کد خبر: 663298
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۲۲
گفت‌وگوي «جوان» با اولين خبرنگاري كه اخبار جبهه و پشت جبهه را به‌هم پيوند زد
در روزگاري كه نه از اينترنت خبري بوده نه از امكانات ساده ضبط صدا، خبرنگاراني كه در جبهه‌ها مشغول تهيه گزارش، خبر و مصاحبه مي‌شدند با كاري بسيار سخت، دشوار و مشكل روبه‌رو بودند.
احمد محمدتبريزي

كاري همپاي رزمندگان. خبرنگاراني با دل شير پا‌به‌‌پاي رزمندگان در جبهه‌ها پيش مي‌رفتند و خودشان را براي هر اتفاق و حادثه‌اي آماده مي‌كردند. «محسن رفيعي» در زمان جنگ يك جوان 19 ساله بود كه به دليل علاقه‌اش به حرفه خبرنگاري به صورت داوطلبانه براي پوشش خبري اتفاقات جبهه‌ راهي مناطق جنگي شد. او در بيشتر عمليات‌ها حضور داشته و با بسياري از فرماندهان زمان جنگ گفت‌وگو كرده است. به مناسبت روز خبرنگار با رفيعي كه تا پيش از عمليات مرصاد در جبهه‌ها حضور داشته گفت‌وگويي انجام داديم تا از روند كار خبري او در دوران دفاع مقدس آگاه شويم.

چه شد شما به عنوان خبرنگار وارد مناطق جنگي شديد و با ورود به مناطق جنگي مشغول گرفتن گزارش و خبر شديد؟

من سال 1359، 19 سالم بود كه وارد سپاه شدم و شديداً به مسائل تبليغاتي علاقه داشتم و در واحد تبليغات و انتشارات سپاه مشغول به كار شدم. در همين ارتباط چون به كارهاي فرهنگي هم علاقه داشتم، دوست داشتم منشأ خدماتي در اين مسير باشم.

آن زمان چند داوطلب مي‌خواستند كه ‌براي راه‌اندازي برنامه راديويي و تلويزيوني از سپاه به صداوسيما ‌ كه در ميدان ارك بود بروند و من هم به راديو رفتم. ساختماني به نام ساختمان استيجاري داخل راديو در طبقه دومش بود كه ما آنجا مستقر شديم و برنامه راديويي سپاه آنجا راه‌اندازي شد. بعد از مدتي به من گفتند كه دوست داري كار خبري هم انجام بدهي؟ من هم قبول كردم. دقيقاً اولين بار براي عمليات فتح‌المبين راهي جبهه‌ها شدم و از آن زمان مشغول گرفتن گزارش، تهيه خبر از جبهه‌ها و صحبت و گفت‌وگو با رزمندگان شدم.

ماهيت برنامه‌سازي در اين شبكه راديويي چگونه بود؟

ماهيت برنامه‌ها معرفي عملكرد سپاه به مردم بود. آن زمان يك سال از تأسيس سپاه مي‌گذشت و خيلي از مسئوليت‌ها به گردن و دوش سپاه بود. منتها زماني كه جنگ شروع شد سپاه همه تلاش و فعاليت‌هايش در مسير دفاع از اسلام و مرزهاي كشور و كمك به ارتش و تشكيل بسيج شد.

كمي بيشتر از اولين مأموريتتان و اتفاقات مربوط به آن بگوييد‌.

فتح‌المبين عمليات بسيار جالبي بود و در نوع خودش بسيار بي‌نظير بود. به دليل اينكه اولين بار در يك عمليات بسيار وسيع در جنوب كشور، در منطقه كرخه، دشت عباس، سايت‌هاي چهار و پنج، كرخه نور و شوش دانيال منطقه عملياتي انجام مي‌شد. اين عمليات دستاوردهاي بسيار بزرگ و عظيمي براي رزمندگان داشت. البته قبل از آن عمليات طريق‌القدس هم يك عمليات پيروزمندانه بود ولي من از فتح‌المبين وارد جنگ شدم. آنجا براي اولين بار سراغ رزمندگان رفتم. شب عمليات با رزمندگان جلو رفتم و صبح كه عمليات مرحله به مرحله پيش مي‌رفت من شروع به گرفتن گفت‌وگو با رزمندگان مي‌كردم.

عمليات فتح‌المبين اولين عمليات بزرگ ما در جنگ بود. زماني كه براي گرفتن گزارش و گفت‌وگو براي اين عمليات راهي جبهه شديد رزمندگان چه واكنش و حرف‌هايي داشتند؟

آن زمان وقتي به رزمندگاني با 15، 16 سال سن مي‌گفتيم چرا درس و مدرسه را رها كرده‌ايد و به جبهه آمده‌ايد مي‌گفتند فقط و فقط براي گوش كردن به فرمان حضرت امام است. يكي از پاسخ‌هاي هميشگي رزمندگان در قبال سؤالي كه از آنها مي‌كرديم اين بود كه مي‌خواهيم امام از ما راضي باشد. بيشترين محور گفت‌و‌گوهايمان چنين صحبت‌هايي بود. بعد هر كسي هم براي خودش حرف‌هايي داشت. يكي مي‌گفت وقتي ديدم كه عراق به كشورم هجوم آورده و تاخت و تاز مي‌كند آمده‌ام از كشورم دفاع كنم. ديگري مي‌گفت براي دفاع از اسلام آمده‌ام و يكي هم مي‌گفت كلي با پدر و مادرم صحبت كرده‌ام كه آنها را راضي كنم كه امروز دفاع از كشور و دين يك واجب است و به جهت اينكه فرداي قيامت بتوانم پاسخگو باشم به جبهه آمده‌ام تا بجنگم. پيروزي در عمليات فتح‌المبين براي رزمندگان بسيار شيرين بود. چون بعضي از تيپ‌هاي سپاه از همين عمليات شالوده‌اش ريخته شد و بعدها به تيپ‌‌هاي زرهي و عملياتي تبديل شد.

وضعيت خبررساني در آن روزهاي جنگ چگونه بود؟

معمولاً 24 ساعت طول مي‌كشيد مصاحبه‌هايي كه انجام داده بوديم را به تهران بفرستيم. نوارها را به اهواز يا دزفول مي‌فرستاديم تا از طريق هواپيماهاي جنگي يا 130 كه مقصدشان تهران بود به صدا و سيما برسد و بعد بچه‌هاي ما در راديو يا تلويزيون اينها را براي فرستادن روي آنتن بازبيني مي‌كردند.

حضور خبرنگاران در جبهه‌ها و وسعت خبررساني چه اندازه بود؟

گروه‌هاي زيادي از تلويزيون و راديو حضور داشتند ولي ما به جهت اينكه لباس سبز سپاه تنمان بود و توقع بيشتري از ما مي‌رفت احساس مسئوليت خاصي مي‌كرديم. سعي مي‌كرديم بيشتر اخبار خطوط مقدم را جمع‌آوري كنيم و به قرارگاه انتقال دهيم تا به تهران رسانده و براي پخش آماده شود. بچه‌هاي ديگري هم از راديو و تلويزيون حضور داشتند كه در محورهاي ديگر مشغول امر خطير خبرنگاري بودند.

بهترين خبري كه گرفتيد مربوط به چه عمليات يا اتفاقي مي‌شد؟

من در مرحله اول عمليات بيت‌المقدس سعادت حضور در جبهه را نداشتم و در راديو بودم. از بهترين خاطرات زمان خبرنگاري‌ام زماني است كه شب در راديو تنها مشغول كار بودم. به محض اينكه خبر آزادسازي خرمشهر رسيد دستگاه «ناگرا» را روي دوشم انداختم و به ميدان امام خميني رفتم. آنجا مردم جمع شده و شادماني مي‌كردند و من بدون هيچ مأموريتي شروع به گفت‌وگو با مردم كردم.

آن زمان كسي در فكر چنين كاري نبود. خيلي از خبرنگاران در جبهه بودند و خيلي ديگر هم هنوز دنبال اين بحث نبودند. خبر آنقدر داغ بود كه همه دنبال پخش اخبار جبهه بودند تا پشت جبهه. من اولين خبرنگاري بودم كه توانستم اخبار جبهه و پشت جبهه را پيوند بزنم. اين گفت‌وگو‌ها با فاصله نيم ساعت، روي آنتن رفت و پخش شد. اين اتفاق خيلي برايم زيبا بود.

پس با پيروزي در عمليات‌ها جو شادماني در شهر به وجود مي‌آمده است؟

بله، مخصوصاً آزادسازي خرمشهر مردم را بسيار خوشحال كرد. «خرمشهر را خدا آزاد كرد» جمله معروفي بود كه محوريت مصاحبه من با مردم هم بود.

حالا از بدترين خبري كه مخابره كرديد بگوييد.

خبر بد هم در زمان جنگ داشتيم. مثلاً در عمليات رمضان، از قبل از عمليات تا 40 روز بعد كه شامل پاتك‌هاي دشمن مي‌شد در جبهه حضور داشتم. آن عمليات يكي از روزها و خاطرات بد من در جبهه بود. بعضي از تيپ‌ها نتوانستند به هم برسند و به اصطلاح آن روزهاي جبهه به هم دست بدهند. ما نتوانستيم در عمليات رمضان به اهدافمان برسيم. من شاهد شهادت خيلي از رزمندگاني بودم كه با آنها 10 دقيقه قبل مصاحبه كرده بودم. وقتي كه 50 متر جلو مي‌رفتيم و برمي‌گشتيم مي‌ديديم كه اين بچه‌ها شهيد شده‌اند. اين وقايع بدترين روزهاي من در زمان حضورم در جبهه‌ها در سمت خبرنگاري بود.

