جوان آنلاین: «رضا رحمتی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: جنگ اسرائیل و غزه تمام و توافق تبادل اسرا امضا شد اما بر اساس منطق قدرت موجود در ادبیات رئالیستی روابط بینالملل، جنگ بین اسرائیل و غزه و به طور کلی روابط اسرائیل و غزه را باید چگونه تحلیل کرد که درسهایی برای ادبیات قدرت که استخوانبندی روابط بینالملل محسوب میشود، داشته باشد؟ در این یادداشت تلاش میکنم بر اساس الگوی روابط مبتنی بر قدرت، درک از قدرت، موازنه قدرت، اسطوره قدرت و مناسبات میان ۲ طرف، به ارزیابی وضعیت ۲ طرف بپردازم.
۱- سازماندهی قدرت شاید مهمترین عامل در شکلدهی به رهیافت موازنه قدرت را بتوان عنصر «ثبات» و «قدرت» در نظر گرفت. ثبات محور کانونی قدرتجویی است. بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل برداشت میکرد سازماندهی قدرت در مناطق اشغالی بر اساس خواست اسرائیل خواهد بود، به همین دلیل بعد از بمباران هوایی که منجر به کوچ گسترده فلسطینیها از شمال به سمت رفح شد، غزه را به چند منطقه تقسیم کرده و با ۴ لشکر وارد غزه شد. تصور اسرائیل این بود این حجم از گسیل نیروها میتواند سازماندهی قدرت را در اطراف اسرائیل به کلی از بین ببرد.
بهرغم ویرانی بسیار زیاد و تغییر تاکتیکهای نبرد از هوایی به زمینی و زرهی و تلاش اسرائیل برای استقرار نظامی دائمی در غزه، در نهایت اسرائیل حتی نتوانست اسرای خود را با عملیات نظامی پس بگیرد و ناچار به توافق با نیروهای مقاومت فلسطینی شد. این در حالی است که یکی از اهداف ارتش اسرائیل این بود که تاسیسات نظامی ثابتی در نوار غزه ایجاد کند تا بتواند حضور دائمی و همیشگی خود را در این منطقه تثبیت کند. روزنامه یدیعوت آحارانوت ۲۰ آبان ۱۴۰۳ نوشت: «محور نتساریم با استقرار تاسیسات نظامی ثابت، بازداشتگاهها و مراکز فرماندهی به کانون نظامی گسترده اسرائیل تبدیل خواهد شد».
این موضوع در محافل امنیتی اسرائیل نیز مورد تاکید قرار گرفته بود که اسرائیل بدون حضور دائمی در غزه نمیتواند بر تهدیدات دائمی ناشی از غزه مسلط شود. پیش از شکستهای اطلاعاتی، اسرائیل در تلاش بود غزه را به ۳ محور تقسیم کند. افراطگرایان اسرائیلی مدعی بودند «ارتش اسرائیل یک محور جدیدی را ایجاد خواهد کرد که مناطق شمال غزه را از سایر این باریکه جدا کند» و بر همین اساس محور سومی در جنوب نوار غزه برای تسلط دائمی