مجرم سابقهدار با چهرهای آشنا، لباسی شیک و نگاهی مطمئن وارد زندگی دختران میشد؛ گاهی قاضی، گاهی وکیل و گاهی ناجی یک پرونده جنایی، اما پشت این چهره آرام، مردی ایستاده بود که بیش از ۷۰ دختر را با بازی خطرناک «خواستگاری» فریب داد؛ مجرمی سابقهدار که خودش را «تام کروز ایرانی» میدانست و سرانجام، نقابش فرو ریخت. مجرم سابقهدار با چهرهای آشنا، لباسی شیک و نگاهی مطمئن وارد زندگی دختران میشد؛ گاهی قاضی، گاهی وکیل و گاهی ناجی یک پرونده جنایی، اما پشت این چهره آرام، مردی ایستاده بود که بیش از ۷۰ دختر را با بازی خطرناک «خواستگاری» فریب داد؛ مجرمی سابقهدار که خودش را «تام کروز ایرانی» میدانست و سرانجام، نقابش فرو ریخت.
ماجرا از شکایت دختری جوان در اداره یکم پلیس آگاهی تهران آغاز شد؛ دختری که با چشمانی اشکآلود گفت برای نجات برادرش، همه داراییاش را از دست داده است. او توضیح داد: «برادرم به اتهام اخفای ادله جرم در یک پرونده جنایی بازداشت شدهبود. در فضای مجازی دنبال وکیل میگشتم که با مردی به نام یوسف آشنا شدم. ابتدا فکر میکردم وکیل است، اما وقتی برای اولین بار ملاقاتش کردم و اسلحهای همراهش دیدم، شوکه شدم.»
یوسف خیلی زود هویت تازهای رو کرد؛ قاضی یکی از دادگاههای تهران. با اعتمادبهنفسی مثالزدنی گفت نفوذ بالایی دارد و میتواند پرونده را «بیسروصدا» مختومه کند. تنها شرطش؟ چهار سکه طلا. دختر جوان، غافل از دام پهنشده، سکهها را تحویل داد، اما یوسف همان شب ناپدید شد.
روایتهای مشابه
ثبت این شکایت، جرقه تحقیقات پلیسی را زد، اما معما زمانی پیچیدهتر شد که دختران جوان دیگری یکی پس از دیگری به پلیس آگاهی تهران مراجعه کردند. هر کدام داستانی جداگانه داشتند، اما پایان همه روایتها یکسان بود: مردی خوشچهره، شیکپوش و مؤدب، با ادعای شغلهای حساس قضایی یا انتظامی، وارد زندگیشان شده، اعتمادشان را جلب کردهاست، حتی در مواردی خواستگاری رسمی کرده و پس از گرفتن پول، طلا یا سرمایه، ناگهان ناپدید شدهبود. کارآگاهان اداره یکم پلیس آگاهی با کنار هم گذاشتن اظهارات، به یک نتیجه رسیدند؛ همه قربانیان، طعمه یک نفر شدهاند.
چهرهنگاری و افشای هویت
با دستور مقام قضایی، چهرهنگاری انجام شد و تصویر مرد ناشناس روی میز کارآگاهان قرار گرفت. بررسیها نشان داد متهم، چهرهای آشنا برای پلیس است؛ مجرمی سابقهدار که سالها پیش به جرم کلاهبرداری از دختران دمبخت و جعل عنوان پلیس دستگیر و زندانی شدهبود. او پس از گذراندن حدود هفت سال حبس، بهتازگی آزاد شده و این بار، سناریوی تازهای نوشته بود: نه پلیس، بلکه قاضی. پاتوق متهم شناسایی شد و در عملیاتی غافلگیرانه، مرد ۴۰ ساله دستگیر شد؛ مردی که حالا بیش از ۷۰ شاکی دارد و احتمال افزایش شمار قربانیانش همچنان وجود دارد.
اعترافات مردی با رؤیای بازیگری
متهم در بازجوییها، پرده از ذهنیت خود برداشت. او گفت سالها رؤیای بازیگری در سر داشتهاست: «فقیر بودم. نتوانستم درس بخوانم. پول کلاس بازیگری نداشتم. سیاهیلشکر چند سریال شدم، تست دادم، اما پارتی نداشتم. آخرش تصمیم گرفتم بازیگری را در دنیای واقعی امتحان کنم.» او با خونسردی اعتراف کرد: «اول نقش پلیس را بازی میکردم، اینبار قاضی شدم. حتی اسلحه همراهم بود که کسی شک نکند. وقتی دیدم باور میکنند، فهمیدم میشود جلو رفت.» وقتی از او پرسیده شد چرا دختران دمبخت را هدف قرار داده، مکثی کرد و گفت: «یکبار دروغ گفتم پلیسم، دیدم باور کرد. همانجا فهمیدم سادهترین راه همین است. اعتمادشان را جلب میکردم، قول ازدواج میدادم، از پرونده قضایی تا سرمایهگذاری بهانه میآوردم و بعد... غیبم میزد.»
«تام کروز ایرانی»
مرد ۴۰ ساله هنوز هم خودش را قربانی میداند: «به یک مجرم سابقهدار کار نمیدهند. با این گرانیها چه کار میتوانستم بکنم؟ هم خوشقیافهام، هم استعداد دارم. همه میگویند شبیه تام کروز هستم. بخت با من یار نبود.»