اميد آنكه مقبول افتد.
استحضار دارید که بعضی از فیلسوفان تاریخ واحد مطالعاتیشان را تمدن گرفتهاند، مثل توینبی که 26 تمدن را بررسی کرد و نظراتش را در کتاب«A study of History» آورد. هانیتیتگتون هم جنگ تمدنها را مطرح کرد. به هر حال تمدن اسلامی فصلی از تاریخ بشر است. سئوالی که ممکن است به ذهن بیاید این است که تمدن اسلامی چگونه بهوجود آمد و نقطه اوج شکوفائیاش کجا بود؟ اگر به این سئوال پاسخ داده شود، میتوان سئوال بعدی را هم مطرح کرد که علل افول آن چه بودهاست؟
بسم الله الرحمن الرحیم.تمدن اسلامی در فضائی شکوفا شد که دروازههای علم به روی مردم باز شد؛ علیرغم اینکه پیش از اسلام موبدان مردم را از آموختن علم محروم میکردند، اسلام در را باز کرد. اولاً گفت که علم را از هر جا میشود فرا گرفت. «اطلبوا العلم و لو بالصین»؛ یعنی در علم را به روی خودتان نبندید که این چینی است، او بودایی است و... این در نوع خودش خیلی مهم بود که آن در بسته را باز کرد. این علت اولش بود.
علت دومش احترام به علم و علما بود. ضربالمثلی هست که « ارزشگذاری روی یک شخص بستگی به علمش دارد: «العلم من اشرف الولایاتی یاتیه کل الوری و لا یاتی.» علم از شریفترین مخاطباش مسلمانان هستند. پس کتابی را که میخواهد به مسلمانان عرضه کند نباید چیزی را بگوید که خلاف فکر و اندیشه مسلمانان هست.معلوم شد این بهگزینی مصادیق مختلفی داشته است که بیایند بگیرند، آن چیزی که خوب هست انتخاب کنند و آن چیزی که نامناسب هست کنار بزنند. این تشویق به علم و حرمت علم و احترام به علما سبب شد که علم ترقی و تعالی داشته باشد.
مرحوم سید رضی با شخصی به نام ابواسحاق صابئی معاصر بود. صائبیها کافر محسوب میشدند. وقتی که این شخص مرد، سید رضی برای او یک مرثیه گفت با این مضمون که: «میدانی چه کسی را دارند روی تختهچوب میبرند؟ میبینی که چگونه شمع انجمن خاموش شد؟ قبل از اینکه تو را زیر خاک بگذارند، باورم نمیشد که خاک روی کوه قرار بگیرد.»رفتند به سید رضی گفتند چرا برای یک کافر اینگونه مرثیه گفتی؟ سید رضی گفت من علمش را مرثیه گفتم. صحبت از سید رضی شد. برادرش سید مرتضی اولین کسی است که به کلام شیعه رنگ عقلی داد. من وقتی در کنگره شیخ طوسی شرکت کردم گفتم قبل از او شیعهها در برابر دیگران به احادیث و اخبار ائمه متوسل میشدند. او هم میگفت کلام خوب است، اما برای من حجت نمیشود. چرا؟ چون معتزله تابع عقل بودند. دلیل عقلی بیاور. سید مرتضی احساس کرد که باید به همان سلاحی که رقیب مسلح است، مسلح شود. کتاب الشافی فیالامامه را در رد قاضی عبدالجبار همدانی نوشت. با همان سلاحی که قاضی عبدالجبار میآمد که امامت را رد کند، او مجهز شد و گفتههای او را رد کرد. سید مرتضی از کسانی بود که امامت و مسئل دینی را از رنگ نقلی و حدیث در بسترگاه عقلی و فلسفه آورد که بعد هم شیخ طوسی تلخیصلالشافی را در ادامه این حرکت نوشت.یک روز ابوالعلاء معری که نابینا بود، به صورت ناشناس وارد مجلس فاتحه پدر سید رضی و سید مرتضی شد. کسی که نابینا باشد و وارد مجلس بشود، کنار در ورودی مجلس مینشیند. هم سید رضی و هم سید مرتضی از بالای مجلس رفتند پیش ایشان و گفتند شاید تو ابواعلاء معری باشی. ابوالعلاء گفت بله. این دو سید بزرگوار دست ایشان را گرفتند و بردند بالای مجلس و اتفاقاً لبوالعلاء قصیدهای هم در مرثیه پدر این دو سید گفته بود که آن شعر این است:« ابقیت فینا کوکبین سناهما/ فیالصبح و الظلماء لیس بخاف» (= رفتی و برای ما دو ستاره باقی گذاشتی. دو ستاره که شب ظلمت را روشن نگه میدارد.) علم به این صورت بود که پیشرفت کرد.
همانطور که فرمودید یکی از علل پیدایش تمدن اسلامی در ذات تعالیم اسلام نهفته است. تجلیلی که پیامبر از علما میکردند، تجلیلی که در خود قرآن از دانش شدهاست، تجلیلی که از تعقل شدهاست و حتی قرآن دعوت به مشاهده علمی عینی میکند:«افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت و الی السماء کیف رفعت و الی الجبال کیف نصبت.» دعوت به مشاهده علمی یعنی نگاه کردن به قصد کشف قوانین موجود در هستی. این یک علت است که حضرتعالی کاملاً مبسوط به آن پرداختید.
علت دیگر پیدایش یک ظرفیت جغرافیایی است. هیچ تمدنی خارج از یگ ظرف جغرافیایی رخ نمیدهد. این ظرف جغرافیایی با پیدایش قلمرو اسلامی بهوجود آمد. از حدود سالهای دوازدهم و سیزدهم هجری فتوحات شروع شد. آسیای غربی، بینالنهرین، بعد کمکم تا اواخر سده اول هجری قمری حتی تا شبهجزیره ایبری و سلسله جبال پیرنه دامن گسترد و یک ظرف جغرافیایی بهوجود آمد. نظر شما در مورد این ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی چیست؟ ظرفی که یک طرفش سلسله جبال هیمالیا و هندوکش است و یک طرفش میشود شبهجزیره ایبری. همه مفاخر تمدن اسلامی از این ظرف برخاستهاند. در حالی که خود جهان اسلام بزرگتر از این ظرف است. اندونزی، مالزی، مغولستان و... نظر شما در مورد این ظزف جغرافیایی چیست؟ این ظرف چه نقشی در پیدایش تمدن اسلامی داشت؟
خود علم جغرافیا که بهوجود آمد در نتیجه آن تشویق به سیر و سفر پدید آمد. به عناوین مختلف در تمدن اسلامی تشویق به سفر وجود دارد. میگویند همانطور که اگر آب در جایی بماند گنده میشود، آدم هم در جایی بماند فاسد میشود. خطیب بغدادی کتابی دارد به نام «الرحله فی طلب الحدیث» (=مسافرت در طلب حدیث.) شما از اینجا سفر میکردید به بخارا و به سخنان شیخ مفید گوش میکردید یا املا میکرد و شما استملا میکردید. یعنی شیخ دیکته میکرد و شما مینوشتید.حتی سمعانی کتابی نوشتهاست به نام «ادب الاملاء و الاستملاء» (=روش و آداب املا کردن و استملا کردن.) افرادی بودند که حاضر بودند به چین و.. بروند و شیخی برای آنها املا بکند و آنها استملا بکنند. حتی معروف است که شمسالائمه سرخسی که از فقهای حنفی است، سلطان وقت به جهتی او را در چاهی زندانی کرد. بعد رفتند شفاعت کردند پیش سلطان که یک درجه تخفیف بدهد و او را در اتاقی زندانی کنند. شمسالائمه سرخسی گفت نه. من حاضرم در این چاه بمانم، مشروط بر اینکه اجازه بدهید شاگردان من بالای چاه بیایند، من املا کنم و آنها استملا کنند. یعنی ببینید که چه اهمیتی داشته است که شیخی که در سیاهچال است میگوید من حاضرم در این سیاهچال بمانم، ولی شاگردانم بیایند بالای چاه و من از ته چاه املا کنم و آنها استملا کنند.
من کتابی دیدم به اسم «اذا قال لک مسلم کذا فقل فی جوابه کذا.» این کتاب را یک مسیحی نوشته است. وقتی یک مسلمان از تو ایراد میگیرد در جوابش این را بگو. تو هم آزاد هستی که دفاع کنی، نه اینکه بگویی چون مسیحی است من باید به او زور بگویم. این روش نبودهاست. حتی میگویند که یک طرفه نباید به قاضی رفت. باید حرف مخالف را هم گوش بدهیم. اینجور نباشد که بگوئیم آن چیزی که من میگویم 100 درصد صحیح است و آنچه تو میگویی 100 درصد غلط است. این موضوع باعث میشود که در علم بسته شود.حتی بعضی از مکتبهایی که با هم اختلاف داشتند، کسی میآمد و آشتی میداد. برای بسیاری از اختلافات کسانی واسطه میشدند که آشتی بدهند. تمام کوشش علما بر این بود که اختلافات را کم کنند. شیخ طوسی کتابی دارد به نام کتابالخلاف؛ ثابت میکند که اختلاف بین مذاهب اربعه زیادتر است تا با شیعه. ممیزه اسلام توحید است، ممیزه دین زرتشتی دوگانگی است، ممیزه مسیحیت تثلیث است. بسیاری از علما وقتی عقاید آنها را مرور میکنند کوشش میکنند که اختلافات را برطرف کنند.سهروردی میگوید ایرانیان قدیم موحد بودند، اما همان چیزی را که فلاسفه یونان به آن میگویند واجبالوجود، اینها به آن میگویند نور. غیر از واجبالوجود، ماسویالله، ممکنالوجود است یعنی ظلمت است. پس نور و ظلمت به این کیفیت بود، نه این کیفیت که بگویند دو نیرو، یکی نور و یکی ظلمت حاکم بر جهان است. خیر و شر دو وجود مستقل نیستند. شر، عدمالخیر است. وقتی خیر نباشد شر است. شر یک امر عدمی است، خیر است که وجود دارد. مثلاً تثلیث یا سهگانهپرستی به اب و ابن و روحالقدس (=پدر پسر و روحالقدس) دانشمندان اسلامی میگویند این درست است که عیسی گفت« انی ذاهب الی ابی و ابی فیالسماء» (=من میروم پیش پدرم و پدرم در آسمان است)، اما این را به صورت سمبلیک گفت، نه به عنوان اینکه من یک پدر جسمانی در آسمان دارم. اما کشیشها متوجه نشدند؛ خیال کردند که حضرت عیسی یک پدر جسمانی در آسمان دارد. سعی بر این بود که مسائل تاویل شود.
میگفتند زمانی یکی از علمای ایران رفته است پیش بزرگترین عالم عربستان سعودی که نابینا بود. او گفت که شما شیعیان سعی میکنید همه مسائل را تاویل کنید. این عالم شیعه گفت اگر ما تاویل نکنیم این آیه را چگونه معنا میکنید:« من کان فی هذه اعمی فهو فیالاخره اعمی و اضل سبیلا» (=هرکس در این دنیا کور باشد در ان دنیا هم کور است و در گمراهی است.) پس باید تاویل کنیم.
عدهای اعتراض میکردند به اسلام که این چه دینی است که میگوید تو کار خوب انجام بده، ما در بهشت به تو دختر چشمسیاه میدهیم. حور به معنای دختر چشمسیاه است. آنها که میفهمند، میگفتند مقصودش ظاهر نیست. این حورالعین در حقیقت سمبل رضایت خداوند است. یکی از امتیازات مذهب شیعه این بود که راه عقل را باز کرد که سنیها ندارند. مثلاً خلقت عالم یک فعل است. فعل یک زمان میخواهد و یک مکان. الان صحبتکردن من دو تا ظرف دارد، یکی ظرف مکان است که در این اتاق دارد اتفاق میافتد، یکی هم ظرف زمان است که امروز ساعت یازده دارد انجام میشود. خدا خلق کرد، ظرف زمانش کجا بودهاست؟
اشعریها میگویند در زمان موهوم عالم را خلق کرد، ولی شیعه میگوید که زمان موهوم مابازا ندارد. میرداماد میگوید زمان ظرف از برای متغیرات است. میرداماد گفت ما سه چیز داریم، یکی زمان است، یکی فرازمانی است، یکی بیزمانی است. آنجایی که صحبت از خدا میشود زمان ندارد، یکی هم فرازمان است مثل نفس و عقل و.. یکی هم زمان است. لذا ظرف متغیرات زمان است. اگر جایی عقل با نقل تعارض پیدا کرد چه کنیم؟ نقل چیست؟ قرآن و حدیث پیامبر (ص) و ائمه (ع). عقل را کنار بگذاریم یا قرآن و احدیث را؟ بعضی میگویند عقل را کنار بگذار.شیعه میگوید اگر من عقل را کنار بگذارم، پایه احادیث و قرآن لق میشود. چون قرآن را با عقل پذیرفتم. شیعه میگوید ما عقل را میگیریم، شرع را تاویل میکنیم. مثلاً در قرآن هست «الرحمن علی العرش استوی» (=خداوند بر عرش خودش قرار گرفته است.) عرش کلمهای عربی است. به یک عرب بگوئید عرش چیست؟ میگوید ان کرسی است که آدم بر روی آن مینشیند. پس همانطور که یک پادشاه برای خودش تختی دارد، خداوند هم برای خودش تختی دارد. شیعه میگوید ان چیزی که تخت داشته باشد جسم است و خداوند از داشتن جسم مبراست. ما در اینجا باید عقل را بگیریم و شرع را تاویل کنیم.
در قران هست «یدالله فوق ایدیهم» یا « فثم وجه الله» و.... شیعه میگوید برای ظواهر شرعی تاویلاتی وجود دارد. در زمانی که عقل حاکم بود فرهنگ و تمدن اسلامی پیشرفت کرد و پیشرفتی که میگویند در تاریخ تمدن بشریت بیسابقه بودهاست که در طی 200 سال مسلمانان در علوم حرف اول را بزنند؛ از صرف و نحو گرفته تا طبابت و علوم قرآنی و... یک استاد هلندی در سال 1620 میگوید مسلمانان 300 نوع دارو برای بیماریها کشف کردهاند که تا بهحال آن داروها برای ما مجهول بودهاست و در یونان قدیم هم از آن اطلاع نداشتند. بعد به شاگردانش میگوید شما اگر به مال دنیا علاقه دارید، مسلمانان تمام ذخایر زیرزمینی را کشف کردند.
این تمدنی که ظرف 200 سال این قدرت را پیدا کرد، رازش باید دانسته شود. بعد هم میرسد به دوران افولش. افولش درست زمانی بود که اروپاییها بر اساس آثار ابنهیثم، تلسکوپ، میکروسکوپ، عینک و...را کشف کردند. در کشورهای اسلامی سه رصدخانه بود که با خاک یکسان شد. آن استاد هلندی به شاگردانش میگوید کتابخانههای مسلمانان مملو از کتابهای علمی است، اما این کتابها چهطور بدست شما برسد؟ به شما مژده میدهم که مسلمانان ارزش علم را نمیدانند و شما به آسانی و ارزانی میوانید این کتابها را از چنگ آنها در بیاورید! لذا الان شما میبینید بهترین کتابهای خطی یا در موزه بریتانیاست، یا در پاریس است، یا در واتیکان است و....فرهنگی که اینقدر قوی بود که طی 400 سال در تمام علوم حرف اول را میزد، چطور یکمرتبه به این روز افتاد؟
در قرن سیزدهم میلادی فردریک دوم-پادشاه آلمان- که پایتختش را در سیسیل گذاشته بود و به زبان عربی و لاتین مسلط بود، کتابهای دانشمندان مسلمان را به زبان لاتین ترجمه و در اروپا منتشر کرد. حتی آثار یونان باستان در اروپا موجود نبود. آنها را از عربی به لاتین ترجمه کردند. ما اگر در این ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی دو کفه را درنظر بگیریم، یک کفه از بینالنهرین است تا ماوراءالنهر، یک کفه هم از مصر تا شبهجزیره ایبری است، یعنی اندلس. هر دو کفه در ایجاد تمدن اسلامی نقش داشتند. به نظر شما نقش کدامیک برجستهتر بود؟
ما همایش برگزار کردیم به نام همایش قرطبه و اصفهان. بخاریها میگویند بعد از روزی که تشییعجنازه ابن رشد در قرطبه انجام شد و زیر خاک رفت، اندیشه عقلی و فلسفی هم در عالم اسلام پنهان شد. در کشورهای اسلامی دیگر این حرف شما صادق است، اما در کشور ما اینگونه نیست. در ایران فلسفه شکوفایی پیدا کرد. حتی ما 40 کتاب برای این همایش چاپ کردیم و این برای اولین بار بود که برای همایش 40 کتاب چاپ میشود. پول این کتابها را از هم دولت نگرفتیم.
علائمی از تجدید حیات اسلام و تمدن اسلامی در حال ظاهرشدن است. تا اواسط قرن بیستم وقتی مسلمانها به اروپا یا آمریکا میرفتند، در فرهنگ آنجا حل میشدند، اما الان دو سه دهه است که وضع عوض شدهاست؛ طوری که مطالعاتی هم در غرب در این زمینه دارد صورت میگیرد که چرا اینها دیگر در فرهنگ غرب حل نمیشوند. تحقیقی در انگلستان صورت گرفته به نام «Between Culture» (=در میان فرهنگها) که بحث آم مطالعه جوانان آسیاییتبار از کشورهای اسلامی است که دارند فرهنگ خودشان را در غرب حفظ میکنند. هانتیگتون هم دقیقاً اظهار نگرانی کردهاست از تجدید حیات تمدن اسلامی. پیشبینیهای توینبی را هم که استحضار دارید که در کتاب «آزمون تمدنها» تا حدی این بحثها را مطرح کردهاست. شما چشمانداز نوزایی تمدن اسلامی را چگونه میبینید؟ چه خطراتی آن را تهدید میکند؟
ما باید روشی را که در قرون اولیه اسلام بود نصبالعین قرار بدهیم. به کمیت نپردازیم، به کیفیت بپردازیم. الان در دانشگاهها خیلی کم تدریس میشود، اما در دروس حوزوی اینگونه نیست. مرحوم سید احمد خوانساری در سن 90 سالگی درس میخواند؛ آن هم درس طلبگی. درس طلبگی شوخیبردار نیست، هر روز درس است. الان این دانشگاهها همینطور روییده میشوند. البته درست است که یک عده واقعاً درس میخوانند.شاید در ایران کسی مثل من تجربه آکادمیک نداشتهباشد. من شش-هفت سال طلبگی کردم. دو دوره دانشگاهی را دکترا گرفتم؛ یکی الهیات و یکی هم ادبیات. دو سال در دانشگاه لندن استاد بودم. هفت-هشت سال هم در کانادا تدریس میکردم. به مدت پنج سال، سالی یک ترم میرفتم مالزی. وقتی من میرفتم یک شاگرد ایرانی نبود، اما الان پنج-شش هزار دانشجوی ایرانی هست که آنجا درس میخوانند. موسسهای که من در مالزی در آنجا تدریس میکردم، سال اول تاسیسش به من گفتند بیا برای برنامهریزی. در شب افتتاح آن موسسه رئیس آن موسسه گفت ما در صورتی میتوانیم اسم اینجا را بگذاریم دانشگاه که با کمبریج و هاروارد رقابت کنیم؛ وگرنه مکتبخانهای بیش نیستیم. دو چیز مهم است: یکی منابع و مآخذ، یکی هم استاد باسواد. بعد گفت فلان استاد چهقدر از دانشگاههای آمریکایی میگیرد؟ بیایید اینجا، من سه برابر به او پول میدهم!
ما باید در همهچیز تجدیدنظر کنیم. فایده کمیت چیست؟ اینگونه بگوییم ما در تمام ایران 800 نفر دکترای ادبیات فارسی و فلسفه داریم، فایدهاش چیست؟ شما یکی مثل شیخ محمد تقی آملی پیدا کنید. ایشان استاد آقای حسنزاده آملی و آقای جواد آملی بودند. معلم باید مثل پدر باشد، اما الان معلمها اعتنایی به شاگردانشان ندارند. من وقتی عمامهام را برداشتم، شیخ محمد تقی آملی گریه کرد؛ فکر میکرد من میخواهم بروم سراغ عیش و نوش، ولی وقتی که کتاب حاج ملاهادی سبزواری را ترجمه کردم و به ایشان نشان دادم، فهمید که اشتباه کردهاست. الان در کشورهای خلیج فارس و کشورهایی مثل مالزی، در ان مدتی که من انجا بودم، 400 هزار جلد کتاب برای موسسه اطلاعات اسلامی خریدند. من 18 ساله بودم رفتم که مشهد که طلبگی کنم. یک روز به من گفتند استادت میخواهد بیاید دیدن تو. آیا در دانشگاهها چنین چیزی هست؟
استاد شما الان علائم نوزائی تمدن اسلامی را میبینید یا خیر؟
یک اسلام در پاکستان هست که اسمش طالبان است. یک اسلام هم که الان دارد به وجود میآید که اسمش داعش است.
اینها علائم نوزایی تمدن اسلام است؟
نه. عکس آآن است. این وحشیگریها نمیتواند علائم نوزاد تمدن اسلامی باشد. شما ببینید اینها دارند بچه دو ساله را کنیز خودشان میکنند به اسم اسلام؛ اسلامی که در هر زمانی این قدر رافت و عطوفت داشته است. بزرگترین دانشمندان یهودی که هرجا میرفتند آنها را میکشتند، فقط کشورهای اسلامی برای آنها پناهگاه بودند.در کنار این پدیده تکفیری که در پاکستان یک جور، در عراق یک جور و در سوریه یک جور به وجود آمده است، در کل دنیا گرایش به اسلام زیاد شده است.باید به اینها جهت علمی داده شود.
حتماً شما در جریان هستید که در میان برخی از نخبگان غرب گرایش به اسلام زیاد شدهاست. فکر نمیکنید اینها نویدی برای تمدن اسلامی باشد؟
درست است. مثلاً در بلژیک ما یک استادی را آورده بودیم که مسلمان شده بود و اسمش پروفسور زان میشو بود. در بلژیک کمکم تعداد مسلمانها از مسیحیها دارد بیشتر میشود.نکتهای که در این مسلمانشدنها هست این است که برخلاف آن نظریه مارکسیستها که میگفتند دین برای تودههای محروم و فقیر است، الان نسل جوان و تحصیلکرده دارند به این سمت میآیند.الان پسر من در حوزه علمیه مشکات طلبه است. میگوید بیشتر دانشجویانی که آمدهاند طلبه شدهاند، نخبه هستند و اکثر بچههایی که در علوم محض درس خواندهاند، آمدهاند و طلبه شدهاند.
خیلی استفاده کردیم از محضرتان. انشاءالله باز هم توفیق داشته باشیم با شما گفتگو کنیم.