کد خبر: 1230940
تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۲:۰۰
گفتگو با پدرشهید امید اکبری از شهدای مدافع امنیت
اهل تلاش بود. کار من ساختمانی است از همان زمانی که امید ابتدایی بود، با خودم می‌بردمش سر ساختمان. برای اینکه ببیند و چیز‌های جدید یاد بگیرد. اما اهل کار بود. از همان کودکی و سر ساختمان هم سعی می‌کرد کمکم کند
 فاطمه احمدی

جوان آنلاین: پدرشهید امید اکبری می‌گوید: «روز شهادت امید با او تماس گرفتم. تا سلام گفت، ناگهان صدای مهیبی آمد و تماس قطع شد.» این تماس تنها لحظاتی قبل از شهادت امید اکبری با پدرش برقرار شده بود و بعد دیدار این دو به قیامت موکول شد. شهید‌اکبری از شهدای مدافع امنیت بود که بهمن ۹۷ در زاهدان به شهادت رسید. گفت‌و‌گوی «جوان» با حسینعلی اکبری پدر شهید را پیش رو دارید. 


چند فرزند دارید؟ شهید اکبری فرزند چندم شما بودند؟ 
من پنج فرزند دارم. امید فرزند چهارم بود. یکی دیگر از فرزندانم هم دچار ایست قلبی شد و از دستش دادم. 

شهید اکبری متولد چه سالی بودند؟
متولد دی ماه ۶۸ بود و بهمن۹۷ هم به شهادت رسید

پررنگ‌ترین ویژگی شخصیت شهید از نظر شما چه بود؟
اهل تلاش بود. کار من ساختمانی است از همان زمانی که امید ابتدایی بود، با خودم می‌بردمش سر ساختمان. برای اینکه ببیند و چیز‌های جدید یاد بگیرد. اما اهل کار بود. از همان کودکی و سر ساختمان هم سعی می‌کرد کمکم کند. آرام آرام کار ساختمانی را یاد گرفت. چند سال قبل از شهادتش، ۹ماه در کربلا مشغول تعمیر و تعویض کاشی‌های حرم امام حسین (ع) بود. 
شجاعت. بارز‌ترین خصلتی که از امید در خاطرم مانده شجاعت است از کودکی تا بزرگسالی‌اش. مردم محل خدمتش برایم تعریف می‌کردند حاج‌آقا! وقتی آقا امید می‌آمد، انگار خیال‌مان راحت می‌شد. انگار امنیت را با خودش می‌آورد. بچه‌ها نشانش می‌دادند می‌گفتند این آقا قد بلنده اومد. وقتی مرخصی می‌رفت نگران می‌شدیم 

از کودکی‌های شهید چه خاطراتی دارید؟
از کودکی با بچه‌هایی که می‌دیدم فرق داشت. همیشه یا مبصر بود یا نماینده کلاس. وقتی برای جلسات می‌گفتند به مدرسه برویم، درباره اخلاق امید که صحبت می‌کردیم معلم‌ها و حتی ناظم‌ها می‌گفتند امید بزرگ که بشود باید نظامی بشود. باید دستور بدهد! این به خاطر قاطعیتی بود که در شخصیتش داشت. در کنار این قاطعیت تواضع هم داشت و باعث می‌شد این دو هیچوقت درهم آمیخته نشود و کسی قاطعیتش را اشتباه برداشت نکند. 

خودتان ساکن زاهدان هستید؟
خیر. ما اصفهان هستیم. ایشان محل خدمت‌شان آن طرف بود. نقطه صفر مرزی ایران و پاکستان خدمت می‌کردند. 

از چه زمانی عضو سپاه شدند؟
از سال۹۲. درست یادم است چقدر با ذوق آمد به من و مادرش گفت عضو سپاه شده و مادرش هم خیلی ذوق زده شد بلند شد پشت هم برای امید اسفند دود کرد. 

رابطه پدر و پسری شما چطور بود؟
امید با همه خوب بود. حال همه را خوب می‌کرد. با ما هم با وجود بگو و بخندیی که داشت در نهایت ادب رفتار می‌کرد. نزدیکی‌مان باعث نمی‌شد حتی یک درصد از ادبش کم شود. 

ازدواج کرده بودند؟ 
بله. شهید یک پسر دارد. زمان شهادتش دو سال و نیمه بود و الان کلاس دوم دبستان است. پسرم امام زمان (عج) را به مراسمش دعوت کرده بود و مدام می‌گفت برایم مهم این است که آقا لبخند بزند. رفتارش را بر این اساس چیده بود. 

چطور متوجه شهادت‌شان شدید؟
من یک عادتی دارم همیشه ارتباطم را با فرزندانم نزدیک نگه می‌دارم. هر روز سعی می‌کنم با آن‌ها تماس بگیرم. با امید که تماس می‌گرفتم اگر نمی‌توانست جواب بدهد بعد خودش تماس می‌گرفت. روز شهادتش اول که زنگ زدم ساعت حدود ۱۰ صبح بود، جواب نداد. نیم ساعت بعد زنگ زد گفت دارم برمی‌گردم اصفهان، اما اتوبوس هنوز نیامده است. یک جمله گفت که دارم می‌آیم، ولی حلالم کن!
نزدیک غروب شد باز زنگ زدم. طبق عادت‌ش نگفت الو مستقیم سلام داد. بعد یک صدای مهیبی شنیدم و ارتباط‌مان قطع شد. هرچقدر تماس گرفتم موفق نشدم دوباره ارتباط بگیرم. ۱۰ دقیقه بعد آمدم خانه تلوزیون را روشن کردم. شبکه خبر داشت اعلام می‌کرد اتوبوس لشکر۱۴ امام حسین (ع) اصفهان که از زاهدان در حال بازگشت به اصفهان بودند مورد حمله تروریستی گروه جیش‌الظلم قرار گرفته‌اند. ۲۷نفر شهید و ۱۲نفر مجروح شده‌اند. همانجا فهمیدم شهید شده است. به مادرش هم چیزی نگفتم تا صبح که بچه‌ها آمدند و با هم موضوع را به مادرش گفتیم. 

سخن پایانی. 
به جوان‌ها می‌گویم به سه اصل در زندگی حواس‌شان باشد. اول احترام به پدر و مادر. دوم تلاش و سوم گوش‌دادن تمام و کمال به خداوند

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار