جوان آنلاین: پرونده نوزاد بیماری که زوجی جوان آن را در بیمارستان رها کرده و گریخته بودند با شناسایی مادر واقعی کودک وارد مرحلهای تازه شد. مادر طفل که به مصرف مواد اعتیاد دارد، مدعی است توان نگهداری از بچه را نداشته برای همین کودکش را در قبال ۱۰۰ میلیون تومان به زوجی که به معتادان کمک میکردند، فروخته است.
اواسط اردیبهشتماه امسال کارمند حراست بیمارستانی در یکی از خیابانهای مرکزی شهر تهران با اداره پلیس تماس گرفت و از بازداشت زن و مرد جوانی خبر داد. او به مأموران گفت: «حدود نیم ساعت پیش، زن و مرد جوانی نوزاد شیرخواری را که از ناحیه دست و پا دچار سوختگی شده بود برای درمان به بیمارستان منتقل کردند، اما وقتی کارکنان بیمارستان از آنها شناسنامه نوزاد را درخواست کردند، میخواستند از بیمارستان فرار کنند که مانع خروج آنها از بیمارستان شدیم. الان احتمال میدهیم نوزاد حادثهدیده متعلق به این زن و مرد نباشد، به همین دلیل تصمیم گرفتیم موضوع را به پلیس خبر بدهیم.»
خرید نوزاد به ۱۰۰ میلیون تومان
با اعلام این خبر، تیمی از مأموران راهی بیمارستان شدند و دریافتند زن و مرد جوان ساعتی قبل نوزاد پسر ۲۰ ما ههای را که به گفته پزشکان با آب جوش دچار سوختگی شده بود برای درمان به بیمارستان منتقل میکنند، اما هنگامی که کارکنان بیمارستان از آنها مدارک شناسایی میخواهند، دست آنها رو و مشخص میشود آنها پدر و مادر واقعی نوزاد شیرخوار نیستند.
بدین ترتیب مأموران مرد جوان را به دستور قاضی عظیم سهرابی، بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند.
متهم در بازجوییها وقتی با شواهد و مدارک روبهرو شد اعتراف کرد که نوزاد شیرخوار را ۱۸ ماه قبل به مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان از زن جوانی خریدهاند.
شرطهای غیرممکن
مرد جوان به مأموران گفت: «سعید فرزند من و همسرم نیست و ما او را از دو ماهگی از زن جوانی به مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان خریدیم و این نام را برای فرزندخواندهمان انتخاب کردیم. واقعیتش از ۱۰ سال قبل که من و همسرم ازدواج کردیم بهخاطر نداشتن فرزند زندگیمان بیروح و سرد شده بود و در این مدت هم خیلی تلاش کردیم بچهدار شویم و بارها تحت درمان قرار گرفتیم، اما همسرم باردار نشد و ما به آرزویمان نرسیدیم. پس از این تلاش کردیم از طریق اداره بهزیستی پسر یا دختری را به فرزندخواندگی قبول کنیم، اما شرایط بهزیستی سخت بود و ما آن شرایط را نداشتیم. مثلاً باید خانهای میداشتیم و به نام فرزند خواندهمان میزدیم که انجام این شرط برای ما غیرممکن بود، به همین دلیل موفق به گرفتن فرزندی از بهزیستی نشدیم. امیدمان را از دست داده بودیم، اما زندگی بدون فرزند برای ما معنا و مفهومی نداشت و خیلی نذر و نیاز کردیم که خداوند بچهای به ما بدهد تا اینکه حدود ۱۸ ماه قبل با زن جوانی در یکی از پارکهای جنوب تهران آشنا شدم. او وقتی فهمید من و همسرم بچهدار نمیشویم و خیلی دوست داریم فرزندی داشته باشیم، گفت زن و مردی را میشناسد که پسری دو ماهه دارند و بهخاطر مشکلات مالی و تعداد زیاد فرزند قادر به نگهداری از او نیستند. زن جوان پیشنهاد داد میتواند نوزاد شیرخوار را به مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان برای ما از پدر و مادرش بخرد و ما هم قبول کردیم و اینگونه سعید وارد زندگی ما شد.»
شناسایی مادر نوزاد
با اعتراف مرد جوان به خرید نوزاد شیرخوار، پرونده وارد مرحله تازهای شد و تیمی از کارآگاهان به دستور بازپرس جنایی برای پیدا کردن مادر و پدر واقعی سعید دست به تحقیقات گستردهای زدند.
با اطلاعاتی که مرد جوان داده بود، مأموران دریافتند زنی که به عنوان رابط پسر شیرخوار را به مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان به زوج جوان فروخته، زن معتادی به نام مهرانه است که برای خرید مواد به یکی از پارکهای جنوب شهر رفت و آمد دارد. بدین ترتیب مأموران محل رفت و آمد مهرانه را تحت نظر گرفتند و یک روز قبل او را شناسایی و بازداشت کردند. زن جوان در بازجوییها ابتدا منکر فروش نوزاد شد، اما در ادامه اعتراف کرد خودش مادر نوزاد فروخته شده است.
وی صبح دیروز در دادسرای امور جنایی تهران مورد بازجویی قرار گرفت و اعتراف کرد بهخاطر اعتیادی که داشته، نوزادش را در اختیار زوج جوان قرار داده است. بدین ترتیب بازپرس جنایی دستور داد تا بررسی صلاحیت مادر نوزاد و شناسایی پدر واقعیاش نوزاد ۲۰ ماهه در یکی از مراکز نگهداری کودکان بیسرپرست اداره بهزیستی نگهداری شود. زن جوان برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتوگو با متهم
ناکامی در ۲ ازدواج
مهرانه، مادر نوزاد شیرخوار مدعی است نوزادش را از جانش بیشتر دوست دارد، اما بهخاطر مشکلاتی که داشته پسر دو ماههاش را در اختیار زوج جوان قرار داده، اما به آنها نفروخته است.
مهرانه چطور شد که از نوزاد شیرخوارت گذشتی؟
من پسرم را از جانم بیشتر دوست دارم. همیشه نگران بزرگ شدن او بودم و نمیخواستم به سرنوشت امثال من مبتلا شود. من معتادم و زندگی خودم را به سختی اداره میکنم. میخواستم او خوشبخت شود و مثل من اسیر کوچه و خیابان و پارک نشود که او را تحویل زن و شوهر جوان دادم.
چرا معتاد شدی؟
از همان دوران جوانی در زندگی شانس یارم نبود. دوبار ازدواج کردم به امید اینکه سرپناهی داشته باشم، اما هر بار رودست خوردم و آنچه را که داشتم از دست دادم. جوان بودم که ۱۰ سال قبل با اصرار خانوادهام با مرد جوانی به نام اسکندر ازدواج کردم. با اینکه راضی به این ازدواج نبودم با همه سختیها و بدبختیهایش ساختم، اما شوهرم خلافکار شد و مدتی بعد هم به موادمخدر اعتیاد پیدا کرد. میخواستم از او جدا شوم، اما طلاقم نمیداد و مجبور بودم با او بسازم تا اینکه کمکم مرا هم معتاد به شیشه کرد. وقتی معتاد شدم زندگیام تباه شد و مدتی بعد هم همسرم مرا طلاق داد و برای همیشه رفت.
پس از این اعتیادم را ترک کردم و حدود دو سال قبل صیغه مرد دیگری شدم. قرار بود مدتی بعد عقد دائم کنیم و تصور میکردم زندگی خوبی را شروع میکنم، اما شوهر دومم دست بزن داشت و بعد هم فهمیدم او خلافکار است. وقتی فهمید باردار شدهام، مرا رها کرد و دیگر پیدایش نشد. دوباره به اعتیاد روی آوردم تا اینکه پسرم به دنیا آمد. مانده بودم با نوزاد شیرخوارم به کجا پناه ببرم که با زوج جوان آشنا شدم.
چطور با زوج جوان آشنا شدی؟
زوج جوان افراد خیر و خیرخواهی بودند. آنها هر هفته شبهای جمعه به پارکهای جنوب شهر میآمدند و برای معتادان و کارتنخوابها غذای گرم میآوردند. چند باری به من غذای گرم داده بودند و وقتی فهمیدم بچهدار نمیشوند و تصمیم دارند بچهای به فرزندخواندگی بگیرند به دروغ گفتم خانوادهای را میشناسم که توان نگهداری از فرزندشان را ندارند و میتوانم فرزندشان را تحویل آنها بدهم.
فرزندت را به چه مبلغی فروختی؟
پولی نگرفتم. نمیدانم چرا مرد جوان به دروغ گفته ۱۰۰ میلیون تومان به من داده است.
چطور به آنها اعتماد کردی؟
همانطور که گفتم زن و شوهر جوان آدمهای خوبی بودند و به معتادان و کارتنخوابها کمک میکردند. وقتی فهمیدم مشکلی ندارند و از طرفی هم من درمانده بودم، پیشنهادم را دادم. البته قرار گذاشتم هفتهای یکبار نوزاد را ببینم و گفتم این شرط پدر و مادر بچه است و آنها هم قبول کردند و من هم هفته یکبار پسرم را میدیدم و آنها هم واقعاً مثل فرزندشان از او نگهداری میکردند.
کی متوجه شدی پسرت دچار سوختگی شده؟
یک روز بعد از حادثه متوجه شدم و حتی برای دیدنش به بیمارستان هم رفتم و فهمیدم که پلیس به آنها مشکوک شده و مرد جوان را دستگیر کرده است.