جوان آنلاین: جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیمهای صهیونی- امریکایی به کشورمان، ادامه جنگ هشت ساله بود. ویژگی مشترک دو جنگ، ادامه تلاش دشمنان برای رسیدن به اهدافی است که وقوع انقلاب سال۱۳۵۷ آنها را برای رسیدن به آرزوهایشان ناکام گذاشت. وجه مشترک دو جنگ پشتیبانی کامل سختافزاری و نرمافزاری جهان غرب از تجاوز آشکار به کشورمان است که با رهبری قاطع فرمانده کلقوا، پاسخ قاطع نیروهای مسلح و همراهی مردم دشمن را ناکام گذاشت. درک درست از افتخارهایی که در طول جنگها برای کشور حاصل شده است از موضوعات اساسی در پیروزیهای پیش روی جامعه است؛ افتخارهایی که با تدبیر فرماندهان جوان جنگ حاصل و به پیروزیهای بزرگ منجر شد. یکی از آسیبهای جبرانناپذیر جنگ تحمیلی ۱۲ روزه برای ما شهادت فرماندهان و دانشمندان بزرگ است. سردار سرلشکر پاسدار دکتر غلامعلی رشید، فرمانده قرارگاه مرکزی خاتمالانبیا از جمله این فرماندهان بزرگ بود که شامگاه ۲۳ خردادماه در جریان حمله تروریستی دشمن صهیونی- امریکایی به شهادت رسید. آنچه در ادامه میآید بازنشر گفتوگوی چهارم خردادماه سال ۱۳۸۸ به مناسبت فتح خرمشهر «جوان» با سرلشکر رشید است که به بازکاوی حماسه فتح خرمشهر میپردازد. بازخوانی این گفتوگو نشان میدهد پیروزیهای حاصلشده چگونه میتواند در پایداری و مقاومت کشور مقابل تهدیدهای همهجانبه مؤثر واقع شود؛ پیروزیهایی که حاوی نکات برجستهای است و توجه به موضوعات مطرحشده آن در جنگهای احتمالی پیش رو هم میتواند راهگشا باشد.
ﺳـﺮدار! ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﯿﺖاﻟﻤﻘﺪس ﮐﻪ در اﻓﮑﺎر ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮏ ﻧﻘﻄﻪ ﻋﻄﻒ در دﻓﺎع ﻣﻘﺪس ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ ﻣﻌﻤﻮﻻً ﻣﺘﺮادف ﺑﺎ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮد. ﺟﻨﺎﺑﻌﺎﻟﯽ از ﻃﺮف ﺳﭙﺎه، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻗﺮارﮔﺎه ﻓﺘـﺢ را در اﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿـﺎت ﺗﺎرﯾﺨﯽ ﺑﺮ ﻋﻬﺪه داﺷـﺘﯿﺪ. اﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﭼﻪ وﯾﮋﮔﯽﻫﺎ و ﻧﻘﺸﯽ در روﻧﺪ ﺗﺤﻮﻻت ﺟﻨﮓ داﺷﺖ؟
ﺑﺮای ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺳﺆال ﻻزم اﺳﺖ ﺑﻌﺪ از ذﮐﺮ ﯾﮏ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﻧﮑﺘﻪ اﺷﺎره ﮐﻨﯿﻢ و اﻣﺎ ﻣﻘﺪﻣﻪ، ﺑﺮای اﯾﻨﮑﻪ ﻧﻘﺶ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﯿﺖاﻟﻤﻘﺪس و ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ را در ﺗﺤﻮﻻت ﺳﯿﺎﺳﯽ- ﻧﻈﺎﻣﯽ ﮐﺸﻮر و دﻓﺎع ﻣﻘﺪس ﺑﻬﺘﺮ درک ﮐﻨﯿﻢ، ﻻزم اﺳﺖ ﻧﮕﺎﻫﯽ اﺟﻤﺎﻟﯽ ﺑﻪ اوﺿﺎع ﺳﯿﺎﺳــﯽ، ﻧﻈﺎﻣﯽ و اﻣﻨﯿﺘﯽ ﺳﺎل اول ﺟﻨﮓ داﺷــﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ. ﺑﺮ ﮐﺴﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪه ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺳﺎل اول ﺟﻨﮓ، ﮐﺸــﻮر در ﺑﺤﺮان ﺳﯿﺎﺳﯽ و ﺑﻦﺑﺴﺖ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻗﺮار داﺷﺖ. دﺷﻤﻦ در ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺣﻀﻮر داﺷﺖ و ﺷﻬﺮﻫﺎ و ﺳﺮزﻣﯿﻦﻫﺎی ﻣﺘﻌﺪدی را اﺷﻐﺎل ﮐﺮده ﺑﻮد. ﺟﺮﯾﺎن ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺿﺪاﻧﻘﻼﺑﯽ ﺑﻪ رﻫﺒﺮی ﺑﻨﯽﺻﺪر از اﺳﻔﻨﺪ ﺳﺎل ۱۳۵۹ ﺑﺎ اﯾﺠﺎد ﺣﺎدﺛﻪ در داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان ﺗﻼش ﻣﯽﮐﺮد ﺟﺮﯾﺎن اﻧﻘﻼﺑﯽ را در ﮐﺸﻮر ﻣﻬﺎر و ﺣﺬف ﮐﻨﺪ. ﺗﺪاوم اﯾﻦ روﻧﺪ ﻣﻮﺟﺐ درﮔﯿﺮیﻫﺎی ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ و ﻓﺮورﻓﺘﻦ ﮐﺸﻮر در ﺑﺤﺮان ﺑﻮد (در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﺎﻃﻘﯽ از ﮐﺸﻮر در اﺷﻐﺎل ﺑﻮد)، ﺗﺮورﻫﺎ و اﻧﻔﺠﺎرﻫﺎ ﻣﻮﺟﺐ از دﺳﺖ رﻓﺘﻦ ﺑﺨﺶ ﻣﻬﻤﯽ از ﮐﺎدر رﻫﺒﺮی و ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﮐﺸﻮر ﺷﺪ. ﺗﺼﻮر ﻣﯽﺷﺪ ﮐﺸﻮر در اﯾﻦ روﻧﺪ دﭼﺎر ﻓﺮوﭘﺎﺷﯽ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ. ﭘﯿﺶ از اﯾﻦ روﻧﺪ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺑﺎ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺑﻨﯽﺻﺪر ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮرد، زﯾﺮا ﻧﻪ در دﻓﺎع و ﻧﻪ در آزادﺳﺎزی ﻣﻮﻓﻖ ﻧﺸﺪ و ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﻋﺎﻣﻞ در ﺗﺸﺪﯾﺪ ﺑﺤﺮان ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﻘﺶ داﺷﺖ. ﺣﻀﺮت اﻣﺎم (ره) دو ﮔﺰﯾﻨﻪ ﭘﯿﺶ رو داﺷﺖ: ﯾﺎ اﻣﺘﯿﺎز دادن ﺑﻪ دﺷﻤﻦ و ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺑﺮای ﺣﻞ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺳﯿﺎﺳﯽ در داﺧﻞ ﯾﺎ ﺑﺮعکس اﯾﺠﺎد ﺛﺒﺎت ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺳﭙﺲ آزادﺳﺎزی ﻣﻨﺎﻃﻖ اﺷﻐﺎﻟﯽ. اﻣﺎم ﺑﺎ اﻧﺘﺨﺎب ﮔﺰﯾﻨﻪ دوم، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﮐﻞ ﻗﻮا را از ﺑﻨﯽﺻﺪر ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ و ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن ﺟﻮان، ﻣﺆﻣﻦ و اﻧﻘﻼﺑﯽ اﻋﺘﻤﺎد ﮐﺮد و مسئوﻟﯿﺖ داد و ﺑﻪ اﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ روﻧﺪ آزادﺳﺎزی ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺖ. در اﯾﻦ روﻧﺪ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻣﺤﺎﺻﺮه آﺑﺎدان ﺗﺤﻘﻖ دﯾﺮﻫﻨﮕﺎم ﻓﺮﻣﺎن اﻣﺎم ﺑﻮد و ﭘﺲ از آن ﻃﺮﯾﻖ اﻟﻘﺪس و ﻓﺘﺢاﻟﻤﺒﯿﻦ ﻣﻮﺟﺐ اﯾﺠﺎد ﺑﺎور ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻗﺪرت اﯾﺮان و ﺗﺮدﯾﺪ درﺑﺎره قدرت ﻋﺮاق ﺷﺪ. ﻃﺮاﺣﯽ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﯿﺖاﻟﻤﻘﺪس در ﭼﻨﯿﻦ ﻓﻀﺎﯾﯽ آﻏﺎز ﺷﺪ. ﻧﺨﺴﺖ اﯾﻨﮑﻪ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﭘﺎﯾﺎن ﯾﮏ دوره و آﻏﺎز ﯾﮏ دوره ﺟﺪﯾﺪ اﺳﺖ و ﺑﺎ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸــﻬﺮ ﻣﺎﻫﯿﺖ ﺟﻨﮓ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮد. ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎل دﺷــﻤﻦ در آﻏﺎز ﺗﺠﺎوز از ﻣﺮزﻫﺎ ﻋﺒﻮر ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﺷﻬﺮﻫﺎی زﯾﺎدی از ﻣﺎ ﺑﻪ اﺷﻐﺎل دﺷﻤﻦ درﻣﯽآﯾﺪ و ۱۵ ﺗﺎ ۲۰ﻫﺰارﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ از ﺧﺎک ﻣﺎ را دﺷﻤﻦ ﺗﺼﺮف ﮐﺮد و در ﺳﺎل اول ﺟﻨﮓ ﻣﻮﻓﻖ ﻧﺸﺪﯾﻢ هیچ نقطهای از ﺳﺮزﻣﯿﻦﻫﺎی اﺷﻐﺎﻟﯽ را آزاد ﮐﻨﯿﻢ.
سال دوم ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺗﺤﻮﻟﯽ دﻧﺒﺎل ﺷﺪ؟
در ﺳــﺎل دوم ﺟﻨﮓ ﯾﮏ ﺗﺤﻮل ﺑﺰرگ اﺗﻔــﺎق اﻓﺘﺎد و ﺑﺎ ﯾﮏ اﺳــﺘﺮاﺗﮋی ﻧﻈﺎﻣﯽ و ﻋﻤﻠﯿﺎتﻫﺎی ﻣﻮﻓﻖ و ﺳﻠﺴــﻠﻪوار دﺷــﻤﻦ را ﺑﺎ ﻗﺪرت ﺑﻪ ﻋﻘﺐ راﻧﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺮزﻫﺎ رﺳﯿﺪﯾﻢ. ﻋﻤﺪه ﻋﻤﻠﯿﺎتﻫﺎی ﻣﺎ در اﺳﺘﺎن ﺧﻮزﺳﺘﺎن ﺑﻮد و ﻧﯿﻤﻪ ﺟﻨﻮﺑﯽ اﺳﺘﺎن اﯾﻼم. دﺷﻤﻦ در ﻣﺮز ﺧﻮزﺳﺘﺎن و اﻧﺘﻬﺎی ﺟﻨﻮﺑﯽ اﺳﺘﺎن اﯾﻼم ﮐﻪ ﺟﻤﻌﺎً ﺣﺪود ۳۰۰ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﻣﺮز دارﯾﻢ ۱۰ﻫﺰارﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ از ﺳﺮزﻣﯿﻦﻫﺎی ﻣﺎ را اﺷﻐﺎل ﮐﺮده ﺑﻮد و در ﻣﺎﺑﻘﯽ ﻣﺮز ﮐﻪ ﺣﺪود هزارﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ اﺳﺖ، ۵ ﺗﺎ ۶ﻫﺰارﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ را اﺷﻐﺎل ﮐﺮده ﺑﻮد و اﯾﻦ اﻫﻤﯿﺖ ﻣﻨﺎﻃﻖ اﺷﻐﺎﻟﯽ را در ﺧﻮزﺳﺘﺎن ﻣﯽرﺳﺎﻧﺪ. ﻣﺎ ﺑﺎ ﭼﻬﺎر ﻋﻤﻠﯿﺎت ﭘﯽدرﭘﯽ در ﺳﺎل دوم ﺟﻨﮓ حدود ۱۰ﻫﺰارﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ را آزاد ﮐﺮدﯾﻢ. دوره ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ آﻏﺎز ﺷﺪ. ﯾﮏ ﺗﺼﻤﯿﻢ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ از سوی اﻣﺎم و ﺷﻮرای ﻋﺎﻟﯽ دﻓﺎع ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ و ﻣﺎ وارد ﺧﺎک ﻋﺮاق ﺷــﺪﯾﻢ و ﺟﻨﮓ ﺑﻪ ﻣﺪت شش ﺳﺎل دﯾﮕﺮ اداﻣﻪ ﭘﯿﺪا ﮐﺮد. ﺑﺎ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﻣﺎﻫﯿﺖ ﺟﻨﮓ ﻋﻮض ﺷﺪ، ﯾﻌﻨﯽ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ اﮔﺮ اﻫﺪاف ﺻﺪام و رﻫﺒﺮان ﺑﻌﺜﯽ ﻋﺮاق ﺑﺮاﻧﺪازی و ﺳﻘﻮط ﻧﻈﺎم و ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺟﺪی اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ و ﻧﺎﺑﻮدی اﻧﻘﻼب و ﻟﻐﻮ ﻗﺮارداد ﺳــﺎل ۱۹۷۵ ﺑﻮد، ﺑﺎ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﻫﻤﻪ اﯾﻦ اﻫﺪاف از ﺑﯿﻦ رﻓﺖ و اﯾﺮان را ﺑﻪ ﻗﻠﻪ ﭘﯿﺮوزی رﺳﺎﻧﺪ و ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻋﺮاق در آﺳﺘﺎنه ﺳﻘﻮط ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ.
معادﻻت ﻋﺮاق ﺗﺎ ﭘﯿﺶ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﭼﮕﻮﻧﻪ دﻧﺒﺎل ﻣﯽﺷﺪ؟
ﺗﺎ ﻗﺒﻞ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﻋﺮاق ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮد طی ﯾﮏ ﺗﺎ دو ﺳﺎل ﻗﺪرتﻫﺎی ﺟﻬﺎن و ﺣﺘﯽ ﻗﺪرتﻫﺎی ﻣﻨﻄﻘﻪ را ﻣﺘﻘﺎﻋﺪ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻗﺪرت ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻋﺮاق ﻗﺪرت ﺑﺰرﮔﯽ اﺳﺖ و ﺗﻮاﻧﺴﺖ اﯾﺮان را ﺷﮑﺴﺖ ﺑﺪﻫﺪ و اﯾﺮاﻧﯽﻫﺎ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ او را ﺷﮑﺴﺖ دﻫﻨﺪ اﻣﺎ ﻫﻤﻪ اﯾﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ از ﺑﯿﻦ رﻓﺖ و ﺻﺪام در آﺳﺘﺎﻧﻪ ﺳﻘﻮط ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ. ﻧﮑﺘﻪ ﻣﻬﻢ دﯾﮕــﺮ اﯾﻨﮑﻪ ﺧﻄﺮ ﺻﺪور اﻧﻘﻼب و ﺗﺄﺛﯿﺮ اﯾﺮان ﺑﺮ ﻣﺴــﺎﺋﻞ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﮐﻪ اﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽﻫﺎ ﺑﺎ ﭘﯿﺮوزی اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ اﺣﺴﺎس ﮐﺮدﻧﺪ ﻣﺠﺪداً ﺑﺎ آزادی ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ در اﺑﻌﺎد وﺳﯿﻊﺗﺮی در آﻧﻬﺎ اﺣﺴﺎس ﺷﺪ و برای دﺷــﻤﻨﺎن ﻣﺎ ﮐﻪ ﺟﻨﮓ را ﺑﺮای ﻣﻬﺎر ﻗﺪرت اﻧﻘﻼب در ﻣﺮزﻫﺎی اﯾﺮان ﺑﻪ ﻣﺎ ﺗﺤﻤﯿﻞ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ، ﺑﻌﺪ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﻣﺠﺪداً ﻧﮕﺮاﻧﯽ ﻓﺮاﻫﻢ ﺷﺪ. اﻣﮑﺎن ﺗﺄﺛﯿﺮﮔﺬاری ﻗﺪرﺗﻤﻨﺪ اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺷﺪﻧﺪ. ﻧﮑﺘﻪ دوم ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮان در ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺳــﺆال ﮔﻔﺖ، اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮازﻧﻪ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺑﻪ ﺳﻮد اﯾﺮان ﺑﻪ ﺷــﮑﻞ ﺗﻌﯿﯿﻦﮐﻨﻨﺪهای ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮد و اﯾﺮان ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮏ اﯾﺮان ﺑﺮﺗﺮ و ﯾﮏ اﯾﺮاﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﯾﮏ ﻗﺪرت ﻧﻈﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻗﺪرتﻫﺎ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ او ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻏﻠﺒﻪ ﮐﺮده، در ﺑﺮاﺑﺮ دﯾﺪﮔﺎن ﻣﻠﺖﻫﺎ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﺗﺎ ﻗﺒﻞ از اﯾﻦ، ﻋﺮاق ﻗﺪرت ﺑﺮﺗﺮ ﻣﺤﺴﻮب ﻣﯽﺷﺪ اﻣﺎ ﺑﺎ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ اﯾﻦ ﻣﻮازﻧﻪ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺑﻪ ﺳﻮد اﯾﺮان و ﻣﻠﺖ و ﻧﯿﺮوﻫﺎی ﻣﺴﻠﺢ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮد. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻣﻨﺰﻟﺖ اﯾﺮان در ﻋﺮﺻﻪ ﻧﻈﺎم ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻠﯽ ارﺗﻘﺎ ﭘﯿﺪا ﮐﺮد. ﻧﮑﺘﻪ ﺳﻮم اﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺒﺎرزان و ﻣﻠﺖﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﻪ اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ داﺷﺘﻨﺪ ﻣﺜﻞ ﻓﻠﺴــﻄﯿﻦ، ﻟﺒﻨﺎن، ﻣﺼﺮ و ﻣﺮدم اﻓﻐﺎﻧﺴــﺘﺎن، ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷــﺪﻧﺪ اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ ﺷﮑﺴﺖﻧﺎﭘﺬﯾﺮ اﺳــﺖ و ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺷــﺪﻧﺪ و ﺑﻪ ﻣﺒﺎرزه اﻣﯿﺪ ﭘﯿﺪا ﮐﺮدﻧﺪ و در ﻓﺮدای ﭘﯿﺮوزی ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸــﻬﺮ، ﺣﺰباﷲ ﻟﺒﻨﺎن ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ ﮐﻪ ۲۷ﺳﺎل از ﻣﺒﺎرزات آﻧﻬﺎ ﻣﯽﮔﺬرد و ﻗﺪرت ﺑﺴﯿﺎر ﺗﺄﺛﯿﺮﮔﺬاری ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ در داﺧﻞ ﮐﺸﻮر ﻣﺮدم اﻃﻤﯿﻨﺎن ﭘﯿﺪا ﮐﺮدﻧﺪ ﻟﯿﺒﺮالﻫﺎ ﻃﯽ یک سال ﻓﻘﻂ ﺷﻌﺎر دادﻧﺪ و ﻫﯿﭻ ﻧﻘﻄﻪای از ﻣﻨﺎﻃﻖ اﺷﻐﺎﻟﯽ را از دﺷﻤﻦ ﺑﺎز ﭘﺲ ﻧﮕﺮﻓﺘﻨﺪ اﻣﺎ ﺑﻌﺪ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﻣﺮدم اﻃﻤﯿﻨﺎن ﭘﯿﺪا ﮐﺮدﻧﺪ ﮐﻪ اﯾﻦ ﻗﺪرت ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﺘﮑﯽ ﺑﺮ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن ﺣﺰباﻟﻠﻬﯽ و ﺑﺎ اﯾﻤﺎن ﻗﺎدر اﺳــﺖ از ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﻠﺖ اﯾﺮان دﻓﺎع و ﺗﻬﺪﯾﺪ را دور ﮐﻨﺪ و ﺗﻬﺪﯾﺪﮐﻨﻨﺪه را ﺷﮑﺴﺖ دﻫﺪ. ﻧﮑﺘﻪ ﭼﻬﺎرم اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ اﺑﻌﺎد و ﻣﺎﻫﯿﺖ ﻗﺪرت ﻧﻈﺎﻣﯽ اﯾﺮان آﺷﮑﺎر ﺷﺪ. دﺷــﻤﻦ ﭘﯿﺶ از اﯾﻦ ﺑﺎور ﻧﻤﯽﮐﺮد ﻗﺪرت ﺟﺪﯾﺪی ﺷــﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ و ﯾﮏ ﻧﯿﺮوی ﺟﺪﯾﺪ اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﺤﻮﻻت را اﯾﺠﺎد و ﺧﺮﻣﺸــﻬﺮ را ﻓﺘﺢ ﮐﺮدﻧﺪ. ﺗﺎ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﻗﺪرت اﯾﻦ ﻧﯿﺮو را ﻧﺪﯾﺪه و ارزﯾﺎﺑﯽ ﻧﮑﺮده ﺑﻮدﻧﺪ وﻟﯽ ﺑﺎ ﭘﯿﺮوزی، ﻗﺪرت اﯾﻦ ﻧﯿﺮوی ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺟﺪﯾﺪ آﺷﮑﺎر ﺷﺪ و آﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺷﺪت وﺣﺸﺖ ﮐﺮدﻧﺪ و ﻧﮑﺘﻪ آﺧﺮ، ﻧﮕﺮاﻧﯽ ﺻﺪام و ﮐﺴــﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺸــﺖ ﺳــﺮ ﺻﺪام ﺑﻮدﻧﺪ، ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺎﻣﯿﺎن ﻣﻨﻄﻘﻪای و ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺻﺪام از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ، آزادی ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﻧﺒﻮد ﺑﻠﮑﻪ ﭘﯿﺎﻣﺪﻫﺎی ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﻮازﻧﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪای ﺗﺄﺛﯿﺮ ﮔﺬاﺷﺖ و ﻣﻮازﻧﻪ را ﺑﻪ ﺳﻮد اﯾﺮان ﺗﻐﯿﯿﺮ داد. ﺑﺎ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸــﻬﺮ ﻋﻼئم ﺷﮑﺴــﺖ ﻋﺮاق ﺑﺮای ﻫﻤﻪ آﺷﮑﺎر ﺷﺪ و ﻇﻬﻮر ﻗﺪرت ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺟﺪﯾﺪ اﯾﺮان ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻧﮕﺮاﻧﯽ دﺷﻤﻦ ﺑﻮد.
اﯾﻦ تأﺛﯿﺮ در ﻣﻌﺎدﻻت ﺟﻬﺎﻧﯽ ﭼﮕﻮﻧﻪ دﻧﺒﺎل ﺷﺪ؟
ﻣﻦ ﯾﺎدم است در آن روزﻫﺎی ﭘﯿــﺮوزی ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﯿﺖاﻟﻤﻘﺪس، ﺑﮕﯿﻦ، ﻧﺨﺴﺖ وزﯾﺮ رژﯾﻢ ﻏﺎﺻﺐ اسرائیل ﮔﻔﺖ، اﮔﺮ ﻧﯿﺮوﻫﺎی اﯾﺮان از دﺟﻠﻪ ﻋﺒﻮر ﮐﻨﻨﺪ ﻣﺎ ﺑﺎ آﻧﻬﺎ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺧﻮاﻫﯿﻢ ﮐﺮد و ﺣﻘﯿﻘﺘﺎً ﻧﮕﺮان ﺑﻮدﻧﺪ ﮐﻪ اﯾﻦ ﻗﺪرت ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﻋﺮاق را درﻫﻢ ﮐﻮﺑﺪ و ﺑﻪ ﻃﺮف ﻗﺪس ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﺪ. اﯾﻦ ﻣﻼﺣﻈﺎت ﺑﺎﻋﺚ ﺷــﺪ دﺷــﻤﻨﺎن اﯾﺮان به ویژه اﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽﻫﺎ و رژﯾﻢﺻﻬﯿﻮﻧﯿﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﻬﺎر ﻗﺪرت اﯾﺮان اﻓﺘﺎدﻧﺪ و ﺑﻪ ﺷﺪت وﺣﺸﺖ و ﺷﺮوع ﮐﺮدﻧﺪ ﺑﻪ ﺗﻼش ﻫﻤﻪﺟﺎﻧﺒﻪ ﺑﺮای ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ اﯾﻦ ﻗﺪرت ﻧﻈﺎﻣﯽ و ﺗﻘﻮﯾﺖ ﻋﺮاق در ﻫﻤﻪ زﻣﯿﻨﻪﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ. دو ﺳﺎل ﭘﯿﺶ ﮔﺰارشﻫﺎی ﺧﺒﺮی را ﻧﮕﺎه ﻣﯽﮐﺮدم، ﯾﮏ ژﻧﺮال ﻋﺮاﻗﯽ ﮐﻪ ﺳــﺨﻨﮕﻮی ﺻﺪام ﺑﻮده ﺑﺎ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن اﻟﺸﺮﻗﯿﻪ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﮐﺮده و ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﺳﻔﺎرﺗﺨﺎﻧﻪﻫﺎی روﺳﯿﻪ، اﻣﺮﯾﮑﺎ و ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﻫﻤﻪ در ﮐﺸﻒ ﻧﯿﺮوﻫﺎی ﻧﻈﺎﻣﯽ اﯾﺮان ﮐﻪ ﻣﯽ خواستند ﺑﻪ ﻋﺮاق ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻨﺪ، ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ.
ﺑﺮای آﺷﻨﺎﯾﺎن ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻫﻢ درک اﯾﻦ ﺗﺤﻮل در ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﮐـﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﻤﯿـﻞ بزرگترین ﺷﮑﺴـﺖ ﺑﻪ ارﺗـﺶ ﺻﺪام و ﺣﺎﻣﯿﺎن وی ﻣﻨﺠﺮ ﺷﺪ، دﺷﻮار اﺳﺖ. ﺗﺸﺮﯾﺢ ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ دﺳﺘﯿﺎﺑﯽ ﺑﻪ اﯾﻦ ﭘﯿﺮوزی ﺑﺰرگ ﻫﻢ ﺑﺮای ﻣﺮدم و ﻫﻢ ﺑﺮای ﺗﺤﻠﯿﻠﮕﺮان ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﯽﺗﻮاﻧﺪ ﻣﻔﯿﺪ و آﻣﻮزﻧﺪه ﺑﺎﺷﺪ.
ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻣﻮاﻓﻘﻢ. ﺑﺮای ﺧﯿﻠﯽ از ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ از ﻧﺰدﯾﮏ در ﺟﺮﯾﺎن ﺗﺤﻮﻻت ﻧﻈﺎﻣﯽ در ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﻧﺒﻮدهاﻧﺪ، وﻗﻮع اﯾﻦ دﮔﺮﮔﻮﻧﯽ ﻗﺎﺑﻞ درک ﻧﯿﺴﺖ. ﺷﺎﯾﺪ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﯽ از ﻣﺨﺎﻃﺒﺎن ﻫﻨﻮز ﻧﺘﻮاﻧﻨﺪ اﯾﻦ رﺧﺪاد ﻋﻈﯿﻢ را ﺑﺎور ﮐﻨﻨﺪ و ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮑﯽ از دﻻﯾﻞ آن ﻋﻈﻤﺖ اﯾﻦ ﺣﺎدﺛﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎور آن را ﺑﺮای ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ در ﺑﻄﻦ آن ﻧﺒﻮدهاﻧﺪ، دﺷﻮار ﻣﯽﮐﻨﺪ. آﻧﭽﻪ ﻣﺴﻠﻢ اﺳﺖ اینکه در ﺳﺎل دوم ﺟﻨﮓ اﺗﻔﺎق ﺑﺰرﮔﯽ رخ داد؛ ﯾﮏ ﺗﻔﮑﺮ ﺧﻼق ﺑﻪ ﻣﯿﺪان آﻣﺪ و روﻧﺪ ﺟﻨﮓ را ﺑﻪ اﯾﻦ ﺷﮑﻞ درآورد. ﺻﺤﻨﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﯿﺶ از ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺻﺤﻨﻪ روﯾﺎروﯾﯽ اﺳﺘﺮاﺗﮋیﻫﺎ، اﻧﺪﯾﺸﻪ و اراده ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن اﺳــﺖ، ﯾﻌﻨﯽ در دو ﺳﻮی ﺻﺤﻨﻪ ﻧﺒﺮد ﻋﻼوه ﺑﺮ ﺗﺎﻧﮏ، ﺗﻮپ، ﻫﻮاﭘﯿﻤﺎ، ﻧﯿﺮوی اﻧﺴﺎﻧﯽ و ﺳﺮﺑﺎز ﮐﻪ ﺑﺨﺶ ﻣﺎدی و ﺳﺨﺖاﻓﺰاری ﺟﻨﮓ اﺳﺖ، ﯾﮏ ﻋﻨﺼﺮ اﺳﺎﺳﯽ و ﻏﯿﺮﻣﺎدی و ﻧﺮماﻓﺰاری ﻫﻢ وﺟﻮد دارد و آن اﺻﻞ ﺗﻔﮑﺮ و ﺗﺄﺛﯿﺮ اﻧﺪﯾﺸﻪ و ﻗﺪرت اراده ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن و ﺧﻼﻗﯿﺖ ﻧﯿﺮوی اﻧﺴﺎﻧﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﺟﻨﮓ ﺣﺮف اول را ﻣﯽزﻧﺪ. ﺑﺎﯾﺪ دﯾﺪ در ﮐﺪام ﻃﺮف ﺟﻨﮓ ﺗﻔﮑﺮ ﺑﺮﺗﺮی وﺟﻮد دارد؟ ﺗﻔﮑﺮ ﺧﻼﻗﯽ وﺟﻮد دارد؟ آن اﺳﺖ ﮐﻪ راﻫﺒﺮد ﺧﻠﻖ و راﻫﮑﺎر ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺟﻨﮓ را ﺗﻔﮑﺮ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن ﻣﻌﻠﻮم ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﻣﻦ ﭼﻬﺎر ﺳﺎل ﭘﯿﺶ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪای از ﯾﮏ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه دﯾﺪم، او ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﻣﺎ ﯾﮏ ﺳﺎل ﺻﺒﺮ ﮐﺮدﯾﻢ ﺗﺎ ﺗﻮاﻧﺴﺘﯿﻢ ﺑﻪ دﺷﻤﻦ ﻧﺰدﯾﮏ ﺷﻮﯾﻢ و ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﻧﺰدﯾﮏ ﺷﺪﯾﻢ، ﻏﻠﺒﻪ ﭘﯿﺪا و ﺑﻌﺪ ﻣﻨﺎﻃﻖ اﺷﻐﺎﻟﯽ را آزاد ﮐﺮدﯾﻢ! ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮدم، آﯾﺎ واﻗﻌﺎً ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮد؟! ﻣﺎ ﮐﻪ در ﺳﺎل اول از ﻫﻤﺎن روزﻫﺎی اول ﺑﻪ ﺧﻄﻮط دﺷﻤﻦ ﻧﺰدﯾﮏ ﺑﻮدﯾﻢ و ﺗﻤﺎس ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ و ﻧﺰدﯾﮏ داﺷﺘﯿﻢ. ﻣﺎ در ﻫﻤﺎن ﺳﺎل اول در ﺑﻌﻀﯽ ﺟﺎﻫﺎ ﺗﺎ ۱۰۰ﻣﺘﺮ ﺑﺎ دﺷﻤﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ داﺷﺘﯿﻢ، ﭘﺲ ﭼﺮا آزادﺳﺎزی اﻧﺠﺎم ﻧﺸﺪ؟ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺒﻮل ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ در ﺳﺎل دوم ﺗﺤﻮل ﻣﺎﻫﻮی و ﻓﮑﺮی در ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن و رزﻣﻨﺪﮔﺎن اﯾﺠﺎد ﺷﺪ، اﮔﺮ در ﻫﺮ ﺻﺤﻨﻪ ﮐﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎﻧﯽ ﺑﺎ اﯾﻤﺎن، ﻓﮑﻮرﺗﺮ، ﺑﺎﺗﺪﺑﯿﺮﺗﺮ و ﻫﻮﺷﻤﻨﺪﺗﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻣﯽﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ از اﻣﮑﺎﻧﺎت اﺳﺘﻔﺎده ﮐﻨﻨﺪ. در ﺳﺎل اول ﺟﻨﮓ ﺧﯿﻠﯽ از ﻣﺎﻫﺎ ﺑﻮدﯾﻢ اﻣﺎ آن ﺗﻔﮑﺮ ﺧﻼق در ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻧﺒﻮد ﮐﻪ ﻣﺎ را دور ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﺪ. ﻣﯽﺧﻮاﺳــﺘﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻧﮑﺘﻪ را اﺷﺎره ﮐﻨﻢ، در ﺳﺎل دوم ﺗﺤﻮﻟﯽ ﻣﺘﺄﺛﺮ از ﺗﻔﮑﺮ، ﻋﺰم و اراده ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن ﺑﺰرﮔﻮار ﻣﺎ ﭘﺪﯾﺪ آﻣﺪ ﮐﻪ آن ﺳﺮﻣﻨﺸﺄ ﭘﯿﺮوزیﻫﺎ شد. ﺗﻔﮑﺮ ﺧﻼق را ﻫﻤﻪ اﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن ﻋﺮﺿﻪ ﮐﺮدﻧﺪ. در ﺳﺎل دوم ﺟﻨﮓ، ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﺎن اﻣﮑﺎﻧﺎﺗﯽ ﮐﻪ داﺷﺘﯿﻢ دﺷﻤﻦ را ﻣﻮرد ﺣﻤﻠﻪ ﻗﺮار دادﯾﻢ و ﭘﯿﺮوز ﺷﺪﯾﻢ. در ﺳﺎل دوم ﯾﻘﯿﻨﺎً اﻣﮑﺎﻧﺎت ﻣﺎ از ﺳﺎل اول ﺟﻨﮓ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﻮد. اﺑﺰار و اﻣﮑﺎﻧﺎت ارﺗﺶ ﻣﺎ در ﺳﺎل اول ﺟﻨﮓ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻮد. ﺗﺎﻧﮏ، ﻫﻠﯿﮑﻮﭘﺘﺮ و ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮی داﺷﺘﯿﻢ و در ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﻧﺎﻣﻮﻓﻖ، ﺑﺨﺸﯽ از اﻣﮑﺎﻧﺎت ارﺗﺶ از ﺑﯿﻦ رﻓﺘﻪ ﺑﻮد و ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﻫﻢ ﻧﺸﺪ و اﯾﻦ روﻧﺪ ﺗﺎ آﺧﺮ ﺟﻨﮓ وﺟﻮد داﺷﺖ.
ﺗﻔﮑﺮ ﺧﻼق در ﺳﺎلﻫﺎی اوﻟﯿﻪ ﺟﻨﮓ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮد؟
ﺗﻔﮑﺮ ﺧﻼق در ﺳــﺎلﻫﺎی اوﻟﯿﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮیﻫﺎی ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﯿﺪان ﺟﻨﮓ ﺣﺎﮐﻢ ﻧﺒﻮد، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ در ﺧﯿﻠﯽ از ﻋﻤﻠﯿﺎتﻫﺎ ﻣﺎ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮردﯾﻢ. ﯾﮑﯽ از ﻋﻠﻞ ﺷﮑﺴﺖﻫﺎی ﺳﺎل اول ﺟﻨﮓ ﻋﺪمﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ دﺷﻤﻦ ﺑﻮد و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻋﺪمﺑﻬﺮهﮔﯿﺮی از ﺗﻤﺎم اﻣﮑﺎﻧــﺎت و ﻣﻨﺎﺑﻊ در ﭼﺎرﭼﻮب ﯾﮏ اﺳﺘﺮاﺗﮋی ﻣﻮﻓﻖ، اما در ﺳﺎل دوم ﺟﻨﮓ، ﻣﺎ ﻫﻤﻪ اﻣﮑﺎﻧﺎت و ﻣﻨﺎﺑﻊ را به کار ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ. آﯾﺎ در اﯾﻦ ﮐﺸﻮر، ﺳﭙﺎه و ﻧﯿﺮوی ﻣﺮدﻣﯽ، ﺟﻬﺎد ﺳﺎزﻧﺪﮔﯽ در ﺳﺎل اول ﻧﺒﻮدﻧﺪ؟ و اﯾﻨﻬﺎ ﺟﺰو ﻣﻨﺎﺑﻊ ﮐﺸﻮر ﻧﺒﻮدﻧﺪ؟ ﺑﻮدﻧﺪ اﻣﺎ ﯾﮏ ﻋﺪهای ﻣﺎﻧﻊ ﺣﻀﻮر اﯾﻨﻬﺎ در ﺟﻨﮓ در ﮐﻨﺎر ارﺗﺶ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ. ﺑﻬﺮهﮔﯿﺮی از ﻫﻤﻪ اﻣﮑﺎﻧﺎت، ﻣﻨﺎﺑــﻊ، اﻋﺘﻤﺎدبهنفس، ﺗﻔﮑﺮ ﺑﺮﺗﺮ، ﺧﻼﻗﯿﺖ، ﺷﻨﺎﺧﺖ دﻗﯿﻖ از دﺷــﻤﻦ و اﻧﻄﺒﺎق ﺑﺎ واﻗﻌﯿﺎت وﯾﮋﮔﯽﻫﺎی اﺳﺘﺮاﺗﮋی ﻣﺎ در ﺳــﺎل دوم ﺟﻨﮓ ﺑﻮد؛ ﺗﺮﮐﯿﺐ ﺟﺪﯾﺪ ﻧﯿﺮوﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﺮادران ارﺗﺶ، ﺳﭙﺎه، ﺟﻬﺎد ﺳﺎزﻧﺪﮔﯽ و ﺑﺴﯿﺠﯽﻫﺎ ﺑﻮدﻧﺪ و ﯾﺪ واﺣﺪ ﺷﺪﻧﺪ، ﻋﻠﯿﻪ دﺷﻤﻦ و ﺑﺎ ﻃﺮحرﯾﺰیﻫﺎی ﻋﺎﻟﯽ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮدﻧﺪ و در آن ﻋﻤﻠﯿﺎتﻫﺎ ﭘﯿﺮوز ﺷﺪند و ارﺗﺶ ﻋﺮاق در ﻫﻤﻪ ﺳﻄﻮح ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﺷﺪ و ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ و درک ﻧﮑﺮد ﮐﻪ اﯾﻦ ﻗﺪرت ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ارﺗﺶ ﻫﻤﺎن ارﺗﺶ ﺑﻮد و از ﻧﻈﺮ ﺗﺠﻬﯿﺰات و ﺳﻼح ﺿﻌﯿﻒﺗﺮ از ﺳــﺎل اول ﺟﻨﮓ، اﻣﺎ دو ﻋﻨﺼﺮ ﻣﻬﻢ ﺑﺮ ﺗﻮان دﻓﺎﻋﯽ و ﻧﻈﺎﻣﯽ ﮐﺸﻮر اﺿﺎﻓﻪ ﺷﺪ. ﯾﮏ ﻋﻨﺼﺮ ﺳﺨﺖاﻓﺰاری ﯾﻌﻨﯽ ﺣﻀﻮر ﭘﺮﺣﺠﻢ ﻧﯿﺮوﻫﺎی ﺳﭙﺎه و ﺑﺴﯿﺞ و از اﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﻬﻢﺗﺮ ﻋﻨﺼﺮ ﻧﺮماﻓﺰاری است ﮐﻪ ﺑﻪ واﺳﻄﻪ ﺗﺼﺪی ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن ﻓﻬﯿﻢ، اﻧﻘﻼﺑﯽ، ﻣﺆﻣﻦ و ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ راﻫﺒﺮد ﺟﺪﯾﺪ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻧﺎﺷﯽ از ﻗﺪرت اﻧﺪﯾﺸﻪ و ﺗﻔﮑﺮ اﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺖ. ﻋﻤﻖ اﻧﺪﯾﺸﻪ و راﻫﺒﺮد ﺟﺪﯾﺪ ج. ا. ا ﻫﻤﻪ ﺳــﻄﻮح ﺟﻨﮓ را در ﺑﺮ ﮔﺮﻓﺖ و ارﺗﺶ ﻋﺮاق در ﺗﻤﺎم ﺳﻄﻮح، ﻫﻢ در ﺳﻄﺢ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ و ﺗﺎﮐﺘﯿﮏ و ﻫﻢ در ﺳﻄﺢ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﺷﺪ و ﺗﺎ آﺧﺮ ﻫﻢ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺖ ﺗﺎﮐﺘﯿﮏ ﻣﺎ را ﺑﻔﻬﻤﺪ. اﯾﻦ ﺗﺤﻮل ﮐﻪ در ﻧﻘﻄﻪ آﻏﺎز ﺧﻮد ﺑﺎ ﻣﻘﺎوﻣﺖ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺗﺠﺎوز ارﺗﺶ ﻋﺮاق در ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ اﯾﺮان ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮد، ﭘﺲ از ﻋﺰل ﺑﻨﯽﺻﺪر از ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﮐﻞ ﻗﻮا ﻓﺮﺻﺖ ﻣﻨﺎﺳﺒﯽ ﭘﯿﺪا ﮐﺮد و ﻣﺠﺎل ﯾﺎﻓﺖ ﺗﺎ رﺷﺪ و ﺑﺴﻂ ﮐﯿﻔﯽ و ﮐﻤﯽ ﭘﯿﺪا ﮐﻨﺪ و اﯾﻦ ﭘﯿﺮوزی ﺣﺎﺻﻞ ﺷﮑﻞﮔﯿﺮی و ﺗﮑﺎﻣﻞ ﻫﻤﺎن ﻗﺪرت دﻓﺎﻋﯽ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﻮد.
ﺑﺮ اﺳﺎس آﻣﺎرﻫﺎی ﻣﻮﺛﻖ در ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﯿﺖاﻟﻤﻘﺪس رزﻣﻨﺪﮔﺎن اﺳﻼم دو ﺳﭙﺎه ارﺗﺶ ﺻﺪام را ﺑﻪ ﮐﻠﯽ ﻣﻨﻬﺪم ﮐﺮدﻧﺪ، ﺑﯿﺶ از ۴۰ﻫﺰار ﻧﻔﺮ اﺳـﯿﺮ و ﻫﻤﯿﻦ ﺗﻌﺪاد ﻫﻢ ﮐﺸﺘﻪ و ﻣﺠﺮوح شدند، ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮان ﮔﻔﺖ ﮐﻪ اﯾﻦ دو ﺳﭙﺎه از ﻧﻈﺮ ﻋﺪه و ﻋُﺪه و ﺗﺠﻬﯿﺰات ﺑﯿﺶ از ۶۰ درﺻﺪ ﺗﻮان رزﻣﯽ ﻋﺮاق را ﺷـﺎﻣﻞ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ، ﺳﺆال اﯾﻦ اﺳﺖ در ﭼﻨﯿﻦ وﺿﻌﯽ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺻﺪام ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮرد و ﺟﻨﮓ اداﻣﻪ ﭘﯿﺪا ﮐﺮد؟
سؤال خوﺑﯽ اﺳﺖ و ﺷﺎﯾﺪ ﭘﺎﺳﺦ اﯾﻦ ﺳﺆال ﺑﺨﺸﯽ از اﺑﻬﺎم ﮐﺴﺎﻧﯽ را ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺑﺎ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺟﻨﮓ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﻣﯽﯾﺎﻓﺖ ﻧﯿﺰ در ﺑﺮداﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﻦ ﺑﺮای ﭘﺎﺳﺦ اﯾﻦ ﺳﺆال ﺑﻪ ﻧﮑﺘﻪای ﮐﻪ از ﻣﻮاﺟﻬﻪ ﺑﺎ ﺑﺮﺧﯽ واﺑﺴﺘﮕﺎن ﻧﻈﺎﻣﯽ ﮐﺸﻮرﻫﺎی ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ در ﺗﻬﺮان داﺷﺘﻢ اﺷــﺎره ﻣﯽﮐﻨﻢ. اﺳﻔﻨﺪ ﺳﺎل ۱۳۸۴ ﺑﻨﯿﺎد ﺣﻔﻆ آﺛﺎر و ارزشﻫﺎی دﻓﺎع ﻣﻘﺪس، ﮐﻞ واﺑﺴــﺘﮕﺎن ﮐﺸــﻮرﻫﺎی ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ در ﺗﻬﺮان، از ﮐﺸﻮرﻫﺎی اروﭘﺎﯾﯽ، آﻓﺮﯾﻘﺎﯾﯽ، آﺳﯿﺎﯾﯽ و اﻣﺮﯾﮑﺎیﻻﺗﯿﻦ را ﺟﻤﻊ ﮐﺮده ﺑﻮد، ﻣﯽﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ آﻧﻬﺎ را ﺑﺮای ﺑﺎزدﯾﺪی از ﺟﺒﻬﻪﻫﺎی ﺟﻨﮓ ﺑﺒﺮﻧﺪ و از ﻣﻦ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﻣﻄﺎﻟﺒﯽ ﭘﯿﺮاﻣﻮن ﺟﻨﮓ ﺑﺮای آﻧﻬﺎ ﺑﯿﺎن ﮐﻨﻢ. داﺧﻞ ﯾﮏ ﺳﺎﻟﻦ، ﻋﻤﻠﯿﺎت ﻓﺘﺢاﻟﻤﺒﯿﻦ و ﺑﯿﺖاﻟﻤﻘﺪس را برایشان ﺑﻪ ﺻﻮرت ﮐﻠﯽ ﺗﺸﺮﯾﺢ ﮐﺮدم. ﻧﻤﯽﺧﻮاﺳﺘﻢ وارد ﺟﺰﺋﯿﺎت ﺑﺸــﻮم، ﯾﮑــﯽ از واﺑﺴــﺘﻪﻫﺎی ﻧﻈﺎﻣﯽ ﮐﺸﻮرﻫﺎی ﻋﺮﺑﯽ ﺗﺮدﯾﺪﻫﺎﯾﯽ داﺷﺖ و ﺳﺆاﻻﺗﯽ ﮐﺮد و ﻣﻦ وارد ﺟﺰﺋﯿﺎت ﺷﺪم و ﭼﻮن ﻣﻦ ﺧﻮدم در ﺻﺤﻨﻪ ﺟﻨﮓ ﺣﻀﻮر داﺷﺘﻢ و ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﻗﺮارﮔﺎه ﻓﺘﺢ از ﻃﺮف ﺳــﭙﺎه ﺑﻮدم، ﻋﺒﻮر از رودﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎرون را ﺧﯿﻠﯽ رﯾﺰﺗﺮ ﺗﻮﺿﯿﺢ دادم ﯾﺎ ﻋﺒﻮر از ﺗﻨﮕﻪ دﻟﯿﺠﺎن در ﮐﻮه ﻣﯿﺸﺪاغ و دور زدن ﺗﻨﮕﻪ رﻗﺎﺑﯿﻪ و ﻣﺤﺎﺻﺮه دﺷﻤﻦ را ﺑﺎ ﺟﺰﺋﯿﺎت ﺗﻮﺿﯿﺢ دادم. ﺑﺎ اﯾﻦ ﺗﻮﺿﯿﺤﺎت ﻫﯿﭻ ﺗﺮدﯾﺪی در ذﻫﻦ آﻧﻬﺎ ﻧﻤﺎﻧﺪ. در آﺧﺮ ﺟﻠﺴﻪ واﺑﺴﺘﻪ ﻧﻈﺎﻣﯽ اﯾﺘﺎﻟﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ارﺷﺪ آﻧﻬﺎ ﺑﻮد، ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺷﻤﺎ در اﯾﻦ ﺟﻠﺴﻪ ﺑﺮای ﻣﺎ از دو ﻋﻤﻠﯿــﺎت ﺣﺮف زدﯾﺪ و ﺑﺎ آﻣــﺎر و ارﻗﺎم اﺛﺒﺎت ﮐﺮدﯾﺪ ﮐﻪ دو ﺳﭙﺎه ارﺗﺶ ﻋﺮاق را ﻣﺘﻼﺷﯽ ﮐﺮدهاﯾﺪ و حدود ۴۰ﻫﺰار ﻧﻔﺮ اﺳﯿﺮ ﮔﺮﻓﺘﯿﺪ، ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻘﺪار ﻫﻢ ﮐﺸﺘﻪ و ﻣﺠﺮوح ﮐﺮدﯾﺪ. (ﺑﺮادران ﻣﯽداﻧﻨﺪ ﮐﻪ در ﻫﻤﺎن ﻣﻮﻗﻊ ارﺗﺶ ﻋﺮاق دارای ﭼﻬﺎر ﺳﭙﺎه ﺑﻮد و ﻋﻤﺪه ارﺗﺶ ﻋﺮاق ﻫﻤﺎن ﺳﭙﺎه دوم در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺑﻐﺪاد ﺑﻮد و ﺳﭙﺎه ﭼﻬﺎرم در ﻏﺮب ﮐﺮﺧﻪ و ﺳﭙﺎه ﺳﻮم در ﺷﺮق ﺑﺼﺮه و ﺳﭙﺎه یکم ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻟﺸﮑﺮ ﭘﯿﺎده داﺷﺖ در اﻃﺮاف ﮐﺮﮐﻮک). اﯾﺸﺎن ﮔﻔﺖ ﺷﻤﺎ دو ﺳﭙﺎه را ﻧﺎﺑﻮد و ﻣﺘﻼﺷﯽ و هزار دﺳﺘﮕﺎه ﺗﺎﻧﮏ ﻣﻨﻬﺪم ﮐﺮدﯾﺪ و ﻫﻤﯿﻦ ﻣﯿﺰان ﻧﻔﺮﺑﺮ و ﺧﻮدرو ﺑﻪ ﻏﻨﯿﻤﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ. ﭘﺲ ﭼﺮا ﺟﻨﮓ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن ﻧﺮﺳﯿﺪ؟ ﻣﻦ ﺑﻪ اﯾﺸﺎن ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ از زاوﯾﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﮕﺎه ﮐﺮدﯾﺪ. در ﻫﺮ ﺟﻨﮓ ﻣﺘﻌﺎرف دﯾﮕﺮی اﮔﺮ ﭼﻨﯿﻦ ﺣﺎدﺛﻪای اﺗﻔﺎق ﻣﯽاﻓﺘﺎد، ﻗﻄﻌﺎً ﻣﺘﺠﺎوز ﺷﮑﺴﺖ ﻣﯽﺧﻮرد و اﮔﺮ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺻﺪام ﻗﺪرتﻫﺎ وﺟﻮد ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ، ﯾﻘﯿﻨﺎً ﺟﻨﮓ در ﺧﺮداد ﺳﺎل ۱۳۶۱ ﺑﺎ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ و ﺑﺎ ﭘﯿﺮوزی ﻣﻠﺖ اﯾﺮان و ﺷﮑﺴﺖ ارﺗﺶ ﻋﺮاق ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن ﻣﯽرﺳﯿﺪ وﻟﯽ اﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽﻫﺎ، روسﻫﺎ و ﺷﻤﺎ اروﭘﺎﯾﯽﻫﺎ و ﺗﻤﺎم اﻋﺮاب آﻣﺪﯾﺪ و ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺻﺪام اﯾﺴﺘﺎدﯾﺪ و ﻣﺎﻧﻊ ﺳﻘﻮط او ﺷﺪﯾﺪ. ﺑﻠﻪ در آن ﺷﺮاﯾﻂ اﮔﺮ ﺻﺪام از آن ﺣﺠﻢ ﻋﻈﯿﻢ ﺣﻤﺎﯾﺖﻫﺎ ﺑﺮﺧﻮردار ﻧﺒﻮد، ﺑﺎﯾﺪ ﺟﻨﮓ ﺗﻤﺎم ﻣﯽﺷﺪ و دﺷﻤﻦ ﺷﮑﺴــﺖ ﺧﻮرده ﺑﻮد، اﻣـﺎ ﻣﺘﺄﺛﺮ از ﮐﻤﮏﻫﺎی ﺣﺎﻣﯿـﺎن ﻣﻨﻄﻘـﻪای و ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺳﻘﻮط ﻧﮑﺮد. ﺻﺪام ﻗﺒﻞ از ﺟﻨﮓ ۳۰ﻣﯿﻠﯿﺎرد دﻻر ذﺧﯿﺮه ارزی داﺷﺖ و ۱۰۰ﻣﯿﻠﯿﺎرد دﻻر ﻫﻢ ﻃﯽ هشت ﺳﺎل ﺟﻨﮓ، ﺧﻮدش ﺧﺮج ﮐﺮد. ۶۰ تا ۷۰ﻣﯿﻠﯿﺎرد دﻻر ﻫﻢ اﻋﺮاب به او ﮐﻤﮏ ﮐﺮدﻧﺪ و ﺟﻤﻌﺎً ﺻﺪام حدود ۲۰۰ﻣﯿﻠﯿﺎرد دﻻر ﻫﺰﯾﻨﻪ و ﺑﺎ ﺗﺠﻬﯿﺰات ﺑﺴﯿﺎر ﻣﺪرن در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺎ ﺻﻒآراﯾﯽ ﮐﺮده ﺑﻮد، ﺑﻪ اﺿﺎﻓﻪ اﯾﻨﮑﻪ ﺗﻤﺎم ﺳﯿﺴﺘﻢﻫﺎی اﻃﻼﻋﺎﺗﯽ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ او آﻣﺪه ﺑﻮدﻧﺪ و از ﻫﯿﭻ کمک و ﺣﻤﺎﯾﺘﯽ از ارﺗﺶ ﺻﺪام ﺣﺘﯽ اﻋﺰام ﻧﯿﺮو، ﻣﺴﺘﺸــﺎر، ﺧﻠﺒﺎن، ﻫﻮاﭘﯿﻤﺎی اﺟﺎرهای و ﺣﻤﺎﯾﺖﻫﺎی ﺣﻘﻮﻗﯽ، ﺳﯿﺎﺳﯽ، ﺗﺴﻠﯿﺢ دﺷﻤﻦ ﺑﻪ ﺳﻼحﻫﺎی ﻧﺎﻣﺘﻌﺎرف، ﺳﮑﻮت ﺟﺎﻧﺒﺪاراﻧﻪ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺟﻨﺎﯾﺖﻫﺎی ﺑﺸﺮی در ﺑﻤﺒﺎرانﻫﺎی ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ و ﺑﻤﺒﺎران ﺷﻬﺮی درﯾﻎ ﻧﮑﺮدﻧﺪ، اما در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﺘﯽ ﮐﻢارزشﺗﺮﯾﻦ اﻗﻼم دﻓﺎﻋﯽ ﯾﺎ دوﮔﺎﻧﻪ ﻧﻈﯿﺮ ﺳﯿﻢﺧﺎردار و ﮔﻮﻧﯽ ﺳﻨﮕﺮی را از ﻣﺎ درﯾﻎ ﮐﺮدﻧﺪ و از ﻫﺮ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮای ﺷﮑﺴﺖ رزﻣﻨﺪﮔﺎن و ﻧﻈﺎم ﻣﺎ ﺑﻬﺮه ﺟﺴﺘﻨﺪ. ﻃﺒﯿﻌﯽ اﺳﺖ در ﭼﻨﯿﻦ ﺷــﺮاﯾﻄﯽ ﮐﻪ ﻋﺰم ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻠﯽ ﺑﺮ ﻏﻠﺒﻪ ﯾﺎ ﺑﻪ اﻋﺘﻘﺎد ﺑﺮﺧﯽ ﺗﺤﻠﯿﻠﮕﺮان ﻋﺪمﺷﮑﺴﺖ ﺻﺪام ﺑﻮد، اﻧﻬﺪام ﺑﺨﺶ ﻋﻤﺪه ﺗﻮان رزﻣﯽ ﻋﺮاق، ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮای ﺷﮑﺴﺖ دﺷــﻤﻦ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﺒﻮد. ﺑﻪ ﻃﻮر ﻃﺒﯿﻌﯽ ﭘﺲ از ﻫﺮ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﮔﺴﺘﺮده ﻫﺮ دو ﮐﺸﻮر ﺑﺎ ﺗﻤﺎم ﺗﻮان ﺑﻪ ﺑﺎزﺳﺎزی ﻧﯿﺮوی ﺧﻮد اﻗﺪام ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ و اﯾﻦ در ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ج. ا. ا در ﻧﻬﺎﯾﺖ ﻣﺤﺮوﻣﯿﺖ و ﻣﺤﺎﺻﺮه ﺑﻮد، اﻣﺎ دﺷﻤﻦ ﺑﻌﺜﯽ در اوج ﺣﻤﺎﯾﺖ و ﺑﺮﺧﻮرداری از ﻫﻤﻪ ﺗﺴﻬﯿﻼت و اﻣﮑﺎﻧﺎت ﻣﺎﻟﯽ، ﻧﻈﺎﻣﯽ، اﻃﻼﻋﺎﺗﯽ، ﺳﯿﺎﺳﯽ و ﺗﺠﺎری ﺣﺎﻣﯿﺎن ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻠﯽ و ﻣﻨﻄﻘﻪای ﺧﻮد. ﺑﺪﯾﻬﯽ اﺳﺖ در ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺮاﯾﻄﯽ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﻋﻈﯿﻢ ﺑﯿﺖاﻟﻤﻘﺪس ﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮای ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﯽ ﯾﺎ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﮐﺎﻣﻞ ارﺗﺶ ﺑﻌﺚ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﺒﻮد و دﺷﻤﻦ در ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻧﻪ ﭼﻨﺪان زﯾﺎدی ﺑﻪ ﺑﺎزﺳﺎزی و ﺗﺠﻬﯿﺰ ارﺗﺶ ﺧﻮد ﭘﺮداﺧﺖ و ﺑﺎ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻗﺎﻃﻊ ﻗﺪرتﻫﺎی ﻏﺮﺑﯽ و اﻣﺮﯾﮑﺎ ﻋﻨﺼﺮ ﺟﺪﯾﺪی ﭼﻮن ﮐﺎرﺑﺮد ﺳﻼح ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ را ﺑﺮای ﺟﺒﺮان ﺿﻌﻒ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺧﻮد در ﻋﺮﺻﻪ روﯾﺎروﯾﯽ زﻣﯿﻨﯽ ﺑﺎ رزﻣﻨﺪﮔﺎن اﺳﻼم وارد ﺻﺤﻨﻪ ﺟﻨﮓ ﮐﺮد. ﻣﺮدم ﻣﺎ به ویژه ﻧﺴﻞ ﺳﻮﻣﯽﻫﺎ آﻧﭽﻪ از ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﯿﺖاﻟﻤﻘﺪس در ذﻫﻦ دارﻧﺪ، ﺑﯿﺸــﺘﺮ ﻧﺎﻇﺮ ﺑﺮ ﻧﺘﯿﺠﻪ اﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎت، ﯾﻌﻨﯽ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸــﻬﺮ و ﺧﯿﻞ ﺑﯽﺷﻤﺎر اﺳــﺮای ﻋﺮاﻗﯽ و ﺧﺎﻃﺮه ﺧﻮش ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸــﻬﺮ و آزادی اﯾﻦ ﺷﻬﺮ اﺳﺖ اﻣﺎ ﺣﺘﯽ ﺑﺴﯿﺎری از رزﻣﻨﺪﮔﺎن ﮐﻪ ﻣﺴﺘﻘﯿﻤﺎً در اﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎت و ﻣﻘﺪﻣﺎت آن ﻧﺒﻮدهاﻧﺪ، ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ از ﺗﻼشﻫﺎی ﺑﯽوﻗﻔﻪ و ﺳــﺨﺘﯽﻫﺎی ﮐﺎر و دﻟﻬﺮهﻫﺎی زﻣﺎن ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﯽاﻃﻼع ﺑﺎﺷﻨﺪ و ﺑﺎزﮔﻮﮐﺮدن ﺑﺨﺸــﯽ از اﯾﻦ ﺗﻼشﻫﺎ، ﻫﻢ از ﺑﻌﺪ ﺗﺠﻠﯿﻞ از ﭘﺪﯾﺪآورﻧﺪﮔﺎن اﯾﻦ ﺣﻤﺎﺳﻪ ﻋﻈﯿﻢ و ﻫﻢ ﺑﺮای آﮔﺎﻫﯽ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎن ﻣﻔﯿﺪ اﺳﺖ.
ﺑﺮای اﯾﻨﮑﻪ ﻣﺮدم و ﺟﻮاﻧﺎن ﻋﺰﯾﺰ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻧﻘﺶ اراده، ﺧﻼﻗﯿﺖ و ﺗﻔﮑﺮ ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑـﺮ اﯾﻤﺎن ﮐﻪ ﻋﻨﺼﺮ اﺻﻠﯽ ﭘﯿﺮوزی در ﺑﯿﺖاﻟﻤﻘﺪس ﺑﻮد ﺑﯿﺸﺘﺮ واﻗﻒ ﺷﻮﻧﺪ، ﻻزم اﺳﺖ ﺿﻤﻦ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﺑﯿﻦ ﺗﻮان ﺧﻮدی و دﺷﻤﻦ و اوﺿﺎع ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎت، ﺧﻼﺻﻪای از ﻣﻘﺪﻣﺎت ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﯿﺖاﻟﻤﻘﺪس را ﺑﯿﺎن ﮐﻨﯿﺪ.
ﻣﺎ ﺣﻘﯿﻘﺘﺎً ﺷﺮاﯾﻂ دﺷــﻮاری داﺷﺘﯿﻢ، ﮐﺴﯽ ﺗﺼﻮر ﻧﮑﻨﺪ ﻣﺎ ﺷﺮاﯾﻂ آﺳﺎﻧﯽ داﺷﺘﯿﻢ، ﺧﯿﻠﯽ دﺷﻮار ﺑﻮد و در اﺿﻄﺮاب ﺑﻮدﯾﻢ. دﺷﻤﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﻤﺒﻮدی ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﻧﻔﺮات و ﺗﺠﻬﯿﺰات ﻧﺪاﺷﺖ و ﻣﺎ اﺣﺴﺎس ﻣﯽﮐﺮدﯾﻢ ﮐﻪ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ دﺷﻤﻦ ﺧﯿﻠﯽ دﺷﻮار اﺳﺖ و ﺣﺘﯽ اﺣﺘﻤﺎل ﺷﮑﺴﺖ ﻫﻢ ﻣﯽدادﯾﻢ. ﻗﻮت ﻣﺎ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن و رزﻣﻨﺪﮔﺎن ﻣﺎ ﺑﻮدﻧﺪ؛ اﻧﺴﺎنﻫﺎﯾﯽ ﺻﺎدق، ﺑﺎاﯾﻤﺎن، ﺑﺎ دلﻫﺎ و روحﻫﺎی ﺑﺰرگ، ﺷﺠﺎع، ﺑﺎﺗﺪﺑﯿﺮ، ﻫﻮﺷﻤﻨﺪ و ﺑﻪ ﺧﺪا اﻣﯿﺪوار. ﻣﻦ ﺷﻬﺎدت ﻣﯽدﻫﻢ! واﷲ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن ﻣﺎ ﻧﻪ ﻣﺎﺟﺮاﺟﻮ ﺑﻮدﻧﺪ و ﻧﻪ ﺗﻮﻫﻢ داﺷﺘﻨﺪ و ﻧﻪ ﺑﺪون ﮐﺎر، ﺑﺮرﺳﯽ، ﻃﺮاﺣﯽ، ﺷﻨﺎﺳــﺎﯾﯽ ﻋﻤﯿﻖ، ﺑﺤﺚﻫﺎی ﻓﺮاوان و ﺗﻔﮑﺮ، ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮری، ﺧﺸﮏ و ﺧﺎﻟﯽ ﺗﻮﮐﻞ ﺑﺮ ﺧﺪا و ﺗﻮﺳﻞ ﭘﯿﺪا ﮐﻨﻨﺪ، ﻧﻪ واﷲ اﯾﻨﻄﻮر ﻧﺒﻮد. ﻣﺎهﻫﺎ ﮐﺎر اﻃﻼﻋﺎﺗﯽ، ﺑﺮرﺳﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ، ﻣﺬاﮐﺮه و ﻣﺒﺎﺣﺜﻪ ﺗﺨﺼﺼﯽ ﺑﺮای دو ﻋﻤﻠﯿﺎت ﻓﺘﺢاﻟﻤﺒﯿﻦ و ﺑﯿﺖاﻟﻤﻘﺪس ﺻﻮرت ﮔﺮﻓﺖ، ﭼﻮن ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮدﯾﻢ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ دﺷﻤﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ اﺳﺖ. اوﻟﯿﻦ ﺟﻠﺴﻪ را ﺑﺎ ﺑﺮادران ارﺗﺶ در ﺗﺎرﯾﺦ اول دی ماه همان سال ﮔﺬاﺷــﺘﯿﻢ، ﺑﻌﺪ از ﻋﻤﻠﯿﺎت ﻓﺘﺢاﻟﻤﺒﯿﻦ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ آﻣﺎده ﺷﺪﯾﻢ ﺑﺮای ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﻌﺪی. ﻣﻦ ﺣﺴﺎب ﮐﺮدم ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﻃﯽ ﯾﮏ ﻣﺎه ﺣﺪاﻗﻞ ۲۰۰ﻧﻔﺮ روزاﻧﻪ ۱۵ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎر ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﻟﻎ ﺑﺮ ۹۰ هزارﻧﻔﺮﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎر و اﯾﻦ واﻗﻌﺎً ﮐﺎری ﺑﺴﯿﺎر ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﻮد. وﺳﻌﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣﯽﺧﻮاﺳﺘﯿﻢ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﮑﻨﯿﻢ ۳۰ﺑﺮاﺑﺮ وﺳﻌﺖ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺛﺎﻣﻦاﻻﺋﻤﻪ و ۱۰ﺑﺮاﺑﺮ وﺳﻌﺖ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﻃﺮﯾﻖ اﻟﻘﺪس و ﺑﻪ اﻧﺪازه ﺑﯿﺶ از ﻧﯿﻤﯽ از ﺳــﺮزﻣﯿﻦ ﻟﺒﻨﺎن ﺑﻮد، ﻣﺎ در وﺳﻌﺘﯽ ﺣﺪود ۶ﻫﺰارﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﮐﺮدﯾﻢ. ﺷﻤﺎ از ﻫﺮ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮاﺳﺘﯿﺪ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﮑﻨﯿﺪ، ﺑﺎﯾﺪ از رودﺧﺎﻧﻪ ﻋﺒﻮر ﮐﻨﯿﺪ، در ﺷــﻤﺎل رودﺧﺎﻧﻪ ﮐﺮﺧﻪ و در ﺷــﺮق رودﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎرون و در ﺟﻨﻮب رودﺧﺎﻧﻪ اروﻧﺪ ﺑــﻮد و آن ﻃﺮف در ﻏﺮب ﻫﻢ ﻫﻮر ﻫﻮﯾﺰه ﺑﻮد، ﯾﻌﻨﯽ دﺷﻤﻦ ﻣﺤﺼﻮر ﺑﻮد ﺑﯿﻦ اﯾﻦ آبها و ﺑﻪ ﻣﺪت ۲۲ﻣﺎه زﻣﺎن در اﺧﺘﯿﺎر دﺷﻤﻦ ﺑﻮد و در ﺣﺪ ﮐﺎﻓﯽ ﻣﯿﺪان ﻣﯿﻦ و اﺳﺘﺤﮑﺎﻣﺎت و ﺳﻨﮕﺮ درﺳﺖ ﮐﺮده ﺑﻮد و اﯾﻦ ﻣﻮاﻧﻊ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﻣﻮاﻧﻊ ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞ ﻋﺒﻮر ﺑﻮدﻧﺪ و ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ از ﺗﻤﺎم ﻣﻮاﻧﻊ ﻃﺒﯿﻌﯽ و ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﻋﺒﻮر ﻣﯽﮐﺮدﯾﻢ. ﻃﺮحرﯾﺰی ﭼﻨﯿﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺗﯽ ﯾﮏ ﮐﺎر ﺑﺴﯿﺎر ﺧﻄﯿﺮ ﺑﻮد و ﻣﺎ ﺑﺎ ﺑﺮادران ارﺗﺶ در ﺗﻤﺎم اﻣﻮر ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﯽ داﺷﺘﯿﻢ اﻣﺎ در ﺑﺤﺚ ﻃﺮحرﯾﺰی ﺟﺪاﮔﺎﻧﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﯽﮐﺮدﯾﻢ. ﺗﯿﻤﯽ را ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه وﻗﺖ ﺳﭙﺎه آﻣﺎده ﮐﺮده ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﻦ و ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺎﻗﺮی و آﻗﺎ رﺣﯿﻢ و آﻗﺎی ﻋﺰﯾﺰﺟﻌﻔﺮی و آﻗﺎی ﻏﻼﻣﭙﻮر ﺑﻮدﯾﻢ و ﯾﮏ ﺗﯿﻢ ﻫﻢ ﺷﻬﯿﺪ ﺻﯿﺎدﺷﯿﺮازی آﻣﺎده ﮐﺮده ﺑﻮد و ﺷﺎﻣﻞ اﻣﯿﺮ ﻣﻮﺳﻮی ﻗﻮﯾﺪل، اﻣﯿﺮ ﺷﺎﻫﺎن، اﻣﯿﺮ ﻣﻌﯿﻦ وزﯾﺮی، اﻣﯿﺮ ﺑﺨﺘﯿﺎری، اﻣﯿﺮ ﻣﻔﯿﺪ و اﻣﯿﺮ ﻧﻮاﺑﯽ ﺑﻮد. ﻃﺮحرﯾﺰیﻫﺎ ﺣﺪود ۲۰ روز ﻃﻮل ﮐﺸﯿﺪ، ﺑﻌﺪ اﻋﻀﺎی دو ﺗﯿﻢ ﻣﯽآﻣﺪﻧﺪ در ﯾﮏ ﺟﺎی ﻣﺸﺘﺮﮐﯽ در ﻗﺮارﮔﺎه ﻣﺮﮐﺰی ﭘﯿﺶ آﻗﺎی رﺿﺎﯾﯽ و ﺷﻬﯿﺪ ﺻﯿﺎدﺷﯿﺮازی ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯽدادﻧﺪ.
راﻫﮑﺎرﻫﺎی ﻣﻄﺮحﺷﺪه ﭼﮕﻮﻧﻪ دﻧﺒﺎل ﻣﯽﺷﺪ؟
آﻧﺠﺎ در اﻧﺘﺨﺎب راﻫﮑﺎر اﺧﺘﻼف ﺑﺴﯿﺎر ﺷﺪﯾﺪی داﺷﺘﯿﻢ. ﯾﮑﯽ از راﻫﮑﺎرﻫﺎ اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﺘﮑﯽ ﺑﺮ ﻣﻌﺒﺮ زﻣﯿﻨﯽ اﻗﺪام ﮐﻨﯿﻢ، ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﺎن ﺟﺎده اﻫﻮاز ﺑﻪ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ۱۲۰ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﻣﯽﮐﻮﺑﯿﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺑﺮﺳﯿﻢ ﺑﻪ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ. راﻫﮑﺎر دوم ﻣﺜﻞ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﻫﻮﯾﺰه ﺑﻮد، ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻢ از زﻣﯿﻦ و ﻫــﻢ از رودﺧﺎﻧﻪ ﻋﺒﻮر ﻣﯽﮐﺮدﯾﻢ. در راﻫﮑﺎر ﺳــﻮم ﻋﺒﻮر از رودﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎرون ﺑﺎ ﺣﺪاﮐﺜﺮ ﻗﻮا ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ. دﺷــﻤﻦ دو آراﯾﺶ داﺷــﺖ؛ ﯾﮏ آراﯾﺶ ﻋﻤﻮﻣﯽ و ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﺧﺎص ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ داﺷﺖ و ﯾﮏ ﻋﻤﺪه ﻗﻮاﯾﯽ در ﺣﺎشیه ﺟﻨﻮﺑﯽ ﮐﺮﺧﻪﮐﻮر داﺷﺖ و ﯾﮏ ﻋﻤﺪه ﻗﻮاﯾﯽ در درون ﺷﻬﺮ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ، در ﺷﻬﺮ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﯾﮏ آراﯾﺶ ﺧﺎص داﺷﺖ و ﺣﺘﯽ ﺷﻤﺎل ﺧﺮﻣﺸــﻬﺮ را ﮐﺎﻧﺎل زده ﺑﻮد ﮐﻪ اﮔﺮ ﻗﻮای اﯾﺮان ﭘﯿﺸﺮوی ﮐﺮدﻧﺪ، ﻻاﻗﻞ از ﻃﺮف ﺷﻤﺎل ﺑﻪ آﺳﺎﻧﯽ وارد ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﻧﺸﻮﻧﺪ. ﺿﻌﻒ دﺷﻤﻦ ﻫﻤﯿﻦ منطقه ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻫﺎﻟﻮب ﺗﺎ دارﺧﻮﯾﻦ در ﻏﺮب ﮐﺎرون ﺑﻮد. ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه وﻗﺖ ﺳﭙﺎه ﻫﻤﯿﺸــﻪ ﺑﺎ ﯾﮏ آﻧﺘﻦ ﯾﮏ داﯾﺮه ﻣﺠﺎزی روی ﻧﻘﺸﻪ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ و ﻣﯽﮔﻔﺖ اینجا ﻗﻠﺐ ﻣﻨﻄﻘﻪ اﺳﺖ، اﮔﺮ ﺑﻪ اﯾﻨﺠﺎ دﺳﺖ ﭘﯿﺪا کنیم، ﻣﻮﻓﻖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ. اﯾﻦ داﯾﺮه از ﮔﻮﺷﻪ ﮐﻮﺷﮏ ﺑﻮد ﺗﺎ اﯾﺴﺘﮕﺎه حسینیه و ﺗﺎ ﻣﺮز، ﯾﮏ داﯾﺮه ﺑﻪ وﺳﻌﺖ ۵۰۰ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ و ﻣﯽﮔﻔﺖ اﮔﺮ ﻣﺎ اینجا را از دﺷﻤﻦ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ و ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺮﺳﯿﻢ، ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ دﺷﻤﻦ ﺑﻪ ﺧﻄﺮ ﻣﯽاﻓﺘﺪ و ﭼﻬﺎر ﺧﻄﺮ اﺣﺴﺎس ﻣﯽﮐﻨﺪ؛ اوﻻً اﺣﺴﺎس ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻟﺸﮑﺮ ۵ و ۶ ﻣﺤﺎﺻﺮه ﻣﯽﺷﻮد، ﻧﮕﺮاﻧﯽ و ﺧﻄﺮ دوم و ﺳﻮم از ﻧﻈﺮ دﺷﻤﻦ اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻧﺸﻮه و ﺑﺼﺮه در ﺧﻄﺮ ﻗﺮار ﻣﯽﮔﯿﺮد و ﺧﻄﺮ ﭼﻬﺎرم ﻧﮕﺮاﻧﯽ او از ﺗﺼﺮف ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ اﺳﺖ و ﺑﯿﻦ اﯾﻦ ﭼﻬﺎر اﺑﻬﺎم و ﺗﺮدﯾﺪ ﺳﺮدرﮔﻢ ﻣﯽﺷﻮد. ﻣﻮﺿﻮع دوم ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎر ﺑﺤﺚ اﻧﮕﯿﺰ ﺑﻮد، ﺳﺮﭘﻞﮔﯿﺮی ﺑﻮد. آﯾﺎ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻌﺪ از ﻋﺒﻮر از ﮐﺎرون ﯾﮏ ﺳﺮﭘﻞ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﯾﺎ ﺑﺰرگ؟ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ راﻫﮑﺎر ﻋﺒﻮر از ﮐﺎرون ﺗﺜﺒﯿﺖ ﺷﺪ، ﯾﮏ ﻋﺪه ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﺳﺮﭘﻞ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ، ﻣﯽﮔﻔﺘﯿﻢ ﭼﺮا، ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﺮای اﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎ ﯾﮏ دﻓﻌﻪ ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﯿﻢ ﯾﮏ ﺧﯿﺰ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺮدارﯾﻢ و یکباره از ﮐﺎرون ﺑﻪ ﺟﺎده ﺑﺮﺳﯿﻢ، ﯾﻌﻨﯽ ۲۵ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﺑﺮوﯾﻢ. ﻋﻤﺪه ﻗﻮای ﻣﺎ ﻫﻢ ﭘﯿﺎده ﺑﻮد، ﮔﺮدان ﺗﺎﻧﮏﻣﺎن ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻋﺮاق ﺑﺴﯿﺎر ﮐﻤﺘﺮ ﺑﻮد. اﺳﺘﻌﺪاد ﮔﺮدان ﺗﺎﻧﮏ ﻣﺎ در ارﺗﺶ ﺑﯿﻦ ۱۷ ﺗﺎ ۲۰ دﺳﺘﮕﺎه ﺑﻮد، آن ﻫﻢ ﺑﻬﻤﻦ ﻣﺎه ﺳﺎل ۱۳۶۰، ﻧﻪ ﺳﺎل ۱۳۶۱، در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﮔﺮدان ﺗﺎﻧﮏ ﻋﺮاق ۴۳ دﺳﺘﮕﺎه و ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﮐﻤﮏﻫﺎی ﺧﺎرﺟﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﻮد. ﺗﺄﮐﯿﺪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮﭘﻞ وﺳﯿﻊ و ﺑﺰرگ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺼﺮف ﺷﻮد و ﺳﺮزﻣﯿﻦ ۸۰۰ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻌﯽ را ﺗﺼﺮف ﮐﻨﯿﻢ، ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎی ﻣﺎﻧﻮر ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﺎ در ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﯿﺖاﻟﻤﻘﺪس و اﻧﺘﺨﺎب راﻫﮑﺎر ﻋﺒﻮر از ﮐﺎرون ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از دو ﻗﺮارﮔﺎه ﻓﺘﺢ و ﻧﺼﺮ (ﻋﻤﺪه ﻗﻮا)، ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮﻫﯿﺰ از ﻧﻘﺎط ﻗﻮت و زدن ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ آﺳﯿﺐﭘﺬﯾﺮ و ﺿﻌﻒ دﺷﻤﻦ ﺑﻮد. اﯾﻦ دﮐﺘﺮﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺗﯽ ﻣﺎ ﺑﻮد ﮐﻪ هشت ﺳﺎل ﻋﻤﻞ ﮐﺮدﯾﻢ. ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺗﺼﻮﯾﺐ ﺷــﺪ و ﻣﺎ ﺑﺎ ﻗﺮارﮔﺎهﻫﺎی ﻣﺘﻌﺪدی ﮐﻪ درﺳﺖ ﮐﺮده ﺑﻮدﯾﻢ ﺗﺤﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻗﺮارﮔﺎه ﻣﺮﮐﺰی ﮐﺮﺑﻼ، ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮدﯾﻢ. ﺑﺎ ﻗﺮارﮔﺎهﻫﺎی ﻓﺘﺢ، ﻧﺼﺮ و ﻗﺪس، ﻧﯿﺮوی زﻣﯿﻨﯽ ارﺗﺶ سه ﻟﺸــﮑﺮ و پنج ﺗﯿﭗ ﺷــﺎﻣﻞ ۶۰ﮔﺮدان و ﻧﯿﺮوﻫﺎی ﺳﭙﺎه ۱۴ﺗﯿﭗ ﺑﻮدﻧﺪ، ﺷﺎﻣﻞ ۱۲۰ﮔﺮدان. ﺗﺠﻬﯿﺰات ارﺗﺶ ﻫﻢ ﮐﻤﮏ ﻓﻮقاﻟﻌﺎدهای ﺑﻪ ﻣﺎ ﮐﺮد، از ﻗﺒﯿﻞ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ- ﺧﻤﭙﺎره ۱۲۰ م. م- ﮐﺎﺗﯿﻮﺷﺎ و ﻏﯿﺮه و ﻫﻮاﻧﯿﺮوز ﮐﻪ از اﻣﮑﺎﻧﺎت ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺧﻮردار ﺑﻮد، ﺷﺎﻣﻞ ۲۴ﻓﺮوﻧﺪ ﮐﺒﺮی و ۲۲ﻓﺮوﻧﺪ ۲۱۴ و ۱۵ﻓﺮوﻧﺪ ﺷﻨﻮک و ﻧﯿﺮوی ﻫﻮاﯾﯽ ارﺗﺶ ﮐﻪ ﺑﺮای روز اول ﻋﻤﻠﯿﺎت ۲۰ﺳﻮرﺗﯽ (ﻧﻮﺑﺖ) ﭘﺮواز و روزﻫﺎی ﺑﻌﺪ ﺑﺎ شش ﺳﻮرﺗﯽ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﻣﯽﮐﺮد و ﭘﺪاﻓﻨﺪ ﻫﻮاﯾﯽ ارﺗﺶ و ﺗﺮاﺑﺮی ﻫﻮاﭘﯿﻤﺎﻫﺎ در ﻋﻘﺐ ﺟﺒﻬﻪ. ﺟﻬﺎد ﺳﺎزﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ از ارﺗﺶ و ﺳﭙﺎه، ﻣﺎﺷﯿﻦآﻻت و اﻣﮑﺎﻧﺎت ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ در ﻣﯿﺪان ﺟﻨﮓ آورده ﺑﻮد. ارﺗﺶ ۳۶ دﺳﺘﮕﺎه ﻣﺎﺷﯿﻦآﻻت داﺷﺖ، ﺳﭙﺎه ۶۰ دﺳﺘﮕﺎه و ﺟﻬﺎد ﺳﺎزﻧﺪﮔﯽ ۹۰ ﺗﺎ ۱۰۰ دﺳﺘﮕﺎه ﺑﻪ ﻣﯿﺪان آورده ﺑﻮد. در ﻣﻘﺎﺑﻞ، ﻟﺸﮑﺮﻫﺎی ﺑﺴﯿﺎر زﯾﺎدی از دﺷﻤﻦ ﺳﺮ راه ﻣﺎ ﺑﻮد، ﻟﺸﮑﺮ۵ ﻣﮑﺎﻧﯿﺰه و ۶ زرﻫﯽ و ۱۵ و ۱۱ﭘﯿﺎده در ﺧﻂ درﮔﯿﺮ ﺑﻮدﻧﺪ. ﻟﺸﮑﺮﻫﺎی اﺣﺘﯿﺎط ﺷــﺎﻣﻞ ۳ زرﻫﯽ و ۱۲ زرﻫﯽ و ۷ ﭘﯿﺎده و ۹ زرﻫﯽ و ﺗﯿﭗ ۱۰ زرﻫﯽ ﮔﺎرد ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ۱۵ ﺗﯿﭗ (از ﻗﺒﯿﻞ ۳۱ و ۳۲ و ۶۰۵ و ۴۱۷ و ۱۰۹ و ۶۰۱ و...). دﺷــﻤﻦ ﺑﺎ ۴۱ﮔﺮدان ﺗﺎﻧﮏ و ﻫﺮ ﮔــﺮدان ۴۳ﺗﺎﻧﮏ، در ﻣﺠﻤﻮع هزارو ۴۰۰ ﺗﺎﻧﮏ در اﺧﺘﯿﺎر داﺷﺖ، ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﺎ ۳۸ﮔﺮدان ﻣﮑﺎﻧﯿﺰه (ﻗﺮﯾﺐ هزارو ۳۰۰ دﺳﺘﮕﺎه ﻧﻔﺮﺑﺮ) در ﻣﺠﻤﻮع ۲ هزارو ۷۰۰ دﺳﺘﮕﺎه ﺗﺎﻧﮏ و ﻧﻔﺮﺑﺮ داﺷﺖ. ﺑﻪ ﻋﻼوه ۴۰ﮔﺮدان ﭘﯿﺎده ﺑﺎ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﻫﻮاﭘﯿﻤﺎ و ﻫﻠﯽﮐﻮﭘﺘﺮﻫﺎ و ۳۰ﮔﺮدان ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ ﻣﻌﺎدل ۵۰۰ﻗﺒﻀﻪ ﺗﻮپ در اﺧﺘﯿﺎر داﺷﺖ.
ﺑﺰرگ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﭘﯿﺶ روی ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﺑﻮد؟
ﺑﺎ اﯾﻦ ﺗﻮﺿﯿﺤﺎت از ﻧﻈﺮ ﻗﺎﻋﺪهﻫﺎی ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪﺷﺪه ﻧﻈﺎﻣﯽ اﻗﺪام ﺑﻪ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﺮای ﻣﺎ ﮐﻪ از ﻧﻈﺮ ﻧﯿﺮو و ﺗﺠﻬﯿﺰات در ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﺑﺎ دﺷﻤﻦ ﮐﺴﺮی ﺑﺎزرﺳﯽ داﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻧﻤﯽرﺳــﯿﺪ و اﻗﺪام ﺑﻪ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﺮای ﻣﺎ ﺑﺴﯿﺎر دﺷﻮار ﺑﻮد. ﺧﻮدِ ﭘﯿﭽﯿﺪﮔﯽ رودﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎرون ﺑﺤﺚ زﯾﺎدی دارد. ﻓﻘﺪان آﻣﻮزش و ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺑﺮای ﯾﮕﺎنﻫﺎی ﻋﺒﻮرﮐﻨﻨﺪه ﻣﺎ از رودﺧﺎنه یکی از ﻣﺸﮑﻼت ﺑﻮد، ﭼﻮن ﺑﺤﺚ اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ پنج ﺗﺎ شش ﻟﺸﮑﺮ را ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺒﻮر دﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺣﺪاﻗﻞ ﻧﯿﺎز ﺑﻪ شش ﺗﺎ هفت ﭘﻞ داﺷﺖ ﮐﻪ ﺗﻌﺪاد ﭘﻞ ﻣﺎ سه ﻋﺪد ﺑﻮد. ﻣﺸــﮑﻼت ﻣﺤﺪودﯾﺖ در زﻣﯿﻨﻪ اﻣﮑﺎﻧﺎت ﻋﺒﻮر، اﻣﮑﺎﻧﺎت ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ و ﺗﺄﻣﯿﻦ ﺟﺎده ﻫﻤﺰﻣﺎن ﺑﺎ ﻋﺒﻮر ﺳﺮﭘﻞﮔﯿﺮی، ﻫﻮﺷﯿﺎری دﺷﻤﻦ و ﻧﺪاﺷﺘﻦ ﻋﺎرﺿﻪ ﺑﯿﻦ رودﺧﺎﻧﻪ ﺗﺎ ﺟﺎده، ﻫﻤﻪ اﯾﻨﻬﺎ ﺑﺮای ﻣﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﻮد، ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ دﺷــﻤﻦ از ﻣﮑﺎن ﻋﻤﻠﯿﺎت اﻃﻼع داﺷﺖ و ﻣﯽداﻧﺴــﺖ ﻣﺎ ﻣﯽﺧﻮاﻫﯿﻢ در اﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﮐﻨﯿﻢ، زﯾﺮا اﯾﻦ آﺧﺮﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﺮای ﺗﺼﺮف باقیمانده ﻣﻨﺎﻃﻖ اﺷﻐﺎﻟﯽ در ﺧﻮزﺳﺘﺎن ﺑﻮد، اما ﺑﺎ اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻟﻄﻒ ﺧﺪای ﻣﺘﻌﺎل ﺗﻮاﻧﺴﺘﯿﻢ ﺑﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾــﻦ درک، ﻓﻬﻢ و ﺑﺎﺻﻼﺑﺖ و ﺳــﺮﻋﺖ ﻣﺎﻧﻮر ﻋﻤﻠﯿﺎت را اﻧﺠــﺎم دﻫﯿــﻢ. از وﯾﮋﮔﯽﻫﺎی ﻣﻬﻢ اﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺷﻨﺎﺳــﺎﯾﯽ دﻗﯿﻖ و ﺑﺮآورد ﺻﺤﯿﺢ از ﺗﻮان و اﺳﺘﻌﺪاد دﺷﻤﻦ و ﻃﺮحرﯾﺰی ﻋﺎﻟﯽ و ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮی در ﺗﺎﮐﺘﯿﮏ از ﻃﺮﯾﻖ ﻋﺒﻮر از ﮐﺎرون و ﺗﻬﺎﺟﻢ ﺑﻪ ﺟﻨﺎح دﺷﻤﻦ و ﻧﻘﻄﻪ ﺿﻌﻒ دﺷﻤﻦ ﺑﻮد.
اﮔﺮ ﻣﺎﯾﻞ هستید در ﺧﺼﻮص اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﮐﻪ اﻣﺮوزه در ﺧﺼﻮص ﺿﺮورت اداﻣﻪ ﺟﻨﮓ ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﻣﻄﺮح ﻣﯽﺷﻮد ﻧﯿﺰ ﻣﻄﺎﻟﺒﯽ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ.
ﻣﯽﺧﻮاﻫﻢ ﻗﺒﻞ از ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺳﺆال ﺑﻪ اﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ اﺷﺎره ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻏﺎﻟﺒﺎً ﺑﺮای ورود ﺑﻪ اﯾﻦ ﺑﺤﺚ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ اﯾﻨﺠﺎﻧﺐ روش درﺳﺘﯽ در ﭘﯿﺶ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﯾﻢ. ﺑﺮ اﺻﻞ ﻃﺮح ﺳﺆال و ﺿﺮورت ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ اﯾﻨﮑﻪ ﭼﺮا ﺟﻨﮓ ﺑﻌﺪ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ اداﻣﻪ ﭘﯿﺪا ﮐﺮد، ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺘﻮان اﯾﺮادی وارد ﮐﺮد و ﺳﺆالی ﻃﺒﯿﻌﯽ اﺳﺖ و ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺳﺆال ﻫﻢ ﺿﺮوری اﺳﺖ، اما اﯾﻦ ﺳﺆال ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻃﺮح ﺷﻮد ﮐﻪ ﺑﺮ اﯾﻦ ﭘﯿﺮوزی ﺑﺰرگ ﺳﺎﯾﻪ ﺑﯿﻨﺪازد. اﯾﻨﻬﺎ دو مسئله ﺟﺪا از ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺑﻠﻪ اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﭘﺎﺳﺦ دارد، وﻟﯽ در زﻣﺎن و ﺷﺮاﯾﻂ ﻣﻨﺎﺳﺐ، ﻃﺮح ﻫﻤﺰﻣﺎن اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﺑﺎ ﺳﺎﻟﺮوز آزادی ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﮔﺎﻫﯽ اﯾﻦ ﺷــﺎﺋﺒﻪ را ﺗﻘﻮﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﯽﻫﺎ ﻣﯽﺧﻮاﻫﻨﺪ آن ﺣﻤﺎﺳﻪ ﻋﻈﯿﻢ را ﮐﻤﺮﻧﮓ ﺟﻠﻮه دﻫﻨﺪ، اﻣﺎ آﻧﭽﻪ ﻫﻢ اﮐﻨﻮن ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮏ ﮔﻔﺘﻤﺎن اﻧﺘﻘﺎدی ﻧﺴــﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ و ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮی در ﺟﻨﮓ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﻣﻄﺮح است ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ اﯾﻦ ﻓﺮض است که ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺷﺮاﯾﻂ ﺑﺮای ﺻﻠﺢ ﺑﺎ ﺑﺮﺗﺮی اﯾﺮان ﺑﺎ اراﺋﻪ اﻣﺘﯿﺎزات ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ اﯾﺮان آﻣﺎده ﺑﻮد وﻟﯽ اﯾﺮان ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ارزﯾﺎﺑﯽ ﻏﻠﻂ از ﺗﻮان ﺧﻮد و ﺷﺮاﯾﻂ و ﺑﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺟﺪﯾﺪ از اﻫﺪاف ﺟﻨﮓ از ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮی ﺑﺮای ﺧﺎﺗﻤﻪ دادن ﺑﻪ ﺟﻨﮓ اﻣﺘﻨﺎع ﮐﺮد. ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽرﺳــﺪ ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺆﺛﺮ در ﺷﮑﻞﮔﯿﺮی ﮔﻔﺘﻤﺎن اﻧﺘﻘﺎدی ﺷــﺎﻣﻞ ﺗﺪاوم ﺟﻨﮓ ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺑﻪ ﻣﺪت شش ﺳــﺎل و ﮔﺴﺘﺮش داﻣﻨﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﻋﺮاق ﺑﻪ ﻣﺮاﮐﺰ اﻗﺘﺼﺎدی و زﯾﺮﺳــﺎﺧﺖﻫﺎی ﺻﻨﻌﺘﯽ و ﻣﺮاﮐﺰ ﻏﯿﺮﻧﻈﺎﻣﯽ در ﺷــﻬﺮﻫﺎ و از ﻫﻤﻪ ﻣﻬﻢﺗﺮ ﻧﺤﻮه ﭘﺎﯾﺎن دادن ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﭘﺬﯾﺮش ﻗﻄﻌﻨﺎﻣﻪ ۵۹۸ و ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺗﺤﻮﻻت اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﭘﺲ از دوم ﺧﺮداد ۱۳۷۶ اﺳﺖ. ﻋﻨﺎﺻﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﻧﻘﺪ ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اداﻣﻪ ﺟﻨﮓ ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺑﺮ ﭼﻨﺪ ﻣﺤﻮر اﺳﺘﻮار اﺳﺖ:
اﻟﻒ) ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ اﻣﺎم (ره) و ﻧﻘﺶ دﯾﮕﺮان در ﺗﺤﻤﯿﻞ ﻣﻮﺿﻮع اداﻣﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺮ اﻣﺎم (ره)
ب) ﻓﻘﺪان ارزﯾﺎﺑﯽ ﻧﺴــﺒﺖ ﺑﻪ اوﺿﺎع و ﻣﺸــﮑﻼت ﻧﺎﺷــﯽ از ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺷﺪن ﺟﻨﮓ.
ج) ﺑﯽﺗﻮﺟﻬــﯽ ﺑــﻪ ﭘﯿﺸــﻨﻬﺎدات ﺻﻠــﺢ و اﻣﺘﻨــﺎع از ﻣﺬاﮐــﺮه ﺑــﺮای ﭘﺎﯾﺎن دادن ﺑﻪ ﺟﻨﮓ.
ﻣﯿﺰان ﺻﺤﺖ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻣﻮرد اﺷﺎره ﻧﯿﺎز ﺑﻪ ﺑﺮرﺳﯽ ﺟﺪاﮔﺎﻧﻪ دارد وﻟﯽ آﻧﭽﻪ ﻣﻬﻢ اﺳﺖ و در ارزﯾﺎﺑﯽ و ﻧﻘﺪ اﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻧﻘﺶ دارد، ﭼﻨﺪ مسئله اﺳﺖ: ﻧﺨﺴﺖ، ﺑﯽﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺷﺮاﯾﻂ و ﺑﺴﺘﺮ ﺗﺎرﯾﺨﯽ ﺑﺮای ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮی و ﺟﺪاﮐﺮدن اﺻﻞ ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮی از ﻣﺤﯿﻂ و ﻓﻀﺎی ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮی. ﻋﻼوه ﺑﺮ اﯾﻦ و ﻣﺘﺄﺛﺮ از ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻼﺣﻈﻪ ﻧﻘﺪ ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮی ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ ﭘﯿﺎﻣﺪﻫﺎ و ﻧﺘﺎﯾﺞ آن است، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ اﻣﮑﺎنپذﯾﺮی اﺗﻤﺎم ﺟﻨﮓ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﻨﻄﻘﯽ ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﻗﺮار ﻧﻤﯽﮔﯿﺮد. ﺑﺎ ﻓﺮض اﯾﻨﮑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺮاﺑﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﻧﻈﺮات ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸــﻬﺮ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن رﺳﯿﺪه ﺑﻮد، اﻣﺮوز ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﭘﺮﺳــﺶ اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﭼﺮا در ﺷﺮاﯾﻄﯽ ﮐﻪ اﯾﺮان در ﻣﻮﺿﻊ ﺑﺮﺗﺮ ﻗﺮار داﺷﺖ و ﻋﺮاق در وﺿﻌﯿﺖ ﻫﺰﯾﻤﺖ و ﺷﮑﺴﺖ، ﺟﻤﻬﻮری اﺳﻼﻣﯽ اﯾﺮان ﺟﻨﮓ را اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺧﺎﺗﻤﻪ داد؟ ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ اﮔﺮ اﻣﺮوز ﺑﺎ اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ و اﺑﻬﺎم ﺗﺎرﯾﺨﯽ در ﻣﻮرد ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮی ﺑﻪ اداﻣﻪ ﺟﻨﮓ ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﻣﻮاﺟﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن ﺟﻨﮓ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﯽﺷﺪ و ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺟﻨﮓ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن ﻣﯽرﺳﯿﺪ، اﻣﺮوز ﻧﯿﺰ اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﻣﻄﺮح ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﺪام ﻣﻨﻄﻖ دﺷﻤﻦ در ﺣﺎل ﺷﮑﺴﺖ ﮐﺎﻣﻞ را ﻣﻬﻠﺖ دادﯾﺪ و ﭼﺮا ﺑﻪ او اﺟﺎزه ﺣﯿﺎت، ﺑﺎزﺳﺎزی و اﺳﺘﻤﺮار ﺗﻬﺪﯾﺪ داده ﺷﺪ؟ ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻫﻤﯿﺸــﻪ در ﻣﻮاﺟﻬﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ از اﯾﻦ دو ﭘﺮﺳﺶ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮﯾﻢ و ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ آﻧﻬﺎ از ﻃﺮﯾﻖ درک ﻓﻀﺎی ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮی و ﺷﺮاﯾﻂ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﻣﺤﯿﻂ داﺧﻠﯽ و ﺧﺎرﺟﯽ در زﻣﺎن ﺗﺼﻤﯿﻢ و ﺗﺤﻠﯿﻞ ﭘﯿﺎﻣﺪﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺗﺎﮐﻨﻮن در ﺻﺤﻨﻪ واﻗﻌﯽ اﺗﻔﺎق اﻓﺘﺎده اﺳﺖ، امکانپذیر اﺳﺖ.
ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﯿﺖاﻟﻤﻘﺪس ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﺑﺰرﮔﯽ آن، ﯾﮏ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﭼﻨﺪﻣﺮﺣﻠﻪای ﺑﻮد. ﮐﺪام ﯾﮏ از اﯾﻦ ﻣﺮاﺣﻞ ﺑﺮای ﺷـﻤﺎ ﺳﺨﺖﺗﺮ و ﮐﺪام ﯾﮏ ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮ ﺑﻮد؟
در ﻣﺮﺣﻠﻪ اول ﻣﺎ ﺑﻪ ﺳــﺮﻋﺖ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﮐﺮدﯾﻢ و ﺑﻪ ﺟﺎده اﻫﻮاز- ﺧﺮﻣﺸــﻬﺮ رﺳﯿﺪﯾﻢ و ﺗﻮاﻧﺴﺘﯿﻢ ﺑﯿﻦ ۳۰ ﺗﺎ ۳۵ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ از ﺟﺎده و ﺳﺮﭘﻠﯽ ﺑﻪ وﺳﻌﺖ ۷۰۰ تا ۸۰۰ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ را ﺗﺼﺮف ﮐﻨﯿﻢ. دﺷﻤﻦ ﺑﻪ ﻣﺎ ﭘﺎﺗﮏ زد، در ﺷﺐ دوم و ﺳــﻮم ﺑﺎ ﯾﮏ ﺗﻼش ﻓﺮاوان ﺗﻮاﻧﺴﺘﯿﻢ اﻫﺪاف باقیمانده را ﺗﺼﺮف ﮐﻨﯿﻢ. ﻣﺮﺣﻠﻪ دوم را ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ ﯾﻌﻨﯽ ۱۷ اردﯾﺒﻬﺸــﺖ آﻏــﺎز ﮐﺮدﯾﻢ و ﺑﻪ ﻣﺮز رﺳﯿﺪﯾﻢ. ﯾﮕﺎنﻫﺎی ﺗﺤﺖ اﻣﺮ ﺳﭙﺎه در ﻗﺮارﮔﺎه ﻓﺘﺢ ﺷﺎﻣﻞ ﺗﯿﭗ ۲۵ ﮐﺮﺑﻼ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ و ﺗﯿﭗ ۸ ﻧﺠﻒ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺷﻬﯿﺪ اﺣﻤﺪ ﮐﺎﻇﻤﯽ و ﺗﯿﭗ ۱۴ اﻣﺎمﺣﺴﯿﻦ (ع) ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺮازی ﮐﻪ ﺑﺎ ﻟﺸﮑﺮ ۹۲ اﻫﻮاز و ﺗﯿﭗ ۵۵ ﻫﻮاﺑﺮد ارﺗﺶ ادﻏﺎم ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ، از ﻃﺮف ارﺗﺶ مسئول ﻗﺮارﮔﺎه ﻓﺘﺢ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﯿﺎﮐﯽ ﺑﻮد و از ﻃﺮف ﺳﭙﺎه ﻣﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﺑﻮدم. در ﻣﺮﺣﻠﻪ دوم ﻣﺎ به ﺑﺤﺮان ﻋﺠﯿﺒﯽ ﮔﺮﻓﺘﺎر ﺷﺪﯾﻢ. دﺷﻤﻦ از ﺟﻨﻮب ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺷﻠﻤﭽﻪ رو ﺑﻪ ﺷﻤﺎل ﺑﻪ ﻗﺮارﮔﺎه ﻧﺼﺮ ﺣﻤﻠﻪ و ﺑﺨﺶ زﯾﺎدی از ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﺼﺮ را ﺗﺼﺮف ﮐﺮد. ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن ﻗﺮارﮔﺎه ﮐﺮﺑﻼ و ﻗﺮارﮔﺎه ﻓﺘﺢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﯾﻢ در ﺳﻨﮕﺮ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻗﺮارﮔﺎه ﻧﺼﺮ. دﺷﻤﻦ ﺑﺎ ﺣﺪاﮐﺜﺮ ﻗﻮا ﺑﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻗﺮارﮔﺎه ﻧﺼﺮ ﭘﺎﺗﮏ ﮐﺮده ﺑــﻮد- ﺗﻤﺎم ﯾﮕﺎنﻫﺎی ﻗﺮارﮔﺎه ﻧﺼﺮ ﺷﺎﻣﻞ ﻟﺸﮑﺮ ۲۱ﺣﻤﺰه و ﺗﯿﭗﻫﺎی ۲۷ﻣﺤﻤﺪ رﺳﻮل اﷲ (ص) و ۷ وﻟﯽﻋﺼﺮ (ﻋﺞ) ﺑﺎ ﺗﻤﺎم ﻗﺪرت ﺑﺎ دﺷــﻤﻦ درﮔﯿﺮ ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ- ﺣﺎج اﺣﻤﺪ ﻣﺘﻮﺳﻠﯿﺎن ﺻﺪای رﮔﺒﺎر ﮔﻠﻮﻟﻪﻫﺎ و ﺷﻠﯿﮏ آرﭘﯽﺟﯽﻫﺎ و اﻧﻔﺠﺎر ﮔﻠﻮﻟﻪ را ﺑﺎ ﺑﯽﺳﯿﻢ ﺧﻮد ﺑﻪ ﮔﻮش ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه وﻗﺖ ﺳﭙﺎه رﺳﺎﻧﺪ و ﻣﯽﮔﻔﺖ، ﻫﻤﻪ اﻓﺮاد دوروﺑﺮم رﻓﺘﻪاﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻧﺪهام. حاجاﺣﻤﺪ ﻣﺠﺮوح ﺑﻮد و ﻋﺼﺎ زﯾﺮ ﺑﻐﻞ داﺷﺖ، آﻧﻘﺪر ﻧﯿﺮوﻫﺎی ﻣﺎ و ﻋﺮاﻗﯽﻫﺎ ﻗﺎﻃﯽ ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ که یک ﺑﺴﯿﺠﯽ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﺗﯿﭗ ۲۴ ﻣﮑﺎﻧﯿﺰه را ﻣﺠﺮوح و اﺳــﯿﺮ ﮐﺮده ﺑﻮد ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ از اﺳﺎرت ﻣُﺮد. وﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧﻄﺮ را اﺣﺴﺎس ﮐﺮدم، ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﻮدم را ﺑﻪ ﺷﻬﯿﺪ اﺣﻤﺪ ﮐﺎﻇﻤﯽ رﺳﺎﻧﺪم و در ﻃﻮل راه ﻧﯿﺰ ﻣﺮﺗﺒﺎً ﺑﺎ بیسیم ﻓﺮﯾﺎد ﻣﯽزدم ﮐﻪ رو ﺑﻪ ﺟﻨﻮب آراﯾﺶ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ، ﭼﻮن آراﯾﺶ ﯾﮕﺎنﻫﺎی ﻗﺮارﮔﺎه ﻓﺘﺢ روی دژ ﻣﺮز و ﺑﻪ ﺳــﻤﺖ ﻏﺮب ﺑﻮد. ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎل وﻗﺘﯽ ﭘﯿﺶ اﺣﻤﺪ ﮐﺎﻇﻤﯽ رﺳﯿﺪﯾﻢ، اﯾﺸﺎن ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ دﺳﺘﻮر داد ﺧﺎﮐﺮﯾﺰی ﻋﻤﻮد ﺑﺮ ﻣﺮز رو ﺑﻪ ﺟﻨﻮب ﺑﺰﻧﻨﺪ، ﺑﺮادران ﺟﻬﺎد ﺳﺎزﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﺧﺎﮐﺮﯾﺰ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﻋﺼﺎ زدﻧﺪ. اﺣﻤﺪ ﺑﺎ ﺑﻠﻨﺪﮔﻮی دﺳﺘﯽ ﻓﺮﯾﺎد زد و ﺑﭽﻪﻫﺎی ﺗﯿﭗ را ﭘﺸﺖ ﺧﺎﮐﺮﯾﺰ ﮐﺸﺎﻧﺪ. ﯾﮏ ﺑﺮادر اﺳﺘﻮار ارﺗﺸﯽ ﻫﻢ ﯾﮏ ﻣﻮﺷﮏاﻧﺪاز ﺗﺎو داﺷﺖ، آورد ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺑﭽﻪﻫﺎ. ﺗﺎﻧﮏﻫﺎی دﺷﻤﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﮐﺮﯾﺰ ﻣﺎ رﺳﯿﺪﻧﺪ و ﺑﺮادران ﺑﺎ آرﭘﯽﺟﯽ و ﺗﺎو ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮدﻧﺪ و ۱۰- ۱۵ ﺗﺎﻧﮏ زدﻧﺪ و دﺷــﻤﻦ از ﺣﺮﮐﺖ اﯾﺴﺘﺎد. ﻗﺮارﮔﺎه ﻧﺼﺮ ﻧﯿﺰ ﺷﺐ و روز ﺑﻌﺪ ﻣﻨﻄﻘﻪ را ﺗﺮﻣﯿﻢ ﮐﺮد و ﻣﻮاﺿﻊ از دﺳﺖ رﻓﺘﻪ را ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ. ﺑﻌﺪ از ﻣﺮﺣﻠﻪ دوم، ﻣﺎ ﻣﺮﺣﻠﻪای را ﺑﺎ ﺗﻌﺠﯿﻞ آﻏﺎز ﮐﺮدﯾﻢ ﮐﻪ ﮐﺎر را ﺗﻤﺎم و ﯾﮑﺴﺮه ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﻮﻓﻖ ﻧﺒﻮد، ﻣﯽﺗﻮان ﮔﻔﺖ اﯾﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺳﻮم ﺑﻮد، ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﭼﻬﺎرم را ﺑﺎ ﺗﺄﺧﯿﺮ ﺷﺮوع ﮐﺮدﯾﻢ، ۱۳ روز ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ و ﻣﯽاﻧﺪﯾﺸﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﻪ ﮐﺎری اﻧﺠﺎم دﻫﯿﻢ، ﻣﺎ در اﯾﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺤﺮان ﮐﺸﻒ راﻫﮑﺎر داﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ آﯾﺎ از ﺣﺎﺷﯿﻪ ﮐﺎرون ﺑﺮوﯾﻢ ﯾﺎ از دروازه ﺷﻬﺮ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ وارد ﺷﻬﺮ ﺑﺸﻮﯾﻢ و آﯾﺎ ﻣﺠﺪداً ﺗﺎﮐﺘﯿﮏ ﺷــﻠﻤﭽﻪ را اﻧﺠﺎم دﻫﯿﻢ. در آﺧــﺮ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ رﺳﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﮐﻞ ﻣﺎﻧﻮر را ﺑﯿﻦ ﺟﺎده و ﻣﺮز ﺗﻤﺮﮐﺰ دﻫﯿﻢ. ﺑﺎ وﺟﻮد ﮐﻤﺒﻮد ﻧﯿﺮو ﺑﻪ ﻗﺮارﮔﺎه ﻓﺠﺮ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﯾﮏ ﻗﺮارﮔﺎه ﮐﻮﭼﮏ درﺳﺖ ﮐﻨﯿﺪ، ﺳﻪ ﺗﯿﭗ آﻣﺪ؛ ﯾﮏ ﺗﯿﭗ از ﻟﺸﮑﺮ۷۷ و دو ﺗﯿﭗ از ﺳﭙﺎه ﺑﻪ ﻧﺎم ﺗﯿﭗ۱۹ ﻓﺠﺮ و ﺗﯿﭗ۳۳ اﻟﻤﻬﺪی و در اﯾﻦ مرحله ﻗﺮارﮔﺎه ﺑﯿﻦ ﻓﺘﺢ و ﻧﺼﺮ درﺳــﺖ ﮐﺮدﯾﻢ. ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻗﺮارﮔﺎه ﻓﺘﺢ در ﻣﺮز را ﺑﻪ ﻟﺸﮑﺮ۹۲ ﺳﭙﺮدﯾﻢ، اﻟﺒﺘﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﯿﺎﮐﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ ﻟﺸﮑﺮ ﺗﺎ آﺧﺮ ﻣﺎ را ﻫﻤﺮاﻫﯽ ﮐﺮد و ﺑﺎﻻﺧﺮه روز دوم ﺧﺮداد ﺣﻤﻠﻪ آﺧﺮ ﺻﻮرت ﮔﺮﻓﺖ و ﻣﻦ ﺳﺎﻋﺖ۱۰ ﺻﺒﺢ ﺑﺎ ﺷﻬﯿﺪ اﺣﻤﺪ ﮐﺎﻇﻤﯽ ﺗﻤﺎس ﮔﺮﻓﺘﻢ. او ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺖ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ آزاد ﺷﺪ و ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه وﻗﺖ ﺳﭙﺎه ﺑﮕﻮ، ﻣﻦ ﺳﺎﻋﺖ۱۰ ﺻﺒﺢ در ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﭘﯿﺶ اﺣﻤﺪ ﮐﺎﻇﻤﯽ ﺑﻮدم و ﻣﺎ رﻓﺘﯿﻢ داﺧﻞ ﺧﺎﻧﻪﻫﺎ و دﯾﺪﯾﻢ دﺷﻤﻦ از آﻧﺠﺎ رﻓﺘﻪ اﺳﺖ و ﮔﺮوهﮔﺮوه در ﺣﺎل ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪن ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺳﺎﻋﺖ ۵/۳ ﺑﻌﺪازﻇﻬﺮ اﯾﻦ ﭘﯿﺮوزی اﻋﻼم ﺷﺪ. ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ، ﻫﻤﺎن دﺳــﺘﯿﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﻫﺪف ﻧﻬﺎﯾﯽ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﯾﻌﻨﯽ آزادﺳﺎزی ﺧﺮﻣﺸــﻬﺮ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﺎ آن دل اﻣﺎم ﻋﺰﯾﺰ و ﻣﺮدم ﺷﻬﯿﺪﭘﺮور و ﻫﻤﻪ دوﺳﺘﺪاران اﻧﻘﻼب در ﺳﺮاﺳﺮ ﻋﺎﻟﻢ ﺷﺎد و ﺣﻤﺎﺳﻪای ﺟﺎوداﻧﻪ ﺑﻪ دﺳﺖ رزﻣﻨﺪﮔﺎن اﻧﻘﻼﺑﯽ و ﺳﺮﺑﺎزان ﻏﯿﻮر اﻣﺎم ﺧﻠﻖ ﺷﺪ. ﮔﺮاﻣﯽ ﺑﺎد ﯾﺎد اﻣﺎم راﺣﻞ و ﺷــﻬﺪای ﮔﺮاﻧﻘﺪر دﻓــﺎع ﻣﻘﺪس، به ویژه ﺷﻬﯿﺪان ﻣﻘﺎوﻣﺖ و آزادﺳﺎزی ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ و ﯾﺎد ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺴﻦ ﺑﺎﻗﺮی ﮐﻪ ﻧﻘﺶ ﻣﻨﺤﺼﺮﺑﻪﻓﺮدی در ﻃﺮاﺣﯽ و ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ اﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎت و ﺣﻤﺎﺳﻪ ﺑﺰرگ داﺷﺖ.