سیاسیترین مرگهای قرن اخیر در ایران، قتل میرزا تقی خان امیرکبیر و بر دار شدن آیتالله شیخ فضلالله نوری بوده که دومی به دست مدعیان آزادیخواهی و استبدادستیزی انجام شد. مرگ در راه بیگانه ستیزی و وطنخواهی نیز رهروان زیادی داشته و دارد. چهرههایی مانند میرزا کوچکخان جنگلی، کلنل محمدتقی خان پسیان، آیتالله سیدحسن مدرس و سید مجتبی نواب صفوی در این طریق گام زدهاند جوان آنلاین: «مطالعات مرگ» مسئلهای مغفول در جامعه ماست که ابعاد مختلف تاریخی، سیاسی، فرهنگی، ادبی، هنری، اجتماعی، اقتصادی و حتی حکمرانی و تمدنی دارد. متأسفانه تاکنون به صورت رسمی، علمی و مستمر، کمتر به مرگ اندیشیدهایم و اندیشهها در این خصوص، بیشتر مقطعی و مناسبتی بوده است. در نوشتار پیآمده و در ادامه مقال پیشین که در آن به «جریان مرگ آگاهی در ایران معاصر» پرداخته شده بود، «ابعاد و زمینههای متنوع پژوهشهای مرگ اندیش» مورد توجه قرار گرفته است.
مرگ و سیاست
یکی از سرفصلهای مهم عرصه مرگ پژوهی، نسبت آن با دنیای سیاست است. شاید بتوان گفت سیاسیترین مرگهای قرن اخیر در ایران، قتل میرزا تقیخان امیرکبیر و بر دار شدن آیتالله شیخ فضلالله نوری بوده است که دومی به دست مدعیان آزادیخواهی و استبدادستیزی انجام شد. مرگ در راه بیگانه ستیزی و وطنخواهی نیز رهروان زیادی داشته و دارد مانند میرزا کوچکخان جنگلی، کلنل محمدتقی خان پسیان، آیتالله سیدحسن مدرس و سید مجتبی نواب صفوی.
مرگ و هنر
تابه حال کمتر درباره رابطه مرگ و هنر صحبت شده است، اما برخی مرگها حماسه میآفرینند، خصوصاً مرگهایی که در راه اهداف بلند باشد. در دوره اخیر، شهادت حاج قاسم سلیمانی فرمانده پرآوازه سپاه قدس و یحیی سنوار از رهبران جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس)، اینگونه بوده است. در ایام جنگ ۱۲ روزه اسرائیل با ایران، موارد بسیاری از این دست مشاهده شد که شهادت رزمندگان در پای لانچرهای موشک در زمره آنهاست. اما آنچه موجب میشود تا بهصورتی جدی به این موضوع بیندیشیم، بخشی از پیام امام خمینی به مناسبت شهادت دکتر مصطفی چمران است: «هنر آن است که بیهیاهوی سیاسی و خودنماییهای شیطانی، برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند، نه هوی و این هنر مردان خداست». در نتیجه مرگ و هنر با هم مرتبطند، هم مرگ هنرمندانه داریم و هم هنرمند مرگاندیش.
اگر به صورت متعارف نیز به این مقوله نظر کنیم، نباید از نظر دور داشت که در این دهه، کم و بیش برخی سریالهای تلویزیونی به این موضوع دامن زدهاند مانند سریالهای «ملکوت» به کارگردانی محمدرضا آهنج و نقشآفرینی محمدرضا شریفینیا، «روز حسرت» به کارگردانی سیروس مقدم، «۵ کیلومتر تا بهشت» به کارگردانی علیرضا افخمی، «کمکم کن» به کارگردانی قاسم جعفری و طیفی از سریالهای ساخت دیگر کشورها. ابتکار جذاب سیمای جمهوری اسلامی در این فقره، برنامه «ماه عسل» بود که در ایام ماه مبارک رمضان پخش میشد و با برنامه «زندگی پس از زندگی» در چندین سال و با اجرای عباس موزون به اوج خود رسید. رویکرد و سطح برنامه اخیر، متفاوتتر از دیگر برنامههای تلویزیونی بود و آخرین تجربیات جهانی در حوزه مرگ باوری و مرگ اندیشی را به آگاهی مخاطبانش میرساند.
مرگ و معماری شهری و غیرشهری
در روایات داریم که به قبرستانها گذر کنید تا به یاد قیامت بیفتید. عُرفا و اساتید اخلاق، از نقش تربیتی مرگاندیشی، معادباوری و زیارت قبور فراوان گفتهاند. میگویند که عارف نامور آیتالله سیدعلی قاضی، عمده تأملاتش در قبرستان وادی السلام نجف بوده یا برای علامه طباطبایی در قبرستان نوی قم، مکاشفهای روی داده است! میتوان گفت قبرستانها از جمله محلهای مهم تفکر، مراقبه و مکاشفه اولیای دین بوده است. مدرنیته برای سیطره بر زندگی و افکار بشر، چون راهی برای مقابله با مرگ و هضم چنین پدیده ناگزیر و ناگریزی نداشت، قبرستانها را در معماری جدید شهری به بیرون از شهرها سوق داد! گورستانهای فعلی نیز به جای اینکه تلنگری به وجدان مردم وارد کند، بعضاً به تفرجگاه مبدل شده است! این سؤال همواره مطرح بوده که دقیقاً چرا و از چه زمانی، قبرستانها از شهرها و محل سکونت انسانها دور شده است؟ بررسی و کنکاش در این زمینه و شنیدن استدلالهای موجود، قابل تأمل خواهد بود. شاید خواستهاند انسان چنان در زندگی روزمره و این دنیاییاش غرق شود که اصلاً فکری به حال معاد و زندگی اخروی خود نکند. یاد مرگ، معادباوری و دیدن قبرستان میتوانست و میتواند لذتگرایی و دنیاگرایی بیحد و حصر عمومی مردم را تا حدی مهار و کنترل کند و بر آن لگام زند. بیتوجهی به مرگ و فراموشی آن در زندگی مدرن بشر، نه به صورت اتفاقی، بلکه به صورت آگاهانه و هدفمند در شهرسازی و مسکنسازی لحاظ شده است. همچنان که بیحیایی و بیعفتی نیز در قالب معماری منازل جدید خودش را نشان میدهد. علاوه بر این بین تعلق و گرایش به انقلاب و جمهوری اسلامی - به عنوان نماد و تجسد عینی دین و حکومت دینی- نسبت معناداری با توجه به مرگ و معاد وجود دارد. شاید بتوان گفت هر اندازه که باور مردم به مرگ و معاد عمیقتر باشد، گرایش به دین - و حتی انقلاب اسلامی به عنوان نماد بارز حکومت دینی- نیز پُررنگتر و مستحکمتر است و البته بالعکس. اگر بررسیای در اندیشههای مخالفان و منتقدان انقلاب و نظام اسلامی داشته باشیم، میتوانیم دریابیم که قالب مخالفان و منتقدان، نه گرایش دینی پُررنگ و نه چندان به مرگ و قیامت اعتقاد دارند. نه اینکه همه مخالفان و منتقدان انقلاب، بیدین و لاابالیاند و در طیف مذهبی، مخالف نظام وجود ندارد، ولی به صراحت میتوان گفت مرگ باوری و معاداندیشی در بین مخالفان انقلاب اسلامی به مراتب کمتر است، همچنان که ایثار و فداکاری در راه خدا و مردم. به آن نشان که دنیاگرایی و لذت جویی نیز در میان آنها بیشتر دیده میشود.
مرگ و مطالعات دانشگاهی
سوگمندانه «مرگ»، جای کمی در تحقیقات دانشگاهی و سیاستهای پژوهشی ما دارد و کمتر محققی به این موضوع میپردازد. در دنیای معاصر، مرگ از منظرهای مختلفی بررسی و تحلیل شده است: فلسفی، عرفانی، روانشناسی، جامعه شناسی، مردم شناسی و فمینیستی. اولین بار مطالعه جامعهشناسانه درباره مرگ را از حجتالاسلام دکتر مهراب صادقنیا، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب قم شنیدم و در جلسات درسی او این مسئله برایم جالب و تأمل برانگیز شد. اینکه چرا بشر، اینقدر از مرگ گریزان است؟ و نگاهها و رویکردها به مرگ و معاد، چرا به این سرمنزل رسیده است؟ اخیراً کتاب «مرگ و معنای زندگی در تجربه مسیحیان و مسلمانان» وی، از سوی دانشگاه ادیان و مذاهب قم منتشر شده است. ما تا به حال، نگاه سنتی و معارفی به مرگ و معاد داشتهایم و مطالعات دانشگاهی به این پدیده، به دلایل مختلف، در بین محققان، نویسندگان و دانشجویان ایرانی نحیف و کم رونق بوده است، چراکه مرگ در اذهان عمومی، همچنان تلخ و ناامیدکننده است، ولی در معارف دینی و اسلامی ما، پُررنگ و برانگیزاننده است و این تغییر جایگاه باید نشان از آن قلمداد شود که در چند دهه اخیر، چقدر ارزشهای جامعه تغییر کرده است. این مهم باید محل تأمل و تفکر دلسوزان و سیاستگذاران فرهنگی و دینی جامعه باشد که میان باورها، گرایشها و عملکردهای ما در حوزه مرگ و معاد، آشتی یا تعادل ایجاد کنند و نشان دهند که مرگ جزئی از زندگی است و مرگاندیشی، منافاتی با زندگی و فعالیت در این سرای فانی ندارد.
جوانمرگی، تلنگری برای عموم
شاید هیچ پدیدهای مانند جوانمرگی در همه ادوار تاریخ بشر، توجهات همگانی را به نزدیکی این پدیده و ناگریزی آن آشکار نساخته است. مرگ جوان، تبعات مختلفی برای خانواده و دوستانش دارد و تلنگری جدی به همگان میزند. این موضوع در ادوار مختلف تاریخی، ظهور و بروزی گوناگون داشته است. از مرگ «سهرابِ» جوان توسط «رستمِ» پیر و عبور سیاوش جوان از آتش تا از او رفع اتهام شود تا شهادت حضرت علی اکبر (ع) و حضرت عبدالله بن حسن (س) در کربلا. مرگ جوان گرچه غم انگیز و تأمل برانگیز است، ولی همواره الهام بخش دیگران بوده است. در دوره پس از انقلاب اسلامی، به ویژه در دهه ۶۰، شهادت دهها هزار جوان و نوجوان رزمنده، تأثیرات فراوانی بر خانواده، اطرافیان و جامعه پیرامونی داشته است. امام خمینی پس از شهادت حسین فهمیده، از او به عنوان «رهبر انقلاب» یاد کرد. در فضای فرهنگی و هنری، مرگ شاعر جوانی مثل سلمان هراتی، آثار متنوعی بر زندگی، سلوک و اشعار دوستانش، چون قیصر امینپور و سید حسن حسینی داشته است. همچنین درگذشت احمد زارعی بر دوستان شاعرش مانند علیرضا قزوه. همچنین درگذشت روحانی فاضل و نسبتاً جوانی، چون سیدعلی آقای نجفی یزدی در دهه ۷۰، بر همرزمان و شاگردانش بس مؤثر بوده، همچون سید ابوالفضل کاظمی راوی کتاب خواندنی «کوچه نقاشها». همچنین درگذشت حجتالاسلام مهدی مطلبی، طلبه پژوهشگر و فعال عرصه دیپلماسی هستهای و حجتالاسلام محمدجواد سیفی مازندرانی فعال عرصه جهاد تبیین. در عرصه علوم انسانی هم درگذشت روحالله نامداری و در عرصه رسانه و دینپژوهی، درگذشت حجتالاسلام مسعود دیانی مجری دوست داشتنی برنامه «سوره»، چنین وضعیتی دارد. برای فعالان جهادی هم رحلت چهرههایی، چون سیدمحمد ساجدی، حجتالاسلام احمد خسروی و امیرمحمد اژدری و برای فعالان هنری داغ حسین احمدی سخا و حامد جلالی کاشانی و برای فعالان فکری انقلابی هم فقدان محمدحسین فرجنژاد پژوهشگر عرصه صهیونیسم، حجتالاسلام علی صفوی شاملو فعال فرهنگی و اجتماعی و از مروجان کتابخوانی، حجتالاسلام سیدمصطفی مدرسی مصلا از طلاب فاضل یزدی، محمدامیر خوش صحبتان سردبیر «آینده سازان» و «مصوت» و پایگاه مطالعاتی سدید و پژوهشگر مؤسسه الحیات و محمد خادمی پژوهشگر مؤسسه معارف اهل بیت (ع) قم و... اینچنین بوده است.
مرگ و وصیتنامههای مشهور
یکی از سرفصلهایی که در حوزه مرگاندیشی باید بدان توجه کرد، وصیتنامههاست. این مکتوبات از آن جهت مهم قلمداد میشوند که هر شخص ثمره و نتیجه یک عمر فعالیت خود را برای بازماندگان و شاید آیندگان بیان میکند. یکی از مشهورترین وصیتنامههای معاصر، وصیتنامه الهی- سیاسی امام خمینی است که مجموعهای از معارف عرفانی، سیاسی و اجتماعی محسوب میشود و شاید از جهت حجم و تنوع موضوعاتی که نویسنده بدان پرداخته، وصیتنامه منحصر به فردی باشد. از دیگر وصیتنامههای مشهور در اوایل دهه ۷۰، وصیتنامه آیت اللهالعظمی سید شهابالدین مرعشی نجفی است که متنی کلامی و اخلاقی است و در قالب کتابچه کوچکی در سطح قم و مراکز فرهنگی توزیع شد. برخی بزرگان و مراجع نیز از این قالب برای بیان افکار و اندیشههایشان استفاده کردهاند. از جمله مرحوم استاد علی صفایی (عین صاد) که وصیتنامه فکریاش را تحت عنوان «برای پس از مرگم» نوشته است. یا آیتالله محمد فاضل لنکرانی و آیتالله میرزا جواد آقا تبریزی که در وصایای خود به فرزندان و مقلدانشان نکاتی را یادآوری کردند. برخی در وصیتنامههایشان خواستار استمرار مراسم هفتگی روضه در منزل یا دفتر خود شدهاند. برگزاری مراسم بزرگداشت عزای اهل بیت (ع) نیز از جمله خواستههای متوفیان است. در سالهای اخیر وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی نیز نمونهای خاص و متفاوت بوده است. از وصیتنامههای مشهور که در سالیان اخیر و بیشتر در فضای مجازی بازتاب یافته، مطالب مندرج بر سنگ قبر دکتر امیرحسین فردوس (۱۳۹۲- ۱۳۰۷) در بهشت زهرای تهران است. بر این لوحه، چنین میخوانیم: «هرچه بیشتر در امریکا ماندم (۵۰ سال)، بیشتر به عظمت فرهنگ ایرانی- اسلامی پی بردم. هدیه استقلال و آزادی که امام خمینی برای ایران به ارمغان آوردهاند، آنقدر عظیم است که باید تا حد جان نثاری از آن حفاظت کرد، چون فقط در سایه این هدیه است که ایران میتواند فرهنگ خود را حفظ کرده و به بالاترین قله پیشرفت برسد.»
مرگ و مکان دفن شخصیتها
مکان دفن شخصیتها نیز از سرفصلهای تحقیقی در حوزه مرگ پژوهی بوده و میتواند برای مخاطبان، تأمل برانگیز و نکته آموز باشد. قداست مکان تدفین و امید به شفاعت اهل بیت (ع)، همواره برای برخی متوفیان معتقد و باورمند، مهم بوده است. از این روی و به مرور زمان، در اطراف حرمهای مطهر و امامزادگان، قبرستانهایی شکل گرفت. در گذشته غالب علمای بزرگ و حتی برخی پادشاهان تمایل داشتند در قبرستان وادیالسلام نجف دفن شوند یا در عتبات عالیات. بدینگونه شخصیتهای برجسته و فراوانی در نجف و قبرستان وادی السلام مدفون شدند، همچنین در عتبات. برخی پادشاهان، شاهزادگان و سیاستمداران آل بویه، صفویه و قاجاریه هم در این مزارها مدفونند، مانند مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و احمدشاه قاجار، امیرکبیر و ظل السلطان در کربلا و عضدالدوله دیلمی و آغامحمدخان قاجار در نجف. در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حرمین مطهر امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س)، با استقبال بیشتری مواجه شدهاند و در این آستانها، امکان و شرایط تدفین فراهمتر بوده است. این در حالی است که غالب علمای دو سده اخیر تهران، در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در شهرری تدفین شدهاند، مانند آیات: ملاعلی کنی، آقاعلی مدرس زنوزی، محمدعلی شاه آبادی، سید ابوالقاسم کاشانی، میرزااحمد آشتیانی، ابوالحسن شعرانی، محمدتقی فلسفی، عبدالکریم حق شناس، عزیزالله خوشوقت، محمدرضا مهدوی کنی، حاج آقامجتبی تهرانی و سیدمحمد ضیاءآبادی.
مواردی نیز بوده که علما وصیت کردهاند یا خانوادههای آنان ناگزیر بودهاند تا پیکرهایشان را در منازلشان دفن کنند، مانند آیتالله حسنزاده آملی در روستای ایرای آمل، آیتالله موحد ابطحی در قم و آیتالله نظری خادم الشریعه در ساری. برخی هم در جنب مسجد یا حسینیه تأسیس شده خود تدفین شدهاند، مانند آیتالله صدوقی در جنب مسجد حظیره محمدیه در یزد، آیتالله سید احمد زیارتی در مهدیه بزرگ مهدی شهر (استان سمنان)، یا آیتالله اشرفی شاهرودی در شاهرود. همچنین برخی در مراکز فرهنگی و کتابخانههای تأسیسی خود سر بر خاک نهادهاند، مانند آیتاللهالعظمی سید شهابالدین مرعشی نجفی و آیتالله سیدهادی خسروشاهی در قم و آیتالله شیخ باقر شریفالقرشی در نجف. برخی دیگر نیز خواستهاند تا گمنام دفن شوند و هیچ نوع لقبی بر سنگ قبر ایشان نیاید، چون آیتالله میرزا جوادآقای تهرانی یا آیتالله ابوالقاسم خزعلی در مشهد. برخی نیز خواستهاند در کنار دوستان شهیدشان دفن شوند، مانند حاج قاسم سلیمانی و بسا سرداران شهید کشور. به همین دلیل نیز گوشهای از آرامستانهای کشور به عنوان گلزار یا مزار شهدا، محل تجمع نیروهای مذهبی و انقلابی شده است.
سنگ قبور شخصیتها
مزار و متون نگارش یافته بر سنگ قبور شخصیتها میتواند یکی از سرفصلهای پژوهشی درباره مرگاندیشی و تغییر و تحولات آنها طی قرون و دههها نیز برای محققان تأمل برانگیز باشد. مزار هر فرد تا حدی میتواند بیانگر وضعیت مالی، خانوادگی و بعضاً دغدغههای متوفی و خویشان وی قلمداد شود. نوشتههای روی هر مزار نیز میتواند مهم باشد و این سنگنوشتهها، اگرچه بیشتر حس و حال خانواده متوفی را میرساند، ولی بعضاً بیانگر دغدغهها و فعالیتهای میت نیز است. یکی از جلوهگاههای بزرگ مردم شناسی ایران، آرامستان شهرهایی چون: تهران، مشهد، اصفهان، شیراز، قم و... است. بهشت زهرا به عنوان بزرگترین قبرستان ایران میتواند محل توجه محققان علوم انسانی و فعالان انقلاب اسلامی قرار گیرد و دهها مقاله و پایاننامه و گزارش راهبردی از آن استخراج شود. اگرچه در دو دهه اخیر بحث یکسانسازی قبور شهدا، هویت فرهنگی و مردمی آن را به شدت تضعیف و پژوهش در این زمینهها را دچار نقصان کرده است! مزار شخصیتها میتواند محل تورهای فرهنگی و تاریخی باشد. حتی این ایده را دارم که با زیارت حرم عبدالعظیم (ع) و علمای مدفون در آنجا میتوان یک دوره تاریخ مشروطه و پهلوی را روایت کرد. با زیارت حرم حضرت معصومه (س) و علمای مدفون در آن میتوان یک دوره تاریخ صد ساله اخیر حوزه علمیه قم را بیان نمود. با بازدید از تخت فولاد اصفهان میتوان تاریخ فرهنگی، اجتماعی و مذهبی دو سده اخیر اصفهان را تداعی ساخت. با بازدید از مجموعه آرامگاه شیخ صدوق در شهرری میتوان تاریخ فرهنگی، علمی، دینی و حتی ورزشی ۱۵۰ سال اخیر را روایت کرد.
اطلاعیههای ترحیم درگذشتگان و مراسم عزاداری
اطلاعیههای ترحیم متوفیان و سبک و شیوههای عزاداری درگذشتگان نیز میتواند جزء سرفصلهای پژوهشی باشد. خوشبختانه به همت محسن حسام مظاهری، اطلاعیههای مراسمهای مذهبی ۹۰ سال اخیر روزنامه اطلاعات، در پنج جلد گردآوری شده است و چنین کتبی میتواند برای محققان علوم انسانی و به ویژه جامعه شناسان و مردم شناسان، مولّد نظریاتی در این حوزه باشد.
بحث مرگ اندیشی و مرگ پژوهی، ابعاد مختلف و متنوع دیگری هم دارد که به همین مقدار بسنده میکنم. امید است محققان و پژوهشگران دیگر این مسیر پژوهشی را پی بگیرند.
*پژوهشگر تاریخ معاصر