جوان آنلاین: دکتردامپزشک در اقدامی هولناک دو خواهر پزشک و پدر بازنشستهاش را بهخاطر اینکه از ارثیه محرومش کردند به قتل رساند، اجساد را سوزاند و در کنار دریاچه آهنک رها کرد.
روز سهشنبه یکم مهرماه امسال، زنی میانسال با حضور در اداره پلیس از ناپدید شدن همسر ۸۶ ساله و سه فرزندش خبر داد. او گفت: «مدتی است از شوهرم جدا شدهام، اما هنوز طلاق رسمی نگرفتهایم. همسرم به همراه دو دختر و یک پسرم که هر سه پزشک هستند در خانهای ۲۰۰ متری در محله ولنجک زندگی میکنند. چند روزی است هرچه تماس میگیرم، تلفن همراهشان خاموش است و هیچ خبری از آنها ندارم. نگران هستم و احتمال میدهم برای آنها اتفاقی رخ داده باشد.»
تحقیقات جنایی
با ثبت این شکایت، قاضی شکیبنژاد، بازپرس شعبه دهم دادسرای جنایی تهران دستور بررسی فوری پرونده را صادر کرد. تیمی از کارآگاهان اداره چهارم پلیس آگاهی نیز تحقیقات خود را آغاز کردند. در نخستین گام، از بیمارستانها و پزشکی قانونی استعلام گرفته شد، اما هیچ اثری از اعضای خانواده به دست نیامد.
رد خون در خانه ولنجک
با ورود مأموران به خانه ناپدیدشدگان، آثار لکههای خون بر کف خانه و دیوارها مشاهده شد. بررسیها حکایت از حادثهای خونین داشت و پرونده وارد مرحله تازهای شد. تحقیقات نشان داد پسر ۴۷ ساله خانواده دامپزشک است و با یک تاکسی در مسیر ولنجک تا بام تهران مسافرکشی میکند، اما چند روزی است که از او هم خبری نیست.
از سوی دیگر همسایهها گفتند آخرین بار، همین پسر را دیدهاند که سوار بر تاکسیاش از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته است. این در حالی بود که همسایهها از خروج دو خواهر و پدرشان از خانه اطلاعاتی نداشتند و مأموران همچنین خودروهای دو خواهر را در پارکینگ خانه کشف کردند. با به دست آمدن این اطلاعات، انگشت اتهام به سمت پسر خانواده رفت و تحقیقات برای به دست آوردن ردی از او آغاز شد.
سرنخ در جاده فیروزکوه
کارآگاهان با بررسی تراکنشهای بانکی پسر خانواده دریافتند آخرین خرید او مربوط به نان سنگک از نانوایی در جاده فیروزکوه است. مأموران با مراجعه به محل، سرنخ تازهای به دست آوردند. مرد نانوا گفت: «آن روز مشتریام خیلی مضطرب بود و چند ساعتی کنار دریاچه آهنک پرسه میزد.»
با توجه به این اظهارات، تیمهای جستوجو راهی اطراف دریاچه شدند و بقایای سوخته شده پیکر سه نفر در فاصله حدود ۵۰۰متری از یکدیگر را پیدا کردند. بررسیهای اولیه نشان داد اجساد متعلق به پدر ۸۶ ساله و دو دختر ۴۵ و ۴۲ ساله خانواده است.
پایان فرار و اعتراف تلخ
با کشف اجساد، مأموران یقین پیدا کردند عامل این قتلها کسی جز پسر خانواده نیست. ردیابیها ادامه یافت تا اینکه روز شنبه، متهم در حوالی دروازه دولت شناسایی و دستگیر شد.
متهم پس از انتقال به اداره دهم پلیس آگاهی تهران، در بازجوییها لب به اعتراف گشود و انگیزه خود را اختلاف خانوادگی عنوان کرد. متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتوگو با متهم
سرم کلاه گذاشتند
بهداد که در اقدامی هولناک پدر و دو خواهرش را به قتل رسانده، میگوید احساس کردم پدر و خواهرانم سرم کلاه گذاشتهاند.
بهداد سابقه داری؟
نه. من تحصیلکردهام و مدرک دکترای دامپزشکی دارم، اما مدتی قبل بیکار شدم و تاکسی خریدم و مسافرکشی میکردم.
به چه جرمی بازداشت شدهای؟
(گریه میکند). پدر و دو خواهرم را به قتل رساندم.
چرا مرتکب چنین جنایتی شدی؟
فکر کردم آنها سرم کلاه گذاشتهاند و قصد دارند مرا از ارثیه محروم کنند.
از کجا متوجه شدی؟
دو خواهرم به من گفتند خانه به نام آنهاست و باید به آن دو اجاره بدهم یا از خانهشان بروم.
پدرت چه میگفت؟
وقتی به پدرم اعتراض کردم، او گفت همه خانه را به نام آنها نزده است و فقط قسمتی از آن را به نام دو خواهرم زده، اما وقتی به دفتر ثبت اسناد رفتیم، متوجه شدیم پدرم تمام ششدانگ خانه را به نام دو خواهرم زده است. بعد از آن دعوا شد و پدر گفت که شکایت کن.
چرا شکایت نکردی؟
احساس کردم همه اینها نقشه است که پدرم و دو خواهرم طراحی و اجرا کردهاند.
به همین دلیل نقشه قتل را کشیدی؟
بله، وقتی از من اجاره خواستند جرقه قتل در ذهنم زده شد.
درباره شب حادثه توضیح بده؟
شب حادثه، چایشان را مسموم کردم تا بیهوش شوند. وقتی مطمئن شدم خوابیدهاند، به اتاقشان رفتم و با چاقو آنها را به قتل رساندم.
عذاب وجدان نداشتی؟
همان لحظه پشیمان شدم و عذاب وجدان گرفتم، اما دیگرفایدهای نداشت و باید فکری برای جسدها میکردم.
چه کار کردی؟
اجساد را در پتو پیچیدم و با ماشین به سمت فیروزکوه رفتم. جسدها را در بیابانها آتش زدم. بعدها اسکلتها را داخل ماشین گذاشتم و کنار دریاچه آهنگ رها کردم.
اعضای خانوادهات هم تحصیلکرده بودند؟
بله، خواهرانم هم پزشک بودند؛ یکی داروساز و دیگری دکترای علوم آزمایشگاهی داشت. پدرم هم بازنشسته بود.
حرف آخر؟
حالم اصلاً خوب نیست. هنوز باورم نمیشود که جان اعضای خانوادهام را گرفتهام. هر لحظه تصویرشان جلوی چشمم است و عذاب وجدان رهایم نمیکند.