همه به سمتش رفتند به غير از پدر و مادرش. اين چند ساعتي كه در خانهشان بوديم با صحنههايي مواجه شديم كه برايمان باوركردني نبود. در اين مدت تنها سه بار به ستون خورد و يك بار هم از لبش خون آمد. خودم از دهانش پلاستيك درآوردم و با آرامش خاصي پلاستيك ميجويد. اما پدر و مادرش از جايشان تكان نخوردند، خداي من اين پدر و مادر چقدر دل گنده هستند! مگر ميشود بچه به اين كوچكي را به حال خود رها كرد تا هر كاري كه دوست دارد انجام بدهد. فقط به صرف اينكه وسايل روي ميزها را جمع كردند و شكستنيها در دسترس علي كوچولو نيست، كاري به كارش ندارند و هرجا دوست دارد در خانه سرك ميكشد و كنجكاوي ميكند. به جاي اينكه شير مادر بخورد، به خاطر تنبلي و بيحوصلگي مادرش شير خشكي است و هر وقت كه گرسنهاش ميشود يك شيشه شير خشك به دست علي كوچولو ميدهند كه يا دراز ميكشد و پا به ديوار ميزند يا همانطور راه ميرود شيرش را ميخورد.
به چهره معصومش كه نگاه ميكني كمتر از يك سال دارد اما مانند كودكان چند ساله مستقل هر كاري دوست دارد انجام ميدهد بدون اينكه كسي مانعش شود و مراقبش باشد. واقعا در مقايسه با پسرعموي هشت ماههاش از توجه و محبت كمي برخوردار است، مادر عرشيا با محبت به او غذا ميدهد و با وجود سن كم پدر سرسفره، عرشيا را كنارش مينشاند و غذا را ذره ذره در دهانش ميگذارند. مادرش به خاطر نوپا بودن و چهاردست و پا رفتنش يك لحظه چشم از فرزندش برنميدارد و ترجيح ميدهد به جاي حضور در جمع خانمها مراقب پسرش باشد. برعكس مادر علي كوچولو به جارياش توصيه ميكند «سخت نگير، بگذار هر كاري دوست دارد بكند». علي كوچولو وقتي رفتار مادرعرشيا با او و چهره مهربانش را ميبيند، به سمتش ميرود خودش را در آغوشش مياندازد و در جواب سؤالات زن عمويش خودش را لوس ميكند و جذب محبتش ميشود.
نهال در سايه محبت ميوه ميدهد
احساسم اين است كه محبت كردن به كودك از همان تربيت درست ناشي ميشود كه اگر ما نگاه درستي به تربيت فرزند داشته باشيم راه درست محبت كردن را خواهيم فهميد. والدين امروز نسبت به گذشته مسئوليت سختتر و دشوارتري دارند و هرگونه كوتاهي برايشان پشيماني به بار ميآورد. براي طي كردن اين مسير آگاهي و ايمان لازم است چون از طريق پيمودن اين راه بايد يك انسان بسازيم و اين فرد بايد با ساير پديدههاي هستي متمايز باشد. ساخت و شكلگيري يك انسان بسيار سخت است و بايد تجربه كافي در اين زمينه داشت، براي پرورش زنبورعسل و دامها هم بايد تجربه لازم را داشته باشيم و مسلماً براي انسان اين تجربه ضروريتر خواهد بود. كودكان مثل علف هرز نيستند، گاهي به آنها نگاه كنيم و گاهي نكنيم، نهالها در سايه محبت و تربيت درست ميوه شيرين ميدهند، براي همين است كه تربيت امري حياتي و ضروري است.
كودكان تشنه محبتند
به نظرم اصولاً انسان تشنه محبت است و كودكان بيشتر از سايرين به اين مسئله نياز دارند و در كنار آب و غذا، محبت نيز جزو نيازهاي اساسياش است. اگر كودك به درستي پرورش يابد و تربيت شود، يك انسان بزرگ و شايسته ساختهايم. البته محبت اندازه دارد و بايد حدود افراط و تفريط را بشناسيم و نه كم و نه زياد محبت كنيم چون اگر زيادهروي كنيم براي فرزند خطرناك است. محبت وسيلهاي براي تربيت است و با اين شرايط نبايد چشممان را روي معايب و بديهاي فرزندمان ببنديم. در واقع، محبت نبايد باعث شود كه ما از تربيت فرزندمان غافل شويم، افراط در آن سبب گم شدن مقوله تربيت شده و اجازه نداريم كاري كنيم كه آثار اين رفتارها در دوران بزرگسالي مانعي براي تربيت درست ما شود و فرد را با مشكل مواجه كند. اين واقعيت است، كودكي كه در محيطي مملو از مهر و محبت بزرگ شود بهتر مشكلاتش را حل ميكند و در جواني احساس بيپناهي نميكند اما در مقابل كودكي كه محبت نديده باشد هميشه در طول عمر احساس كوچكي و كمبود كرده و به راههاي ناصواب كشيده ميشود.
در هر سني بچهها به محبت نياز دارند
باورم اين است كه محبت در زندگي كودك اهميت زيادي دارد و مطمئناً بايد از ناحيه والدين تزريق شود. محبت غريزي و فطري است كه خدا در وجود پدر و مادر قرار ميدهد حتي كسي كه رابطه خويشاوندي با نوزاد دارد جذب او شده و احساس خوبي نسبت به كودك دارد، كمتر ديدهايم كه والديني فرزندشان را دوست نداشته باشند و نسبت به كودك خود ابراز احساسات نكنند. با اين تفاسير تنها محبت قلبي كافي نيست و بايد اين علاقه را به صورت زباني و رفتاري ابراز كنيم. اگر اين موضوع اتفاق ميافتاد شايد خيلي از مسائل و مشكلات كودكان حل ميشد.
در واقع كودك نياز به نوازش كردن، بوسيدن، در آغوش گرفتن، شنيدن صحبتهاي پر مهر و محبت دارد و از طرف ديگر كودك دوست دارد با پدر و مادر خود بازي كرده و اين لحظات را با آنها تجربه كند. با اين كار آدم بزرگها هم سرگرم بازي با كودك ميشوند و كلاً كودكان بسيار زياد دوست دارند كه در بازي و شيطنتهايشان والدينشان را هم وارد كنند و مطمئناً ديدهايد يك كودك كوچك چند نفر را دورش جمع ميكند و با شيرينكاريها و همان رفتار سادهاش همه را مجذوب خود ميكند.
اشتباه والدين ما اين است كه فكر ميكنند محبت را فقط بايد تا زماني كه فرزندشان كوچك است نسبت به او داشته باشند و كمتر اين حس را به بچههاي بزرگتر بروز ميدهند، درحالي كه بچهها همان نياز قبلي را نسبت به محبت والدينشان دارند. اين دسته از پدر و مادرها اعتقاد دارند چون فرزندشان بزرگ شده ممكن است لوس شود و نيازي به ابراز علاقه به اين سبك و سياق نيست. اين عقيده بسيار نادرست است و هنوز هم كساني هستند كه چنين طرز تفكري دارند، در اين بين خانوادههاي سنتي بيشتر پايبند اين حرف هستند اما برخي روشنفكران هم به همين شيوه عمل ميكنند و با اين مسئله موافقند. آنها معتقدند كه بچههاي بزرگتر نياز به محبت ندارند اما درست نيست و اين بچهها هم مانند هر بچه ديگري به محبت و مهر والدينشان احتياج دارند در حالي كه جامعهشناسان، روانشناسان و حتي علوم ديني نيز اين باور و عقيده را رد كردهاند و والدين را به ابراز محبت تشويق ميكنند.
مهدكودكها وظيفه تربيتي ندارند
زندگيها ماشيني شده و هم مرد و هم زن كار ميكنند و موجب غفلت از فرزند ميشود. در واقع آنها فكر ميكنند مهدكودك به بچهها خوب و بد را ياد ميدهد و بايد همه چيز را در آنجا آموزش ببينند در حالي كه مهدكودك وظيفه آموزش و تربيت ندارد و اكثراً كساني در آنجا كار ميكنند كه تخصص و تجربه لازم را ندارند. اين پدر و مادر هستند كه نقش ها، وظايف و ارزشها را به فرزندشان منتقل ميكنند و كودكان در لحظاتي كه با آنها ميگذرانند انتقال محبت را درك و لمس ميكنند. بچه را از اول صبح به مهدكودك ميبريم، مادر كودك را 6 صبح بيدار ميكند، بچه در خواب ناز است و مادر او را بغل ميكند در مسير خانه تا مهد از اين ماشين به آن ماشين بچه را پس از يك ساعت تحويل مهد ميدهد. اين بچه نه خواب درستي ميكند و نه شيريني خواب را احساس ميكند.
وقتي ميگوييم محبت يكي از نيازهاي اساسي است بايد در اين مورد هم تلاش كنيم، مهدكودك براي كودك لازم است اما در سنين خاصي بايد كودك با مسائل اجتماعي آشنا شود. كودك را روزي دو تا چهار ساعت به مهد ميفرستند تا اجتماعي شود اما نه اينكه نوزاد شش ماهه را از اول صبح تا بعدازظهر به مهد ميسپاريم و انتظار داريم همه چيز را در مهد ياد بگيرد. وظيفه تربيت فرزند بر عهده پدر و مادر است و آنها بايد تلاش كنند تا تعادلي بين غرايز و نيازهاي كودك و وظايف خودشان ايجاد كنند. در واقع نقش اصلي سازندگي و آفرينندگي شخصيت كودك بر عهده والدين است كه بايد فرزند همه اين يادگيريها و آموزشها را از پدر و مادر دريافت كند نه كس ديگري.
با كودك مثل شيء برخورد نكنيم
اعتقاد دارم كه پدرو مادرها بايد روي تربيت فرزندشان حساس باشند، با آنها سرسري رفتار نكرده و مثل شيء بيارزش با كودكشان برخورد نكنند. بازتاب تربيت كودك به خود ما برميگردد و عوامل تربيت بسياري در شكل دادن بچه ما سهيم هستند. اولين عامل تربيتي، والدين هستند كه نقش اصلي را در اين زمينه بازي ميكنند. آنها انتقالدهنده عامل وراثتي و محيطي هستند و بسياري از خصايص جسمي و رفتاري خود و اجدادشان را به فرزند منتقل ميكنند. اكثر افراد هميشه نخستين جايي را كه باعث تربيت كودك ميدانند مدرسه است كه در واقع بايد در آنجا ارزشهاي عالي، درك خلق وخوي خوب و پستيها و كج خلقيها را بياموزند اما سهم والدين بسيار بيشتر و پررنگتر است. البته سهم مادر به مراتب زيادتر از پدر است، به نوعي مادر تكيهگاه فرزند است و به خاطر اين است كه از لحظه به دنيا آمدن تا دوران رشد كودك با مادر در ارتباط بيشتري است. از حدود 95 هزار ساعت زندگي كودك تا پايان 11 سال زندگياش تنها 5هزار ساعت در مدرسه سپري ميشود، پنج ساعت ديگر با دوستان، كسان، نزديكان و آشنايان ميگذرد اما باقي آن در خانه سپري شده است. اين 85 هزار ساعت كودك در كنار پدر و مادر خود بوده و تماس مستقيم با آنها داشته است و نميتوان از تأثير والدين بر زندگي فرزندشان به راحتي عبور كرد.
عامل دوم طبقات اجتماعي است كه از نزديكان گرفته، دايي، خاله، عمو، عمه، خواهر و برادر تا معلم، دوست، همكلاسي و در سطح اجتماع دكتر، نانوا، مغازهدار، راننده، فروشنده و... بينش و فلسفه خاصي دارند كه در زندگي كودك تأثيرگذار هستند. عامل سوم وسايل ارتباط جمعي و اعتراض جمعي مثل راديو، تلويزيون، ماهواره، اينترنت، كتاب، روزنامه، مجله، پاي صحبت نشستنها، جلسات و... در تربيت و شكلگيري شخصيت كودك اثرگذار است.
در زندگي ماشيني امروز نبايد بازنده بود و بايد با برنامهريزي دقيق از اين فرصت استفاده كرد و نسلي خوب و بامحبت تربيت كنيم. نبايد بيش از تلاش و زحمتمان منتظر نتيجه باشيم، درواقع ما هرچه ميكاريم درو ميكنيم و اگر براي تربيت كودكمان وقت و انرژي لازم را نميگذاريم نبايد بيش از حد انتظار داشت. والدين با تربيت صحيح و بامحبتي به اندازه ميتوانند فرزنداني موفق و سالم به اجتماع تحويل دهند كه خودساخته بوده و به خوبي بتوانند از پس مشكلات بربيايند.