جایی میان کوههای زاگرس در استان مرزی و کُردنشین کرمانشاه «شب یلدا» را هنوز خیلیها با نام قدیمیاش «شوچله» میشناسند؛ شبی که بهانهای است برای جمعشدن دور کرسیهای قدیمی و سفرههای سادهای که اگرچه زیر سایه گرانیها لاغرتر شدهاند، اما با انار دونشده، قاچهای هندوانه، کلوچههای محلی، نان برنجی، آجیل ساده و کاسههای آش ترخینه هنوز بوی صفا و صمیمیت و یکرنگی گذشته و خاطره میدهند. جوان آنلاین: شب یلدا در جای جای ایران اسلامی از دیرباز با سنتهایی همراه بوده است و مردم استان کرمانشاه نیز این شب را که در اصطلاح محلی شوچله مینامند، هنوز هم در شهرها و روستاهای این استان مرزی طبق رسم دیرینه، اعضای خانواده و فامیل در خانه بزرگترها جمع میشوند، برای کودکان چیستان میگویند، از شاهنامه و خاطرات قدیم میخوانند و در میان خنده و شوخی، طولانیترین شب سال را کوتاه میکنند.
به گزارش ایرنا، یلدا در قصرشیرین و شهرهای غربی استان کرمانشاه فقط یک تقویم کهن نیست؛ ترکیبی از سنت و همدلی است چرا که در کنار شیرینیِ فال حافظ و قصههای حماسی، نگاهها نگران جیب خانوادهها و قیمتها هم هست و بسیاری از افراد با راه اندازی پویشهای مختلف برای کمک به نیازمندان پیشقدم میشوند و بسیاری ترجیح میدهند حتی با کمکردن حجم خرید، گرمای «با هم بودن» را از سفرهشان حذف نکنند و در عین حال سهمی در رنگین کردن سفره خانههای افراد نیازمند و گرم کردن دلهای دیگران داشته باشند.
یلدا به عنوان بلندترین شب سال از دیرباز فرصتی را فراهم کرده تا با برپایی آیینهایی دور هم جمع شویم و در واقع بهانهای است تا بیشتر قدر با هم و کنار هم بودن را بدانیم و این تلنگری برای همه ما است تا به خودمان بیاییم چرا که همه ما امروز به نوعی در هیاهوی زندگی پر از شلوغی و یا در فضای مجازی گم شدهایم و این فرصتی است تا قدر عزیزانمان را بیشتر بدانیم.
شو چله بهانهای است که به خودمان بیاییم که میشود در کنار حجم مشکلات مادی و دویدنهای روزمره با سفرهای ساده و حتی با یک تلفن و یا یک شاخه گل به دیدار عزیزی رفت که مدتها از او بی خبر بودهایم و بدانیم که زندگی و عمر و فرصت با هم بودن کوتاه است به کوتاهی همان یک دقیقهای که آخرین شب پاییز را به بلندترین شب سال تبدیل کرده و ما برای این زمان بسیار کوتاه آن را جشن میگیریم.
شب یلدا فرصتی برای این است که قدری از فضای مجازی دور شویم و یاد بگیریم که دنیای واقعی دوستی و دورهمیها در فضای مجازی نیست و برای این که حال دل و حال روح ما خوب شود باید یاد بگیریم که زندگی آنقدرها هم سخت نیست و قدرعزیزانمان را که کنارمان هستند بدانیم و لحظههای قشنگ کنار هم بودنمان را فدای مشکلات مادی نکنیم و بیشتر به فکر یکدیگر باشیم و از حال هم غفلت نکنیم.
شب یلدا در حقیقت تمرینی برای آموزش کودکانمان است که به خانواده و نزدیکان و عزیزانشان اهمیت دهند چرا که ما انسانیم و باید در فضای حقیقی باید کنار هم باشیم و با یکدیگر حرف بزنیم تا حالمان بهتر شود و برای یک شب هم که شده از اینترنت و گوشی تلفن همراه فاصله بگیریم تا به سنتها و دلبستگیهای گذشته کوچ کنیم.
از آیینهای شب یلدا حضور در خانه بزرگترها و نشستن پای حرفها و خاطرات ریش سفیدان فامیل است، در این شب، بازار شاهنامه خوانی نیز در میان محافل خانهها گرم است، ضرب المثل، حکایتها و متلهای قدیمی، یادی از درگذشتگان و خواندن اشعار کردی و نگاه به عکسهای آلبومهای قدیمی نیز جایگاه ویژهای دارد.
در این دورهمیها، وقتی بزرگتر خانواده برای بچهها قصه میگوید و برای تکتک اعضای فامیل فال حافظ میگیرد، در واقع دارد پیوند نسلها را زنده نگه میدارد و حتی فرصتی است تا نام پدربزرگها و مادربزرگهایی که دیگر در جمع نیستند، بلند گفته شود، خاطراتشان مرور شود و جای خالیشان با یاد و فاتحه پر شود.
پژوهشگران میگویند همین دورهمیهای خانوادگی است که تابآوری روحی کودکان را بالا میبرد و احساس تعلق به ریشهها را تقویت میکند چرا که شاید فردا، بعضی از این چهرههایی که امروز کنارمان هستند در میان ما نباشند؛ پس این یک شب و همین چند ساعت، چیزی نیست که بشود به راحتی از کنارش گذشت.
شبهای بلند فقط برای شمردن دقایق نیست؛ گاهی همین یک دقیقه بیشتر کنار هم بودن، میشود تمام داشته یک سال آدم، یلدا یادمان میاندازد که هیچکس نباید در این شبِ «باهم بودن» پشت پنجره تنهایی بایستد و به چراغهای روشن خانههای دیگر نگاه کند.
یادمان باید که در همان ساعتی که دور سفره انار دانه میکنیم و هندوانه میبُریم، خانوادههایی هستند که حتی برای یک سفره ساده هم در مضیقهاند؛ شاید یک کیسه میوه، یک جعبه شیرینی، یا حتی یک مهمانی ساده، بتواند یلدای آنها را از تاریکی به روشنی ببرد و کمک کردن همیشه به معنی پولهای بزرگ نیست؛ گاهی تقسیمکردن بخشی از خرید خودمان، دعوت یک خانواده آبرومند به سفرهمان، یا گذاشتن بیسروصدا چند قلم خوراکی پشت در خانهای که میدانیم این روزها سختی میکشند، میتواند دلهایی را گرم کند که صدایشان را بلند فریاد نمیزنند.
یلدا فقط شبِ خنده و شوخی نیست؛ شبِ سر زدن به کسانی است که شاید کسی را برای منتظر ماندن ندارند، در هر شهری، در هر محلهای، سالمندانی هستند که فرزندانشان دورند یا دیگر کسی را در این دنیا ندارند؛ یک زنگ در، یک کاسه انار، چند دقیقه نشستن پای صحبتشان، میتواند تنهایی چندماههشان را نرم کند، آنها اگرچه چیزی طلب نمیکنند، اما چشمها و لبخندشان وقتی مهمانی را پشت در میبینند، نشان میدهد چقدر تشنه همین توجه کوچکاند.
شب یلدا، وقتِ یادکردن از کسانی است که برای آرامش همین شبهای گرم و بیدغدغه، از گرمای زندگیشان گذشتند؛ مادران و پدران شهدا، خانوادههایی که صندلی خالی سفرهشان، بهای امنیتِ امروز ماست، رفتن به دیدارشان با یک جعبه انار، یک قابعکس، یا حتی دستِ خالی، اما با دلِ پر از احترام، یعنی گفتن این جمله بیواسطه که فراموشتان نکردهایم، مدیونتان هستیم.
خیلی از این خانوادهها در مناسبتها، بهویژه در شبهایی مثل یلدا، دور مزار عزیزشان جمع میشوند و همانجا سفره کوچکشان را پهن میکنند؛ همراهشدن با آنها، اشک و لبخندشان را شریک شدن، خودِ یلدای واقعی است.
چه خوب است یلدا را فقط در خانه خودمان تمام نکنیم؛ یک شب را اینگونه تقسیم کنیم، ساعتی کنار خانواده، ساعتی کنار یک سالمند تنها، ساعتی در خانه یک خانواده داغدار شهید و اگر توانش را داریم، ساعتی هم برای سرزدن به نیازمندان و کودکان بیکس، شاید امکاناتمان محدود باشد، اما دلگرمی که میبریم، برای خیلیها از هر هدیهای بزرگتر است؛ یلدا یعنی همین که بلندترین شب سال را بهانه کنیم تا دستهایمان را بلندتر به سمت هم دراز کنیم، نه به سمت سفره خودمان.
انواع تنقلات و شیرینیهای محلی از جمله بژی، قیصی، کشمش، نخود، ذرت بو داده، انجیر و خرمای خشک و همچنین خوردن غذاهایی از کدو حلوایی که به اصطلاح این منطقه گرمی است و باعث میشود که از سرمای زمستان در امان بمانی، از دیگر آیینهای سنتی شوچله بیداران یلدا در کرمانشاه است.
هندوانه، انار و سیب سرخ و یا لیموی زرد نیز از میوههایی است که از دیرباز سفرههای یلدای مردم این منطقه را رنگین کرده و پای ثابت سفرههای شب چله نیز همان هندوانه و انار است که خوردن هندوانه نیز حکایتی دارد که اگر کسی در شب یلدا یک قاچ هندوانه بخورد، از تشنگی گرمای تابستان در امان خواهد ماند.
یلدا یعنی اینکه قدر با هم و کنار هم بودنمان را بیشتر بدانیم چرا که شاید فردا خیلی زود دیر شود اجازه ندهیم چشمانی منتظر به نگاه ما از دنیا برود.