جوان آنلاین: دو ساعت پس از آنکه پیرمردی هراسان به کلانتری رفت و از نقشه قتل خود توسط پسرش گفت، مأموران با جسد خونین او روبهرو شدند؛ قتلی که بررسیها حکایت از آن دارد قاتل پسر کوچک خانواده است. تحقیقات از متهم ادامه دارد.
ساعت ۹ شب پنجشنبه ۱۳ شهریور مردی ۷۷ ساله به نام کمال با حالی آشفته وارد کلانتری در جنوب تهران شد و در حالی که صدایش میلرزید، به مأموران گفت: «پسر کوچکم میخواهد مرا بکشد. آنها فکر میکنند من دیوانهام، ماشینم را گرفتهاند و قصد دارند مرا به خانه سالمندان بفرستند. مدام با من دعوا میکنند و امروز هم پسرم تهدید کرد که مرا میکشد و من از ترس فرار کردم.»
اظهارات مرد سالخورده مأموران را به تکاپو انداخت. بررسی سوابق نشان میداد که در این خانواده بارها اختلاف و شکایتهای خانوادگی ثبت شدهاست. به دستور رئیس کلانتری، دو مأمور به همراه کمال راهی خانه او شدند تا شرایط را بررسی کنند.
تکذیب همسر
مأموران وقتی به خانه رسیدند، از فرزندان کمال خبری نبود. تنها همسرش در خانه حضور داشت و وی تمامی ادعاهای پیرمرد را تکذیب کرد. زن سالخورده گفت: «همسرم توهم دارد و کسی قصد کشتن او را ندارد. نمیدانم چرا به کلانتری آمده و این دروغ را گفته است.» مأموران مدرک یا نشانهای برای صحت ادعای مرد سالخورده پیدا نکردند و خانه را ترک کردند و به کلانتری بازگشتند.
فریاد قتل
شکایت مرد سالخورده پس از بررسی اولیه و ادعای همسرش به بایگانی سپرده شد تا اینکه ساعت حدود ۱۱ شب پسر جوانی با اداره پلیس تماس گرفت و گفت: «پدرم را کشتهاند!» با اعلام این خبر به سرعت تیمی از مأموران همان کلانتری به محل اعزام شدند. مأموران در محل با دیدن جسد شوکه شدند. مقتول همان مرد ۷۷ ساله به نام کمال بود که دو ساعت قبل به کلانتری آمده وگفتهبود از سوی فرزندش تهدید به قتل شدهاست. کمال غرق در خون روی زمین افتادهبود و آثار جراحت و کبودی روی سر و صورت و بدنش دیده میشد که حادثه به تیم جنایی خبر داده و لحظاتی بعد بازپرس کشیک قتل، همراه کارآگاهان اداره دهم و عوامل تشخیص هویت پلیس آگاهی در محل حاضر شدند.
روایت کذب متهم
تیم جنایی در نخستین گام از پسر مقتول که در صحنه حضور داشت، تحقیق کردند. وی مدعی شد: «پدرم چند ساعتی بیرون از خانه بود. وقتی برگشت، دیدیم زخمی شدهاست. همه لباسهایش خونی بود. هر چه از او پرسیدیم چه کسی این بلا را سرش آورده، جواب درستی نداد در واقع توان حرف زدن نداشت که ناگهان حالش بد شد و روی زمین افتاد و فوت کرد. او همیشه بداخلاق بود و خیلی زود با دیگران دعوا میکرد.»
تیم جنایی به سرعت متوجه تناقضگویی پسر جوان شدند. پس از تنپیمایی مقتول و بررسی آثار خون این سؤال برای مأموران پیش آمد، که اگر واقعاً مقتول با سر و صورت خونین وارد خانه شدهبود، باید لکههای خون در راهپله و مسیر ورودی ساختمان دیده میشد، اما در بررسیها هیچ اثری از خون در بیرون از خانه یافت نشد. در مقابل، خون روی لباسهای پسر ۳۴ ساله و لباسهای کمال کشف شد؛ نشانهای که حکایت از درگیری خونین داخل خانه داشت.
مظنون شماره یک
بنابراین با کنار هم قرار گرفتن شواهد و دلایل، فرضیه قتل توسط افراد ناشناس کمرنگ شد. مخصوصاً که کمال تنها دو ساعت قبل از مرگ، در کلانتری نام پسرش را به عنوان تهدیدکننده جانش بردهبود. همین کافی بود تا بازپرس جنایی دستور بازداشت پسر کوچک خانواده را به عنوان تنها مظنون پرونده صادر کند.
ادامه تحقیقات
جسد کمال برای مشخص شدن علت دقیق مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد و تیم کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی مأموریت یافتند تا پرده از جزئیات این حادثه خانوادگی بردارند. تحقیقات درباره انگیزه احتمالی پسر و بررسی سوابق اختلافات خانوادگی به دستور بازپرس جنایی در حالی ادامه دارد که مظنون جرم خود را انکار میکند.