جوان آنلاین: روزهای اکنون تداعیگر فاجعه سینما رکس آبادان است که تا هم اینک دامنه تردیدافکنی درباره آن تداوم دارد. واقعیت این است که از این رویداد انقلابیون هیچ بهرهای نمیبردند، در حالی که ساواک میتوانست آن را دستاویزی برای اتهام به طرف مقابل و ادعاهای خود را مستند سازد. در مقال پی آمده و به مدد پارهای روایتها و تحلیلها این امر و شواهد مربوط بدان مورد بازخوانی قرار گرفتهاند. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
ساواک مسئله را شفاف نکرد تا مردم در سردرگمی بمانند
پروین کاشانیزاده از اهالی شهر آبادان، به هنگام رویدادن واقعه سینما رکس است. او بعدها در اینباره کتابی منتشر کرد که در زمره منابع مطالعاتی این واقعه به شمار میرود. وی طی گفتوگویی، دیدهها و شنیدههای خود از این حریق مرگبار و پیامدهای آن را اینچنین بیان داشته است:
«آنطور که پروندههای موجود نشان میدهند، بیشتر کسانی که در این سینما کار میکردند، ساواکی بودند! سینما رکس یک سینمای درجه ۲ در آبادان بود و امکانات ایمنی خیلی ضعیفی داشت، ولی در عین حال شیک بود و در مرکز شهر قرار داشت. در مقابل آن هم کافه آهنگ بود و در مجموع، موقعیت جوانپسندی داشت. مردم آبادان هم، فیلمهای خاصی را به طور خانوادگی تماشا میکردند. برای دیدن همه فیلمها خانوادگی نمیرفتند. وقتی در سرتاسر آبادان عنوان شد که بهروز وثوقی در فیلم گوزنها بازی کرده و این فیلم ضدرژیم است، خیلی در میان مردم صدا کرد و محال بود که خانوادهای، برای دیدن آن به سینما نرود. در مصاحبه با خانوادهها معلوم شد که اکثر شهیدان روزه بودند و به همین دلیل بعد از افطار و برای سانس دوم فیلم رفتند. سانس اول خلوت بوده و اکثراً مجردها برای دیدن فیلم رفته بودند، اما سانس دوم خانوادگی بود و آتشسوزی هم در همان سانس اتفاق افتاد. معلوم نیست چرا اصرار داشتند که آن موقع سینما را آتش بزنند. تا آن موقع بعضی از سینماهای دیگر را هم در کشور آتش زده بودند، مثلاً در کرمان و مشهد، اما آنها خالی از مردم بودند. همان شب که این اتفاق افتاد ما از کوچه و خیابان صدای جیغ و گریه شنیدیم. برای همه سؤال بود که چرا از هر طرف صدای شیون و زاری میآید! اول کسی باور نمیکرد که سینما رکس آتش گرفته باشد، چون چند شب قبل از آن هم شایعه شده بود که میخواستند سینما سهیلا را آتش بزنند، اما کمکم بوی سوختگی مشمئزکننده گوشت، چربی و پلاستیک تمام شهر را پر کرد! سرعت آتشسوزی طوری بود که حتی فردی که روی صندلی نشسته و دستش روی پیشانیاش بوده در همان حالت سوخته بود، یا خانمهای بارداری بودند که جنینهایشان از شکمشان بیرون آمده بود! فقط ۱۰ یا ۱۲ نفر توانستند زنده از سینما بیرون بیایند که همان موقع سه نفر از آنها را ساواک دستگیر کرد. مردم آبادان بعد از این اتفاق خیلی ضربه خوردند. وقتی این اتفاق افتاد، آبادان ماتمسرا شد. مردم واقعاً آن موقع غصهدار بودند. بر سر هر خیابان یک حجله بود و غریبه و آشنا در آبادان یکدست سیاهپوش شدند. تا یکسال حتی با پیروزی انقلاب و بعد از آن در هیچ محلهای جشن عروسی برگزار نمیشد! هر کسی میخواست عروسی بگیرد، دور از چشم دیگران دختر و پسرش را بدون جشن و پایکوبی عقد میکرد. شفافنکردن این مسئله از طریق ساواک و شایعاتی که درباره مسببین آتشسوزی پشت هم ایجاد میشد، نوعی تشکیک و سردرگمی در میان مردم به وجود آورد. مردم آبادان هنوز هم با همان شک و تردیدها زندگی میکنند.»
پلیس اجازه بازکردن در سینما را نداد
از لحظه وقوع آتشسوزی، مردم شاهد اهمال معنادار مأموران در انجام وظایف خویش بودند. از مأمورانی که با وجود فاصله نزدیک شهربانی با سینما، نیم ساعت بعد به محل واقعه رسیدند تا عدم اجازه برای بازکردن در سینما و نجات مردمی که در آن گرفتار آمده بودند و تا قطعبودن ارتباط با واحد مرکزی آتشنشان برای اعزام گروههای اطفای حریق. کاشانیزاده این همه کوتاهی را تصادفی نمیبیند و در تحلیل آن اظهار داشته است:
«وقتی مردم در سینما برای کمک جمع شدند، ساواک به بهانه اینکه آنها خرابکار هستند، اجازه نداد تا در سینما را باز کنند و از طرف دیگر میگفت که آتشسوزی کار انقلابیهاست! به همین دلیل واقعاً در بین مردم شک و تردید وجود داشت کار چه کسی بوده است؟ اینطور که مشخص شد، دو نفر از عاملین آتشسوزی از دستفروشهای سینما بودند. آنها درزهای دیوار سینما را آغشته به بنزین هواپیما کرده بودند. چون آن موقع پرسیانا بود و آنها پشت پرسیانا مواد آتشزا ریخته بودند. جالب اینجاست که هنگام آتشسوزی، اپراتور، بوفهچی و مدیر داخلی سینما حضور نداشتند! در سینما از داخل قفل شده بود و از بیرون هم با دستبندهای پلیس که مخصوص مجرمین است، حسابی محکم شده بود. طبق تحقیقاتی که انجام دادم رد پای ساواک در این مسئله وجود داشت. چون سینما رکس در کنار یک کوچه هشت متری است و در کنار آن شهربانی و آگاهی است، یعنی فاصله سینما با شهربانی از دو دقیقه کمتر است! با این فاصله کم وقتی سینما آتش میگیرد، چطور شهربانی متوجه نشده و بعد از نیم ساعت به محل میرسد؟ از طرف دیگر وقتی آتشسوزی شروع میشود، اول کافه آهنگ روبهروی سینما متوجه میشود و وقتی میخواهند برای کمک در سینما را باز کنند، پلیس اجازه نداده و میگوید: خرابکارها داخل سینما هستند! بعد با آتشنشانی تماس میگیرند. البته آتشنشانی میگوید که موقع آتشسوزی هیچ تماسی با ما گرفته نشد و ارتباط ما با مرکز قطع بوده است! آن موقع اپراتورها از طرف مرکز پشتیبانی میشدند و مرکز هر تماس تلفنی با آتشنشانی را به اتاق آنها وصل میکرد، ولی آتشنشانی اعلام میکند که ارتباط ما با مرکز قطع شده بود. همین طور در سینما را هم بسته بودند. به علاوه مخزن آتشنشانی - که جلوی سینما بود- فاقد آب بود! البته مردم در اظهاراتشان میگفتند، ماشین آتشنشانی آمده، ولی آب نداشته، این درست نیست. ماشینی که آنجا حاضر شده بود از ماشینهای صنعتی فومدار بوده است و نه آتشنشانی.»
آتشنشانی شرکت نفت، پس از یک ساعتونیم تأخیر به محل حادثه رسید!
وقتی اطلاعات مربوط به سینما رکس تجمیع میشود و به ویژه فرصتی که به حریق گسترده داده شده، بیشتر خود را مینمایاند، کمتر کسی است که درباره عدم انجام وظایف نهادهای مسئول به پرسش و تردید نرسد. هم از این روی هم در آن دوره و هم اکنون، عده فراوانی بر این باورند که ساواک کارپرداز این آتشسوزی بود که دشمنی انقلابیون با هنر و سینما را به بدنه انقلابی جامعه نشان دهد. امری که تا هم اینک ابواب جمعی رسانهای سلطنت بدان دلخوش داشتهاند! زهرا سعیدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در بسط این موضوع آورده است:
«بعد از حادثه، بسیاری از ادله و شواهد موجود، حکایت از این موضوع داشت که آتشسوزی کار رژیم و ساواک بوده است. بسیاری بر این باور بودند که محتوای فیلم گوزنها به روزهای فرار و مرگ یک مبارز مسلح (و به باور برخی بخش کوچکی از واقعه سیاهکل) علیه حکومت پهلوی اشاره داشته که همین امر تصور دخالت ساواک در این آتشسوزی را ایجاد کرد. از طرفی واکنش ساواک بعد از وقوع حادثه بسیار عادی بود. به طوری که در این زمینه، تنها به یک اطلاعیه خبری اکتفا کرد: چند تن از عناصر اخلالگر، سینما رکس شهر آبادان را به آتش کشیدند که در نتیجه قریب ۴۰۰ تن از تماشاچیان در آتش سوختند و جان خود را از دست دادند... مسئله دیگری که به این ادعا قوت میبخشد، ممانعتاز یاری مردم به حریقزدگان از سوی شهربانی بود. طبق شواهدی که از آن روز در دست است، با اینکه کلانتری مرکزی در ۱۰۰ متری سینما بود، برای نجات محبوسشدگان در حریق، اقدام فوری به عمل نیاورد. مراکز مسئول هم پس از حضور در محل آتشسوزی، فاقد امکانات اطفای حریق بودند. آتشنشانی شرکت نفت، پساز یک ساعتونیم تأخیر به محل حادثه رسید! از طرفی اعتراف برخی از مسئولان رژیم پهلوی نیز نشان از دخالت مستقیم شاه و ساواک در این حادثه داشت. منوچهر آزمون (معاون اجرایی نخستوزیر در زمان شریف امامی)، در اعترافات خویش در دادگاه انقلاب اسلامی اظهار داشت: سینما رکس را به دستور مستقیم شاه آتش زدند، نخستوزیر (آموزگار) روحش هم خبر نداشت، وقتی به او خبر دادیم، رنگش مثل گچ سفید شد، دستور مستقیم شاه بود...، اما به رغم تمام این شواهد رژیم شاه سعی کرد ضمن متهم کردن نیروهای انقلابی خود را مبرا و بی گناه نشان دهد. شاه بعدها در کتاب پاسخ به تاریخ از عمل دادستان وقت گلایه کرد و نوشت: مقصر واقعی به عراق گریخت و در آنجا دستگیر شد. اعترافات او ثبت شد، ولی قضاتی که مرعوب شده یا جبون بودند بر این قضیه سرپوش گذاشتند!...، اما واقعیت این است که اگر عامل آتشسوزی، عبدالرضا آشور بود و اعترافاتش میتوانست افکار عمومی را قانع کند، هیچ کس نمیتوانست مانع پخش آن شود. ضمن اینکه بعد از آزادی آشور، افراد دیگری از جمله فردی به نام حسین تکبعلیزاده به عنوان مظنونان حادثه دستگیر شدند و به آتشزدن عمدی سینما اعتراف کردند.»
حسین تکبعلیزاده در قامت علت یا معلول؟
در بازخوانی پرونده سینما رکس، نام حسین تکبعلیزاده فراوان به میان میآید. عدهای سعی کردهاند تا با اتصاف وی به بیارادگی و اعتیاد او را از کارگردانی چنین امری معاف کنند و عدهای دیگر وی را یکی از مهرههای با واسطه ساواک برای کلیدزدن حریق میدانند و تمام وقایع را در او خلاصه نمیکنند. فرزانه ابراهیمزاده پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، سعی دارد که اطلاعات موجود در اینباره را به شکلی جامع دستهبندی کند:
«درباره حسین تکبعلیزاده و اینکه انگیزه اصلیاش از آتشزدن سینما چه بود، جز اعترافاتی که خودش در دادگاه انقلاب که به ریاست سیدحسین موسوی تبریزی برگزار شد و گفتگوهایی که با روزنامهها و مجلات آن زمان داشت، تقریباً اطلاعات بیشتری وجود ندارد. نکتهای که در مورد او هیچ کسی تردید نداشت، این بود که او اعتیاد به موادمخدر داشت و سابقهدار و خلافکار بود. پدرش را سالها پیش از دست داده بود و مادرش با مرد معتاد نوشابهفروشی ازدواج کرده بود. ماجرای آتشزدن سینما رکس را نیز او بود که برای زنی که در محرم و صفر روضهخوانی میکرد، تعریف کرده بود. درست در شب هفتم شهدای سینما رکس که همزمان با شب شهادت امام علی (ع) بود، این زن که به ننه نمکی مشهور بود، واقعه را از مادر حسین تکبعلیزاده میشنود و برای چند نفر نقل میکند. این در روزهایی است که تکبعلیزاده ظاهراً در خفا زندگی میکرد. چند روز بعد و به دنبال دستگیری آشور که بعدها گفته شد از نظر هوش در سطح پایینی بود، فردی معتاد در قبال آزادیاش میگوید که نام عامل جنایت رکس را میداند و حسین تکبعلیزاده را به همراه نام سه برادر به نامهای یدالله، فرج و فلاح بذرکار معرفی میکند. تکبعلیزاده بعدها در دادگاه اعتراف میکند که بعد از آتشزدن سینما تا هفتم شهدا در آبادان میماند و بعد به اصفهان میرود. او یکبار دستگیر، اما موفق به فرار از زندان شد و در چهارم دی ۵۷، بار دیگر دستگیر میشود. او در اعترافاتش گفته است: در خانه نشسته بودم که مأموران آمدند و من را دستگیر کردند و به زندان انداختند!... او در زندان بود که انقلاب به پیروزی میرسد و ۲۳ بهمن از زندان آزاد میشود. به اصفهان رفتم، چند روز بعد به تهران آمدم و امام در مدرسه علوی بود. به آنجا رفتم که خودم را معرفی کنم، اما شلوغ بود و نتوانستم. دوباره به اصفهان برگشتم، خواستم به آبادان بیایم تا خودم را معرفی کنم... این وقتی است که مردم آبادان از دولت موقت و انقلابی میخواهند که قاتل فرزندانشان را به سزای عملش برساند و به همین دلیل، روزنامهها عکس او را به عنوان قاتل فراری منتشر میکنند. تکبعلیزاده در اعترافاتش گفته هر روزنامهای را که باز میکرده، نامش را به عنوان جنایتکار ساواک میدیده است: در آبادان به خانه آقای رشیدیان - نماینده مجلس اول شورای اسلامی - پناه بردم... رشیدیان به گفته خودش از او میخواهد که در خانه مادرش مخفی شود تا چارهای بیندیشند. ظاهراً در این زمان، او بار دیگر به اعتیاد روی آورد و با اینکه در هر جایی که مینشسته درباره آتشزدن سینما حرف میزده، اما نامهای اعتراضی برای مجله اطلاعات هفتگی مینویسد و از قصد خود برای رفتن به فلسطین میگوید که انتشار مطالبی علیهاش در این مجله مانع آن شده است. در همان زمان تعداد زیادی از خانوادههای داغدار در قم و اداره دارایی آبادان تحصن میکنند و از امام خمینی میخواهند تا عاملین این جنایت آدمسوزی را مجازات کنند. تکبعلیزاده هم در همان زمان نامهای به این مضمون به امام مینویسد: بسم الله قاسم الجبارین. من حسین تکبعلیزاده یکی از فرزندان جانباز اسلام که بیگناه و طبق یک توطئه حساب شده در معرض اتهام آدمسوزی سینما رکس آبادان قرار گرفتهام و عکسم را هم در مجله جوانان چاپ کردهاند... او در ادامه میخواهد که این اتهام را از او رفع کنند. دفتر امام نیز در پاسخ به این نامه از آیتالله جمی امام جمعه آبادان میخواهد تا به این ماجرا رسیدگی کند، اما خانوادههای بازماندگان خواستار ایجاد عدالت هستند. سرانجام تکبعلیزاده به همراه ۲۵ نفر دیگر از مسئولان شهربانی و ساواک و رؤسای ادارات و مقامات استانی، به عنوان متهم معرفی میشوند و دادگاهاز ابتدای شهریور سال ۵۹ به ریاست حجتالاسلام سیدحسین موسوی تبریزی، برگزار میشود.»
چراهایی که هرگز پاسخ داده نشد
همانگونه که بدان اشاره رفت، بدنه اجتماعی و انقلابی آن روز ایران، در نشان دادن عوامل واقعه، ساواک و مأموران آن را مورد اشاره قرار میداد. آنان در آن روزها چراهایی را مطرح میکردند که تا هم اینک نیز مطرح است و این نشان میدهد، افکار عمومی در ارزیابی ماجرا به خطا نرفته بود. گزارش ساواک از سخنرانی آقای محقق داماد در شهر کاشان شاهدی بر این مدعاست:
«بعدازظهر و عصر روز ۳۱/۵/۲۵۳، واعظی به نام محقق داماد ضمن سخنرانی مذهبی در مسجد حبیب موسی در کاشان، درباره آتشسوزی سینما رکس آبادان صحبت کرده و اظهار داشته است: ما هنوز نظریهای در این مورد ندادهایم، ولی باید توجه کنید چرا درهای سینما بسته بوده و کلید در پیدا نشده؟ چرا آتشنشانی حاضر نشده و وقتی هم که حاضر شده آب نداشته؟ چرا وقتی یک صلوات بلند میفرستید، ۱۰ تا ماشین آبپاش به سرتان میریزند. چند روز پیش یک کارخانه پتوبافی در قم آتش گرفته بود، اثری از آتشنشانی نبود، ولی سر چهارراهها، ماشینهای آتشنشانی برای آب ریختن بر سر چهارطلبه مستقر شده بود. من میگویم آدمکشی در نظر ما منفور است، چه به نحو گلوله و مسلسل، چه به نحو آتشسوزی. اگر آدمکشی بد است، چرا با هلیکوپتر گلوله بر سر مردم مشهد میریزند؟ مسلمان که آدم نمیکشد. طلبه ۲۰ سالهای در جریان گذشته قم با اصابت گلوله به گلویش از طرف دشمنان ما کشته شد. این جوان، در کوچه ماست. چند روز بعد برادرش به در منزل یکی از همسایگان برای طلب بخشش آمده که برادرم چند روز پیش در اینجا کشته شد و برای دفاع از خود دو آجر از دیوار شما کنده! این مسلمان است، چرا با حقهبازی آتشسوزی را به عدهای نسبت میدهید؟.»
و کلام آخر
شوربختانه باید اذعان کرد که جریان تاریخنگاری انقلاب اسلامی در بررسی واقعه سینما رکس آبادان آنگونه که باید به صحنه نیامده است! هم از این روی است که رسانههای ضدانقلاب در گزارش این رخداد مدعی شدهاند، انقلابیون برای تحریک مردم آبادان به مخالفت با رژیم پهلوی دست به حریق سینما زدهاند! واقعیت است که مردم آبادان در نهضت اسلامی، حضوری مانند سایر استانها داشتند و چهرههای شاخص روحانی و مبارز نیز زیاد در آن خطه به سخنرانی میپرداختند. همین امر استعداد مردم را در پذیرش اندیشه انقلابی افزون میساخت و نیازی به برافروختن آتش نبود.