گذاشت و من به ملاقاتش رفتم، انقلاب شده بود اما منشی او که همان منشی هویدا بود به نام خانم میرسپاسی به صورت بی حجاب در دفتر رئیس جمهور کار میکرد، داخل رفتم و به بنی صدر گفتم که منو میشناسی گفت: "بله تو آمدی توی سپاه از سرمایهداری دفاع کنی" به او گفتم : "سوادت در همین حد است؟ جای دفاع از سرمایهداری توی سپاه است؟ اگر من را نمیشناسی، بشناس آن زمان که شخصیت خودت را جلوی آینه مینوشتی، من کف پاهایم زیر شکنجه ساواک خون بیرون میزد و تو حق نداری راجع به رجایی حرف بزنی مگر اینکه کف این اطاق بخوابی من 15 تا از آن کابلهایی که 565 روز کف پای رجایی خورد کف پای تو بزنم و اگر خودت را خراب نکردی آنوقت حق داری راجع به انقلاب حرف بزنی" و از اتاق بنی صدر بیرون آمدم.
خیر، اینها هیچکدام ریشه مذهبی نداشتند در واقع ای افراد پس از پیروزی انقلاب به نوعی بر موج انقلاب سوار شدند و امام نیز اجازه داد که حضور داشته باشند تا خود مسبب رسوایی خودشان باشند و از بین بروند، امام کسی را بیرون نکرد یکی یکی رفوزه شدند و رسیدند ته قطار و پیاده شدند، اکنون نیزاین قطار میرود و عده هم همین الآن دارند از سر قطار میروند ته قطار و اینها هم پیاده میشوند ، همه کسانی که در فتنه 88 بودند همان هایی بودند که بر خلاف مسیر قطار میدویدند.
* «نسیم»: درون تفکر نسل جدید شبهاتی وجود دارد که باعث ایجاد برخی بدبینی ها نسبت به انقلاب و افراد حاضر در این انقلاب میشود، برخی این شبهه را منتقل میکنند که امثال آقای کریم سنجابی توی انقلاب خیلی نقش داشت.....
رفیقدوست: کریم سنجابی هیچ نقشی نداشت وی یکی از اعضا جبهه ملی بود. در کوران انقلاب ما هیچکدام از این خواص را ندیدیم در واقع نبودند، آقای سنجابی هم نبود آقای شایگان هم نبود.
* «نسیم»: اتهام جالبی آقای بنی صدر به شما زده بود، اینکه شما نماینده سرمایهدارها بودید، بالاخره آنگونه که از صحبتهای شما مشخص است به نحوی شما مرتبط کننده انقلاب و بازار بودید این را که قبول دارید؟
رفیقدوست: من یکی از تیپ بازاریها بودم که با انقلاب همراه بودم.
* «نسیم»: بعد از انقلاب ارتباط بازار و انقلاب چگونه بود؟
رفیقدوست: قبل از اینکه جواب شما را بدهم باید بگویم در زمان ائمه تیپ فدائیان ائمه داش مشتیهای بازاری بودند، حتی از آن متدینین "و لا تلقو بایدیکم الی التهلکه" نبودند.
خواص خدمت امام صادق می روند و میگویند: که چرا به این داش مشتیها بیشتر احترام میگذارید؟ امام هیچی نمیگویند و سرشان میاندازند پایین، بعد در حالی که تنور را روشن کردند تا نان بپزند اما به یکی از این خواص گفت: لطفاً بفرمایید داخل تنور آن صحابه میگوید: آقا خودتان فرمودید "و لا تلقو بایدیکم الی التهلکه با دست خودتان خودتان را به هلاکت نیادازید" در همین حین قصابی وارد میشود و امام فرمودند که فلانی برو توی تنور و آن فرد بدون درنگ توی تنورمیرود، همه ناراحت میشوند اما میبینند که آن فرد راحت نشسته و آتش کاری با او ندارد و امام میفرماید که برای همین به اینها احترام میگذارم.
آقای شهید عراقی یک کوره آجرپزی داشت آجر فروش بود چرا امام میگوید ایشان به جای بیست نفر بود و مردن در رختخواب برای او کم بود؟ چرا در مورد هیچ کسی این حرف را نمیزنند ؟
* «نسیم»: امام در مورد شهید بهشتی میگویند که ایشان یک ملت است....
رفیقدوست: من با مرحوم شریعتی محشور بودم با ایشان دعوا هم داشتم، حرفهای خوبی دارد میگوید: "پای هیچ قرارداد استعماری را در طول حیات روحانیت هیچ روحانی امضاء نکرده و پای تمام این قراردادها امضای ما است"
بحث روشنفکری برای حداقل صد سال اخیر بود قبلش اصلاً بحث روشنفکری نبوده یعنی نه دانشگاهی بوده و نه این حرف ها چطوری تشکیل میشد؟ محور شهر که شهر میخواستند بسازند مسجد بود دور مسجد بازار بود دور بازار خانه بود.
سال 46 یک نامهای نوشتم خدمت حضرت امام دو تا پیشنهاد را مطرح کردم، چون آن سال وضع وجوهات بد بود و من باید کمک میکردم وجوهات میگرفتم و میفرستادم برای مراجع برای حقوق طلبهها، خدا رحمت کند مرحوم شهید قدوسی از من قرض میگرفت من میرفتم قرض میکردم البته بعداً هم پس میدادند ایشان مدرسه حقانی را اداره میکردند.
نامه نوشتم که امام اجازه بدهند که دو کار در قم انجام دهیم، یک اینکه کارخانه بزرگ صنعتی سبک مثل پیراهن دوزی خیلی بزرگ درست کنیم با پول متدینین، که طلبهها بخشی از روز را بروند آنجا کار کنند و حقوق بگیرند که محتاج وجوهات نباشند، یکی اینکه در قم خانه سازمانی بسازیم که طلبهها به دنبال تهیه محل سکونت برای خود نروند تا از درس جا بمانند، و وقتی که خانه میخرند آنجا رسوب کنند درس بخوانند و بروند برای تبلیغ،
نامه را دادم به احمد آقا بردند خدمت امام و زیر همان نامه ایشان مرقوم فرموده بودند: "با اولی به شدت مخالفم و با دومی کاملاً موافقم" در تشریح اولی گفتند که طلاب باید با وجوه شرعی اداره شوند یعنی با خمس و سهم امام، پس همان نظام مسجد و بازارو مردم بود.
همیشه تیپ بازاری حامی روحانیت بود آن هم نه به عنوان کسی که طلبکار باشد میرفت دو زانو مینشست و دست آقا را هم میبوسید و وجوهات را به اومیداد.
در غیر از انقلاب اسلامی در خیلی از کشورها میبینیم که روشنفکران حرکتهایی میکنند و چون ریشه در مردم ندارند خود را طبقه ممتازتری میبینند و انقلابشان مانند انتقلاب ایران ریشه نمیدواند.
نامهای که در این چند روزه یک رهبر بزرگوار دینی و روحانی می نویسد به میلیونها یا میلیاردها جوان چه اثری میتواند داشته باشد؟ آن جوانها اصلاً روحانی نمیشناسند اما با این نامه قطعآ یک روحانی را میشناسند، حال اگر این نامه را یکی دیگر نوشته بود آیا این اثر را میکرد؟ خیر نمیکرد. اثر بخشی این نامه به دلیل ریشه در ایمان به خدا است.
* «نسیم»: بعد از انقلاب بازار چه نقشی در انقلاب ما بازی میکند؟
رفیقدوست: متأسفانه الآن شاکله بازار آن شاکله قبل از انقلاب نیست؛ آن بازار اصالتی داشت که این اصالت اول انقلاب بود و اگر از همان اول انقلاب دولت دقت میکرد و به بازار اعتماد میکرد امکان حفظ آن وجود داشت. من همان اوایل انقلاب (سه یا چهار سال بعد از انقلاب) در دولت گفتم بیائید در بازار این کار را کنید؛ در هر صنفی که بروید عدهای هستند که صد در صد مورد اعتماد هستند؛ اگر میخواهید برای صادرات فرش مثلاً عوارض بگیرید نروید مثلاً چهارتا لیسانس اقتصاد بیارید و بگذارید ارزیاب فرش بروید آقای فلانی را که شهید بهشتی را من دیدم که پشت سرش نماز میخواند را بیاورید.
در مجلسی بودیم که روحانی نبود و ما آقای فرش فروش را گفتیم جلو بایستد و نماز بخوانیم که شهید بهشتی وارد شد و الله اکبر گفت و به آن آقای بازاری فرش فروش اقتدا کرد ما گفتیم شما بروید ارزیاب فرش را از آنها انتخاب کنید.
اینکه از کی چقدر مالیات بگیرید را از آن بازاری سئوال کنید، آن به شما راست میگوید شما نمیدانید؛ میروید میبینید یک میز شکسته و یک تلفن شکسته است یارو هم نشسته و دارد چرت میزند و میگوئید که یک چیزی هم باید به آن بدهیم و یکی را میبینید که مغازهاش پر از طاقههای پارچه است در حالی که آن ورشکست است و این میلیارد است این را خود آن بازاری متدین میشناسد که زمانی که آقای نمازی وزیر دارایی بود، یک سال از این روش استفاده کرد و بهترین مالیات را گرفتند.
یواش یواش همانهایی که آمدند توی حکومت که بیشتر دانشگاهی بودند نظام بازار را حذف کردند خود بازار هم تغییر ماهیت داد.
قدیم بازار از این مسقفها بود الآن مگر چقدر از اقتصاد داخل آن مسقفها است 90 درصد داخل آن برجهایی هست که تازه ساخته شده و اکثر آنها هم دیگر آن بازاریها نیستند.
در بازار اسلامی شعارش این است "یا معشر التجار الفقه ثم المتجر" ای بازاریها اول بروید فقه را یاد بگیرید و بعد بروید تجارت کنید. الآن کدام یکی از اینها به دنبال این هستند الآن به آن معنی هرچند ما عدهای را داریم که مراقب هستند ولی اکثریت با آنها نیست.
* «نسیم»: عملکرد امام را از سال 15 خرداد 42 تا 57 تا دوران جنگ تحمیلی را دیدیم، چقدر آن سه دیدگاه حضرت امام را که گفتید اکنون توسط مقام معظم رهبری اجرا میشود و چه مقدار مسئولین ما طبق آن آرمانها و ایدههای حضرت امام عمل میکنند؟
رفیقدوست: شخص آقا انصافاً در زندگی خصوصی خودشان و چه در زعامتش ،حتی ایشان از امام هم زاهدانهتر زندگی میکنند، از قبلش هم همینگونه بودند، در رهبری هم شیوه امام را پیگیری میکنند، وقتی قانون اساسی را نزد امام بردند ایشان فرمودند: شما ولایت فقیه را در قانون اساسی محدود کردید، به رفراندوم بگذارید اما من هر کجا که احساس کنم اعمال ولایت میکنم و این کار را چندین بار انجام دادند و بر فراز قانون دستور دادند.
حضرت آقا مکرر از این حق ولایت استفاده کردهاند، یک دفعه به آقای احمدینژاد میگوید: "این معاونت را بردار" این هیچ کجای قانون مانده است، بسیاری از اینها را مردم متوجه نمیشوند در واقع لازم هم نیست که مردم حتماً خیلی از کارها را متوجه شوند، حتی خیلی اوقات به خیلی از بزرگان ایشان مطالبی را پیغام میدهند که ما میفهمیم که اینجا دارند اعمال ولایت می کنند.
"به قول آقای هاشمی رفسنجانی "حضرت آقا در رهبری الآن در جامعه بدیل ندارد"
البته ایشان خیلی وقت ها این حرف را میزنند و در هر جمعی که راجع به آقا صحبت میشود و ایشان جواب میدهند که برای رهبری آقای خامنهای بدیل ندارد و تا حالا خوب اداره کرده است، و اگر میبینید خیلی از موارد اجرا نشده است" هر چی دیدی بر قرار خود نماند و هر چه میبینی نماند برقرار"، بالاخره بشر است.
در حال حاضر خیلی ها پیرو مهندس بازرگانها هستند که فکر میکردند که فقط این قبا به قامت امام فقط میبرازد، و کجا هستند ببینند بعد از امام چگونه ولایت فقیه، ایران و حتی جهان را اداره میکند.
هرچند که همه مردم توی راهپیماییها نیستند اما وقتی آدم عاقل وقتی راهپیمایی را ارزیابی میکند میبیند نمایندگان اکثریت مردم هستند یعنی از هر قشری که بخواهید در 22 بهمن حضور دارد، از کم حجاب و بد حجاب آرایش کرده هست تا آدمهای مومن، همه در راهپیمایی 22 بهمن نماینده جامعه هستند و میآیند.
از همه این راهپیماییها رسا تر و پر صداتر 9 دی بود، در روز 9 دی خیلیها سبز دستشان بود ولی آمده بودند و میگفتند: ما با نظام که دعوا نداریم یعنی نفوذ رهبری در مردم یک نفوذ اکثریتی است.
* «نسیم»: در واقع همان جهانی شدن اسلام که مدنظر امام بود؟
رفیقدوست: الآن در مرحله بیداری اسلامی هستیم و جهانی شدن اسلام و همگیر شدن اسلام شروع میشود.
* «نسیم»: نامه رهبر انقلاب به جوانان غرب چقدر مؤثر است؟
رفیقدوست: ما و حتی شاید هم خود آقا فکر نمیکرد که این نامه به این سرعت و تا این حد گسترش پیدا کند که در مجلس انگلستان سه تا پیرمرد بگویند "باید دقت کنیم روی این نامه این نامه را یک رهبر مذهبی نوشته نباید ساده بگیریم " این نامه یعنی حرکت ایجاد شده است.
* «نسیم»: درخصوص رابطه با آمریکا از دید امام برخی صحبتها مطرح شده است؛ مشخصا آقای هاشمی گفتهاند آخرین آرزوی امام برقراری ارتباط با آمریکا بود....
رفیقدوست: آرزوی ایشان نبود، من وقتی در سال 62 وزیر شدم برای محل وزارتخانه جا پیدا نمیکردم ،خدمت امام رفتم و گفتم اجازه میدهید من بروم در محل سفارت آمریکا وزارتخانه درست کنم؟ ایشان گفتند: "چرا آنجا میخواهی بروی مگر ما قرار است تا هزار سال با امریکا رابطه نداشته باشیم؟ بالاخره این رابطه برقرار میشود"
امام و آقا هر دو میگویند این رابطه باید رابطه دو دولت مساوی باشد. رابطه گرگ و میش نباشد، آقا و عبد نباشد هر وقت آمریکا قبول کرد ما رابطه برقرار میکنیم ، اما تحقق این امر را در ناصیه آمریکا نمیبینیم، چرا نمیبینیم؟ انقلاب اسلامی در کمال ناباوری دنیا پیروز شد، هر دو قدرت شرق و غرب را تهدید کرد و اگر این انقلاب بماند روز به روز آنها عقب میروند و ما جلو میرویم.
لذا نمیبینیم روزی را که ما با آمریکا به تفاهم برسیم چون آنها مایل نیستند، چون آنها هم ما را به عنوان دشمن لازم دارند تا منطقه را بدوشند، اگر ما را بپذیرند باید خودشان نابود شوند، مثال ما و آمریکا مانند شب و روز است، این دو با هم برابر و همتراز نیستند ، حالا نمیخواهند انقلاب اسلامی بپذیرند چون انقلاب اسلامی هر سلطهای را نفی میکند و این ماهیت انقلاب است.
** گفتگو و تنظیم از آرزو نوروزجم و سجاد آذری