جوان آنلاین: حدود سه هفته پیش وقتی انس در پخش زنده داشت از بیمارستان گزارش میداد بابت از هوش رفتن زنی سالمند به علت گرسنگی به گریه افتاد. صدای مردم از پشت سرش میاد که «انس ادامه بده، تو صدای مایی، ادامه بده» بعد از همین گزارش، سخنگوی ارتش اسرائیل علنی تهدیدش کرد. منابع مختلفی گزارش دادند انس شریف خبرنگار خستگیناپذیر و استوار فلسطینی همراه با چند تن دیگر از همکارانش در بمباران خیمه خبرنگاران در برابر بیمارستان شفای غزه به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسیده است. انس خبرنگار الجزیره بود و مشهورترین خبرنگار ساکن غزه. واکنش کاربران شبکههای اجتماعی به شهادت این خبرنگار خستگی ناپذیر نبرد غزه را میخوانید. انس وصیتنامهای نیز از خود به جای گذاشته که ترجمه آن از سوی یکی از کاربران منتشر شده و در انتهای همین گزارش آمده است.
بشری سعد
«ادامه بده، تو صدای غزه هستی انس، ادامه بده».
٦٧٣ روز، درد و گرسنگی را تحمل کرد تا صدای مظلومیت غزه و کودکانش باشد. ارتش رژیم کودککش با وقاحت کامل مسئولیت حمله به چادر خبرنگاران الجزیره و قـتل هفت خبرنگار را بر عهده گرفت و اعلام کرد این تـرور را به عمد انجام داده است.
وجیهه سامانی
در پناه خدا باشی، انس شریف!
ماهها بود اخبار غزه را از صفحاتش پیگیری میکردم. روایتها و اخباری دردمندانه و غیرتمندانه. تا دقایقی قبل، آخرین تلاشهایش را برای بیدار کردن وجدان خفته جهان کرد و حالا در آغوش پر مهر پروردگار آرام گرفته است...
بدرود برادر نادیدهام.
سید امیرحسین هاشمی
دیشب انس شریف به همراه تعدادی خبرنگار (کل تیم الجزیره) در حمله اسرائیل به شهادت رسیدند. مردی که بیش از یک سال متوقف نشد و تا میتونست صدای مظلومیت مردم غزه بود و خیلی از تصاویری که ما میدیدیم، حاصل زحمات او بود...
او رفت و آخرین وصیتش رو خطاب به دنیا نوشت: «.. باشد که خداوند شاهد باشد بر کسانی که سکوت کردند، کسانی که به کشتن ما رضایت دادند و پیکرهای تکهتکهشده کودکان و زنان ما هیچ حسی را در قلبشان برنینگیخت و کشتاری را که بیش از یک سال و نیم است بر ملت ما روا داشته میشود، متوقف نکردند!» رحمتاللهعلیه
خانم فردوس
چه دخترها بیپدر شدند. چه پدرها که بیدختر شدند. یک کلیپ زیبا از انس شریف و دخترش رو دیدم، جگرم سوخت...
لعنت بر رژیمی که دشمن انسانیت و بشریته. دشمن آغوشها و بوسههای عاشقانه است...
محمدرضا کردلو
حالا انس الشریف شهید شده و البته اسرائیل او را کشته است و من در میانه مسیر مزار سید شهیدان تاریخ وصیتنامه او را میخوانم. از آرزوها و امیدهایش نوشته و پس از تحمل همه رنجها، اراده خدا را غالب میبیند. اَنس به دین احرار زیست. یا ابالاحرار، یاحسین (ع)، او را بپذیر.
جنلی
محمد هنیه خبرنگار الجزیره ۱۰ روز پیش تو واتساپ به انسالشریف پیام داده: «داداش برو قطر زندگیتو رو به راه کن».
انس جواب داده: «از غزه خارج نمیشم مگر به سوی بهشت». ما آدمای کوچیکی هستیم در مقابل این شیر مردا.
علی سلطانی (هامش)
آدمی در مهلکهها آبدیده میشود. آبدیدگی نه فقط در تحمل بیشترِ دشواری، نه فقط در صبر زیباتر که در یافتن نگاهی ژرفتر به زندگی و دیدن دوردستهایی که در حالت عادی نمیدید. آبدیدگی معرفتی و نه فقط روانشناختی. آبدیدگی در نشستن بر سر شهر و از بالا بر دشواریها نگاهکردن.
آبدیدگی در رسیدن به فرزانگیهایی که از بین خطوط کتابها و نشستن بر نیمکتهای دانشگاه حاصل نشدهاند. آبدیدگی در یافتن سویههای مانا و فراتر از قیل و قالهای مبتذلِ گذرا. آبدیدگی در میانبُری بلند به سوی قله در رسیدن به پختگیهایی که در دهههای دوم و سوم عمر ممکن نمیشد. آبدیدگی در انس الشریف شدن و نوشتن چنین وصیتنامهای که در حالت عادی نه در این دهه از عمر نوشته میشد و نه اگر نوشته میشد، چنین رنگ و بو و ارتفاعی داشت.
چون که غم آید کنارش کش به عشق/ از سر رِبوه [بلندی]نظر کن در دمشق
حسین صارمی
وصیتنامه خبرنگار شهید انس شریف: شما را به فلسطین، گوهر تاج مسلمانان و تپش قلب هر آزاده در این جهان وصیت میکنم. اگر این کلمات به دستتان رسید، بدانید که اسرائیل توانسته مرا بکشد و صدایم را خاموش کند. در آغاز، سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد. خداوند میداند با تمام توان و قدرت تلاش کردم تا تکیهگاه و صدای مردمم باشم. از همان روزی که چشم به زندگی در کوچهها و محلههای اردوگاه جبالیا گشودم، آرزویم این بود که خداوند به من عمر دهد تا همراه خانواده و عزیزانم به شهر اصلیمان، عسقلان اشغالی «المجدل» بازگردم، اما مشیت الهی پیشی گرفت و حکم او نافذ شد.
رنج را با همه جزئیاتش زیستهام و بارها طعم درد و فقدان را چشیدهام. با این حال، هرگز از انتقال حقیقت همانگونه که هست، بیکموکاست و بیتحریف، کوتاهی نکردم؛ به امید آنکه خداوند شاهد باشد بر کسانی که سکوت کردند و آنان که به کشتار ما رضایت دادند، بر کسانی که نفسهایمان را محاصره کردند و پیکرهای تکهتکه کودکان و زنانمان دلشان را نلرزاند و جلوی این کشتار بیش از یکسالونیمه را نگرفتند. شما را به فلسطین، گوهر تاج مسلمانان و تپش قلب هر آزاده در این جهان، سفارش میکنم.
شما را به مردم آن و به کودکان ستمدیده و کوچک سفارش میکنم؛ کودکانی که عمرشان به آنها مهلت نداد تا رؤیا ببافند و در امنیت و آرامش زندگی کنند و جسم پاکشان زیر هزاران تُن بمب و موشک اسرائیلی خرد شد و پارههای پیکرشان بر دیوارها پراکنده گشت. شما را سفارش میکنم که نه زنجیرها خاموشتان کند و نه مرزها بازداردتان؛ پلهایی باشید برای آزادی سرزمین و مردم تا خورشید عزت و آزادی بر کشور غصبشدهمان بتابد. شما را به خانوادهام سفارش میکنم.
به نور چشمم، دختر عزیزم «شام» که روزگار به من فرصت نداد تا بزرگ شدنش را ببینم آنگونه که در رؤیاهایم بود. به پسر عزیزم «صلاح» که آرزو داشتم یاورش باشم و همسفر زندگیاش تا بزرگ شود، بارم را سبک کند و ادامهدهنده راه باشد. شما را به مادرم سفارش میکنم؛ مادری که با دعای خیرش به آنچه رسیدم، رسیدم؛ دعایش پناهگاهم بود و نور راه من. از خدا میخواهم قلبش را آرام سازد و پاداش نیکی به او دهد.
شما را به همسرم «ام صلاح - بیان»، سفارش میکنم؛ همسری که جنگ ما را روزها و ماهها از هم جدا کرد، اما او همچون تنه زیتونی خمناپذیر، بر عهد خود ماند، صبور و باایمان و امانت را در غیابم به خوبی پاس داشت. پس از مرگم، یار و پشتیبانشان باشید. اگر بمیرم بر اصولم استوار میمیرم و گواه میگیرم که به قضای الهی راضیام، به دیدارش ایمان دارم و یقین دارم آنچه نزد اوست، بهتر و پایدارتر است. خدایا! مرا در زمره شهیدان بپذیر، گناهان گذشته و آیندهام را ببخش و خونم را نوری قرار ده که راه آزادی را برای مردم و سرزمینم روشن کند. مرا اگر کوتاهی کردهام، ببخشید و برایم طلب رحمت کنید که من بر عهد خود ماندم و تغییر و تحریفی نکردم. غزه را فراموش نکنید و مرا از دعای خیرتان برای آمرزش و قبولی محروم نسازید...