
وزير اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامي در كالبدشكافي جريان انحراف از فرهنگ انقلابي كه از دهه دوم انقلاب اسلامي آغاز شد، گفت: در دهه 70 عدالت به يك فحش و ناسزا تبديل شده بود و وقتي از عدالت حرف به ميان ميآمد ميگفتند ما ميخواهيم كشور را توسعه دهيم و نبايد حرف از عدالت باشد.
به گزارش فارس، محمدحسين صفارهرندي در جمع دانشجويان دانشگاه تبريز با اشاره به آثار و نشانههاي فرهنگ در جامعه اسلامي اظهار داشت: ما در جامعهاي زندگي ميكنيم كه با نام خدا از صدها سال پيش برقرار بوده و فرهنگ اعتقادي و ديني در وجود مردم است و كسي نميتواند اين ملت را از علايق و خاستگاههاي اصلي فرهنگ و اعتقادياش به راه ديگري بكشاند، اما درباره نسبت فرهنگ با جامعه انقلابي 35 سالهمان بعضاً كمتر از منظر آسيبشناسي حرف زدهايم.
ظهور جريان شبه فرهنگي دهه 60 با ماهيت ضدانقلابي
وي با طرح اين سؤال كه چرا در انقلابي كه شاخصترين وجهه آن به واسطه وجود رهبران فرهنگي، مسئله فرهنگ بوده است؛ بعد از گذشت 35 سال باز رهبري اين جامعه و آگاهان آن نگراني خود را از وضعيت فرهنگ ابراز ميكنند، تصريح كرد: درك اينكه چه اتفاقي افتاده كه ما امروز بايد دغدغه فرهنگي داشته باشيم به نظرم عاملي است كه ميتواند به پيشرفت فرهنگيمان كمك كند.
وزير فرهنگ و ارشاد دولت نهم افزود: از اواسط دهه 60 تحركاتي در جامعه ما آغاز شد كه بيشتر از اينكه وجهه سياسي داشته باشد، رنگ و بوي شبهفرهنگي با ماهيت ضدانقلابي و ضدديني داشت. وي ادامه داد: چند نشريه در آن زمان از وزارت ارشاد وقت مجوز گرفتند كه بازتابدهنده تفكرات و خواستههاي جريان به قول خودشان دگرانديش بودند؛ يعني جداي از نگاه حاكم بر كشور به مسائل نگاه ميكردند. بخشي از اينها از بقاياي تشكلهاي چپ سابق بودند كه در قالب حزب توده و در گروههاي پيوسته فعاليت ميكردند، بخش ديگر نيز از بقاياي جريان وابسته به اردوگاه سلطنتطلبي بودند و هركدام از اينها نشريه خاص خودشان را داشتند.
عليه دين و انقلاب به نام روشنفكري
صفارهرندي افزود: اما وجه مشترك گروههاي مذكور اين بود كه به نام روشنفكري، عليه دين و انقلاب اسلامي موضع سرسختي ميگرفتند. البته كارهاي اينها به عنوان يك شعبه محدود در برابر فضاي حاكم در دهه 60 انقلاب بود، فضايي كه كاملاً از فرهنگ ديني و اسلامي متاثر بود و حال و هواي خاص آن دهه (وقوع جنگ و رشادتهاي رزمندگان اسلام )، اقشار مختلف جامعه به خصوص اقشار جوان جامعه را تحت تاثير قرار داده بود. وي ادامه داد: اين گروهها بالطبع در برابر آن موج عظيم جريان اسلامخواهي و طرفداري از تفكرات انقلاب اسلامي، راه به جايي نميبرد، تا اينكه آنها شاهد يك دورهاي بعد از اين مقطع بودند كه احساس كردند در آن دوره فضاي جديدي را پيش رويشان خواهند داشت.
بعد از رحلت امام و پايان جنگ تحميلي
عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام اظهار داشت: اگر بخواهيم اين مقطع را تعريف كنيم بايد با نام مقطع «بعد از رحلت امام و پايان جنگ تحميلي» و مقطع آغاز يك حركت جديد با عنوان «دوره سازندگي» از آن ياد كنيم؛ دورهاي كه به لحاظ اقتصادي بايد شرايط آماده ميشد تا خرابيهاي گسترده بعد از وقوع جنگ تحميلي را جبران كند و آنچه كه نابود شده بود، احيا شود. وي افزود: در واقع دشمنان براي اينكه حركت رو به جلو و پيشرفت انقلاب اسلامي را متوقف كنند سدي به نام جنگ را بر سر راهمان قرار دادند كه اجازه ندهد اين پيشرفت شتاب گيرد. حالا كه جنگ تمام شده بود بايد حركت رو به رشد كشور سامان داده ميشد. در چنين فضايي يك عده كه كشور را در اين وضعيت ديدند گمان كردند كه اين موقعيت مناسبي براي تاخت و تازهايشان است. صفارهرندي درباره مشخصات اين دوره نيز گفت: اين دوره هم دورهاي است كه منتسب به انقلاب است و ميتوان گفت كه امام با يك فرمان چند مادهاي به مسئولان كشور اعم از رئيسجمهور وقت و ساير سران، دستور بازسازي و سازندگي كشور پس از جنگ را صادر كرد. عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام ادامه داد: بنابراين پيگيري سازندگي جزو كارهاي انقلاب است و ما اين را منتسب به اجنبي و غير نميدانيم و تصميم، تصميم درون نظام بود اما آيا كاركردها در اين دوره كاملاً سمت و سوي صحيح داشت؟ به نظر ميرسد كه اينجا محل تأمل است، زماني كه مسئولان وقت اقدام به بازسازي كشور كردند نخستين پرسش اين بود كه با كدام پول و امكانات بايد كشور را بسازيم.
پيش شرطهاي سياسي بانكهاي جهاني براي ايران
وي ادامه داد: كشوري كه از جنگ بيرون آمده است فاقد امكانات لازم بود. در اين زمان نخستين نگاه اين بود كه ما هم مثل بقيه كشورها از ديگران كمك بگيريم و به سراغ صندوق بينالمللي پول و بانك جهاني برويم، اما زماني كه مسئولان وقت و مديران سياسي و اجرايي كشور به سراغ اين منابع رفتند، با يكسري پيششرطها مواجه شدند. اين پيششرطها كاملاً رنگ و بوي سياسي داشت، مثلاً آنها گفتند كه چون ايران حامي تروريست است، نميتوانيم وام بدهيم. وزير ارشاد دولت نهم عنوان كرد: آنها حزبالله لبنان و فلسطينياني را كه براي آزادي كشور خود مبارزه ميكردند تروريست محسوب ميكردند و ما را هم كه از مردم مظلوم فلسطين حمايت ميكنيم حامي تروريسم قلمداد ميكردند. در حالي كه حمايت از مظلومان جزو فرهنگ ديني ماست. حداقل به عنوان يك آموزه انساني، بايد به مظلومي را كه در چنگال يك ظالم فرياد كمكخواهي سرمي دهد ياري كنيم. وي ادامه داد: كمك هم وامي بود كه با بهره به همه ميدادند، ولي به ما كه رسيد پيششرطها را مطرح كردند. بعضي از حرفها هم وجهه سياسي نداشت و ظاهراً بعد انساني داشت. به اين ترتيب كه مسئله حقوق بشر را مطرح كردند و ايران به نقض حقوق بشر هم متهم شد. يكي از دلايل اين بحث هم به رسميت نشناختن فرقه بهاييت بود. اين فرقه كه دستساخته انگليسيهاست در زمان مرحوم اميركبير فروكش كرد و انگليسيها سركردههاي بعدي آنها را به خارج از كشور بردند و اكنون نيز پايگاه اصليشان در حيفا و در خاك فلسطين اشغالي است كه نشاندهنده گره خوردن سرنوشت بهاييها با صهيونيستهاست. عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام افزود: دليل ديگري كه ايران را به نقض حقوق بشر متهم كردند به رسميت نشناختن تمايلات همجنسگرايانه بود. در حالي كه خودشان اين اصل را پذيرفتهاند و هيچ اشكالي در آن نميبينند اما فطرت بشر از چنين رفتارهايي بيزار است.
دهه 70 با خيلي از شعارهاي انقلابي فاصله بهوجود آمد
صفار هرندي تأكيد كرد: من به كسي برچسبي نميزنم و اسم كسي را نميبرم و كسي را هم متهم نميكنم، من به شخصيتهاي اصلي كشور احترام ميگذارم، به كساني كه در آن روز بارهاي مسئوليت را روي شانههاي خود داشتند و مديريت اجرايي كشور را در دست داشتند هم احترام ميگذارم، ولي يك اتفاقي افتاد و حاصل اين بود كه كم كم بعضي از كساني كه به ما كمك نميكردند آمدند و كمك كردند. يعني وامهايي داده شد. حالا با خوب و بد موضوع من كاري ندارم. ارتباطاتي برقرار شد و تدابيري براي اداره كشور به كارگرفته شد؛ يكبار چشممان را باز كرديم و ديديم كه فاصلهاي كه در دهه 70 از منويات جريان انقلابي دهه 60 به وجود آمد خيلي مشهود است. صفارهرندي افزود: با خيلي از شعارهاي انقلاب زاويه به وجود آمد، يكي از مهمترين اين شعارها هم «عدالت» بود، عدالت بنمايه جريان انقلاب اسلامي است. وي تأكيد كرد: يعني اگر عدالت را از انقلاب اسلامي بگيرند، چيز مبهمي از آب در ميآيد. در واقع ارسال رسل و انزال كتب نبوده مگر به خاطر عدالت.
دهه 70 عدالت به فحش و ناسزا
تبديل شد
صفارهرندي افزود: در دهه 70 عدالت به يك فحش و ناسزا تبديل شد. وقتي از عدالت حرف به ميان ميآمد ميگفتند كه ما ميخواهيم كشور را توسعه دهيم و نبايد حرف از عدالت باشد، عدالت مانع توسعه است. براي اينكه كشور رشد بكند اين حرف را نزنيد. در واقع طبق تئوريهاي رايج توسعه در غرب كه متاثر از افكار حاكم ليبرالي و كاپيتالي است، به هيچ وجه اجازه سربرآوردن عدالت نبايد داده شود؛ براي اينكه اوضاع عوض ميشود. عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام عنوان كرد: ميگويند توسعه و عدالت باهم جمع نميشوند. ولي ميگويند كه خود عدالت چيز خوبي است، از اين جهت كه وقتي جامعه رشد كند و بارور شود و وضعيت اقتصادي جامعه خوب شود، ثروتمندان جامعه تكثير ميشوند و به گداها هم بيشتر ميرسند و اينگونه عدالت تحقق پيدا ميكند. وي ادامه داد: يعني از سرريز آنچه حاصل ميشود، فقرا و مستضعفين و به قول خودشان آسيبپذيرها هم وضعيتشان بهتر ميشود. در صورتي كه تعريف عدالت بر قاموس دين اينگونه نيست.
عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام ادامه داد: در واقع در اين دوره تفكري به وجود آمد كه ميگفت «اگر ميخواهيم توسعه پيدا كنيم، دست از آن نگاه ايدئولوژيك خود برداريم. » اينها را تئوريزه كردند و پيام سياسي نيست. در شمارههاي 30 تا 50 نشريه كيان گفته شد كه آنچه در دهه گذشته (دهه 60) در كشور حاكم بوده؛ يعني تفكر ايدئولوژيك و تفكرات اعتقادي و ديني را كنار بگذاريد. آن دوره، دوره خردگرايي بود؛ يعني خرد در برابر دين.
صفارهرندي افزود: منظور از خرد هم در اينجا «عقل ابزاري» است يعني همان كه اصالت را به سود و شهوت ميدهد و ميگويد «همان كه دلت ميخواهد درست است»؛ اينها جايگزين فرهنگ انقلاب و تفكرات ديني شود. اين خردگرايي ميگويد كه ما حق ايستادگي نداريم. چون ما برهايم و آنها شير هستند؛ بماند كه همينهايي كه به ما ميگويند در برابر اين قدرتهاي مسلط بايد فرار بكنيم، خودشان در شرايط مختلف يك نقش ديگر را ايفا ميكنند. عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام عنوان كرد: ميگويند در برابر قدرتهاي مسلط بايد فرار كنيم اما اگر كسي از آنها انتقاد كند، با او ميجنگند و اينگونه نيست كه سلم محض باشند. آنجايي كه بايد مقاومت بكنند، جا ميزنند. نگاه آنها اين بود كه اگر توسعه و پيشرفت ميخواهيد، چارهاي نداريد جز اينكه عضوي از اين خانواده جهاني باشيد. جهاني كه در آن همجنسبازي يك ارزش تلقي ميشود. وي اظهار داشت: در اين جامعه پايبند بودن به اعتقادات ديني ضديت با علم محسوب ميشود. البته خوشبختانه در آن جوامع هم كمكم چيزهايي زبانه ميكشد و دور نيست آن زماني كه افراد پايبند به اين اعتقادات قرن نوزدهمي و عقب مانده از جنس لائيك، بايد خجالت بكشند. در واقع حركت جهان به اين سمت است. وي گفت: در چنين فضايي اگر از منافع ملي دفاع كني مسخرهات ميكنند و ميگويند ملي يعني چه، جهان يك دهكده بزرگ است كه در آن همه همديگر را ميشناسند؛ اصلاً استقلال يعني چه، براي چي مستقل باشيم و. . . استقلال را يك مقوله كهنه شده قرن نوزدهمي مطرح و وابستگي را تئوريزه ميكنند.
عدهاي بعد از فروپاشي شرق پدر عاريتي گرفتند
صفارهرندي اضافه كرد: خندهدار است كه بعضا افرادي كه چند سال قبل بالاترين شعارها را عليه غربيها ميدادند و وابسته به شرق بودند، وقتي قدرت شرق فرو پاشيد؛ احساس بيپدري كردند و آمدند و يك پدر عاريتي گرفتند. البته من از جمع روشنفكران واقعي عذرخواهي ميكنم. وي ادامه داد: اين جمع به دنبال اين رفتند كه جامعهاي را كه در حال مقاومت است و وابسته به اعتقادات گذشتهاش است از اين تفكر تخليه بكند و اين يعني عمل ضدفرهنگي، يعني وارونگي فرهنگي را در دستور كار خود قرار دادند و با معرفي عناصر غيرفرهنگي به عنوان شاعر، نويسنده، فيلمساز و. . . اين وارونگي را صورت دادند. خوشبختانه به خاطر عظمت اين انقلاب اين كارها نتوانست رونق يابد و يك موج جديد بين جوانان ما ايجاد شده كه اين موج آينده خوبي را نويد ميدهد.