سالروز میلاد مبارک حضرت سیدالساجدین علیهالسلام فرصت مناسبی است برای مرور و بازخوانی کوتاه اقدامات و مبارزات ایشان در مدت ۳۵ ساله امامت خود بر شیعیان. پس از واقعه مهیب و جانکاه کربلا و شهادت فاجعهبار حضرت سیدالشهدا و اسارت خاندان مطهر وی و با آغاز عصر اختناق و خفقان شدید حکومتی علیه شیعیان، حضرت سجاد علیهالسلام عهدهدار امر امامت بر شیعیان شدند.
روایت مشهوری از حضرت امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمودند: «بعد از شهادت حسین، همه مردم جز سه نفر مرتد شدند!» همچنین در نقل دیگری امام سجاد علیهالسلام فرمودند که «امروز در تمام مکه و مدینه ۲۰ مرد پیدا نمیشود که ما را دوست داشته باشد». در چنین شرایط سخت و دشواری، حضرت سجاد علیهالسلام در یک طرح عظیم امامت، مسئولیت هدایت امت و نجات اسلام از پرتگاه نابودی توسط بنیامیه را آغاز فرمودند. در چنین شرایطی و در عصر خلافت یزید، یکی از مؤثرترین سلاحهای مبارزاتی حضرت، خطبههای تکاندهنده و پرصلابت حضرت در میان مردم بود؛ به نحوی که در کتب تاریخی نقلشده که پس از قرائت خطبه حضرت در کوفه، تمام مردم گریههای بلند سر داده و مرثیه خوانده و طلب بخشش از ایشان کردند. کلمههای طوفانی و خطبههای آتشین حضرت، در شرایطی که مذهب شیعه در آستانی پراکندگی و نابودی قرار گرفته بود، ضرباتی سخت بر پیکره بنیامیه وارد کرده و بخشی از افکار عمومی جامعه را متوجه مصائب کربلا و جنایات طواغیت کرد.
چندی بعد پس از فراز و نشیبهایی در دستگاه اموی، نوبت به خلافت عبدالملک بن مروان رسید. عبدالملک پیش از رسیدن به خلافت، به دلیل شرکت و حضور مستمر و دائمی در جلسات علما و محافل قرآنی، به «کبوتر مسجد» مشهور بود. او از خطبا و وعاظ قرآنی زمانه خود بود. نقل است که روزی در مسجد مشغول قرائت قرآن بود که خبر مرگ پدرش و آغاز خلافت او را به وی رساندند؛ او قرآن را بست و گفت «اینک بین من و تو جدایى افتاد! دیگر با تو کارى ندارم».
بخش مهمی از مدت زمان امام حضرت سجاد، صرف مبارزه با سیاستهای ضدشیعی و عمال قسیالقلب و جنایتکار عبدالملک، نظیر حجاج بن یوسف ثقفی گشت. حجاج از خونریزترین شخصیتهای تاریخی ضد شیعه است که شرح اقدامات او خود کتابی جداگانه میطلبد. با وجود این، اقدامات ددمنشانه، در انقلاب و قیام مردم مدینه علیه عبدالملک مروان و اخراج تمام بنیامیه از مدینه، حضرت با عطوفتی تمام، به زنان و دختران خاندان عبدالملک پناه داده و ایشان را در ذمه خویش معرفی کرده و اجازه کوچکترین جسارتی به آنها را ندادند. همین اقدام مشفقانه، خود توانست تا مدتی از فشار و آزار سیاستهای عبدالملک بر شیعیان کاسته و به بهبود وضعیت پیروان اهل بیت کمک کند.
پس از هلاکت عبدالملک و آغاز خلافت فرزندان ولید بن عبدالملک، گماشته او در مدینه، هشام بن اسماعیل نیز همچون حجاج ثقفی سختترین سیاستها را نسبت به امام و شیعیانش روا داشت. از منع خطبهخوانی تا منع آمد و شد با بیت امام و قتل و خونریزی شیعیان و شکنجه یاران حضرت. پس از مدتی که هشام مغضوب خلیفه شد، خلیفه اعلام کرد که هرکس شکایتی از هشام دارد، مطرح کند. هشام بیش از همه، نگران شکایت حضرت سجاد به دلیل ستمهای گسترده او علیه شیعیان بود.
نقل است که حضرت امام سجاد (ع) در آن شرایط که هشام را براى مؤاخذه بر در خانه مروان نگه داشته بودند، از آنجا عبور کرد و قبلاً به همراهان خود سفارش کردهبود، معترض هشام نشوند، اما بى اینکه شکایتى از هشام ابراز کند، او گذشت. در این لحظه هشام از بزرگوارى و گذشت امام سجاد به شگفت آمد و گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته»؛ یعنىخدا بهتر دانسته است که رسالت خویش را در کدام خاندان قرار دهد.
با وجود این همه ملاحظه خوشرفتاری و مناعت طبع و حسن اخلاق امام در مواجهه با دشمنان خود، که به مثابه یکی از ابزارهای فرهنگی باعث جذب و تألیف قلوب بسیاری نسبت به شیعیان شدهبود، اما خلفا و طواغیت مدینه برای حفظ جایگاه غاصبانه خویش سرانجام در سال ۹۵ حضرت امام سجاد علیهالسلام را مسموم کرده و به شهادت رساندند تا بار دیگر در تاریخ ثابت کنند که خاندان پیامبر، خاندان رأفت و مهربانی با دوستان و دشمنان هستند و دشمنان آنان با وجود بهرهمندی از لطف و مهربانی حضرت، پستترین و رذلترین مردان تاریخ اسلام!