این روزها فیلمی از سرقت کله از مغازه کلهپاچهفروشی در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود. محل حادثه مشخص نیست و هیچ خشونتی هم در این عمل مجرمانه دیده نمیشود. سارق، پسری جوان است که وارد مغازه میشود و در حیرت کلهپز و دو شاگردش کله را برمیدارد و فرار میکند و ماجرا به همینجا ختم نمیشود. این اتفاق سبب شد کاربران موضوعات بسیاری را به اشتراک بگذارند، از جمله اینکه موضوع میتواند کلکل بین چند جوان یا اوباش در انجام کاری باشد که به هر صورت عملی مجرمانه محسوب میشود. این موضوع در سابقه تاریخی و زیرپوست شهر جریان دارد، با این حال اتفاق مورد نظر هم میتواند رویدادی از همان دست تلقی شود که به هر حال در صورت کشف ماجرا از سوی پلیس انگیزه اتفاقی که رقم خوردهاست، برملا میشود. موضوع دیگر اینکه فردی که کله را دزدیده تاکنون آن را به بدن زدهاست. حال چه در جریان کلکل دوستانه باشد که آن را مشترکاً هضم کردهاند یا اینکه حقیقتاً به دلیل گرسنگی باشد که نتیجه همان است. یعنی فرد مرتکب به جای اینکه تیزی بکشد و گوشی تلفن همراهی را سرقت کند و آن را به یک هزارم قیمت به پول تبدیل کند، آمده و از دیگ کلهپز، کلهای برداشته و نوش جان کردهاست که هیچکدام از این رفتارها مورد تأیید نیست، اما چرایی آن مورد پرسش است. موضوع دیگری که مورد توجه کاربران قرار گرفته است، قیمت کلهپاچه که با توجه به قیمت بالای آن، این روزها هرکسی توان خودرن یکدست کلهپاچه را ندارد. ما هم در تماس با یک طباخی در خیابان فردوسی متوجه شدیم قیمت یکدست کامل کلهپاچه یک میلیون و ۵۵۰ هزار تومان آب میخورد که این موضوع برای طبقه متوسط به پایین، رقم قابل توجهی است. بنابراین وقتی پای توان مالی به میان میآید، موضوعات حاشیهای هم جان میگیرد، از جمله اینکه گروهی از بدنه اجتماعی توان تابآوری مقابل مشکلات را ندارند، به همین خاطر دست به رفتارهای پرخطر میزنند. تجربه نشان میدهد در جامعه عمده کسبه افرادی شرافتمند هستند و در حد توان خود به دیگران کمک میکنند و شاید اگر جوان سارق به صاحب مغازه میگفت میل به کلهپاچه دارد، اما توان خرید ندارد، بعید بود او یا یکی از مشتریانش دست رد به سینهاش بزنند و چه بسا آنگونه که در رفتار کسبه نیز شاهد هستیم از وی پذیرایی میکرد. با این حال سارق دست به رفتاری پرخطر زد.
موضوع دیگری که مورد توجه کاربران قرار گرفته است، اعلام خطر درباره سطحبندی عمل مجرمانه است که نشان میدهد کار به سرقت کلهپاچه رسیده است. این اتفاق و اتفاقهای مشابه منزلت اجتماعی و فرهنگی جامعه ما را که برای ارتقای آن خونها ریخته شده و خوندلها خورده شده است، تنزل میدهد. برایمان مایه تأثر است در جامعهای که آوازهمان با فردوسی و خیام بلند است، به چنان گرسنگی فکری و فرهنگی سقوط کنیم که یکسوی آن سفره اعیانی از جیب بیتالمال برای وزیر راه در کیش پهن شود و در سوی دیگرش نوجوانی برای آرام کردن شکم گرسنهاش کله از کاسه طباخ بدزدد و آنگونه که خیام میگوید: گر مینخوری طعنه مزن مستان را/ بنیاد مکن تو حیله و دستان را/تو غره بدان مشو که میمینخوری/صد لقمه خوری که میغلام است آن را