کد خبر: 1304027
تاریخ انتشار: ۰۲ تير ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۰
نحوه مواجهه منطقی، جامعه‌شناختی، سیاسی و اخلاقی با شرایط کنونی چیست؟
جنگ: واقعیت و مسئولیت سرانجام این جنگ واقعاً چه می‌شود و مسئولیت اخلاقی ایرانیان در وضعیت کنونی چیست؟ راهبرد نظام از یک طرف و مواضع جامعه روشنفکری از طرف دیگر چه معنا‌ها و الزاماتی دارد؟ متن زیر قصد دارد با نگاهی تا حد امکان عالمانه، پاسخ این مسائل را برای عموم مردم روشن کند. 
بهمن متین‌پور*

جوان آنلاین: در بحبوحه جنگ، حقیقت در میان هیاهوی روایت‌ها گم می‌شود. نبردی که میان ایرانیان و صهیونیست‌ها در جریان است- چه در میدان آشکار، چه در لایه‌های ژئوپلتیکی و سایبری پنهان- فراتر از یک درگیری نظامی ساده، صحنه‌ای است برای تصادم معناها، تفسیر‌ها و روایت‌ها. اما در این صحنه، چگونه باید به «واقعیت» وفادار ماند؟ سرانجام این جنگ واقعاً چه می‌شود و مسئولیت اخلاقی ایرانیان در وضعیت کنونی چیست؟ راهبرد نظام از یک طرف و مواضع جامعه روشنفکری از طرف دیگر چه معنا‌ها و الزاماتی دارد؟ متن زیر قصد دارد با نگاهی تا حد امکان عالمانه، پاسخ این مسائل را برای عموم مردم روشن کند. 

واقعیت و تفسیر

در یک نگاه مکانیکی، اینکه «چه اتفاقی قرار است بیفتد؟» تابعی است از زمان و آنچه تاکنون در صحنه میدانی رخ داده است. تحلیلگرانی که غالباً از مفهوم «روند»، «روندی که از پیش آغاز شده»، «رویداد‌های پیش‌بینی شده» و امثال آن استفاده می‌کنند غالباً ناخودآگاه متکی به پیش‌فرض‌های مکانیکی در تحلیل پدیده‌های اساساً غیر مکانیکی هستند. در مقابل، اگر براساس اصول نظریه بازی‌ها به رویداد‌های جنگ بنگریم اینکه در ادامه چه اتفاقی قرار است بیفتد، بیش از آنکه تابع سلسله وقایع گذشته یا روندی قابل پیش‌بینی باشد، تابع تفسیر بازیگران از روند‌ها، پیش‌بینی‌ها و شرایط روانی یکدیگر است. این نگاه زمانی بیشترین اهمیت را پیدا می‌کند که در نظر داشته باشیم علاوه بر ملت ایران، صهیونیست‌ها و در اصل تمام بازیگران این صحنه جنگی نیز متکی به تفسیر‌هایی هستند که در دسترس‌شان قرار می‌گیرد و به علاوه، تفسیر‌های آنها از تفسیر‌های هر بازیگر دیگر- از جمله ملت ایران- متأثر می‌شود. به عبارتی در سیستم‌های به شدت پیچیده‌ای مانند جنگ، بیش از آنکه واقعیت‌ها به صورت مکانیکی تعیین‌کننده رویداد‌های بعدی باشند، تفسیر واقعیت‌ها که خود متأثر از شبکه‌ای از تفسیرهاست آینده و سلسله رویداد‌های آن را جهت می‌دهد. این شبکه درهم‌تنیده تفسیر‌ها واقعیت را از یک مسیر خطی به یک میدان چند لایه معنایی تبدیل می‌کند؛ جایی که آینده به جای آنکه صرفاً اتفاق بیفتد، ساخته می‌شود. 

بی‌طرفی روشنگرانه یا انفعالی خطرناک

در شرایط اپیستمیکی که جنگ با اسرائیل به وجود آورده، هیچ امکانی برای بی‌طرفی معرفتی وجود ندارد. به این معنا که واقعیت بدون جهت‌گیری ایدئولوژیک کاملاً نامعلوم باقی می‌ماند. از طرفی این «وضعیت نامعلوم» به ضرر آن بازیگری تمام خواهد شد که به پذیرش آن تن داده است. مانند نهاد‌ها و رسانه‌هایی که سعی دارند با نگاهی بی‌طرفانه و به ظاهر علمی، صرفاً به شواهد قطعی و خامی که از میدان به دست می‌آید بسنده کنند. به این ترتیب حقیقت در صحنه جنگ وجهی پراگماتیک و در نتیجه ایدئولوژیک پیدا می‌کند. توجیه اینکه چرا تأکید بر برخی اخبار به بهانه نگاه بی‌طرف و «رعایت اصول سردبیری» می‌تواند غیرواقع‌بینانه و در عمل جانبدارانه - از دشمن- باشد از این طریق به دست می‌آید. هرچند پس از اتمام شرایط جنگی، چه بسا امکان یک نگاه بی‌طرف از نظر اپیستمیک محقق شود. به عبارتی ممکن است در آن شرایط نگاه بی‌طرف بتواند حقیقتاً بی‌طرف بماند. نکته ظریفی در دل این ساختار وجود دارد: اگر انتظارات، آینده را می‌سازد، پس باید شرایط واقعی را نیز به‌گونه‌ای پیش برد که امکانِ تفسیر مؤثر فراهم شود. در غیر این صورت، روایت ما بی‌مبنا خواهد شد. از این منظر، ادامه عملیات موشکی و تقابل‌های نظامی، صرفاً اقدامی واکنشی نیست، بلکه نوعی کنش تعین‌بخش، برای معلوم ساختن واقعیت در صحنه جنگ است؛ تلاشی برای تبدیل شدن به سوژه روایت، نه صرفاً موضوع آن. 

موضع میانی؟!

در این میان برخی روشنفکران پیشنهاد می‌دهند که مخالفت با دشمن خارجی (اسرائیل) و نقد جمهوری اسلامی را می‌توان همزمان پیش برد. آنها بر امکان همزیستی این دو موضع تأکید می‌کنند. اما باید پرسید: آیا در وضعیت مبهم، تند و گاه فاجعه‌بار جنگ، چنین تمایز دقیقی امکانپذیر است؟ چنین موضعی- گرچه از جهت نظری محترم- بیشتر به یک وضعیت کم و بیش آرمانی تعلق دارد؛ شرایطی که در آن فرصت کافی برای تفکیک دقیق، تشریح مواضع و درک‌پذیری عمومی فراهم باشد، اما واقعیت جنگ، با صدا‌های متزاحم، روایت‌های غالب و اضطرار تصمیم‌گیری سریع، اغلب مجالی برای چنین تمایز‌های لطیفی باقی نمی‌گذارد. در چنین شرایطی، موضع میانه نه تنها شنیده نمی‌شود، بلکه گاه به نفع یکی از طرف‌ها مصادره می‌گردد. در نهایت، واقعیت جنگ نه در گلوله‌ها، نه در نقشه‌های نظامی، بلکه در روایت‌هایی است که پیرامون آن شکل می‌گیرد و این روایت‌ها، برای آنکه حقیقتاً بازتاب واقعیت باشند، باید متکی بر نوعی ایدئولوژی اخلاقی باشند: دیدگاهی که رنج انسان‌ها را مرکز توجه خود قرار دهد، به مقاومت در برابر اشغال و تبعیض مشروعیت بدهد و روایت مستبدان عالم را درباره اوضاع داخلی و خارجی ایران به چالش بکشد. 

جمهوری اسلامی و رئالیسم سیاسی 

در ادبیات روابط بین‌الملل، رئالیسم سیاسی یکی از بنیادین‌ترین و تأثیرگذارترین نظریه‌هاست. این نظریه بر پایه چند پیش‌فرض کلیدی بنا شده است: نظام بین‌الملل آنارشیک است، یعنی قدرت مافوقی وجود ندارد که بتواند امنیت کشور‌ها را تضمین کند. 

دولت‌ها اصلی‌ترین بازیگران صحنه جهانی هستند و هر یک در پی حفظ منافع ملی و بقای خودند. قدرت نظامی و امنیت، بر حقوق بین‌الملل و اخلاق اولویت دارد. اعتماد در سیاست بین‌الملل کالایی کمیاب است. 

رئالیسم، جهان را نه آن‌گونه که باید باشد، بلکه آن‌گونه که هست توصیف می‌کند. از این منظر، توسل به نهاد‌های بین‌المللی، معاهدات اخلاقی و بیانیه‌های محکومیت، هرچند‌دلگرم‌کننده‌اند، اما در شرایط بحرانی نمی‌توانند جایگزین قدرت واقعی باشند. 

اکنون که صدای تهدید‌ها و حملات اسرائیل به زیرساخت‌های ایران آشکارا شنیده می‌شود- و حتی رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از احتمال بروز فاجعه هسته‌ای در نتیجه این درگیری‌ها ابراز نگرانی کرده- بیش از هر زمان دیگری باید به این حقیقت تلخ توجه کرد: هیچ قطعنامه‌ای، هیچ معاهده‌ای و هیچ محکومیتی نمی‌تواند کشور را از زیر آتش دشمن نجات دهد. 

پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) که ایران سال‌هاست عضو متعهد آن است، اکنون تنها به سندی تشریفاتی بدل شده که نه ضامن امنیت است و نه مانع تجاوز. دشمنی که زیر چتر حمایت قدرت‌های جهانی عمل می‌کند، حتی اگر دست به حملاتی بزند که احتمال نشت رادیواکتیو و فجایع زیست‌محیطی دارد، باز هم از پاسخگویی در امان خواهد ماند. به‌عبارتی، سازمان ملل و نهاد‌های بین‌المللی، در عمل قادر به مهار او نخواهند بود. 

در چنین جهانی، ایران چاره‌ای ندارد جز آنکه به منطق رئالیسم تن دهد. این منطق می‌گوید: وقتی قانون بازدارندگی ندارد، قدرت تنها زبان قابل فهم است. به این ترتیب موشک‌های ایرانی، دیگر صرفاً ابزار نظامی نیستند؛ بلکه بدل شده‌اند به نماد بقا، استقلال و دفاع از مردم در جهانی که در آن عدالت، نه حقیقتی جهانی، بلکه تابعی از نسبت قدرت‌هاست. 

عده‌ای ممکن است این تحلیل را به معنای پذیرش نوعی سیاست بی‌رحم و فاقد اخلاق بدانند، اما باید تأکید کرد که رئالیسم لزوماً نفی اخلاق نیست؛ بلکه دعوتی است به پذیرش محدودیت‌ها و واقعیت‌ها، به‌ویژه در شرایطی که اخلاق جهانی تنها در بیانیه‌ها وجود دارد و نه در رفتار قدرت‌های مسلط. 

ایران، با وجود پایبندی‌اش به اصول بین‌المللی، امروز با دشمنی مواجه است که هم قوانین را زیر پا می‌گذارد و هم از پاسخگویی در امان مانده است. در چنین شرایطی، دفاع مشروع، آن هم با ابزار‌های واقعی و کارآمد، نه تنها عقلانی بلکه اخلاقی نیز است. دفاع از حیات مردمان، آنجا که نهاد‌ها شکست می‌خورند، وظیفه‌ای است تاریخی. 

سنگر ایرانیان

اگر دشمن حتی از عواقب وحشتناک حمله به تأسیسات هسته‌ای نیز نگران نیست، اگر جهان تنها به محکومیت لفظی بسنده می‌کند، اگر عدالت تنها برای قدرتمندان اجرا می‌شود، آنگاه تنها سنگر ایرانیان، همان موشک‌هایی است که دشمن را وادار به احتیاط می‌کنند؛ سنگری که نه نماد خشونت، بلکه نماد ضرورت در جهانی بی‌رحم است. 

در جهانی که نهاد‌های بین‌المللی فروریخته‌اند و معاهدات کارایی خود را از دست داده‌اند، شاید رئالیسم تنها گزینه عاقلانه باقی‌مانده باشد و در سایه آن، باید ایستاد و از بقا دفاع کرد. 

حقیقت را باید ساخت، نه صرفاً بی‌طرفانه پیش‌بینی کرد

در جهانی که نه قواعد بین‌المللی کارآمدی دارد، نه نهاد‌های جهانی بی‌طرفی و نه اخلاق جهانی الزام‌آور، ایران در برابر دشمنی قرار گرفته است که هم قدرت رسانه‌ای دارد، هم زرادخانه نظامی و هم حمایت سیاسی غرب. در چنین شرایطی، دیگر نمی‌توان صرفاً با تفسیر منفعلانه واقعیت‌ها، منتظر شکل‌گیری آینده ماند. آینده، همان‌گونه که در این نوشتار تحلیل شد، محصول تفسیر ماست از واقعیت و کنشی است برای ساختن آن تفسیر. 

جنگ امروز ایران با اسرائیل، نه فقط تقابل دو ارتش، بلکه رویارویی دو روایت است: یکی برآمده از مشروعیت مقاومت و بقا و دیگری حاصل برتری رسانه‌ای و بی‌پاسخ‌ماندگی در برابر قانون. روشنفکران و تحلیلگران اگر بخواهند سهمی در ساختن این آینده داشته باشند، باید بدانند که بی‌طرفی در لحظه اضطرار، خود شکل دیگری از جانبداری است؛ جانبداری از نظمی که در آن ظلم بی‌پاسخ می‌ماند. 

در این میدان، موشک‌های ایران تنها ابزار نظامی نیستند، بلکه ابزار معنابخشی‌اند؛ کنشی برای روایت‌سازی، برای تثبیت سوژه مقاومت در برابر حذف‌شدگی جهانی. تداوم مقاومت، نه انتخابی ساده، بلکه پاسخ به ساختاری نابرابر و بی‌رحم که در آن تنها صدای بلند شنیده می‌شود؛ و در نهایت، رئالیسم سیاسی، برخلاف تصور رایج، دعوت به بی‌اخلاقی نیست؛ بلکه دعوت به شجاعت در برابر توهم است. در جهانی بی‌عدالت، تنها آن‌که قدرت دارد می‌تواند پرچم سفید صلح را به دست بگیرد و از عدالت سخن بگوید. پس اگر آرزوی صلح داریم، باید توان ایستادن در برابر جنگ را نیز داشته باشیم.

* دکترای روان‌شناسی و پژوهشگر

برچسب ها: مقاومت ، موشک ، ورزش
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار