در هفتههای اخیر، کشور شاهد سلسلهای از جنایتهای خانوادگی هولناک با تعداد بالای قربانیان بوده که هر یک بازتابی از بحرانهای روانی، اجتماعی و اقتصادی در خانوادههاست. این قتلها نهتنها جامعه را شوکه میکنند، بلکه ضرورت بررسی ریشههای خشونت در کانون خانواده و ارائه راهکارهای پیشگیری را آشکار میسازند. آخرین نمونه، قتل هشت عضو یک خانواده در شهرستان سراب است؛ دو برادر به دلیل اختلاف خانوادگی با پسرعمویشان، او و اعضای خانوادهاش را با شلیک گلوله به قتل رساندند و سپس خودکشی کردند. این حادثه مانند تلنگری بود که یادآور شد بحرانهای خانوادگی میتواند به خشونتهای بیسابقه و جبرانناپذیر منجر شود. پیش از آن، حوادث مشابهی در شهرستانهای آمل و مینودشت رخ داده بود. شامگاه ۲۳ مرداد، متهم ابتدا با شلیک گلوله همسر و دو فرزندش را در شهرستان مینودشت به قتل میرساند، سپس به آمل میرود و در آنجا شش عضو خانواده همسرش را هم به کام مرگ میکشاند و پس از آن خودکشی میکند. این قتل، نمونهای از تسلسل خشونت و فقدان مهارت حل اختلاف و کنترل خشم است که منجر به کشتار گسترده اعضای خانواده میشود. در سوم شهریور، در شهرستان دلفان، قتل شش عضو یک خانواده دیگر رخ داد. بررسیها نشان داد پسر معتاد خانواده وقتی متوجه شد پدرش اموالش را به نام برادر بزرگترش زده، با اسلحه کلاشنیکف اقدام به جنایت کرد و پنج عضو خانواده و برادر بزرگش را به قتل رساند. همچنین در شهرستان ایلام، پدری پس از قتل همسر و دو فرزندش با شلیک گلوله به زندگی خودش هم پایان داد. این اتفاقها نشان میدهد در همه این پروندهها، کودکان و افراد بیدفاع قربانیان اصلی هستند و عامل اصلی جنایت مرد خانواده است که به جای مراجعه به مشاور، وکیل یا مراجع قانونی، دست به اقدامات مرگبار زده است.
اختلافات خانوادگی موضوع تازهای در بستر اجتماعی نیست، اما در چند دهه گذشته شدت گرفته است. افزایش طلاق، بالا رفتن سن ازدواج و فشارهای اقتصادی از جمله عوامل تشدیدکننده اختلافات هستند. همچنین استفاده مفرط از تلفن همراه و سرگرم شدن با فضای مجازی به جای گفتوگوی مستقیم و تعامل میان اعضای خانواده، باعث کاهش ارتباط و افزایش سوءتفاهمها شده است. در این بین اختلافات مالی و ملکی، بهویژه در زمینه ارثیه و دارایی ها، دخالت والدین و فشارهای خانوادگی در زندگی مشترک فرزندان، سوءظن و ادعای خیانت همسر، دسترسی آسان به سلاح گرم که شدت و ابعاد خشونت را افزایش میدهد و کمبود مهارتهای حل اختلاف و کنترل خشم در خانوادهها به محرکهای مهمی برای دست زدن به جنایت تبدیل شده است.
قتلهای خانوادگی فراتر از یک تراژدی فردی هستند؛ آنها بازتاب فشارهای روانی، اجتماعی و اقتصادی در جامعهاند. پیشگیری از این حوادث نیازمند تعامل بین نهادهای قضایی، روانشناسی و اجتماعی است تا خانوادهها از دام خشونت و جنایت در امان باشند و کودکان و سایر اعضای خانواده در امنیت و آرامش زندگی کنند.