حمید یک جوان خوش اخلاق، کم حرف و پرعمل بود. هم متخصص موشک بود و هم هنرمند. از سن ۱۶ سالگی عضو پایگاه بسیج ایثارگران شده بود. مثل رزمندههای زمان جنگ سعی میکرد گوش به فرمان رهبرش باشد و برای این مملکت خدمت کند. پسرم هرچند به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید، اما توانست تا آخرین لحظه حیات زمینیاش به سمت دشمن موشک شلیک کند جوان آنلاین: جانباز حاج نوروز آقایی، پدر شهید حمید آقایی از شهدای هوافضای سپاه در جنگ با رژیم صهیونیستی است. حاج نوروز خود از رزمندگان و یادگاران دفاع مقدس به شمار میرود. او که در یک خانواده تمام رزمنده متولد شده بود، یک برادرش به نام غلامرضا آقایی را در جبهههای دفاع مقدس از دست داد و سالها بعد نیز خود پدر شهید شد. گفتوگوی کوتاه جوان با جانباز حاج نوروز آقایی را پیشرو دارید.
چند سالتان بود به جبهه رفتید و چقدر سابقه رزمندگی دارید؟
من متولد ۱۳۲۸ هستم و زمانی که جنگ شروع شد، حدود ۳۰ سال داشتم. از همان شروع جنگ به جبهه رفتم و تا پایان دفاع مقدس بین مناطق عملیاتی و شهرمان خرمآباد در رفت و آمد بودم. به عضویت سپاه هم در آمدم و به این ترتیب جنگ جزئی از شغل و وظیفهام نیز شد. یک وظیفه به لحاظ شرعی و ملی داشتم و یک وظیفه هم به لحاظ کاری. به هرحال خدا خواست و توانستم حدود ۲ هزار و ۱۰۰ روز سابقه رزمندگی در پرونده زندگیام ثبت کنم.
در طول حضورتان در جبهه مجروح هم شدید؟
بله، بارها مجروحیت پیدا کردم. الان هم چند درصدی مجروحیت دارم.
برادر شهیدتان غلامرضا از شما کوچکتر بود؟
غلامرضا متولد ۱۳۴۶ بود. زمان شهادتش در سال ۶۵ فقط ۱۹ سال داشت. او ۱۸ سالی از من کوچکتر بود. یک جوان بسیار خوش اخلاق و محبوبی بین خانواده و اقوام بود. غلامرضا با اینکه سن کمی داشت، ولی تا قبل از شهادتش حدود ۲۰ ماه سابقه حضور در جبهه داشت.
شما چه تشابهی بین جوانهایی مثل غلامرضا و پسرتان حمید میبینید؟
این جوانها از دو نسل متفاوت بودند. غلامرضا دهه چهلی بود و پسرم اواخر جنگ در سال ۶۷ به دنیا آمده بود. جنگ را ندیده بود، ولی روحیاتی مثل بچههای زمان جنگ داشت. هر دوی این جوانها مال همین آب و خاک بودند و جانشان را هم برای همین مملکت و دین و اعتقاداتشان دادند.
اگر بخواهید حمید را در چند جمله تعریف کنید، چه میگویید؟
حمید یک جوان خوش اخلاق، کم حرف و پرعمل بود. هم متخصص موشک بود و هم هنرمند. از سن ۱۶ سالگی عضو پایگاه بسیج ایثارگران شده بود. مثل رزمندههای زمان جنگ سعی میکرد گوش به فرمان رهبرش باشد و برای این مملکت خدمت کند. پسرم هرچند به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید، اما توانست تا آخرین لحظه حیات زمینیاش به سمت دشمن موشک شلیک کند و در واقع انتقام خودش را از دشمن گرفت. شهادت جوانهایی مثل حمید نشان میدهد این جوانها هم مثل جوانهای زمان جنگ هستند و در روز واقعه میتوانند از کشورشان به خوبی دفاع کنند.
شما سالها در جبههها بودید، اما حمید زودتر شهادت را نصیب خودش کرد. تعریف شما از این موضوع چیست؟
زمانی که من وارد سپاه شدم، میدانستم پوشیدن این لباس و ورود به این راه شهادت هم دارد. خودم را هم آماده آن کرده بودم، ولی کار خدا حکمتهایی دارد که ما از آن خبر نداریم. سال ۶۴ من در جبهه مجروح شدم، آن زمان ناراحت بودم چرا به شهادت نرسیدم. ماندم و سه سال بعد خدا حمید را به ما داد. این فرزند بزرگ شد و ۳۷ سال بعد به عنوان یکی از نیروهای هوافضای سپاه در حالی که بارها به قلب اسرائیل موشک شلیک کرده بود، به شهادت رسید.