جوان آنلاین: بیتردید هر تحولی در هر جامعهای به دورهای از تدارک نظری نیازمند است. انقلاب اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نبود و این امر، بیش و پیش از هر شخصیت یا نهاد دیگر از سوی حضرت امامخمینی (ره) انجام پذیرفت. با این همه تکوین نظریه و محتوای تئوریک نهضت اسلامی از سوی امام راحل نیز به تدریج و طی مراحلی صورت گرفت. مقال پی آمده - که به مناسبت سالروز ارتحال آن بزرگ به شما تقدیم میشود- درصدد است به بازخوانی این مراحل بپردازد. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
ظهور رضاخان با تکیه مطلق بر «سرنیزه»
اگر مبدأ تاریخی نقدهای امام خمینی به سلسله پهلوی را کودتای ۹ اسفند ۱۲۹۹ بدانیم، باید اذعان کنیم ایشان علت عدم مشروعیت این تیره را تسلط به مدد سرنیزه تلقی میکنند. امام راحل معتقدند رضاخان با زورمداری و به شکل گام به گام به تسخیر جایگاههای حکومتی و مراکز قدرت پرداخت و نهایتاً پادشاه شد. سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره آورده است:
«نگرش امام خمینی (ره) به نوسازی دوره رضاشاه نه از منظر یک متخصص توسعه یا یک اقتصاددان که از جایگاه یک مجتهد آگاه، اسلامشناس، حساس به حفظ آموزههای دینی، آشنا به درد مردم و علاقهمند به استقلال و هویت ملی است. اینگونه است که ایشان بعدها و در جریان انقلاب اسلامی با ابتنا بر آموزههای دینی و بیانی که برای مردم نیز همهفهم باشد، بر دو نکته مهم درباره اقدامات رضاشاه تأکید کردند: اول، ماهیت نامشروع حکومت پهلوی که به تعبیر ایشان از همان ابتدا با زور سرنیزه مطرح و تثبیت شد و دوم، خصلت ضددینی و خشونتآمیز و سطحینگر اقدامات نوسازانه رضاشاه. اقداماتی که تنها به دنبال زدودن شعائر اسلامی و جایگزینی ظواهر غربی بود. امام خمینی برای تبیین این موضوع، عموماً ملموسترین و بیرونیترین وجه نوسازی شبهمدرنیستی رضاشاه، یعنی کشف حجاب و اتحاد البسه را برجستهسازی کرد و در این مسیر به خوبی توانست با مخاطبان خود ارتباط بگیرد. نگرش امام خمینی به اقدامات پهلوی اول، بیش از آنکه ناظر به مصادیق باشد به بنیان نامشروع این حکومت بازمیگشت. نقد امام یک نقد بنیادین بود که پایههای دولت بهاصطلاح توسعهگرای رضاشاه را نشانه میگرفت: [رضاخان]از قزوین آمد، تهران را گرفت و کودتا کرد و یک عدهای را گرفت، حبس کرد و کمکم ماند. اولش نمیدانم رئیس قشون بود و بعد کمکم شد وزیر جنگ و بعد کمکم شد نخستوزیر و بعد هم با سرنیزه مجلس درست کرد و با سرنیزه الزام کرد اینها را که باید قاجاریه را خلع کنید و باید من سلطنت کنم! همه اش سرنیزه بود!... ایشان در جای دیگری فرمودند: او مجلسی درست کرد که یک مجلس غیرملی و برخلاف قانون اساسی بود... برخلاف قانون اساسی، رضاشاه را به سلطنت نصب و قاجاریه را خلع کرد، یعنی مجلس مؤسسان درست کردند آن هم با سرنیزه!...»
