تلويزيون و سينماي ما در اين روزها آماج تندترين انتقادات، به ويژه نسبت به محتواي آثار توليدي هستند. سينما و تلويزيوني كه گاه انسان را دچار حيرت ميسازند كه لنز دوربينهايشان را به سمت كدام طبقات اجتماعي گرداندهاند؟
اما در ميان اين هياهوي گاه به غايت سياه، ناگهان نگاهي بيادعا و متواضع، دوربين خود را به سوي جواني والامقام و كمنظير ميگرداند و با صداقتي مثالزدني از او ميگويد. آخرين روزهاي زمستان، سريالي بيادعا درباره زندگي شهيد حسن باقري، اين روزها مظلومانه جاي خود را در ميان آثار گاه به شدت سخيف و كمارزش تلويزيوني باز كرده است. لحن صميمي سريال، همراه با دانش و تجربه فيلمساز، اثري ارزشمند را آفريده است كه نويد سينماگري هوشمند و متعهد را ميدهد.
آقاي مهدويان! چطور شد كه شما در چنين هنگامهاي به فكر ساختن اثري درباره شهيد حسن باقري افتاديد؟ قضيه از آنجا شروع شد كه روزي آقاي والينژاد به من گفتند: «خوب است در مورد حسن باقري كاري كنيم». آقاي والينژاد معاون توليد مؤسسه روايت فتح بودند كه من در سال ۸۳ در آنجا كار ميكردم و به دنبال اتفاقاتي، همراه آقاي سيد محمد آويني، حاج آقاي محسني، آقاي والينژاد، آقاي هاشمي و عدهاي ديگر از آنجا بيرون آمدم و در مؤسسه «فردايي ديگر» به كار ادامه داديم. آقاي والينژاد از قبل با نحوه كار من آشنا بودند و نگاه و گرايش مرا ميشناختند. راستش تا قبل از اينكه ايشان اين پيشنهاد را مطرح كنند، من از شهيد حسن باقري تنها تصوري كه داشتم اين بود كه جواني با نبوغ بالاي نظامي بوده است.
ما در روايت فتح مجموعههاي زيادي درباره سرداران جنگ ساخته بوديم و تجربههايي داشتيم. خود من هم داشتم پاياننامه دوره كارشناسي ارشد تلويزيونم را درباره «درام مستند» مينوشتم و به اينگونه سينمايي علاقه زيادي داشتم و دارم و احساس كردم بهترين گونه براي ساختن مستند درباره شهيد حسن باقري همين است. آقاي والينژاد نظر مرا پذيرفتند و بعد هم با آقاي فرجي صحبت شد و ايشان با علاقه بسيار زيادي پيگير كار شدند و با تمام مشكلاتي كه پيش آمد تا آخر، پاي كار ايستادند.
فرآيند كارتان چگونه بود؟ من ميدانستم بدون تحقيقات دقيق و وسيع، هنگام نوشتن فيلمنامه با مشكل روبهرو خواهم شد، به همين دليل ابتدا با كمك مؤسسه شهيد باقري تحقيقات وسيعي را شروع كرديم. آرشيو اين مؤسسه انصافاً نعمتي بود و كار را براي ما بسيار سادهتر كرد.
تحقيق چقدر طول كشيد؟
حدود ۹ ماه. پس از آن مصاحبههايمان را گرفتيم و فيلمنامه را نوشتيم و در تابستان سال ۹۰ فيلمبرداري را شروع كرديم.
هنگام نوشتن فيلمنامه چه نكاتي مد نظرتان بود؟ در طول مدتي كه فيلمنامه را مينوشتم تمام تمركزم روي اين موضوع بود كه بايد قصه زندگي حسن باقري را تعريف كنم، به همين دليل در ميان فيشهاي تحقيقي به دنبال قصههايي ميگشتم كه بتوانم بيننده را به تماشاي مجموعه ترغيب كنم. واقعيتهاي نمايشي و دراماتيكي كار برايم بسيار مهم بودند و با اينكه قرار بود يك فيلم مستند بسازم، اما ميدانستم اگر يك خط قوي قصه را دنبال كنم و مخصوصاً واقعيتها را همان گونه كه هستند، صادقانه و بدون ذرهاي اغراق بيان كنم، سريال مخاطب خود را پيدا ميكند.
و پيدا كرده است؟ خوشبختانه بازخوردها خوب بوده است. البته بازخوردها را از چند سو دريافت كرديم. يكي بازخورد خانواده شهيد است كه الحمدلله بسيار راضي هستند. حتي حاجخانم ـ مادر شهيدـ پيغام دادهاند كه غلامحسين را زنده كرديد و از نتيجه كار راضي هستند. همين طور دوستان نزديك شهيد حسن باقري به من گفتهاند كه فضا و بازيها بسيار طبيعي و قابل باور از كار درآمدهاند. مردم هم از طريق پيامك، نظراتشان را منتقل ميكنند كه جاي اميدواري زيادي دارد و معلوم ميشود كه اين اثر، جاي خود را در بين مخاطبانش پيدا كرده است. خدا را شكر. لطف خداست.
چه شد كه توانستيد در پرداخت اين شخصيت تا اين حد موفق باشيد و آن را اينقدر باورپذير بسازيد؟ واقعيت اين است كه بررسي روحيات و افكار نسلي كه انقلاب را ياري داد و بعداً در دفاع مقدس توانست آن حماسهها را خلق كند، هميشه برايم جالب بوده است. مخصوصاً اعتماد به نفس جواناني كه ميتوانستند در سنين پايين، فرماندهي را به عهده بگيرند و من هر چه در اطراف خود جستوجو ميكنم، ديگر آن ايمان و شجاعت و اعتماد به نفس را نميبينم. پشت به پشت هم دادن آن جوانان و اعتقادات عميق و مخصوصاً اعتماد به نفسشان حقيقتاً برايم شگفتانگيز است.
به نظر شما چرا اين ويژگيها در نسل جوان فعلي كمتر ديده ميشود؟ سطح توقعات خيلي بالا رفته است. جوان امروز به ديگران اعتماد نميكند، اعتماد به نفس ندارد و زود ميدان را خالي ميكند. البته اين عموميت ندارد و به نظرم هنوز هم جواناني هستند كه در شرايط دشوار آن قابليتها را از خود بروز خواهند داد، ولي آنچه كه من در پيرامون خود ميبينم، كمي نگرانكننده است. به هر حال حسن باقري آموزش جنگي نديده بود. جواني بود مسئول و متعهد كه با حداقل امكانات و با پيگيري، ايمان و شجاعت كار بزرگي را انجام داد.
تأثير شهيد حسن باقري بر زندگي خود شما چه بوده است؟ احساس ميكنم اگر نترسم و با برنامهريزي دقيق و پشتكار و بدون اتلاف وقت كار كنم، حتماً به نتيجه ميرسم. اگر در توصيف اين شخصيت موفق بودهام ـكه اميدوارم اينطور باشدـ به اين دليل است كه نخواستم يك حسن باقري آسماني بسازم. وقتي با خانواده شهيد حرف ميزدم، ميگفتند او هيچ ويژگي خاصي نداشته است. حتي اين را هم كه در كلاس هشتم رفوزه شده بود، آنها به من گفتند. يكي از ويژگيهاي مهم خانواده حسن باقري اين است كه حرفشان را صميمانه و راحت ميزنند. اين صداقت به من فيلمنامهنويس هم منتقل شد و به اعتقاد من حرفي كه از سر صداقت گفته شود، چون با فطرت آدمها سر و كار دارد، تأثيرگذار خواهد بود.
من خودم هم تمام سعيام اين است كه در مواجهه با ديگران رك و راست باشم و حس ميكنم اين روراستي روي آنها تأثير مثبت ميگذارد، به همين دليل در مصاحبههايي هم كه گرفتم، از دوستان و آشنايان حسن باقري خواستم همه چيز را رك و راست به من بگويند تا بتوانم به شخصيت شهيد نزديك شوم. مواجهه من با زندگي شهيد حسن باقري يا هر موضوع ديگري، مواجهه رك و صادقانه است، چون باورم اين است كه شيوهاي جز اين تأثير نميگذارد. من اگر به مخاطبم بگويم كه حسن باقري هم مثل تو دوست داشت از مدرسه فرار كند، گاهي هم دعوا ميكرد و خلاصه آدمي مثل تو بود، موقعي هم كه ميگويم او يك فرمانده نابغه بود، حرفم را باور ميكند.
متأسفانه ما در طول اين سالها براي ساخت فيلمهايي درباره شهدا از يك كليشه خاص كه براي مخاطب باورپذير نيست، پيروي كردهايم. ظاهراً يك قصه واحد را گرفتهايم و فقط اسم آدمها را عوض ميكنيم، به همين دليل آثار درخشان در دفاع مقدس از تعداد انگشتان يك دست تجاوز نميكند. كافي است شهدا را همان گونه كه هستند، روايت كنيم تا قابل باور و تأثيرگذار باشند. نيازي به خيالپردازي و اغراق نيست. بايد به مخاطب راست گفت تا مجموعه كار را باور كند.
خوشبختانه همه ياران شهيد حسن باقري و مخصوصاً برادر ايشان، آقاي محمد باقري در شناحت چهره واقعي او بسيار كمكم كردند. من واقعاً حسن باقري را دوست دارم و فكر ميكنم اگر درست نشان داده شود، تماشاگر هم او را دوست خواهد داشت و ضرورت ندارد من اثبات كنم كه او جوان خارقالعادهاي بوده است. تمام سعي من اين بود كه از ذهنيت خودم چيزي بر واقعيت اضافه و مطلبي را به ذهن مخاطب القا نكنم.
فضاي فيلم هم بسيار به باورپذيري شخصيتها كمك كرده است. چگونه به اين فضا رسيديد؟
واقعيت اين است كه بازسازي فضاي دهه ۵۰ بسيار دشوارتر از بازسازي شخصيتها بود، چون ما ديگر آن فضا را در اختيار نداريم و بايد روي تك تك اجزاي تهران آن سالها، لباسها، چهرهها، خيابانها، دانشگاهها و مردم كوچه و بازار كار ميشد، براي همين براي گرفتن يك سكانس ۲۰ ثانيهاي بازارچه، خدا ميداند چه زجري كشيديم، چون اگر ذرهاي اشتباه ميكرديم، تماشاگر بلافاصله متوجه ميشد فضاي دهه ۵۰ نيست و كل فيلم از دست ميرفت. ساختن فضايي كه شهيد حسن باقري در آن بزرگ شده بود، به شناخت شخصيت او بسيار كمك ميكرد.
در بازسازي فضاهاي جنگي هم همين طور بود؟ بله، بدبختانه امكانات شهرك دفاع مقدس به هيچ وجه كافي نيست و بازسازي مثلاً فضاي عمليات بيتالمقدس بسيار كار برد، اما خوشبختانه وقتي آقاي محمد باقري كه خودشان ۸ سال در جبهه بودهاند، فيلم را ديدند، باورشان نميشد كه بخشهايي بازسازي شده است و گفتند كه با واقعيت مو نميزند و اين براي من بسيار دلگرمكننده بود. خوشبختانه قبل از شروع فيلمنامه تحقيق جدي درباره حسن باقري، تاريخ جنگ، شهر تهران و جنبههاي گوناگون زندگي در آن دوره انجام شد كه بسيار كمكم كرد. بعد هم كه بزرگواراني مثل آقاي محمد باقري، آقاي رشيد، آقاي فتحالله جعفري و... فيلمنامه را خواندند، گفتند خوب از كار درآمده است.
شما اين اثر را به شهيد آويني تقديم كردهايد. اولاً در ساخت اين اثر چقدر تحت تأثير ايشان بودهايد و ثانياً چه شد كه به اين نتيجه رسيديد كه كار را به ايشان تقديم كنيد؟ من با خواندن آثار شهيد آويني در سال ۷۸ و در سن ۱۸ سالگي متوجه شدم كه سينماي اسلامي هم معنا دارد و ميشود با نگاه ديني هم با سينما مواجه شد. در آن سالها قضيه از اين قرار بود كه بايد يك جورهايي اداي آرتيستها را درميآوردي و درحالي كه نوعاً فيلمها را نميپسنديدي، به روي خودت نميآوردي، اما كتاب آئينه جادوي شهيد آويني مرا از اين گرفتاري نجات داد. شهيد آويني همواره استاد بزرگ من بوده است.