مهم‌ترين خبرتان كه بازتاب گسترده‌اي در جامعه داشت چه خبري بود؟

يكي از مهم‌ترين خبرهايي كه ارسال كردم مربوط به عمليات خيبر بود. در عمليات خيبر صدام اعلام كرده بود كه دست نيروهاي ايراني به هيچ‌وجه به دجله و فرات نرسيده. ما به دستور فرمانده قرارگاه به منطقه «العزير» روبه‌روي اتوبان بصره- العماره رفتيم و رزمندگان ما آنجا كنار دجله بودند. فيلمبرداري كرديم و من هم يك خبر رفتم و آن را شب تلويزيون پخش كرد و نشان داد كه رزمندگان كنار دجله هستند.

كار خبري در جبهه ساعت كاري مشخصي داشت؟

اصلاً ساعت و زمان نداشتيم و مثل امروز در قيد ساعت كاري، اضافه‌كار و حق ‌مأموريت نبوديم. ما گاهي شبانه‌روز بيدار بوديم و در جبهه كار مي‌كرديم. شب در قرارگاه بوديم و عمليات كه رمزش گفته مي‌شد ما شروع مي‌كرديم با فرماندهان داخل قرارگاه مصاحبه مي‌كرديم و به محض اينكه سپيده صبح آغاز مي‌شد مي‌رفتيم سراغ محورهاي عملياتي كه بچه‌ها از چند ساعت قبل عمليات را شروع كرده بودند. بعضي مواقع تا 48 ساعت در بعضي از مناطق جنگي نمي‌توانستيم عقب برگرديم. گاهي هم بايد تا 48 ساعت در منطقه مي‌مانديم. كارمان فقط اين بود كه در اين 48 ساعت با رزمندگان صحبت كنيم و گزارش بگيريم.

خبرهاي جنگ تا چه اندازه در جامعه بازتاب داشت؟

مردم بسياري از خبرها را از طريق تلفن از هم مي‌گرفتند. تلويزيون هم نقش عمده‌اي در پوشش اخبار داشت. خودم چندين مصاحبه تلويزيوني در عمليات فتح‌المبين داشتم. هر زماني كه خبرهاي فتح و پيروزي و بازپس‌گيري خاكمان و پيشروي به بعضي از مواضع دشمن مانند عمليات والفجر 8 كه از فاو عبور كردند پخش مي‌شد مردم بسيار خوشحال و شادمان بودند. وقتي اين اخبار در شهر پخش مي‌شد و در خيابان دو نفر با هم تصادف مي‌كردند به راحتي با صلوات فرستادن از كنار هم مي‌گذشتند. با‌لطبع خبرهاي ناگوار جنگ هم نه اينكه مردم را مأيوس كند ولي تحت تأثير قرار مي‌داد. جامعه نسبت به اخبار بي‌تفاوت نبود ولي خبرها باعث به وجود آمدن التهاب و سرخوردگي نمي‌شد.

با نبود اينترنت و كم بودن وسايل ارتباط جمعي مردم بيشتر از چه طريقي اخبار را كسب مي‌كردند؟

مردم بيشتر از طريق روزنامه‌ها خبرها را دنبال مي‌كردند. ما چند روزنامه اصلي داشتيم كه مرتب خبرها را از جبهه منتشر مي‌كردند. خبرنگارهاي تلويزيون هم در جبهه بودند و نوارهاي ضبط‌شده به طور مرتب صبح تا شب به تهران مي‌آمد و اينجا هم خيلي سريع روي آنتن مي‌رفت. مردم اخبار را خيلي دقيق و سريع مي‌گرفتند و اينجوري نبود كه اخبار به دستشان نرسد. ما چون هم جبهه را داشتيم و هم بعد از عمليات‌ها به پشت جبهه مي‌آمديم يكي از محورهاي كاري‌مان مصاحبه با خانواده شهدا، جانبازان، ايثارگران يا رزمندگاني كه براي استراحت به پشت جبهه آمده بودند، بود. من هيچ زماني دلسردي و مأيوس شدن را در رزمندگان و افراد ديگري كه مستقيم و غير‌مستقيم درگير مسئله جنگ بودند، نديدم. گاهي نگراني‌ها و گله‌مندي‌هايي پيش مي‌آمد كه چرا اينطوري شد و چرا آن كار را نكردند ولي يأس و نااميدي هيچ‌گاه وجود نداشت.

خودتان در حرفه‌تان بيشتر با چه محدوديت‌هايي در كار رو‌به‌رو بوديد؟

اصلي‌ترين محدوديت‌هايمان اين بود كه دوست داشتيم از چگونگي پيشرفت عمليات و اتفاقاتي كه در محورهاي مختلف عملياتي مي‌افتد با فرماندهان مستقيم محورهاي عملياتي صحبت كنيم. خيلي از اوقات نمي‌گذاشتند به آن سمت برويم. مشكلات ما اين بود كه حتي برگه‌هاي عبور و تردد را قرارگاه‌ها به سختي به ما مي‌دادند.

خبرنگاران خارجي هم در جنگ حضور داشتند؟

خبرنگاران خارجي را براي اولين‌بار در عمليات والفجر 8 ديدم.

آنها نسبت به جنگ ايران و عراق چه واكنشي نشان مي‌دادند؟

ما ارتباط جمعي خاصي با خبرنگاران خارجي نداشتيم كه بخواهيم با آنها درباره جنگ و خبرها صحبت كنيم. مثل الان اينترنت و راه‌هاي ارتباطي مختلف وجود نداشت كه بخواهيم اخبار را پيگيري كنيم. ما بيشترين علاقه‌مان اين بود كه در كنار رزمندگان باشيم و هميشه اخبار جبهه‌هاي خودمان را انتقال بدهيم. در محورهاي عملياتي ما هم خيلي خبرنگار خارجي حضور نداشت. مگر در مواردي كه بمباران شيميايي اتفاق مي‌افتاد و لازم بود جهت دفاع از حقانيت و مظلوميت رزمندگان خبرنگاران خارجي به منطقه آورده شوند.

امروز كه به روزهاي جنگ نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم ضعف‌هاي زيادي در زمينه فيلم‌و عكس‌هاي مستند از جنگ داريم. اين ضعف از كجا مي‌آيد؟

به عنوان كسي كه چندين سال در عرصه تبليغات و امور فرهنگي سپاه كار كرده‌ام مي‌گويم كه متأسفانه در جنگ به بحث تبليغات خيلي بها داده نمي‌شد. يعني زمان جنگ به اطلاعات عمليات و تداركات بيشتر از تبليغات بها داده مي‌شد. اين ضعف بزرگي بود. شايد چون فرماندهان ما آنقدر درگير محورهاي عملياتي و پيگيري اينكه بايد از كجا به دشمن بزنيم تا بتوانيم سرزميني را آزاد كنيم بودند كه كسي به تمام شدن جنگ و اهميت فيلم‌ها، تصاوير و گفت‌وگو‌ها فكر نمي‌كرد.

يادم هست بارها و بارها دنبال شهيد حسين خرازي مي‌رفتم تا بتوانم با او مصاحبه كنم و خيلي از فرماندهان مانند ايشان راضي به گفت‌وگو نمي‌شدند. شايد فكر مي‌كردند نبايد صحبت كنند يا به قول آن زمان حرف زدن درباره اين مسائل ريا مي‌شود يا آنقدر درگير مسائل ديگر بودند كه خيلي درباره تبليغات وقت نمي‌گذاشتند.

خودتان را آماده شهادت، جانبازي يا اسارت كرده بوديد؟

اين موضوعات براي همه خبرنگاران جنگ يك امر طبيعي بود. همه كساني كه در كار تبليغات در جبهه فعاليت مي‌كردند خودشان را براي اين اتفاقات آماده كرده بودند.

در پايان اگر خاطره ‌جالبي از روزهاي حضورتان در جبهه داريد برايمان بگوييد.

خاطره جالبي از عمليات والفجر 3 دارم. عمليات والفجر3 در منطقه عمومي مهران در ارتفاعات قلاويزان انجام شد. روبه‌روي دشت مهران ارتفاع كله‌قندي بود. اين ارتفاع دست عراقي‌ها بود. تمام دشت آزاد و ارتفاعات قلاويزان آزاد شده بود. آن ارتفاع طوري بود كه جاده مهران- دهلران دقيقاً زير ارتفاع كله‌قندي بود و وقتي ماشين‌هاي ما از جاده عبور مي‌كردند دشمن از ارتفاع آنها را مي‌زد. آقاي قاليباف آن زمان فرمانده تيپ امام رضا (ع)بود و با مأموريت آقاي محسن رضايي شبانه بچه‌هاي تيپ امام رضا عمليات كردند و كله‌قندي را آزاد كردند و خيلي از نيروهاي بالاي قله آزاد شدند. چون خودم مستقيم در جريان بودم بعد از عمليات با آقايان قاليباف و رضايي مصاحبه كردم. آن شب يكي از شيرين‌ترين خاطرات من بود كه از نزديك شاهد آزادسازي ارتفاع كله‌قندي بودم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار