تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد! به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است. در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، حکیم امیر ابو القاسم موسوی حسنی فندرسکی مشهور به میر فندرسکی است. یکی از استوانه های علمی که در تربیت عناصر مفید و مؤثر نقش بسزایی داشته، حکیم امیر ابو القاسم موسوی حسنی فندرسکی است که معاصر میرداماد و صدر المتألهین شیرازی (ملاصدرا)بوده است. زادگاه و محل تحصیل: ابوالقاسم در فندرسک، در دوازده فرسنگی گرگان کنونی ، از بخش های استرآباد در سال ۹۷۰ ق, ۱۵۶۳ م. زاده شد.
از زندگی شخصی میرفندرسکی چیزی نقل نگردیده و روشن نیست دنباله و فرزندان او چه کسانی بوده اند؛ ولی از فرزندان او دو تن مشهور و معروفند: یکی، نوه ایشان به نام «میرزاابوطالب» پسر «میرزابیگ پسر ابوالقاسم» که همانند جدش یکی از علمای تراز اول و از مبرزترین شاگردان علامه مجلسی است. وی مردی فاضل و شاعری توانمند بود که دارای آثار فراوانی است. دیگری، سید محمد فندرسکی است که در پایان سده سیزدهم و آغاز سده چهاردهم در تهران به سر می برد و صاحب طرائق الحقایق او را می شناخت و ایشان را ستوده و درگذشت وی را به سال ۱۳۱۳ق. در تهران نوشته است. درگذشت: سرانجام وی در حدود هشتاد سالگی در اصفهان وفات نمود و گرچه درباره زادروز و درگذشت مرحوم میرفندرسکی وفاقی وجود ندارد، ولی در جای خاک سپاری او، همگان وفاق نظر دارند. مطابق نظر بسیاری از مورخان و نویسندگان، او در زمان شاه صفی صفوی به سال ۱۰۵۰ ق. نوشته شده، ولی از ماده تاریخ زیر، که در پایان رساله صناعیه میر (نسخه ۸۸۷ آستان قدس رضوی) ثبت است. سال ۱۰۴۹ ق. به دست می آید: تا شد زجهان خسرو فوج دانش شد بحر جهان تهی زموج دانش تاریخ وفاتش زخرد جستم،گفت صد حیف از آفتاب اوج دانش میرفندرسکی در اصفهان در محلی که امروز به تخت فولاد و تکیه میر معروف و مشهور است، به خاک سپرده شده است. مزار او در فضای باز قرار دارد. بر روی خاک او سنگ یک پارچه بزرگی نهاده اند که به جانب غربی آن، کتیبه ای به خط ثلث برجسته، «مورخ به سال ۱۰۵۰ق» نگاشته شده و متن زیر روی آن کنده کاری شده است: بسم الله الرحمن الرحیم. الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. هذا مرقد قدوه الاولیاء وسید الاصیاء، معتضد و المعتمد العرفاء، قائد السالکین و العاشقین، هادی الموحدین المتالهین السائر فضاء الجبروتیه الطائر فی هواد اللاهوتیه، عارف عوالم الالوهیه مالک ممالک الملکوتیه قطب الدین لاخوف علیهم و لا هم یحزنون. حکایات و کرامات:
بی هوش شدن «میرداماد» با تصرّف «میرفندرسکی»
روزی میرداماد(رحمةاللّهعلیه) در مدرسه درس میداد. ناگهان روی منبر حالت اغما به ایشان دست داد و بیهوش شد. میرفندرسکی فرمود: بروید، خوب شد. مرحوم شیخ بهایی که برگشتند، دیدند میرداماد به حال آمده و نشسته است.
سيّد جليل القدر مير محمّد حسين، نوه مجلسي ثاني، اول امام جمعه دارالسلطنه اصفهان، از طايفه و سلسله جليله اماميه سادات خاتون آباد، بعد از فوت علاّمه مجلسي مي نويسد در رساله اي كه نزد حقير موجود است، كه حكايت كرد از براي من جدّي العلامة (المجلسي) كه:
جناب ميرفندرسكي وصيّت فرمودند در مرض موت خود كه جنازه مرا بگذاريد در مقبره بابا ركن الدّين در جنب نهري كه در آنجاست و كسي معترض نشود از براي تغسيل و نماز و دفن، بلكه جنازه را در حريم نهر بگذاريد و خدا يكي از اولياي خود را مي فرستد كه متصدّي شود تغسيل او را و دفن او را، پس به وصيّت او عمل كردند و گذاشتند جنازه او را در حريم آن نهر كه ناگاه علامه ملاّ محمّدتقي مجلسي اوّل كه والد جدّ سيد متقدم الذكر باشد پيدا شده، به تقريب اين كه شب را در قريه شهرستان بودند صبح آن شب از آن قريه سوار شدند به جهت معاودت به شهر اصفهان و عادت ايشان بر اين بود كه از طريق ديگري كه عبور ايشان به اين مكان نمي افتاد عبور ميكردند. آن روز به قلب ايشان افتاد كه عبور كنند از طريق ديگري كه عبور ايشان به تخت فولاد به آن محلّ مخصوص مي افتاد، پس از آن راه آمدند، ديدند ازدحام مردم را در آن مكان، سؤال نمودند از كثرت و ازدحام مردم، پس گفتند به ايشان كه جناب ميرفندرسكي وفات فرموده و اين جنازه اوست در اين مكان، پس پياده شد جناب مجلسي رحمت الله و مشغول شد به غسل دادن جنازه مير، و بر او نماز گذارد و او را دفن نمود در همين موضعي كه الان مدفون است و در قرب همان نهر آب، و بعضي از مؤمنين از آن زمان اراضي حول قبر ايشان را وقف نموده، تكيه مشتمله بر حجرات متعدّده كه الان موجود است بنا نمودند، و از آن زمان الي تاكنون، دائر و محل عبادت اهل ايمان است تکیه میر فندرسکی، قدمگاه امام زمان (عج)
در زمان مرحوم حاجی کلباسی و مرحوم سید رشتی (اعلی الله مقامهما) بین دو نفر از بزرگان اصفهان اختلافی پیدا شده بود. آخوند ملاقاسمعلی رشتی که از علمای نامی تهران بود برای اصلاح این اختلاف به اصفهان آمدند و در منزل حاجی کلباسی وارد شدند.
« چرا شما ملاها ادب ندارید؟! »ملا قاسمعلی یکه ای خورد و گفت: « چه بی ادبی از من سر زده است؟! » آن مرد گفت: « تحیت اسلام سلام است، چرا وقتی وارد شدی سلام نکردی؟ » سلام تحیت اسلام است و حضرت می فرماید:
در آخر الزمان سلام کردن ملغی می شود و فقط مردم اگر از کسی بترسند یا به او نیاز داشته باشند، سلام می کنند! دو رکعت نماز جناب میرفندرسکی
از جمله کرامات حکیم میر فندرسکی آن است که گفته اند: هنگامی که وی به یکی از شهرهای هندوستان- در ایام سیاحت - رفت. اهالی ان شهر بت پرست بودند. میر روزی به پرستش گاه آن شهر وارد شده ، و از عبادت خانه آن ها بازدید کرد .
با براهنه به گفت وگو پرداخت و آنها را از بت پرستی بازشان داشت و به اسلام فراخواند. انواع دلایل و براهین از دو سو بیان گشت. میرفندرسکی ادامه دیدار را به فردا انداخت و خود شب را به راز و نیاز پرداخت. فردای آن روز به سوی پرستش گاه به راه افتاد. زنان و مردان گردهم آمده بودند و غوغایی برپا بود. میر به پرستش گاه وارد و به بالای بام رفت. با صدای بلند اذان گفت. با اذان او همه ارکان برج و باروی پرستش گاه به تکان در آمد. پس از اذان، به زیر آمد و وارد پرستش گاه شد. درمیان بت ها رو به قبله حقیقی با فروتنی نماز ظهر و عصر به پاداشت. سجده شکر به جا آورد. از پرستش گاه بیرون آمد، هنوز چندگامی از آن دور نشده بود که آنجا فرو ریخت و بعد هم طوفانی به پاخاست و خاک آن را با خود برد. دیگر در آن شهر اثری از پرستش گاه برجا نماند. پس از این واقعه، تمامی اهالی به اسلام گرویدند و از خوبان و نیکان گشتند.
پس از درگذشت وی برخی از مرتاضان هند به باور آن که بدن او کیمیا بوده است به اصفهان آمدند تا نبش گور کنند و بدن او را درآورده به هند ببرند. سرپرست گورستان میر، شبانگاهان او را در خواب می بیند و درباره انگیزه هندوان، او را آگاه می کند. چون سپیده دم زد سرپرست گورستان، بزرگان را خبر می کند و راز خواب و انگیزه مرتضان را به آنها بازمی گوید. با کوشش تمام و همکاری بزرگان، مقدار معینی از پیرامون گور را از پهنا و درازا و ژرفا کنده و توی آن را قیراندود کردند و سدی چون سد سکندر از قیر ساختند و این خبر به گوش همگان رسید.
رهبر انقلاب: من مرید میرفندرسکی ام
"اگر شما امروز بخواهید میرفندرسکی را به دنیا معرفی کنید با کدام کتاب و نوشته او و با کدام مبنای علمی و نظر علمی واضح و روشن، او را معرفی خواهید کرد؟ شاید هم هیچ کس در دنیا میرفندرسکی را نشناسد. البته من خودم از بچگی به مناسبت داستانی که در "خزاین" نراقی خوانده بودم مرید میرفندرسکی ام و ارادتی به آن مرحوم دارم. هیچ عیبی هم نمی بینم که برای میرفندرسکی جداگانه کار شود. بالاخره در این زمینه هر کار بتوانید بکنید، خدا ان شاءالله به شما جزای خیر خواهد داد. راجع به میرفندرسکی نکته ای را دیدم که آن جالب است. از میرفندرسکی اثر زیادی باقی نمانده . ایشان رساله ای دارد با نام "رساله صناعیه" که مرحوم آقا جلال آشتیانی چند سال قبل همه اش را چاپ کرده. یک نکته این رساله این است که ایشان مردم را به صنعت، به معنای عام، تشویق می کند. البته ایشان پیغمبری را هم یک صنعت می داند. اما به خصوص فنون کار صنعتی را هم ذکر می کند مثل صنعت آهن. می گوید صنعت واجب است و ما باید این کارها را بکنیم. مرحوم میرفندرسکی در سال 1050 فوت کرده و لابد این ها را مثلاً در سال 1020 نوشته، یعنی اوج شوکت صفویه. در آن زمان یک عالم دین متوجه رفتن به سمت صنعت بوده است. اگر واقعاً آن وقت سلاطین جائر و جابر و حقیقتاً نفهم می توانستند این فکر را دنبال کنند و کشور در مسیر صنعتی گام بر می داشت ببینید چه اتفاقی در جامعه تاریخ ما می افتاد؟" (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای ستاد برگزاری همایش دو حکیم استرآباد)
منابع: کتابچه دریای نور علامه سید محمد حسن میر جهانی اصفهانی (قدس سره ) پایگاه تخصصی حکیم، عارف، فیلسوف، میرزا ابوالقاسم میرفندرسکی |