و اما اينكه چقدر تحت تأثير شيوه كار شهيد آويني بودهام، از دوره بچگي يك تصوير مبهم از روايت فتح در ذهن داشتم. در سال ۸۳ هم توسط آقاي آشوري، مسئول دفتر مستند روايت فتح به آنجا دعوت شدم و فيلم «استخوان لاي زخم» را ساختم. بعدها هم آثار روايت فتح را بارها و بارها مرور كردم و به اين نتيجه رسيدم كه بايد با اين شيوه مستند بسازم و فضاي ميزانسني و بصري كارهايم بايد شبيه روايت فتح باشد. تلاش خودم را كردهام. حالا تا چه حد موفق بودهام؟ نميدانم. در مورد تقديم اثر به شهيد آويني هم راستش اول دودل بودم كه آيا واقعاً اين اثر قابل دارد كه اين كار را بكنم؟ روزي كار را به آقاي سيد محمد آويني، آقاي محسني، آقاي والينژاد و جمعي ديگر نشان دادم و گفتم كه دلم ميخواهد آن را به سيدمرتضي آويني تقديم كنم، منتها دو به شك هستم كه آيا اين اثر ارزشش را دارد يا نه؟ همه گفتند حتماً اين كار را بكن. اميدوارم خود شهيد آويني هم مورد قبولشان واقع شده باشد.
شما شرايط فعلي سينما و سريالسازي ما را چگونه ميبينيد؟ مسئله اين است كه ما ساز و كار توليد حرفهاي نداريم. ساز و كارهايي هم كه داريم، خوب كار نميكنند و لزوماً خروجيهاي خوبي نميدهند كه مثلاً بدانيم امسال ۷۰درصد كارهايمان خوب از كار درميآيد.
شما اشكال كار را بيشتر فني ميبينيد يا محتوايي؟ ببينيد من يا هر كس ديگري بيشتر روي علائق شخصي و بر اساس تواناييهاي خودمان فيلم ميسازيم و يك رويكرد جمعي براي اينكه كار درست از آب درآيد، نداريم.
شايد منظورتان اين است كه نقشه راه نداريم و نميدانيم داريم به كدام سمت ميرويم. سؤال اين است كه چرا دغدغههايي كه در آثار سينمايي و تلويزيوني مطرح ميشوند، دغدغههاي اصلي جامعه ما نيستند؟ به هر حال سينما و تلويزيون جداي از جامعه كه نيستند. ساختار جامعه ما هم به اين شكل است كه نخبگان جامعه ما در كلانشهرها و بخصوص تهران جمع شدهاند و آثار خود را متناسب با شرايط حاكم بر محيطي كه در آن زندگي ميكنند، ميسازند.
به نظر شما چه فرآيندي طي ميشود كه دغدغه فيلمساز ما از مطرح كردن شخصيتهايي چون حسن باقري تبديل به موضوعاتي ميشود كه مخصوصاً اين روزها صداي بسياري از كساني را كه نگران محو ارزشهاي اخلاقي و انقلابي هستند، درآورده است؟ واقعيت اين است كه منِ فيلمساز دائماً از محيط پيرامون خودم، از خانواده، فرزند، دوستانم و... انرژي ميگيرم.
شما چند سال داريد؟ ۳۰ سال.
پس در هنگام انقلاب به دنيا نيامده بوديد. چگونه است كه براي شماي نوعي كه در همين جامعه زندگي ميكنيد و همين گرفتاريها را داريد و جزو همين فيلمسازان هستيد، حسن باقري و جواناني از اين دست تبديل به دغدغه ميشود، اما براي عمده فيلمسازان ما مثلاً خيانت زن به شوهر يا موضوعاتي از اين قبيل؟
به خاطر علاقهاي كه به اين شخصيت دارم.
علاقه داريد و سؤال. . .
بله، اين ابهام و سؤال و شيريني و تصوري كه از زندگي در دهه ۶۰ در خاطر من مانده است، همواره ذهنم را به خود مشغول ميكند. كودكي من در دهه ۶۰ سپري شده است و هميشه حس ميكنم جامعهاي كه در آن دهه در آن زندگي ميكردم شيرينيهايي داشت كه الان ندارد. احساسم اين است كه روابط انسانها در دهه ۶۰ نوع ديگري بود، مفاهيم انساني جور ديگري تعريف ميشدند و با اينكه جنگ بود، احساس شادي و امنيت بيشتري داشتيم.
پولدارتر بوديم؟ نه، قطعاً فقيرتر بوديم.
پس چرا حالمان بهتر بود؟ من دنبال همين هستم كه ببينم سبك زندگي مردم در آن موقع چه جوري بود كه بهرغم اينكه دائماً پيكر عزيزانمان را ميآوردند، از لحاظ معيشت در مضيقه بوديم، دشمن آن همه مصيبت بر سرمان ميباريد، در داخل با منافقين و هزار مشكل ديگر درگير بوديم، مهربانتر و غمخوارتر و كمتوقعتر بوديم و احساس امنيت و شادي و زيبايي در زندگي همه جريان داشت. سعي كردم در «آخرين روزهاي زمستان» همين را به تصوير بكشم كه حال ما به اين دليل بهتر بود كه يك جور وارستگي و خلوص در آدمها بود كه به مرور زمان كمرنگ شد. همين خلوص و وارستگي باعث ميشد كه ظاهر آدمها و زندگيها سادهتر و روابط سالمتر باشند.
سفرهها هم گستردهتر بودند... همين طور است. خانهها گرمتر بود. به نظر من همه اينها ناشي از وارستگي و خلوص بود و وجوه انساني بر وجوه ديگر ميچربيد.
فكر ميكنيد داريد دقيق ميبينيد يا اين نگاه به قول خودتان حاصل يك جور نوستالژي است؟ احساس ميكنم واقعيت داشته است، اگر نداشت من راجع به آن فيلم نميساختم، چون شما وقتي فيلمي را ميسازيد، از حد تصور خارج ميشود و به حد تعين ميرسد و در اين صورت متعيني كه فيلم پيدا ميكند، تقليدي از واقعيت است. اگر خيليها ميگويند انگار مستند است و بازسازي نيست، همين نكته نشان ميدهد كه واقعيت داشته است و در حد وهم و خيال من نيست.
آيا اطلاعاتتان را فقط از اسناد و مدارك و فيلمهاي روايت فتح و مصاحبهها گرفتيد يا با مردم عادي هم حرف زديد؟ چون سالهاست درباره تاريخ انقلاب كار ميكنم، با افراد و گروههاي مختلف از پدر و مادر خودم گرفته تا يك همشهري و هموطن و ارتشي و سپاهي و مردم عادي صحبت و سعي كردهام نسبت به آن دوره تصور دقيقي پيدا كنم.
خوشبختانه با حداقل امكانات اثر آبرومندي ساختهايد. به نظر شما چرا در كارهاي ما، حتي كارهايي كه به عنوان آثار فاخر تاريخي مطرح ميشوند، اشتباهات عجيب و غريب ديده ميشود؟ آيا در مرحله تحقيق مشكل وجود دارد؟ قطعاً در مرحله تحقيق ضعيف عمل ميكنيم. شرايط به گونهاي است كه انگار آدمها حوصله كار تحقيقي و تفكر را ندارند. واقعاً بايد كارشناسان در مرحله تحقيق به نكات ظريف دقت كنند، نه اينكه اثري ساخته و پخش شود و تازه پس از آن ايراداتي كه شما اشاره ميكنيد، پيش بيايند. خوشبختانه من از مشاوره كساني بهره بردم كه با دقت و علاقه و احساس مسئوليت بسيار بالا، روي تكتك نكات دقت داشتند و كمكم ميكردند.
آيا در طول نوشتن فيلمنامه يا ساخت فيلم احساس ميكرديد خود شهيد دارد كمكتان ميكند؟ ببينيد! متأسفانه اين سنخ حرفها به قدري در جامعه ما معكوس تعبير ميشوند كه ترجيح ميدهم در اين زمينه سكوت كنم. همينقدر ميگويم كه از ابتداي نگارش فيلمنامه خودم را به دست خدا سپردم و هر لحظه از او كمك خواستم.
خوشبختانه سريال شما در نسلي كه سؤال ندارد، سؤال ايجاد كرده است و خودش را با حسن باقري ۲۴ ساله مقايسه ميكند. از شنيدن چنين چيزي بسيار خوشحالم.
حالا چطور شد كه بازيگر شما اين قدر خوب حسن باقري شده است؟ واقعيت اين است كه همه بچهها با نهايت صداقت و دقت، حسن باقري را كشف كردند و هر كس به اندازه توان خودش سعي كرد وظيفهاي را كه به عهده دارد، درست انجام بدهد. آقاي زمينپرداز هم خيلي تلاش كرد حسن باقري را پيدا كند. ساعتها مطالعه كرد، به صداي حسن باقري گوش داد و تلاش كرد واقعاً حسن باقري را بشناسد. دائماً سؤالاتي برايش پيش ميآمد كه با شرايط امروز، باورش برايش مشكل بود و سعي ميكرديم با گفتوگو و بحث مفهوم را روشن كنيم و جا بيندازيم. وسطهاي پروژه، ديگر وقتي مهدي زمينپرداز با لباس و گريم سر صحنه ميآمد، من حسن باقري را ميديدم و مهدي را نميديدم. هنوز هم آثار آن شخصيت در مهدي هست و او را كه ميبينم ياد حسن باقري ميافتم.
اين تأثيرگذاريها فقط حاصل تحقيق و تمرين نيست و شمايي كه چنين اثري را ساختهايد، اين را بهتر از من ميدانيد. اينها فقط حاصل تكنيك و مطالعه و... نيست، كما اينكه در بسياري از آثار ساخته شده، بهرغم تسلط فيلمساز بر تكنيك و دانش سينمايي، تأثيرگذاري وجود ندارد. قطعاً خدا خيلي كمك كرد.
اين سريال براي شما شروع بسيار خوبي بود و اميدوارم واقعاً آثار بعدي شما هم از چنين دقتي برخوردار باشد. آيا قصد داريد از شهداي ديگر هم سريال يا فيلم بسازيد؟ شهدا كه حقيقتاً درياي بيكرانند و قصه زيادي از آنها گفته نشده است، ولي در مورد ساخت فيلم بايد بگويم بستگي به اوضاع و احوال دارد. راستش ساخت فيلم و سريال دفاع مقدس خيلي دشوار است. اگر جواني و جسارت و صبوري همه گروه نبود، كار به ثمر نميرسيد و نميشد آن را جمع كرد. شايد چون بار اولي بود كه اين اتفاق براي ما افتاد، همگي سعي كرديم با چنگ و دندان كار را جمع كنيم، ولي واقعاً سخت بود. اميدوارم مطالبهاي به وجود بيايد و شرايط به گونهاي رقم بخورد كه راحتتر بشود كار كرد.
آيا اين مطالبه به وجود آمده است؟ به نظرم ميرسد كه اتفاقات خوبي افتاده است و ذهنيتها دارد به تدريج نسبت به اين نوع كار عوض ميشود. قطعاً كار بعدي را راحتتر ميشود انجام داد انشاءالله.
حداقل كارهاي تك قسمتي بسازيد. انشاءالله، سعي خودم را ميكنم. طبعاً يك كار تك قسمتي زحمت كمتري دارد.
وضعيت فعلي سريالهاي تلويزيون را چگونه ميبينيد؟
راستش را بخواهيد من نميدانم فايده توليد انبوه سريال در تلويزيون چيست و اين تب عجيب و غريب سريالسازي براي تلويزيون از كجا ميآيد؟ به نظرم اين توليد بيرويه و بيحساب و كتاب، سطح توليدات تلويزيوني را به شدت پايين آورده است و اين فضا متعلق به مخاطب ما نيست.
مخاطبان تلويزيون كه در ميان آثار پرهزينه به سريالي نظير پايتخت كه همدلي سه نسل و حفظ كيان خانواده در شرايط دشوار را نشان ميداد، واكنش مثبت نشان دادند و ثابت كردند كه طالب چنين فضاهايي هستند، به نظر شما پس اين سريالها براي كدام مخاطب ساخته ميشوند؟ راستش را بخواهيد اين براي خود من هم سؤال است. سريالهاي تلويزيوني ما چندان آئينه اجتماع ما نيستند. اين خانوادهها، اين خانهها، اين آدمها مال كجا هستند؟
كاش فقط آئينه جامعه ما نبودند، ظاهراً برخي از آنها ضديت عجيبي با اخلاق و با حيايي كه در خانوادههاـ اعم از متدين و غيرمتدينـ وجود داشت، دارند. اين بيحيايي واقعاً ريشه در چه چيزي دارد و چرا ترويج ميشود؟ چرا بديهيترين اصول اخلاقي ما در سريالهايمان زير سؤال بروند؟ براي من هم اينها سؤالات مهمي هستند.
اميدوارم شما با همين ابزاري كه در دست داريد و با نگاهي شبيه به اثر شريف و نجيبتان بتوانيد به اين سؤالات پاسخ بدهيد. ممنونم. دعا كنيد اين طور باشد.