کد خبر: 1332349
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - ۰۶:۰۰
رفت‌و‌آمد معلولان با هزار مانع و معما
شهر برای زندگی او آماده نیست درِ ورودی مترو شلوغ است. صدای کشیده شدن چرخ چمدان‌ها روی پله‌ها با صدای پیوسته هشدار قطار مخلوط شده. میان این رفت‌وآمد، زنی با ویلچر کنار دستگاه بلیت ایستاده
نیره محمودی 

جوان آنلاین: درِ ورودی مترو شلوغ است. صدای کشیده شدن چرخ چمدان‌ها روی پله‌ها با صدای پیوسته هشدار قطار مخلوط شده. میان این رفت‌وآمد، زنی با ویلچر کنار دستگاه بلیت ایستاده. نه به‌خاطر ازدحام، بلکه، چون آسانسور «خارج از سرویس» است، تابلویی زرد رنگ که مثل یک جمله تکراری، انگار سال‌هاست جای خود را عوض نکرده. زن، آرام‌آرام در گوشی‌اش دنبال شماره‌ای می‌گردد. به مسئول ایستگاه زنگ می‌زند. چند دقیقه بعد، مرد جوانی که جلیقه آبی پوشیده، نزدیک می‌شود و می‌گوید: «سکوی پایین فقط با آسانسوره. الان امکانش نیست، اما می‌تونیم کمک کنیم تا از مسیر کارکنان برید ولی یه پله داره...». زن، با نگاهی که بیش از ناامیدی، خستگی در آن نشسته، جواب می‌دهد: «همین دیروز هم همینو گفتین.» اطراف‌شان جمعیت رد می‌شود. هیچ‌کس نمی‌ایستد. هیچ‌کس هم نمی‌فهمد همین چند ثانیه، برای یک نفر معنایش این است: «شهر، امروز هم برای تو آماده نیست.» این گزارش درباره همین «آماده نبودن» است، درباره شهری که برای بسیاری فقط کمی سخت است، اما برای گروهی دیگر هر روز دوباره از نو، مسیر را می‌بندد. 

 شهر‌هایی که ترافیک را به آدم‌ها ترجیح می‌دهند
وقتی درباره دسترس‌پذیری صحبت می‌شود، اغلب اولین تصویر، رمپ و آسانسور است، اما واقعیت بسیار گسترده‌تر و پیچیده‌تر است. کافی است یک روز از زاویه نگاه یک فرد دارای محدودیت حرکتی به شهر نگاه کنیم، از لحظه خروج از خانه تا رسیدن به محل کار. 
در بسیاری از محله‌ها، پیاده‌رو‌ها برای تردد خودرو‌ها بازطراحی شده‌اند: سوپرمارکتی که محصول تخلیه می‌کند، موتوری که منتظر مشتری است، خودرویی که فقط ۱۰ دقیقه پارک شده یا مصالحی که کنار خیابان گذاشته‌اند، اما برای فردی که به ویلچر متکی است، همین ۱۰ متر می‌تواند ۱۰ بار توقف، ۱۰ بار درخواست کمک و ۱۰ بار حس «در حاشیه بودن» ایجاد کند. شهر‌های ما، حتی وقتی ساختمان‌های جدیدشان لوکس‌تر و مدرن‌تر می‌شود، هنوز برای «حرکت مستقل» طراحی نشده‌اند. بیشتر برای «حرکت سریع» ساخته شده‌اند. تفاوت همین است: سرعت مهم‌تر از دسترسی است. 


 پله‌هایی که آدم‌ها را پایین می‌کشند
«محمدامین» ۲۸ساله، کارمند یک شرکت خدماتی است. ساختمان محل کارش تازه‌ساز است و ظاهراً استاندارد، اما آسانسور طبقه همکف دارد، نه پارکینگ، یعنی هر روز صبح، او باید از پله‌های پارکینگ تا همکف بالا برده شود. 
او می‌گوید: «کارمندام همیشه کمک می‌کردن، اما شما حساب کن روزی دو بار این اتفاق بیفته. اولش آدم خجالت می‌کشه، بعدش خسته می‌شه، آخرش حس می‌کنه اینجا جای اون نیست.»
پله فقط یک سطح مرتفع نیست. پله گاهی مرز روانی است؛ جایی که فرد برای عبور از آن، باید کمک بخواهد. کمک، اگرچه ارزشمند است، اما الزامش می‌تواند تحقیرآمیز باشد. اینجاست که دسترس‌پذیری تبدیل به کرامت انسانی می‌شود، نه فقط یک موضوع فنی. 
 آسانسور‌هایی همیشه در حال تعمیر
در بسیاری از مترو‌های ما، کافی است فقط چند روز با افراد دارای معلولیت همراه شوی تا بفهمی آسانسور، از یک امکان، تبدیل به نقطه آسیب شده. به‌روایت کاربران شبکه‌های اجتماعی و انجمن‌های معلولیت، خرابی طولانی‌مدت آسانسور‌ها در برخی ایستگاه‌ها نه یک استثنا، بلکه یک تجربه تکرارشونده است. برچسب «خارج از سرویس» برای بسیاری، فقط یک پیام فنی است، اما برای افراد دارای محدودیت حرکتی، به معنای «ایستگاه تعطیل» است. یکی از فعالان این حوزه می‌گفت: «ما معمولاً برنامه سفر نمی‌ریزیم. ما برنامه مسیر جایگزین می‌ریزیم. همیشه باید فکر کنیم اگر آسانسور خراب بود، چی؟ اگر رمپ بسته بود، چی؟» این اگر‌ها شهر را نامطمئن و نامهربان می‌کند. 
 اتوبوس‌هایی که برای همه نیستند
در سال‌های اخیر اتوبوس‌های شهری مدرن‌تر شده‌اند. بسیاری از آنها کف‌پایین هستند و امکان سوار شدن با ویلچر را دارند، اما مسئله به این سادگی نیست. بیشتر ایستگاه‌ها شیب مناسب ندارند. بسیاری از رانندگان هنوز آموزش ندیده‌اند که چگونه شیب‌بر را باز کنند. بعضی خطوط اصلاً اتوبوس مناسب ندارند. یکی از مسافران دارای معلولیت نقل می‌کرد: «سه تا اتوبوس پشت سر هم اومدن، هیچ‌کدوم رمپ نداشتن. آخرش مجبور شدم برگردم خونه.» این یعنی اگر فردی بخواهد از وسایل حمل‌ونقل عمومی استفاده کند، باید شانس بیاورد. دسترس‌پذیری نباید تابع شانس باشد. 
 اداراتی که فقط پله دارند
یکی از تناقض‌های عجیب شهر‌های ما این است که بسیاری از ادارات، سازمان‌ها و نهاد‌هایی که سیاست‌های مربوط به معلولان را تعیین می‌کنند، خودشان دسترس‌پذیر نیستند. 
بار‌ها پیش آمده که فرد برای دریافت خدمات، تأیید مدارک یا پیگیری پرونده باید از پله‌ها بالا برود. برخی ساختمان‌های مهم دولتی ورودی مناسب ندارند یا اگر دارند، مسیر رمپ آنقدر شیب غیراستاندارد دارد که تبدیل به «تست بدنی» می‌شود نه امکان عبور. 
در چنین فضا‌هایی دسترسی به خدمات تبدیل می‌شود به «دسترسی به ساختمان»، یعنی مشکل قبل از رسیدن به مرحله اصلی شروع می‌شود. 
 تعارفِ حضور و واقعیتِ نبودن
بسیاری از سازمان‌ها در سال‌های اخیر از حضور افراد دارای معلولیت سخن گفته‌اند، اما در عمل، شرایط محیط کار هنوز برای تردد مستقل و حضور مستمر آماده نیست. 
داستان سحر، کارمند حسابداری یک شرکت خصوصی، نمونه‌ای واقعی از این وضعیت است. شرکت او در طبقه سوم ساختمانی قدیمی قرار دارد. آسانسور هست، اما کوچک و قدیمی. ویلچر او داخل آن نمی‌شود. شرکت برایش «دستیار جابه‌جایی» تعیین کرده؛ کسی که هر روز کمکش می‌کند از پله بالا برود. 
سحر می‌گوید: «من اینجا کار می‌کنم، اما مستقل نیستم. حضور دارم، اما مثل بقیه نیستم، حتی بعضی وقت‌ها حسی که مدیر‌ها نسبت بهم دارن اینه که من «تکلیف اجتماعی» شرکت هستم. این دردناک‌تره.» بازار کار دسترس‌پذیر، یعنی فرد نه فقط حضور داشته باشد، بلکه حضورش کرامت، آزادی و استقلال داشته باشد. 
 شهرِ گفتار، شهرِ رفتار
در شبکه‌های اجتماعی، معمولاً روایت‌ها بسیار زیباست. کاربران کمپین می‌سازند، مسئولان می‌گویند «پیگیر هستیم» و رسانه‌ها گزارش‌هایی از لزوم توجه منتشر می‌کنند، اما شهر، برخلاف این گفتار پرآرزو، همچنان به رفتار واقعی‌اش وفادار مانده؛ ساخت‌وساز‌هایی که دسترس‌پذیر نیست، اصلاحاتی که نصفه می‌ماند، استاندارد‌هایی که روی کاغذ زیباست، اما در عمل اجرا نمی‌شود. یک معمار شهری می‌گفت: «دسترسی‌پذیری نه هزینه زیاد دارد، نه تکنولوژی پیچیده. فقط خواستن می‌خواهد، خواستنِ واقعی.» وقتی شهرداری‌ها در هر منطقه، هزاران پروژه عمرانی دارند، اما یک رمپ ساده در بسیاری از پیاده‌رو‌ها نیست، مشکل کمبود بودجه نیست، مشکل کمبود اهمیت است. 
 یک زندگی معطل مانده
وقتی درباره معلولان حرف می‌زنیم، اشتباه است فکر کنیم این موضوع مربوط به یک گروه کوچک است. آمار‌های جهانی و تجربیات پزشکی نشان می‌دهد تقریباً همه ما در طول زندگی ممکن است حداقل یک بار نیازمند دسترس‌پذیری باشیم: پیر شدن، آسیب دیدن، گچ گرفتن پا یا حتی همراهی با یک فرد دیگر. 
شهر دسترس‌پذیر، فقط برای معلولان نیست، برای همه مردم است، اما شهری که این را نبیند، عملاً بخشی از شهروندان را هر روز به عقب هل می‌دهد. در ایستگاهی که زن اول داستان در آن ایستاده بود، آخرین جمله‌اش این بود: «مشکل اینه که شهر به ما فکر نمی‌کنه. یه روز، دو روز نیست. این چیزیه که آدمو فرسوده می‌کنه.»
این گزارش درباره همین فرسودگی است، درباره آدم‌هایی که پشت یک آسانسور خراب، نه فقط مسیرشان، بلکه بخشی از زندگی‌شان معطل می‌ماند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار