هر لحظه در گوشهای از کشور سانحهای رقم میخورد و انسانی با مرگ دستوپنجه نرم میکند و چشمانتظار رسیدن اورژانس است، اما واقعیت تلخ این است که تأخیرهای مکرر اورژانس پیشبیمارستانی، جانهای بسیاری را میگیرد و اعتماد عمومی را میسوزاند. این بحران، دیگر یک مشکل فنی نیست؛ فاجعه است.
اورژانس کشور سالهاست به عنوان نخستین حلقه امدادرسانی پیشبیمارستانی، نقش حیاتی در نجات جان بیماران و مصدومان ایفا میکند، اما واقعیتی تلخ برابر چشم مردم وجود دارد و آن تأخیرهای مکرر در رسیدن آمبولانس به صحنه حادثه است. این تأخیرها که ریشه در کمبود پایگاهها، فرسودگی ناوگان و محدودیت منابع انسانی دارد، نهتنها جان بیماران را به خطر میاندازد، بلکه در بسیاری از موارد به بروز درگیریهای تلخ میان همراهان بیمار و امدادگران منجر میشود. در سالهای اخیر بارها شاهد بودهایم که نیروهای اورژانس به جای آنکه صرفاً نقش ناجی را ایفا کنند، خود قربانی خشونت و ضرب و جرح شدهاند. خشونتی که از خشم عمومی ناشی از دیر رسیدن اورژانس سرچشمه میگیرد. این چرخه معیوب نه به سود مردم است و نه به نفع امدادگرانی که با جان و دل در خط مقدم خدمت حاضر میشوند. بر اساس استاندارد جهانی، زمان طلایی رسیدن آمبولانس در شهرها کمتر از ۱۰ دقیقه و در کلانشهرها حدود ۱۲ دقیقه است، اما در تهران و بسیاری از استانها این معیار عملاً دستنیافتنی شدهاست.
وقتی یک پایگاه اورژانس با تنها یک آمبولانس فعالیت میکند، طبیعی است که در صورت مأموریت قبلی، اعزام بعدی با تأخیر جدی همراه شود. نتیجه این تأخیرها، سرخوردگی مردم و کاهش اعتماد عمومی به نهادی است که باید مأمن امید در شرایط بحرانی باشد. در کنار مشکلات ساختاری، فرسودگی آمبولانسها، کمبود پایگاهها و ساعات کاری طاقتفرسای نیروهای اورژانس، وضعیت را بحرانیتر کردهاست. این شرایط تنها کیفیت خدمات را پایین نمیآورد بلکه سلامت جسمی و روانی امدادگران را نیز تهدید میکند.
سازمان اورژانس کشور باید فراتر از بیان مشکلات، نقشهراه عملی برای اصلاح این وضعیت ارائه دهد. خرید آمبولانسهای جدید، افزایش تعداد پایگاهها، حمایت قضایی و امنیتی از نیروهای اورژانس و همچنین فرهنگسازی عمومی درباره وظایف و محدودیتهای این سازمان از ضروریترین اقدامات پیشرو است. مردم حق دارند از خدماتی بهموقع و باکیفیت برخوردار باشند و نیروهای اورژانس نیز شایسته است در امنیت و احترام به مأموریت بپردازند. استمرار تأخیرها و بیتوجهی به این مطالبه عمومی، نهتنها اعتماد اجتماعی را فرسایش میدهد، بلکه میتواند به بحرانی بزرگتر در حوزه سلامت و امنیت روانی جامعه منجر شود.