اندیشهسازی سیاسی امام خمینی در دوره اقامت در قم
رهبر نهضت اسلامی در دوران اقامت در شهر قم به مدد تجربیات تاریخی به ویژه نحوه قدرتگیری رضاخان به تبیین اندیشه سیاسی خویش در دو بخش ایجابی و سلبی پرداختند و از این رهگذر برای آینده به تربیت کادرهای آگاه و کنشگر مبادرت کردند. از این روی بود که در آغاز دهه ۴۰، بخش زیادی از فضلای حوزه قم، دعوتشان را لبیک گفتند و به صف مبارزان پیوستند. سارا اکبری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره معتقد است:
«در بررسی سیر تاریخی محتوای کلاسهای درس امام خمینی باید چند دوره را از یکدیگر تفکیک کرد:
۱- در دوره اول، امام خمینی که در شرایط حساس سیاسی دهه ۱۳۲۰ ش، دهه پنجم عمر خود را میگذراند، تحت زعامت آیتالله بروجردی به تدریس و تربیت شاگرد مشغول بودند و افکار علمی و اصلاحی خود را بین مریدانشان ترویج میکردند. در تمام این سالها، حوزه تازه نفس قم، تحولی آرام و درونی را از سر میگذراند و گویی همچون آتشی زیر خاکستر، خود را برای نهضتی عظیم آماده میکرد. با حضور علمای بنامی همچون آیتالله حائری، آیت الله بروجردی و امام خمینی در قم، تدریس نکات مغفول اسلام بهخصوص اجتماعیات آن دوباره در حوزه رواج یافت و استادان و مراجع برای گروهی از شاگردانشان این مباحث را تدریس کردند، اما امام خمینی همزمان در کنار دروس فوق، درس اخلاق را که اهمیت ویژهای داشت، آغاز کردند. اهمیت این درس از آن رو بود که بهنوعی سبک زندگی دینی را - که در غوغای مدرنیسم و تجدد وارداتی به حاشیه رفته بود- به اخلاقآموزان آموزش میداد.
۲- در دوره دوم و در دهه ۱۳۳۰ ش، امام خمینی دوره دوم و سوم درس خارج اصول فقه خود را به پایان بردند. در دوره دوم این درسها حدود ۲۰۰ طلبه فاضل شرکت میکردند و در دوره سوم که تا سال ۱۳۳۹ ش ادامه یافت، بیش از ۵۰۰ طلبه - که برخی از آنها تحصیلات دانشگاهی و دبیرستانی داشتند- در مجالس درس امام حاضر میشدند. در سالهای آخر پیش از دستگیری و تبعید امام خمینی، تعداد شاگردان درس ایشان از هزار و ۲۰۰ نفر هم بیشتر بود که تقریباً یک و نیم برابر شاگردان درس مرحوم آیتالله بروجردی در سالهای آخر زندگی آن مرحوم بود. امام خمینی در همین درسها و بحثها، طرحهای اصلاحی و انقلابی خود را برای شاگردانشان تشریح و تبیین کردند و عجیب نیست که میبینیم آنها بعدها شالوده نهضت اسلامی را بنا گذاشتند و در صف مقدم انقلاب قرار گرفتند....»
سخنرانی عاشورا در فیضیه، نقطه اوج کنشگری مبارزاتی
بیتردید در فرایند نظریهپردازی مبارزاتی، روزی فرا خواهد رسید که آنچه در عرصه اندیشه تولید شده است، مابهازای بیرونی یابد. نقطه اوج مبارزات امام خمینی در سال ۴۲ - که نخستین دستگیری ایشان را در پی داشت- سخنرانی تاریخی روز عاشورا در مدرسه فیضیه قم بود. رضا سرحدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران درباره این رویداد خاطرنشان کرده است:
«جوشوخروش امام خمینی در نطق ماندگار عاشورا به این علت بود که عوامل محمدرضا پهلوی، وعاظ و روحانیون را تهدید کرده بودند که علیه شخص شاه و اسرائیل چیزی نگویند. امام خمینی با هوشیاری و نکتهسنجی در بیاناتشان همکاری با اسرائیل و درواقع همنشینی شاه یک سرزمین اسلامی با رژیم مجعول اسرائیل را نکوهش کردند. امام همواره طی مبارزات خویش علیه رژیم شاهنشاهی بر این مسئله تأکید میکردند که نفس تشکیل حکومت جعلی اسرائیل به معنای از بین بردن اسلام و مسلمانان است. ایشان همچنین بهصراحت و مکرر در سخنرانیهای خویش به سلطه اقتصادی اسرائیل بر ایران اشاره و اظهار میکردند: اگر روحانیان باشند، نمیگذارند اسرائیل اقتصاد ایران را قبضه کند و کالاهای اسرائیلی بدون گمرک در ایران فروخته شود... امام خمینی در این سخنرانی بهطور آشکار از رابطه شاه و اسرائیل انتقاد کرد و دلیل این انتقادات تند نیز سفر نماینده نخستوزیر اسرائیل به ایران برای گسترش همکاریها بود. امام برای سخنرانی بسیار مهم و افشاگرانه روز عاشورای سال ۱۳۴۲، کاملاً حسابشده و با تدابیر قبلی عمل کرده بود، بهطوریکه نوک پیکان قیام و مبارزه را علیه شخص شاه و پشتیبانان صهیونی و اسرائیلی او نشانه گرفت و یکتنه به مصاف آنها رفت و توطئههای گسترده و همهجانبه آنها را در ایران چنین آشکار و افشا کرد: اسرائیل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد، اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد، اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علمای دین باشند، اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود مدرسه فیضیه را کوبید، ما را میکوبند، شما ملت را میکوبند. اسرائیل میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند، میخواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد، میخواهد این مملکت دارای ثروتی نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایی که مانع هستند، چیزهایی که سد راه هستند، این سدها را میشکنند. قرآن سد راه است، باید شکسته شود. روحانیت سد راه است، باید شکسته شود. مدرسه فیضیه سد راه است، باید خراب شود. طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه شوند، باید از پشت بامها بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود، برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد. دولت ما به تبعیت از اسرائیل به ما اهانت میکند....»
مسجد شیخ انصاری نجف، ۱۳ جلسه تدریس ولایت فقیه
تصریح به ولایت فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت، در اندیشه و آثار امام خمینی سابقهای دیرین دارد. با این همه تبعید به نجف و تدریس خارج مکاسب در مسجد شیخ انصاری این شهر، فرصتی در اختیار ایشان نهاد تا به شکل مبسوط مبانی این نظریه را تبیین کنند. به اذعان بسا صاحبنظران، این دروس ۱۳ جلسهای، افق آینده انقلاب اسلامی را روشن کرد. سارا اکبری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در باب چند و، چون این رویداد اذعان داشته است:
«تبعید امام خمینی به عراق و متعاقب آن ورود ایشان به حوزه علمیه نجف، به مثابه بزرگترین پایگاه فقه شیعه، آغاز فصلی تازه در بسط و تثبیت دیدگاههای فقهی و سیاسی ایشان در زمینه سیاست و سازوکارهای عملی تشکیل حکومت اسلامی بر مبنای نظریه ولایت مطلقه فقیه بود. بر اساس شواهد تاریخی، اول بهمن ۱۳۴۸ ش، سرآغاز سلسله درسهای زیربنایی ولایت فقیه یا حکومت اسلامی بود که امام خمینی همزمان با رهبری حرکت سرنوشتساز نیروهای جوان و دانشگاهی و تشویق آنان به مطالعه و بررسی قوانین همهجانبه اسلام درحالیکه چند سالی از تبعیدشان به نجف اشرف میگذشت، در ۱۲ (یا ۱۳) جلسه در مسجد شیخ انصاری این شهر، آن را ارائه کردند. حاصل این سخنرانیها کتاب ولایت فقیه بود که اساساً بر تصدی فقها در امر حکومت تأکید داشت. در این سخنرانیها، امام خمینی ضمن بحثهای استدلالی با روشهای متقن فقهی به ارائه روشهای مشخص و عملی برای تحقق ولایت مطلقه فقیه در امر حکومت مبادرت میورزید. این بحث علمی نه تنها حوزههای علمیه و محافل روحانی را با بیانی مستدل و فقهی به اصل تفکیکناپذیری دین و سیاست متوجه مینمود، بلکه محیطهای دانشگاهی را نیز با نظام سیاسی اسلام به عنوان یک نظریه کامل و الهی برای حکومت اسلامی آشنا میکرد. مرحوم حجتالاسلام والمسلمین اسماعیل فردوسیپور یکی از شاگردان امام در اینباره گفته است: ما هر دو درس حضرت امام را در یک جزوه جمعآوری میکردیم و خدمت امام میدادیم و ایشان مطالعه و تأیید که میکردند، آنها را تکثیر میکردیم و با هزاران مشکل و مانع هر طور که بود داخل ایران میفرستادیم. این جزوات به عربی هم ترجمه و پس از تأیید چند تن از ادبا، تکثیر و در دانشگاههای بغداد، لبنان، سوریه و دیگر کشورهای عربی توزیع شدند. پیش از آن بحث ولایت فقیه در مکاسب میآمد، اما کسی به صورت مفصل دربارهاش بحث نمیکرد، ولی از آن به بعد توسط استادان برجسته حوزه، مورد بحث و بررسی قرار گرفت و از مباحث غنی فقها در فقه اسلامی شد....»
«نوفل لوشاتو»، محملی برای بازگویی معارف انقلاب به زبان روز
هجرت ناگزیر رهبر کبیر انقلاب اسلامی به دهکده نوفل لوشاتو در حومه پاریس به فرصتی برای ترجمه اندیشههای سیاسی ایشان به زبان روز دنیا مبدل شد. امام خمینی در دیدارها و گفتوگوهای متنوع و مبسوط، ضمن اشاره به عدم مشروعیت و استیلای رژیم پهلوی به مدد کودتا، مختصات نظام مطلوب خود را برای جهانیان تبیین کردند. این امر در همه گیر شدن ایدههای آن بزرگ، تأثیر فراوان داشت. علی احمدزاده، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این خصوص مینویسد:
«یکی از محورهای اصلی مصاحبههای امام در نوفل لوشاتو، تأکید بر این مسئله است که حکومت شاه یک حکومت غیرقانونی است که بر ملت ایران تحمیل شده و امام در مسیر مواجهه خود با آن، حکومت انتقالی را نیز مورد تأیید قرار نمیداد و خواستار خروج بلاشرط شاه از ایران و تعیین سرنوشت مردم ایران توسط خودشان بود. امام بر این باور است که مردم ایران از ظلم شاه بهستوه آمدهاند و در مصاحبه با رادیو و تلویزیون لوکزامبورگ نیز عنوان میکند: مردم از اختناق و جنایتهای پنجاهساله به جان آمده و برای مطالبه حقوق اولیه خود قیام نمودهاند. هدف ما برقراری جمهوری اسلامی است و برنامه ما تحصیل آزادی و استقلال است و سپردن اداره کشور به کارشناسان دینی و حذف خیانتها و هزینههای مخرب اقتصاد... پس از این مقدمهسازی، ایشان در این ایام در مصاحبهای با تلویزیون سی بی اس امریکا در پاسخ به سخنان شاه و دولت نظامی ارتشبد ازهاری عنوان کرد: تغییر دولت تأثیری در نهضت عمومی مردم ایران ندارد. دولتها چه نظامی و چه دولتهای دیگر نمیتوانند مسائل را حل کنند. یعنی قیامی را که از مردم صادر شد، بشکنند. حرفهای شاه هم حرفهایی است که دیگر ملت آن را نمیپذیرد. این مطالبی که حالا گفته و تعهدی که داده است، در آغاز سلطنتش هم این تعهد را داد و قسم خورد. تعهد را داد و خلاف کرد. اکنون دیگر این تعهدات اثری ندارد. ایشان بدون اینکه خودشان را خیلی زحمت بدهند، باید بروند تا ملت خودش تکلیف کشور را تعیین کند... بخش دیگری از پاسخهایی که امام در این ایام به رسانههای خارجی میدهند، ابهامات و سؤالاتی است که این رسانهها در ارتباط با نقش آینده امام در جمهوری اسلامی از ایشان میپرسند. امام در تمامی این مصاحبهها عنوان میکنند نقش و جایگاه ایشان در نظام جدید، نقشی هدایتگر است. ایشان در مصاحبهای با تلویزیون سی بی اس امریکا در پاسخ به این پرسش که ابهاماتی در مورد نقش شما در آینده وجود دارد، ممکن است نقش خود را در آینده بفرمایید، عنوان میکنند: من در آینده هم همین نقشی را که الان دارم خواهم داشت، نقش هدایت و راهنمایی و در صورتی که مصلحتی در کار باشد، اعلام میکنم و اگر خیانتی در کار باشد، با او مبارزه میکنم. لکن در خود دولت هیچ نقشی ندارم... امام در این جریان نیز بار دیگر مردم را به عنوان محور اصلی معرفی میکنند و معتقدند سازوکارهای نظام جدید با محوریت مردم دنبال خواهد شد و ایشان نیز نقش هدایتی و ارشادی خود را خواهند داشت....»
مبارزه به اقتضای شرایط و مصلحت کشور
و کلام آخر در باب مبارزه اندیشگی و عملی امام خمینی با رژیم پهلوی این است که آن بزرگ در ابراز و تبیین نسخه خویش برای ایجاد تحول در کشور، شرایط جاری کشور و مصالح آن را از نظر دور نمیداشتند و به تناسب آنها به فعالیت میپرداختند. این امر به ترتیب پی آمده، مورد توجه سید هاشم منیری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران قرار گرفته است:
«امام خمینی فلسفه مبارزات خود را به اقتضای شرایط و مصلحت مردم و کشور قرار داده بود. از اینرو تا زمانی که حکومت، عامل تهدید استقلال سیاسی کشور نبود، مبارزات و فعالیتهای سیاسی امام در حوزه سیاستهای داخلی حکومت پهلوی همچون امور سیاسی، دینی و فرهنگی قرار داشت، اما بهتدریج و تحت تأثیر برخی تحولات داخلی و خارجی که به تهدید استقلال سیاسی، نظامی و اقتصادی کشور منجر شد، رسالت امام نیز تغییر کرد. این تحول بهخصوص بعد از آنکه شاه عزم خود را در عناد و دشمنی با مخالفان حکومت به نمایش گذارد، تأثیر فراتری در اندیشههای امام خمینی و تغییر دیدگاههای سیاسی ایشان داشت؛ تحولی که در نهایت سیاست سازشناپذیری او با محمدرضا پهلوی را رقم زد و باعث شد امام به هیچ راهحلی جز برکناری شاه راضی نگردد. مبارزات امام، ضمن تقویت مبارزات ضدامپریالیستی در جهان به گسترش و شکلگیری ابعاد تازهای از اسلام انقلابی منجر گردید. اسلام انقلابی مفهومی گسترده در عصر مدرن است که یکی از وجوه آن مبارزه با استعمار و عقبماندگی است. این جریان یا گفتمان سیاسی، یکی از علل عقبماندگی مسلمانان را دخالت استعمارگران در امور داخلی این کشورها دانسته و بنابراین با گرایشی ضدغربی به دنبال کاهش یا قطع وابستگی به کشورهای استعماری است. ازاینرو امام خمینی با ترسیم دولتی مبتنی بر اسلام با محوریت ضدیت با استعمار و تفکیکناپذیری دین و سیاست، باعث گسترش تدریجی این جریان سیاسی گردید. این موضوع ضمن آنکه زمینه مشارکت فقها و روحانیون را در آینده شکل داد، باعث محوری شدن مذهب نیز گردید. به عبارتی جنبش امام خمینی به ارتباط مذهب و سیاست، رنگ و بوی تازهای داد و با تغییر در این رابطه به انقلاب اسلامی بُعد مذهبی بخشید. امام با بیان اینکه راه رهایی هر ملتی از چنگال استعمار، دین است، بسیاری از مسائل سیاسی را با مذهب تلفیق نموده و راه برونرفت از آن مشکلات را تمسک به دین معرفی کردند. این موضوع نه تنها باعث تقویت و گسترش جنبشهای اسلامی در میان مردم و بهخصوص دانشجویان گردید، بلکه باعث شد تا فاصله حکومت با گروههای مذهبی بیشتر گردد و همین موضوع به تقویت اسلام انقلابی و مبارزات اسلامی منجر شد....»