کد خبر: 1205470
تاریخ انتشار: ۰۲ دی ۱۴۰۲ - ۰۲:۲۰
خاطره یک رزمنده ارتشی از کمک سرباز‌ها به پیرزن کشاورز
«تابستان ۱۳۶۳- شاهرود. هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردیم که در حال درو کردن گندم‌هایشان بودند

جوان آنلاین: متنی که پیش‌رو دارید، خاطره یکی از رزمندگان ارتشی دفاع مقدس است که آن را در کتاب «نبرد میمک» خواندیم و به دلیل زیبایی خاطره، تقدیم حضورتان می‌کنیم:
«تابستان ۱۳۶۳- شاهرود. هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردیم که در حال درو کردن گندم‌هایشان بودند. فرمانده گروهان، ستوان آسیایی به من گفت: مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندم‌های آن پیرزن را درو کنیم. گفتم: چه بهتر از این!
جلو رفتیم و پس از سلام و خسته نباشید، گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا گندم‌هایتان را درو کنیم. فقط محدوده زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید.
پیرزن پس از تشکر گفت: پس من می‌روم برای کارگران حضرت فاطمه (س) مقداری هندوانه بیاورم!
از ۹ صبح تا ظهر، با ۵۰۰ سرباز تمام گندم‌ها را درو کردیم. بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از این فرصت استفاده کردم و گفتم: مادر چرا صبح گفتید می‌روم تا برای کارگران حضرت فاطمه (س) هندوانه بیاورم؟ گفت: دیشب حضرت فاطمه به خوابم آمدند و فرمودند: چرا کارگر نمی‌گیری تا گندم‌هایت را درو کند؟ این کارها، دیگر از تو گذشته! عرض کردم: خانم شما که می‌دانید تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده است و درآمدمان نیز کفاف هزینه کارگر را نمی‌دهد، مجبوریم خودمان کار کنیم. بانو فرمودند: نگران نباش! فردا کارگران از راه خواهند رسید...
از خواب پریدم. امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت زهرا (س) هستند. با شنیدن این حرف‌ها، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد و گفتم: سلام بر تو‌ای حضرت زهرا. فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار