پرونده «رضایتخودرو طراوت نوین» که به اعدام متهم ردیف اول منجر شد تنها یک فساد اقتصادی بزرگ با ۲۸ هزار شاکی نیست؛ آینهای است مقابل جامعه که ضعفهای رفتاری، امیدهای کاذب و سازوکارهای بیمار اعتماد عمومی را به نمایش میگذارد. پرسش اصلی این است:چگونه شبکهای که خودرو را ۲۰ تا ۳۰ درصد ارزانتر از بازار وعده میدهد، در چشم مردم باورپذیر میشود؟ و مهمتر اینکه، چرا با وجود دهها پرونده مشابه، باز هم صف فریبخوردگان تمامنشدنی است؟ وقتی قیمت خودرو در بازار رسمی برای اکثریت مردم یک رؤیای دور از دسترس است، هر وعده «ارزانتر»، شبیه یک دروازه نجات عمل میکند. مردم میدانند این قیمتها طبیعی نیست، اما «غیرطبیعی بودن بازار» باعث میشود «غیرطبیعی بودن وعدههای کلاهبرداران» هم طبیعی بهنظر برسد.
ساختارهای پانزی و پیشفروشهای غیرواقعی دقیقاً روی تمایل انسانی به میانبر زدن سرمایهگذاری میکنند. شبکههایی مثل طراوت نوین، نهفقط خودرو وعده میدهند، بلکه «سود بیشتر از نرخ بانکی» و «تحویل سریع» را هم کنار آن میگذارند. مردم عملاً با این پرسش مواجه میشوند: اگر دیگران بردهاند، چرا من نه؟ بررسیهای شکایتهای مطرح شده پرونده نشان میدهد محمد غفاری، متهم پرونده از کمکهای عامالمنفعه، جهیزیه، بستههای معیشتی و تبلیغات خیریه هم استفاده کردهاست؛ یعنی سپر اخلاقی. مردم وقتی فریب میخورند که مطمئن باشند فریب نمیخورند؛ و هیچ چیز مثل «ظاهر خیر» ذهن مردم را بیدفاع نمیگذارد. شبکههای اینچنینی از خانواده، دوستان نزدیک و هممحلیها به عنوان بازاریاب استفاده میکنند. این یعنی اعتماد فردی جایگزین اعتماد نهادی میشود. وقتی دوست قدیمیتان تماس میگیرد و میگوید ۵۰ میلیون گذاشته و «سودش را هم گرفته»، شککردن سخت است، اما واقعیت روی کاغذ فریاد میزند که خطر در کمین است.
بخش مهمی از مردم هنوز آشنایی کافی با مفاهیم ساده اقتصادی ندارند، اینکه پانزی چیست؟، سود غیرمنطقی چه نشانههایی دارد؟ و پیشفروش بدون مجوز چگونه قابلتشخیص است؟ روشن است این خلأ دانشی، کلاهبرداران را قدرتمند و مردم را آسیبپذیر میکند.
باید در نظر داشت وقتی برخی مردم احساس میکنند مسیرهای رسمی دسترسی به کالای باکیفیت منصفانه نیست، ناخودآگاه جذب هر مسیری میشوند که «غیررسمی، اما سریع» باشد. شبکههای غیرقانونی روی خلأهای قانونی سوار نمیشوند؛ روی بیاعتمادی سوار میشوند.
رسانهها بارها هشدار میدهند، اما هشدار نمیتواند خواب شکمهای خالی، نگرانی از آینده، یا رؤیای داشتن یک خودرو را از ذهن مردم پاک کند. تا وقتی سازوکارهای رسمی، شفاف، رقابتی و قابلاتکا نباشد، هشدارها فقط «صدای پسزمینه» است. در چنین شرایطی داستان همیشه یکسان است؛ چرخهای که با تبلیغ آغاز و پس از جلب اعتماد سریع سرمایهگذاری شکل میگیرد و با فروپاشی شبکه صفها مقابل دادسرا تشکیل میشود؛ و این چرخه آنقدر تکرار شده که باید پرسید اشکال در مردم است یا در ساختارهایی که فضای شکلگیری چنین سوداگرانی را ممکن میکنند؟
پرونده طراوت نوین نشان داد که ناآگاهی مالی عمومی، فشار اقتصادی، بیاعتمادی به بازار رسمی و جذابیت سودهای بالا ترکیبی خطرناک میسازند که میتواند دهها هزار نفر را در مدت کوتاهی طعمه یک شبکه کند، بنابراین تا زمانی که آموزش مالی از سنین پایین وارد فرهنگ عمومی نشود، تا وقتی فرآیندهای رسمی خرید خودرو شفاف و قابل اعتماد نشود و تا وقتی «قیمت ارزانتر از عرف» همچنان رؤیا بهنظر برسد، صف مالباختگان کوتاه نخواهد شد. اعتماد یک سرمایه است، اما اگر بدون دانایی خرج شود، دقیقاً همان اتفاقی میافتد که در پرونده طراوت نوین دیدیم: اعتمادِ مردم، سرمایه خودشان را علیهشان بهکار میگیرد.