کد خبر: 1279913
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۴:۲۰
گفت‌و‌گوی «جوان» با «سردارعیسی اترا چالی» از فرماندهان گردان لشکر ۲۵ کربلا در عملیات کربلای ۵ و والفجر ۸ 
در آخرین پاتکی که عراقی‌ها در فاو انجام دادند تصورشان این بود که می‌توانند شهر را پس بگیرند. گارد ریاست جمهوری عراق، سپاه سوم و هفتم که نیرو‌های قدر ارتش عراق بودند را آوردند تا فاو را از ما پس بگیرند، اما مقاومت رزمندگان و از خود گذشتگی بچه‌ها مانع شد. با شکست لشکر گارد، بعثی‌ها شکست در فاو را پذیرفتند
 زینب محمودی عالمی
جوان آنلاین: عملیات والفجر ۸ در بهمن ماه ۶۴ و همچنین تداوم عملیات کربلای ۵ از دی ماه ۶۵ تا بهمن این سال، مناسبتی شد تا به سراغ سردارعیسی اتراچالی از فرماندهان و نیرو‌های پیشکسوت لشکر ۲۵ کربلا برویم. لشکری خط‌شکن که در این دو عملیات خوش درخشید و خصوصاً در فتح فاو (در جریان عملیات والفجر ۸) نقشی محوری داشت. سردار اتراچالی سابقه‌ای چند ساله در دفاع مقدس و همین‌طور شرکت در عملیات‌های متعدد مثل آزادسازی اورامانات، محمدرسول‌الله (ص)، بیت‌المقدس، بدر، قدس ۱، قدس ۲، والفجر ۶، والفجر ۸، والفجر ۱۰، کربلای ۱، کربلای ۴، کربلای ۵، کربلای ۸ و کربلای ۱۰ دارد. او که سال‌ها به عنوان کمک آرپی‌جی‌زن، فرمانده دسته، جانشین گروهان، فرمانده گروهان، جانشین گردان و فرمانده گردان خدمت کرده بود، در پایان جنگ تحمیلی جانشینی تیپ یکم لشکر ۲۵ کربلا را برعهده داشت. 
 
از چه سالی به جبهه اعزام شدید؟
از سال ۱۳۵۹ وقتی ۱۷ ساله بودم به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه اعزام شدم و تا پایان جنگ در جبهه بودم. ابتدا داوطلب بسیجی بودم و بعد به عضویت سپاه درآمدم. از زمانی هم که نیروی لشکر ۲۵ کربلا شدم، در ۲۲ عملیات بزرگ این لشکر شرکت کردم. یعنی هرجا این لشکر حضور داشت، من هم توفیق حضور داشتم. در عملیات والفجر ۸، کربلای ۵ و والفجر ۱۰ مجروح شدم و ۲۵ درصد جانبازی دارم. 
 
از چه زمانی رزمنده لشکر کربلا شدید؟
من از ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۶۰، عضو سپاه پاسداران شدم و تقریباً از زمان تشکیل لشکر، رزمنده این یگان شدم. اولین مسئولیتم در لشکر ۲۵ کربلا در سال ۶۲ بود که فرمانده دسته بودم. سال ۶۳ جانشین گروهان، سال ۱۳۶۴ معاون گردان و سال ۱۳۶۵ فرمانده گردان شدم. سال ۱۳۶۶ و ۶۷ جانشین تیپ‌دو لشکر بودم. موقعی که سال ۸۷ بازنشسته شدم معاون اطلاعات لشکر ۲۵ کربلا و مسئولیت اطلاعات ارشد سپاه در استان‌های مازندران و گلستان را برعهده داشتم. 
 
بهمن ماه عملیات والفجر ۸ انجام شد، اهداف این عملیات چه بود و لشکر ۲۵ کربلا چه نقشی در آن داشت؟
دو عملیات بزرگی که می‌توان گفت، تقریباً سرنوشت و تکلیف جنگ را مشخص کردند و لشکر ۲۵ کربلا در آنها نقش ارزنده و تأثیرگذاری داشت، عملیات والفجر ۸ و عملیات کربلای ۵ بودند. خصوصاً در عملیات والفجر ۸ و تصرف فاو که لشکر ۲۵ کربلا، نقش اساسی در آن داشت. به صراحت می‌توانم بگویم فروپاشی ارتش عراق از عملیات والفجر ۸ شروع شد. کسانی که نظامی هستند می‌دانند، سخت‌ترین نقطه‌ها را به ویژه در این دوعملیات به لشکر ویژه ۲۵ کربلا واگذار کرده بودند. 
فرماندهی سپاه قبل از عملیات والفجر ۸ و بعد از عملیات بدر و خیبر این خلأ را احساس کرد که باید لشکر‌های ویژه شکل بدهد. بررسی کردند کدام استان و چه کسی فرمانده لشکر ویژه باشد. به این نتیجه رسیدند استان مازندران و لشکر ۲۵ کربلا، به فرماندهی مرتضی قربانی انتخاب شدند. لشکر ۲۵ کربلا را لشکر ویژه کردند و لشکر ما با این عنوان در دو عملیات تأثیرگذار والفجر ۸ و کربلای ۵ شرکت کرد. در عملیات والفجر ۸ دشمن شکستش را در فاو پذیرفت و در عملیات کربلای ۵ قطعنامه ۵۹۸ از سوی شورای امنیت تصویب شد. 
 
گویا فتح شهر فاو یکی از اهداف عملیاتی لشکر کربلا بود؟
بله، در عملیات والفجر ۸ فرمانده کل سپاه تصرف شهر فاو که نقطه حساس و حیاتی بود را به لشکر ۲۵ کربلا سپرد. پرچم بارگاه امام رضا (ع) که آقا مرتضی قربانی صبح روز عملیات روی مناره فاو نصب کرد، نشان از فتح فاو می‌داد. عملیات والفجر ۸، در بیستم بهمن ۱۳۶۴ انجام شد. شب ۲۱ بهمن درست در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به فاو زدیم و روز ۲۱ بهمن درشهر فاو بودیم. وقتی فاو را گرفتیم یادم است، راهپیمایی ۲۲ بهمن را در فاو اجرا کردیم. امروز بحث عبور از اروند رود که در والفجر ۸ صورت گرفت در دانشگاه‌های نظامی دنیا تدریس می‌شود. ما فقط شش‌ماه روی این موضوع کار کردیم که چه زمانی را برای رها کردن غواصان انتخاب کنیم تا آب آنها را نبرد. تعدادی از دانشگاهیان به منطقه آمدند و شش‌ماه روی این موضوع کار کردند، تا ۲۰ دقیقه طلایی را پیدا کنند که وقتی غواصان ما در آب می‌افتند، کم‌ترین آسیب را متحمل شوند. برای آموزش ۳ هزار غواص که دوگردان آن از لشکر ۲۵ کربلا بودند، ماه‌ها تلاش شد. نیرو‌ها را از سه ماه قبل به بهمن‌شیر بردیم و آموزش دادیم تا برای عبور از اروند رود با کمتر مشکلی برخورد کنیم. برای قایقران‌ها هم همینطور. این اثر بسیار مثبتی داشت که جهان را در حیرت فرو برد. یعنی کسی تصور نمی‌کرد از اروند خروشان عبور کنیم. بیش از چند هزار غواص را در موج اول از اروند عبور دادیم و توانستیم فاو را تصرف کنیم و تمامی اهداف را گرفتیم. بیش از ۷۶ روز جنگ بسیار سختی اتفاق افتاد که هر روزش خاطرات عظیمی است. عراق تمام توانش را گذاشت که فاو را پس بگیرد، اما نتوانست. بعد از ۷۶ روز جنگ تن به تن جلوی پاتک‌ها ایستادیم و بچه‌های رزمنده، توانستند فاو را تثبیت کنند. 
 هدف عملیات والفجر ۸ این بود که منطقه اقتصادی ارتش عراق را تصرف کنیم. قطع انتقال نفت عراق که از طریق بندر‌ام‌القصر فاو انجام می‌شد، از اهداف‌مان بود. با این عملیات دو کار مهم صورت گرفت اول تهدید بصره و دوم بحث قطع دست ارتش عراق در دریا و جلوگیری از صدور نفت ارتش عراق. 
فاو یک شبه جزیره بود که در جنوبی‌ترین نقطه عراق قرار داشت و تنها راه دسترسی به آب‌های آزاد برای عراق در این نقطه بود. وقتی فاو را در والفجر ۸ تصرف کردیم دست عراقی‌ها از دریا کاملاً قطع شد. صادرات مهم عراق از این نقطه صورت می‌گرفت. نفت، نمک، صادرات حنا و... این شهر دو بندر مهم داشت که کل امکانات دریایی عراق در این نقطه قرار داشت. در والفجر ۸ توانستیم دست عراق را از آب‌های نیلگون خلیج‌فارس کوتاه کنیم و راه دریایی‌شان بسته شد. 
 
واکنش دشمن به تصرف فاو از سوی رزمندگان ما چه بود؟
دشمن پاتک‌های بسیاری انجام داد. در آخرین پاتکی که عراقی‌ها در فاو انجام دادند، تصورشان این بود که می‌توانند شهر را پس بگیرند. گارد ریاست جمهوری عراق، سپاه سوم و هفتم که نیرو‌های قدر ارتش عراق بودند را آوردند تا فاو را از ما پس بگیرند، اما مقاومت رزمندگان و از خود گذشتگی بچه‌ها مانع شد. زمانی که ارتش عراق از بصره حرکت کرد، ماشین‌ها و تانک‌های‌شان را سوار تریلی کردند. به نیروهای‌شان گفتند با اتوبوس به فاو بروید، چون به قدری بمباران کرده بودند که فکر می‌کردند تمام نیرو‌های ما را در آنجا به شهادت رسانده‌اند. به نیروهای‌شان گفته بودند با خیال راحت بروید که ایرانی‌ها آنجا نیستند! اما فرماندهان ما تدابیری را درجاده فاو - بصره انجام دادند که باعث شد ستون چند کیلومتری ارتش عراق در کمین افتاد و ۹۰ درصد ستون دشمن از بین رفت و فاو تثبیت شد. ارتش عراق بعد از شکست گاردش، شکست را در فاو پذیرفت و پاتک‌ها را قطع کرد. 
 
تداوم عملیات کربلای ۵ به بهمن سال ۶۵ کشیده بود. کمی از نقش لشکر کربلا در این عملیات بگویید. 
در عملیات کربلای ۵ پیچیده‌ترین نقطه یعنی عبور از کانال ماهی و رسیدن به جاده تنومه لشکر ۲۵ کربلا سپرده شده بود. ابتدا لشکر ۴۱ ثارالله با فرماندهی شهید حاج قاسم سلیمانی، به عنوان موج اول ورود کرد و موج دوم این عملیات بر عهده لشکر ۲۵ کربلا بود. اولین گردانی هم که از خط دشمن عبور کرد گردان ما بود. از پل عبور کردیم و به جاده تنومه رسیدیم. 
عملیات کربلای ۵ با هدف شکستن سخت‌ترین خطوط دفاعی عراق انجام شد. ارتش عراق از طراحان نظامی پنتاگون و از دولت‌های شرقی، غربی و اروپایی‌ها استفاده کرد و تمام امکاناتش را به کار گرفت تا مانع عبور رزمنده‌های ایرانی شود. یکی از اهداف ایران در عملیات کربلای ۵ فتح بصره بود. تهدید بصره در کربلای ۵ انجام شد و تقریباً به ۲۰ کیلومتری شهر بصره رسیدیم. عراقی‌ها احساس کردند، بعد از عملیات شرق بصره، بصره به تصرف ایران در خواهد آمد لذا شکست را پذیرفتند. در عملیات کربلای ۵، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۵۹۸ را تصویب و سعی کرد با مذاکره، ایران را از ادامه جنگ بازدارد. ما با پیروزی از جنگ فارغ شدیم و عملیات کربلای ۵ سرنوشت دفاع مقدس را مشخص کرد. 
 
شما در این عملیات چه مسئولیتی داشتید؟
من فرمانده گردان مسلم بن عقیل، از لشکر ۲۵ کربلا بودم. در سومین روز از عملیات، رئیس ستاد لشکر ۲۵ کربلا آقای مهری که الان فرمانده نظام وظیفه نیروی انتظامی کشور هستند، به من گفتند باید کاری کنید. گفتم چه شده؟ گفت: دشمن فشار سنگین آورده و منطقه را محاصره کرده است. چهار فرمانده لشکر در محاصره دشمن هستند و باید نجات‌شان دهیم. شهید قاسم سلیمانی، شهید احمد کاظمی، آقای محمد کوثری و آقای مرتضی قربانی در محاصره دشمن قرار داشتند. محمد کوثری، فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص)، حاج احمد کاظمی، فرمانده لشکر ۲۸ نجف، حاج قاسم، فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله و مرتضی قربانی، فرمانده لشکر ۲۵ کربلا بودند. این عزیزان آن روز رفته بودند تا حساس‌ترین نقطه که معروف به سه راه شهادت در شلمچه بود را بازدید کنند. زمان جنگ فرماندهان لشکرجلوتر از نیرو‌ها حرکت می‌کردند. اینکه حاج قاسم می‌گفت، ما به کسی نگفتیم برو. بلکه به همه می‌گفتیم بیا، یعنی خود فرماندهان ابتدا پیش می‌رفتند و بعد به رزمنده‌ها می‌گفتند، پشت سر ما بیایید. این چنین صحنه‌هایی را در جبهه‌های دفاع مقدس به عینه دیدیم. آن روز هم فرماندهان لشکر‌ها صبح عملیات کربلای ۵ جلوتر از بقیه در خط بودند و جلوتر از بسیجی‌ها نیرو‌ها را هدایت می‌کردند. اما همان روز عراق پاتک سنگین زده بود و با حضور بیش از ۲۰۰ الی ۳۰۰ دستگاه تانک و نفربر وارد منطقه شده بود. بعثی‌ها از همه طرف به ما حمله کردند تا سه راه شهادت را بگیرند. آنجا بود که آقای مهری گفتند، باید کاری کنیم تا چهار فرمانده لشکر از محاصره دشمن نجات پیدا کنند. یک تیم ۲۰ نفره آرپی‌جی زن درست کردیم. داوطلب زیاد داشتیم. ۴۰، ۳۰ تانک دشمن را زدیم و دشمن وادار به فرار شد. توانستیم این چهار فرمانده لشکر را از محاصره نجات دهیم. اگر این چهار فرمانده لشکر آنجا اسیر می‌شدند، شکست سنگینی بود. چون ماهرعبدالرشید و عدنان خیرالله، دو فرمانده عراقی در منطقه حضور داشتند و آنها بیشترین فشار را برای اسارت فرماندهان ما وارد می‌کردند. اما نهایتاً بچه‌های لشکر کربلا به ویژه گردان مسلم بن عقیل این فرماندهان را نجات دادند. 
 
طراحی نجات فرماندهان به چه صورت بود؟
برای اینکه بتوانیم به تانک‌های دشمن دسترسی پیدا کنیم، هیچ راهی نداشتیم جز اینکه آرپی‌جی زن‌ها را گذاشتیم داخل تانک‌های خودی تا حدالمقدور در امان بمانند. تانک‌های دشمن ۱۰ متری ما بودند و حتی به خاکریز رسیده بودند که درگیری شروع شد. قبل از عملیات هم به همه گفته بودیم، کسی که داوطلب شده برگشت ندارد. بچه‌ها شجاعت نشان دادند. تانک‌های دشمن را زدیم و فرماندهان را نجات دادیم و شکرخدا کسی از نیرو‌های ما آسیب ندید. در مرحله اول ۱۵ تانک دشمن را زدیم و بعد باقی تانک‌ها فرار کردند و مسیر فرارشان را مورد اصابت قرار دادیم تا بیشتر تلفات بگیریم. 
 
چه خاطراتی از دوستان شهیدتان در ذهن دارید؟
 در عملیات والفجر ۱۰ در منطقه حلبچه که اسفند سال ۶۶ انجام شد، شهیدی به نام بهمن فاتحی داشتیم که جانشین گردان مسلم بود. ایشان گیلانی بودند. در آن مقطع چند نفر گیلانی بیشتر در لشکر ۲۵ کربلا نمانده بودند. چراکه لشکر قدس گیلان قبل از عملیات والفجر ۸ تشکیل شده بود و بچه‌های گیلانی از لشکر ۲۵ کربلا رفتند تا به لشکر قدس بپیوندند. ولی تعدادی مانده بودند، از جمله بهمن فاتحی که از سال‌ها پیش در لشکر ۲۵ بود. بهمن قبل از شروع عملیات والفجر ۱۰ گفته بود: من در این عملیات شهید می‌شوم و جنازه‌ام می‌ماند. سعی کنید پیکرم را به خانواده‌ام برسانید. از قبل می‌دانست چه اتفاقی برایش می‌افتد. طبق پیش‌بینی‌اش در والفجر ۱۰ شهید شد. دو روز پیکرش پیدا نشد و بعد به خواب همرزمش آمد. گفت: من فلان نقطه افتاده‌ام. آن رزمنده که این رؤیای صادقه را دیده بود، زخمی بود و خودش نمی‌توانست برود پیکرش را به عقب بیاورد. دو، سه گروه را فرستادیم، اما نتوانستیم پیدایش کنیم. نهایتاً رزمنده‌ای که مجروح شده بود سوار بر موتور سیلکت، بچه‌ها را هدایت کرد. درست رفتند در همان نقطه‌ای که در خواب دیده بود، پیکر شهید بهمن فاتحی را پیدا کردند و آوردند. 
یک خاطره دیگر هم مربوط به زمانی می‌شود که فرمانده دسته ضربت گردان مسلم بودم. این دسته کار‌های ویژه انجام می‌داد. یکی از کار‌های ویژه که به ما واگذارشد، گرفتن پاسگاه ابولیله و ابوذکر ارتش عراق بود که در ۲۰ کیلومتری عمق آب‌های هور بود. باید با بلم پارو می‌زدیم تا برسیم پاسگاه. شهید بهرام‌علی قنبری همراه ما بود. به ایشان خیلی اصرار کردم شما لباس سپاه را در بیاور، چون اگر عراقی‌ها اسیرت کنند با پاسداران برخورد شدید می‌کنند. اما نپذیرفت. گفت: من لباس سپاه را به عنوان لباس دامادی‌ام انتخاب کردم. در آن عملیات اتفاقی نیفتاد ولی در عملیات بدر، ارتش عراق اسیرش کرد و اطلاعاتی نداد. عراقی‌ها او را در منطقه هور که ماهی‌های گوشت‌خوار داشت زنده به آب انداختند. دو بلوک سیمانی به مچ پایش، دو بلوک به کمرش و دو بلوک به شانه‌هایش بستند و زنده در آب انداختند تا اینکه ماهی‌های گوشت‌خوار پیکرش را خوردند و هنوز پیکرش مفقود است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار